شاید بتوان انقلاب اسلامی را مجمع اضداد، بلکه تناقضات نامید؛ از این روست که درک آن برای بیشتری مردم به ویژه بیگانگان از اسلام دشوار و ناشدنی دانست.
انقلاب اسلامی میان خردورزی و تعبدگرایی و میان سنت و مدرنیته و میان حال و گذشته بلکه آینده جمع کرده است. لذا قدم در سنتهای گذشته تاریخ تا آدم دارد و در اندیشه دگرگونی حال برای ساختن جامعه توحیدی و آرمانی در آینده به نام جامعه جهانی عدالتمحور مهدی(عج) دارد. برخلاف دیگران ادیان و مذاهب، اندیشه و بینشی که این انقلاب را هدایت میکند به گونهای است که عصر طلایی و آرمانی خویش را نه در گذشته بلکه در آینده جست و جو میکند و به حکم نوعی جبر تاریخی بر اساس فلسفه علم تاریخی که از قرآن اتخاذ کرده است، آینده جهان را از آن خود میشمارد و با دولت جهانی عدالتمحور میاندیشد. اینگونه است که به جایی نگاه محض به حال و یا به گذشته طلایی با جمع همه توان و نیرو به آیندهای سعادتمند برای تمامیبشریت میاندیشد و بی هر گونه گسستی میان آینده و گذشته، حال مردم و جامعه را چنان به هم پیوند منطقی و فلسفی میزند که جز خود ایشان همه را سرگردان میکند تا از تحلیل رفتارها و پیشبینی واکنشها و کنشهای ایشان باز مانند.
انقلاب اسلامی، انقلابی به نام خدا و در مسیر اندیشههای متعالی توحیدی بوده است؛ و لذا دارای پشتوانه فرهنگی و تمدنی هزاران ساله است و در پشت سر خویش انبوهی از تجربیات علمی و عملی را با خود همراه دارد. در هر برههای و برای هر مشکلی نه تنها یک راه برونرفت بلکه دهها راهکار از گذشته تاریخی با خود دارد.
در هر شرایطی میتواند خود را به سادگی تطبیق دهد و از حالت انفعال فعال ویژهای برخوردار میباشد. انفعال فعال حالتی است که تنها از مجموعهای متدین و باورمند به حزبالله میتواند صادر شود؛ زیرا آنان کسانی هستند که خود را در عین فقر ذاتی به خداوند، قدرتمندترین و عزیزترین مردمان میشمارند و با عزت تمام به مقابله با هر چالشی و تنشی میپردازند. همانند شاخههای نرم و بوتههای سبک در برابر توفان حوادث خم میشوند تا اجازه عبور به آنها داده شود بیآن که آسیبی یا آسیب جدی ببینند و سپس همانند کوه پایداری میکنند و اینگونه است که چون زاهدان شب و شیران روز عمل میکنند؛ زیرا باور به حضور و ربوبیت خداوندی در همه امور جزیی و کلی و پذیرش تقدیر و عمل به مسئولیتها و وظایف فردی و اجتماعی در قبال همگان، آنان را به گونهای میسازد که چه پیروز شوند و چه شکست بخورند خود را پیروز میشمارند؛ چون وظیفه و عمل به مسئولیتها را ماموریت خویش میدانند و در همان حال اگر پیروز و موفق شوند خداوند را بر یاریاش سپاسگزارند و اگر شکست بخورند و شهید بشوند خود را در بهشت رضوان الهی مییابند. در هر دو حالت شکست و پیروزی سعادت و خوشبختی دنیوی و اخروی را با خود دارند.
انفعل فعال یکی از تناقضاتی است که در انقلابیون و انقلاب اسلامی به خوبی میتوان شناسایی و ردگیری کرد. بارها دیدهاید و یا برای شما پیش آمده است که در هنگام پیاده شدن از اتوبوس در حال حرکت، انسان ناچار میشود تا برای مقابله با افتادن مقداری با اتوبوس حرکت کند و بدود. با این که انسان ناچار است با اتوبوس بدود تا به زمین نخورد در همان حال تلاش میکند تا پس از مقداری و مدتی خود مهار و مدیریت حرکت را به دست گیرد تا بر نیروی وارد آمده هنگام پیاده شدن چیره شود. این همان حرکتی است که انقلاب و انقلابیون همواره نسبت به نیروی وارده آمده از سوی دشمنان انجام میدهند و در طول تاریخ مردمان متمدن و با فرهنگ ایرانی بارها و بارها نسبت به تجاوزات بیرونی انجام داده و در نهایت خود بر دشمنان چیره شده و اختیار کشور را در دست گرفتند که نمونه بارز و آشکار آن حمله مغولها و واکنش خردمندانه ایرانیان و حفظ تمدن و فرهنگ ایرانی اسلامی بوده است که پس از مدتی خود دوباره نه تنها دشمنان را از پا درآوردند بلکه آنان را همراه خویش ساختند.
