تاریخ انتشار : ۲۶ فروردين ۱۳۸۸ - ۰۸:۰۰  ، 
کد خبر : ۹۱۲۴۸
آیت الله مصباح یزدی:

راز جاودانگی عاشورا

اشاره: آنچه می‌خوانید گزیده‌ای از بیانات حضرت آیت‌الله مصباح یزدی در جمع گروهی از نخبگان استان کرمانشاه است که مورخ 1/11/85 ایراد شده است.

همه ما معتقدیم در طول تاریخ بشریت واقعه کربلا جریان بی‌نظیری است که از نظر ارزش قابل مقایسه با هیچ حادثه دیگری نیست. اما ممکن است سؤالاتی پیرامون این واقعه برای بعضی مطرح بشود. در جریان کربلا ظلم‌های فوق‌العاده‌ای به فرزندان پیغمبر اکرم (ص) روا داشته شد. در جنگ نابرابری بین یاران سیدالشهداء (ع) که هفتادو دو نفر بودند، با طرف دیگر که از سی هزار تا صدو بیست هزار نفر گفت شده، آن همه جنایت بر علیه اهل بیت(ع) مرتکب شدند و سرانجام پیر و جوان و حتی طفل شیرخوار آنان به شهادت رسیدند و عده‌ای از بانوان حرم سیدالشهداء(ع) به اسارت برده شدند. ما تک تک این جنایات را کمابیش در جریانات دیگر هم می‌بینیم. مثل جنایت‌هایی که در عصر حاضر، رژیم سابق عراق در حلبچه و جاهای دیگر مرتکب شد و بسیاری از مردم بی‌گناه، از مرد و زن و طفل به صورتی بسیار فجیع به شهادت رسیدند؛ یا حوادثی که در فلسطین اتفاق می‌افتد، ظلم‌هایی که رژیم صهیونیستی و حامیانش بر فلسطینی‌ها روا می‌دارند.
حال اگر کسی بگوید به فرض که حادثه کربلا چند درجه هم از اینها شدیدتر بوده، ولی آن چنان نیست که بگوییم این جریان قابل مقایسه با هیچ داستان دیگری نیست. دیگران هم اهداف ارزشمندی مثل دفاع از آب و خاک و شرفشان داشتند و برای آن مبارزه کردند و در این راه به شهادت رسیدند. نهایتاً هدف اصحاب کربلا از اهداف دیگران شریف‌تر بوده، چنین نیست که کسان دیگری داوطلبانه جان خود را برای اهداف بلند انسانی فدا نکرده باشند. با وجود این، چه سری در نهضت عاشورا نهفته که می‌گوییم این جریان در تاریخ بی‌نظیر است و نظیر آن نه واقع شده[نشده] و نه خواهد شد. این ماجرا از چه اهمیتی برخوردار است که چهارده قرن مردم، این چنین در ایام محرم سر از پا نمی‌شناسند؛ جان و مال خود را برای برگزاری مراسم عاشورا و محرم صرف می‌کنند؛ این عزاداری ها، سینه‌زنی‌ها و زنجیر زنی‌ها، اطعام ها و نظایر آن نشان از این است که حادثه عاشورا فوق‌العادگی خاصی دارد.
ما اگر بخواهیم یک پدیده انسانی ساده یا یک حرکت عظیم اجتماعی را ارزشیابی کنیم، در چه عناصری از این پدیده باید تأمل کنیم تا ارزش آن پدیده را دریابیم؟ کسانی ممکن است به حجم یا شکل کار نگاه کنند. مثلاً اگر کسی هدیه‌ای برای شما بیاورد آیا فقط به اندازه ، شکل یا قیمت آن توجه می‌کنید؟ این ارزشیابی کودکانه است و کسانی که معرفت بیشتر و عقل کامل‌تری دارند، برای ارزشیابی پدیده‌ها به این معیارها اکتفا نمی کنند. برای توضیح بیشتر، مثل ساده‌ای می‌زنم. شما اگر بخواهید یک چفیه از بازار تهیه کنید قیمت آن چقدر است؟ اگر کسی بخواهد این پارچه را به دیگری هدیه بدهد ارزش این هدیه چقدر است؟ روشن است که قیمت مشخص و محدودی دارد. اما دیده‌اید کسانی، حتی انسان هایی بزرگ، برای اینکه یک چفیه از دست رهبر معظم بگیرند سر و دست می‌شکنند. با این که این همان پارچه ارزان قیمت است؛ اما وقتی آن را از دست رهبر می‌گیرند برایشان بسیار ارزشمند است.
از همین مثال می‌توان دریافت که برای ارزشیابی یک پدیده نباید تنها به حجم و قیمت آن نگاه کنیم؛ بلکه باید معیارهای دیگری هم مورد توجه قرار گیرد. عمده این است که ارزش‌گذار با چه نگاهی به پدیده نگاه می‌کند و آن را در چه قالبی و با چه مقایسی می‌سنجد. اولین معیار در ارزش‌گذاری پدیده‌های انسانی انگیزه کسی است که آن کار را انجام می‌دهد. یک حرکت ممکن است با یک نیت، ارزشی منفی داشته باشد؛ اما اگر همان کار با نیت دیگری انجام شود ارزش بسیار بالایی داشته باشد. مثلاً خم شدن در مقابل کسی چقدر ارزش دارد؟ ممکن است خم شدن برای مسخره کردن کسی باشد؛ هم چنان که ممکن است کسی با این کار نهایت ارادت و عشق خود را به طرف برساند؛ در حالی که هر دو در ظاهر یک کار هستند. همین کار اگر با نیت تعظیم باشد، کاری ارزشمند است و اگر به نیت تمسخر باشد ارزش منفی دارد و حتی قابل توبیخ و تنبیه است.
در میان همه ضربات شمشیری که رزمندگان صدر اسلام در جنگ‌ها زدند، پیغمبر اکرم(ص) تنها در مورد یک ضربه شمشیر فرمود که از عبادت همه جنیان و انسیان با ارزش‌تر است. «ضربة علی یوم الخندق أفضل من عبادة الثقلین.» مقدار و شکل این ضربه با ضربات شمشیر دیگران تفاوتی نداشت. اما چرا این ضربه برتری پیدا کرد؟ دلیل ارزش آن، اول نیت حضرت امیر(ع)، و دلیل دیگر آن آثاری بود که بر این ضربه مترتب شد.
حال ما اگر بخواهیم پدیده عاشورا را با موارد مشابه آن مقایسه کنیم باید ببینیم انگیزه امام حسین(ع)، یاران و فرزندانشان از شهادت خود و اطفالشان و اسارت بانوان‌ اهل بیت(ع) چه بود و چه آثاری بر این حرکت مترتب شد؟
انگیزه سیدالشهداء(ع) را هر کس به اندازه معرفت خودش می‌شناسد. آنچه ما شنیده‌ایم این است که حرکت سیدالشهدا(ع) برای مبارزه با ظلم، دفاع از شرف و ناموس و دفاع از اهداف و ایمانش بود و اگر همین مقدار را هم درست درک کنیم، تا حد زیادی به اهمیت این حرکت پی می‌بریم؛ ولی این‌ها قدم‌های اولیه در این راه است. ارزش کار سیدالشهدا(ع) با هیچ کار دیگری در عالم قابل مقایسه نیست. هر چند دفاع از آب و خاک و شرف و ناموس بسیار مقدس است و کسی که در راه دفاع از آن‌ها کشته شود ثواب شهید را دارد؛ اما این انگیزه‌ها کجا و انگیزه سیدالشهدا(ع) در کربلا کجا؟ او انگیزه‌ای بسیار والاتر از اینها داشت. ما زمانی می‌توانیم ارزش واقعی کار حسین(ع) را دریابیم که اهمیت و ارزش دین را به درستی درک کنیم؛ ولی ارزش‌گذاری ما برای دین هم به اندازه فهم خودمان است و رفتار ما نشان می‌دهد که چه میزان برای دین ارزش قائلیم. کسانی معرفتی صحیح از ارزش دین دارند که حتی کوچک‌ترین احکام دین را رعایت می‌کنند. امام حسین(ع) آن چنان ارزشی برای دین قائل بود که کسی مثل فرزند برومندش، علی اکبر و برادر بزرگوارش ابالفضل العباس (ع) را در راه آن فدا کرد؛ شخصیت‌هایی بی‌نظیر، با فضیلت و کمال که بعد از ائمه معصومین – صلوات الله علیهم اجمعین- همتایی برایشان نمی‌توان یافت. کسی حاضر باشد چنین کسانی را پیش چشمش به نامردمی و ناجوانمردی به شهادت برسانند! این فداکاری برای این است که سیدالشهداء(ع) ارزش واقعی دین را می‌داند و چنان ارزشی برای دین خدا قائل است که حاضر است حتی کسانی مثل علی اکبر و ابولفضل(ع) و عزیزان دیگری که در عالم بی‌نظیر بودند، فدا شوند تا دین بماند.