بر این اساس میتوان گفت که ویژگیهای انقلاب اسلامی ویژگیهای منحصر به فردی است که در هیچ یک از انقلابهای جهانهای معاصر و گذشته نمیتوان برای آن یافت و تنها نمونه تاریخی که بتوان این انقلاب را در بینشها و نگرشها و فلسفه و اهداف وجودی و ایجادی با آن مقایسه کرد انقلابهای پیامبران اولوالعزم الهی چون نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و محمد(ص) و نیز امامان و اولیای معصوم(ع) میباشد.
از این رو هنگامی که شاخصههای رهبری و یا اهداف و فلسفه انقلاب نگریسته میشود و یا به سیره علمی و عملی انقلابیون و روشهای آنان توجه میگردد نمیتوان همانندی جز در تاریخ انقلابهای توحیدی یافت.
با این همه برای شناخت بهتر و روشن شدن حقیقت انقلاب اسلامی، بهتر است که نگاهی گذرا به برخی از شاخصههای مهم انقلاب اسلامی و دیگر انقلابهای معاصر به ویژه انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب اکتبر روسیه که به انقلاب بلشویکی معروف است، افکنده شود.
شاخصهای رهبران و سیره علمی و عملی آنان
عدهای تشکیل جوامع را به مردان بزرگ و قهرمانان نسبت میدهند که قهرمانی ملی نامیده میشوند. بسیاری از جوامع و ملتها در آغاز گرد مردانی پدید آمده است که بعدها حتی شکل افسانهای و اسطوری یافتهاند. گاه این مردان بزرگ به انسانهای کاریزما و فروهر تبدیل شدهاند و هالهای از نور آسمانی دور وجود ایشان شکل میگیرد که هرگونه مخالفت با قوای فوق طبیعی و خارق عادت ایشان به معنای نفی هویت ملی تلقی میشود.
حضرت ابراهیم(ع) و حضرت موسی(ع) و سلیمان نبی(ع) برای قوم یهود چنین مکانتی دارند و برای عرب دوره جاهلیت نقش حضرت ابراهیم نیز اینگونه بوده است و یعرب بن قحطان نیز هر چند که هویتبخشی ایشان نقش دارد ولی در مقام و مکانت حضرت ابراهیم(ع) نمینشیند.
ملت پارسی و ایرانی به کوروش کبیر و فریدون هویت مییابد. با بررسی در اقوام دیگر میتوان قهرمانان و مردان اساطیری و افسانهای را یافت که در هویت بخشی ایشان نقش بنیادین و اساسی دارند و ملت براساس آن شکل میگیرد.
هر چند که مردان بزرگ در آغاز تنها برخی از تغییرات را سبب شدهاند ولی در یک فرایند زمانی به سبب تفاوتها و شرایط بوم زیست و برآورد نیازهای خاص با ویژگیهای میهنی نوعی خاص از فرهنگ و تمدن شکل میگیرد که تفاوتها را افزایش میدهد و به هر ملتی هویت مستقل و مجزا میبخشد و به سادگی تفاوتهای بینشی و نگرشی و روشی را تقویت میکند که به همان سادگی و روشنی قابل شناسایی و تشخیص میباشد.
اینگونه است که در یک فرایند زمانی، خصوصیات و آداب و رسومی خاص میگیرند و حتی غذاها و پوشاکها و نیازهای آنان و روشهای بهرهگیری از منابع زمینی را نیز تغییر میدهد به گونهای که میتوان هر ملتی با سابقه کهن را به سادگی به این تفاوتها شناخت.
به هر حال هر ملتی، متکی بر مردان بزرگ و قهرمانان ملی است. هر انقلابی بزرگ نیز دارای رهبر و رهبرانی برجسته و شاخص است که دگرگونهای بزرگ و اصلاحات و تغییرات ژرفی را در جوامع و ملتهای خویش بلکه پیرامونی پدید میآورند.
با این که رهبران هر چند دارای برخی از ویژگیهای برجسته و عمومی چون شجاعت و دلاوری و دوراندیشی و نوآوری هستند با این همه از خصوصیات و ویژگیهای انحصاری برخوردار میباشند که میتوان به سبب آن نوع تحولات و میزان و درجه و سطح دگرگونیها و تاثیرات را ارزیابی و حتی پیشبینی کرد.
انقلاب کبیر هر چند که گونهای شورایی مدیریت میشد و نقش اساسی را گروههای روشنفکری از دانشمندان به عهده داشتند ولی در نهایت با تسلط اشخاصی چون و بستر و سپس ناپلئون جهت و شکل دیگری به خود گرفت و عصر انقلاب به عصر ترور و خشونت و سپس امپراتوری و دولتی استعماری تبدیل شد و انقلاب با شعار برابری و برادری و آزادی به سوی دیکتاتوری و اشغال سرزمینهای دیگری متمایل شد و در عصر ناپلئونی مجموعهای بزرگ از تجاوزات و لشکرکشیها را به همراه آورد و نوعی جنگ جهانی را ایجاد کرد که میتوان آن را زمینهساز جنگ جهانی آلمان و روحیه تجاوزگری به همراه شعارهای زیبا دانست.
به سخن دیگر انقلاب کبیر متاثر از رهبران خویش و شعارهای زیبا و جاذبههای چون انسانمحوری و عقلانیت موجب شد تا به عنوان پدربزرگ دمکراسیسازی آمریکایی با لشکرکشیهای بزرگ تبدیل شود. یورش و اشغال کشورهای اروپایی تا مرزهای روسیه و اشغال خاورمیانه در عصر شعارهای زیبا و دنیاگرایانه انقلاب کبیر انجام شد و مردمان بسیاری در کنار سرزمینهای سوخته زیادی گرفتار خشم انقلابی و آزادسازی به زور اسلحه رهبران انقلاب فرانسه شدند.
در انقلاب اکتبر روسیه نیز هر چند که به ظاهر رهبری آن را لنین به عهده داشت ولی در پس پرده دولت اشغالگر و استعماری پروس و آلمان قرار داشت.
رهبر این انقلاب خود دارای خصوصیاتی بود از جمله اینکه که فریب و دستیابی به هدف ولو از راه نفاق و به سخن دیگر هدف وسیله را توجیه میکند، در آن نهادینه شده بود. اینگونه است که از درون آن استالین، بزرگترین دیکتاتوری تاریخ مدرن روسیه بیرون میآید به طوری که در مدت اندکی از دوران سیاه دیکتاتوری پرولتاریا افزون بر تجاوزات و کشورگشاییها و قتل عام ملتهای بسیار، مردمان بسیاری از ملت روسیه را نیز به کام مرگ میکشاند.
اما انقلاب اسلامی در مسئله رهبری مردی بزرگ را داشت که خود را خدمتگزار مینامید و حتی عنوان رهبری را نه بر خود بلکه بر نوجوانی سیزده ساله سزاوار میداند که برای دفاع از میهن و آرمانهای دینی انقلاب به زیر تانک میرود و با شهادت خویش فضای دیگری به دفاع مقدس میبخشد.
اکنون که سه دهه از انقلاب اسلامی گذشته و آغاز دهه چهارم آن را جشن میگیریم بهتر میتوان به تحلیل و ارزیابی انقلاب اسلامی و نقش آن در جهان معاصر پرداخت؛ زیرا انسان به طور طبیعی در هنگامی که خود درگیر مساله است تنها به جزئیات توجه دارد و زمانی که فراغت یافت و از گود و میدان بیرون نشست امکان تحلیل دقیق و کلی را مییابد.
شرایط حضور در بحبوحه انقلاب و تعیین مسیرهای جزیی و پاسخگویی به هر مسئله روزمره و یا ماهانه و بلکه سالانه همانند آجرگذاری و خشت نهادن بر بنای فخیم و بزرگ است که تنها تصوری از درون به شخص میدهد و تنها زمانی که به نقشه ترسیمی از پیش و بنای ساخته شده تا عصر حاضر توجه میکند فرصت ارزیابی و تحلیل را مییابد. هر چند که نیازی نیست تا برای درستی تحلیل از ناظر بیرونی یاری گرفت؛ زیرا هر کسی میتواند براساس نقشه ترسیمی روشن کند که کار انجام شده تا چه اندازه توانسته پاسخگوی نقش ترسیمی و در جهت آن باشد. البته ناظر بیرونی میتواند برخی از تحلیلها در کلیت کار و حتی نقشههای ترسیمی بدهد ولی هرگز نمیتواند شرایط و مقتضیاتی که ناظر درونی پس از فرصتیابی و تحلیل و ارزیابی، با آن مواجه بوده را درک نماید و داوری و ارزیابی دقیق و صادقانهای داشته باشد. از این رو لازم است که خود، به عنوان ناظر درونی و یکی از کارگران این بنای فخیم به آن بپردازیم؛ زیرا هم با فرصتها و تهدیدها آشنا هستیم وهم شرایط و مقتضیات را به جان و دل درک کرده و میشناسیم.
بر این اساس این بازخوانی از نگاه ناظر درونی انجام میگیرد که پس از سه دهه کار سخت و توانفرسا با نگاهی به سازه انقلاب اسلامی و نقشههای ترسیمی از سوی بنیانگذار و یا رهبران آن، به ارزیابی میپردازد.
با توجه به مطالبی که در آغاز به عنوان اهداف، شعارها، زمینهها، انگیزهها و مانفیست انقلاب اسلامی بیان میشود میتوان سازه انقلاب اسلامی را در برابر دیدگان قرار داد و نسبت به رسیدن به اهداف و علل و عوامل درونی و بیرونی داوری کرد. در حقیقت در آغاز نقشه ترسیمی انقلاب اسلامی را در حد یک نوشتار کوتاه بازخوانی کرده و سپس بر اساس آن به سازه انقلاب اسلامی توجه و در نهایت به شکل درون نگرشی به تحلیل و ارزیابی اقدام میشود.
لازم است در آغاز تبیین شود که هر عملی هر چند که میبایست دارای اتقان و مولفههای آن باشد ولی لازم نیست که از هر لحاظ کامل باشد؛ زیرا شرایط کمالی مطلق در شرایط متغیر دنیوی نه تحقق خواهد یافت و نه از پایداری برخوردار خواهد بود؛ زیرا هر عملی در شرایطی شاید به کمال حتی مطلق خود نزدیک شود ولی علل و عوامل درونی و بیرونی بسیار متغیر دنیا اجازه بقا و پایداری را نمیدهد.
به عنوان نمونه ممکن است در دورهای، الفت اجتماعی و همبستگی در نهایت درجه همبستگی باشد و در دوره دیگری به درجههایی پایینتر سقوط کند و از نظر کسانی که دو دوره را تجربه کردهاند نوعی عدول از اهداف دانسته شود ولی اگر این دوره اخیر بتواند کف همبستگی را با خود داشته باشد کفایت میکند؛ زیرا انسانها و نیز شرایط و مقتضیات اجتماعی درونی و بیرونی هرگز بر یک حالت باقی نمیماند تا همانند سازههای فیزیکی بخواهیم یک بنای کامل و محکم و استوار چون دژ بسازیم که هرگز دگرگونی در آن راه ندارد و در یک مدت زمانی کوتاه و بلند باقی میماند و حتی در نسلهای اینده نیز به عنوان یک سازه فخیم و باشکوه از آن یاد میشود.
سازههای تخت جمشید و عصر صفوی با همه شکوه به سبب فیزیکی بودن و با همه آسیبهایی که زمانه بر آن وارد ساخته است همیشه شگفتی ساز خواهد بود ولی سازههای غیر فیزیکی هرگز از چنین خاصیت و ویژگی پایداری برخوردار نخواهد بود. بر این اساس میتواند در دوره همبستگی و الفت اجتماعی و یا عدالت فراگیر به گونهای عملیاتی شود که شکوه و عظمت آن را مردمان به عنوان عصر طلایی همبستگی و عدالتگرایی بشمارند ولی این بدان معنا نیست که این امر بیهیچ تنازلی پایدار بماند؛ زیرا انسانها دارای حالات بسیار متغیرتر از دنیا هستند.
بر این اساس داوری در امور فرهنگی