امام حسین(ع) در آخرین لحظات قبل از شهادت مناجاتی عاشقانه با خدا دارد که در آنجا انگیزه خود را از این جانبازی و فداکاری می‌فرماید؛ آن حضرت که ارزش معرفت خدا، و عشق بازی، فداکاری و جانبازی در راهش را درک می‌کند، هر چه مصیبت‌ها بیشتر بر او وارد می‌شود و عزیزانش به شهادت می‌رسند، رنگ و رویش برافروخته‌تر و نشاطش بیش‌تر می‌شود. راوی گفت: من کسی را در عالم ندیدم که هنگام مصیبت به جای اینکه بدنش به لرزه بیفتد، رنگش بپرد و دست و پایش سست شود، رنگ و رویش برافروخته‌تر، با نشاط‌تر و مصمم‌تر شود. محبت اقتضا می‌کند که انسان هر چه در اختیار دارد تقدیم محبوب کند. این یک بُعد اهمیت جریان کربلا است.
عامل دیگری که برای ارزشیابی واقعه عاشورا باید مورد توجه قرار گیرد آثاری است که بر آن مترتب می‌شود. ممکن است کاری کوچک، طی زمانی کوتاه توسط افرادی اندک انجام شود، اما اثری در تاریخ بگذارد که با گذشت هر روز از آن، شکوفاتر و تازه‌تر شود و در هر کوی و برزن و بر هر انسانی با هر عقیده و مسلکی اثر مثبت بگذارد . امروز بعد از 1400 سال از جریان عاشورا هنوز این داغ تازه و هر روز سوزان‌تر، فروزان‌تر، تابنده‌تر، و درخشنده‌تر است و هر کس از این حادثه با خبر شده گویا عزیزترین کسان خود را از دست داده است. کدام حادثه‌ای را در عالم سراغ دارید که یک هزارم چنین اثری را در عالم گذاشته باشد؟ گاندی منجی معروف هندوستان، که مبارزاتش موجب استقلال هندوستان از استعمار انگلیس شد، افتخارش این بود که دوستدار امام حسین (ع) است و در مبارزاتش از او الگو گرفته است. نمونه دیگر ، انقلاب اسلامی ایران است که به برکت قیام عاشورا تحقق پیدا کرد و ایران عقب افتاده و برده دیروز غربی‌ها به برکت این انقلاب به عزتی رسیده که امروز بزرگ‌ترین شخصیت‌های عالم در مقابل عزمت ایران سر فرود می‌آورند؛ و همه این عزت و سربلندی به برکت نام سیدالشهداء (ع) است.
حال، چه پدیده‌ای را می‌توانید با این جریان مقایسه کنید؟ عمده این است که امام حسین(ع) هر چه داشت برای خدا داد و در مقابل، خدا هم هر چه خواست به او داد. ما از عاشورا باید درسی برای زندگی فردی و درسی دیگر برای زندگی اجتماعی‌مان بگیریم. اگر دوست داریم زندگی‌مان ارزشمند باشد، کاری کنیم که ارتباطی با نام و یاد امام حسین(ع) پیدا کنیم و قدمی در راه او برداریم. اولیای خدا به اندازه‌ای پیش خدا عزیزند که اگر کسی شباهتی هم به آنها پیدا کند،‌ خداوند به خاطر این شباهت او را دوست خواهد داشت. ما اگر نمی‌توانیم ارزش‌های سیدالشهداء (ع) را درک کنیم، حداقل سعی کنیم حسینی بشویم و تا جایی که به عقلمان می‌رسد شباهتی با امام حسین(ع) پیدا کنیم؛ تا نامی از خدمتگذاری آن حضرت بر ما بماند همین مقدار انتساب به امام حسین (ع) که در عزای آن حضرت لباس سیاهی بپوشیم، اشکی بریزیم و بر سر و سینه بزنیم، به واسطه عزمت سیدالشهداء (ع) کارساز است. چرا؟ چون تا در دل محبت حسین (ع) نباشد، اشک جاری نمی‌شود. این محبت است که دل را با سیدالشهداء(ع) ارتباط می‌دهد؛ و حاشا که خدا کسی را که ارتباط با حسین (ع) دارد با دیگران یکسان حساب کند. ولی ما نباید به این اندازه اکتفا کنیم. حسین (ع) به شهادت نرسید که فقط ما اشکی بریزیم و از عذاب نجات پیدا کنیم. آن حضرت به شهادت رسید تا الگوی باشد برای سایر بندگان خدا که می‌خواهند راه خدا را بپیمایند و رضای او را جلب کنند. هر چند در خانه کریم باز است و سفره اش گسترده، اما ما هم باید ادب و شرم داشته باشیم. ما که بر سر خوان بی‌کران حسینی نشسته‌ایم باید اول سعی کنیم معرفت‌مان و عشق‌مان رابه حسین(ع) زیاد کنیم و بعد سعی کنیم تا جایی که می‌توانیم و استعداد و ظرفیتش را داریم شیاهت‌مان را به امام حسین(ع) زیاد کنیم.
امام حسین(ع) برای احقاق حق ضعیفان به شهادت رسید، حال ما چگونه بگوییم شیعه حسین(ع) هستیم، و فردا با چه رویی به چهره مبارک آن حضرت نگاه کنیم، در حالی که با دوز و کلک، رشوه و رانت‌خواری حقوق دیگران را تضییع می‌کنیم؟ هر چه معرفت، محبت و عشق ما به ابی‌عبدالله(ع) بیشتر باشد، بیشتر می‌توانیم زندگی‌مان را به زندگی او نزدیک کنیم. در این صورت می‌توانیم به اندازه ظرفیت خودمان از کمالاتی که آن حضرت داشت و به آن‌ها دعوت می‌کرد بهره‌مند شویم. همه این‌ها در گرو آن است که ریشه اعتقادات را در درون‌مان محکم کنیم. چون همه رفتارهای اختیاری انسان، خواه‌ناخواه از اعتقادات او نشأت می‌کیرد. اعتقادی که حسین و حسینیان را واداشت در روز عاشورا آن حماسه را بیافرینند و هر چه مصبیت بر آن‌ها وارد می‌شد برافروخته‌تر شوند، این باور بود که بعد از این عالم، عالم دیگری است که در آن پیغمبر اکرم(ص) انبیاء و اولیاء حضور دارند و الی‌الابد در جوار رحمت الهی خواهند بود؛ اعتقاد به معاد و حیات ابدی و عشق به شهادت در راه خدا در دل عابس شاکری ریشه داشت که روز عاشورا هنگامی که به میدان جنگ وارد می‌شد زره‌اش را از تن در آورد. او می‌گفت من می‌خواهم در راه محبوبم هر چه ممکن است سختی بیشتری تحمل کنم. چنین عشقی به شهادت از کجا پیدا می‌شود؟ چگونه این فرهنگ حسینی نوجوان سیزده ساله ما را وادار می‌کند که نارنجک به کمرش ببندد و عاشقانه زیر تانک برود؟ چرا رزمندگان ما عاشق شهادت بودند و نذر می‌کردند شهادت نصیبشان شود؟ چون باور داشتند که هنگامی که به شهادت می‌رسند سرشان در دامان سیدالشهداء(ع) است و این باور در دلشان ریشه داشت که امام حسین(ع) راضی نمی‌شود کسی در را [راه] او به شهادت برسد و موقع جان دادن سر بالین او نیاید؛ و به عشق این که یک دم چهره حسین(ع) را ببینند حاضر بودند هزار تیر و زخم را تحمل کنند تا یک لحظه جمال محبوشان را ببینند، و می‌دانستند بعد از این، سعادت ابدی است.
ما باید سعی کنیم در تقویت اعتقاد به معاد و عالم ابدی، که منشأ عشق به شهادت می‌شود، جدی باشیم تا بر اساس این اعتقاد ارزش شهادت در دل ما نُزْج بگیرد و شهادت برای ما یک ارزش بشود. مواظب باشیم این فرهنگ از بین نرود؛ عشق به شهادت همیشه به عنوان یک ارزش زنده در جامعه ما محفوظ باشد؛ خودمان با این فرهنک زندگی کنیم و فرزندان‌مان با همین فرهنگ بزرگ شوند. برای اینکه بتوانیم چنین باشیم ابتدا باید عقایدمان و باورهای‌مان را محکم کنیم و بعد ارزش‌های برخاسته از این باورها را تقویت کنیم.
سعی کنیم رفتارمان خالص باشد، نه برای خودش آمد دیگران؛ هر کار خوبی را برای این انجام دهیم که خدا و امام (ع) آن را دوست دارند؛ تا امام (ع) به ما آفرین بگوید. برای عاشق سیدالشهداء (ع) یک آفرین از امام حسین(ع) از همه لذت‌های دنیا ارزش‌مندتر است. گفتیم یکی از معیارهای ارزش‌مند هرکار، معرفت شخص به کار و هدفش است. از همین رو ما باید سعی کنیم بفهمیم چه کارهایی مورد رضایت امام حسین(ع) است تا آنها را انجام دهیم. مگر انسان کاری را انجام می‌دهد که محبوبش غمگین شود؟!

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات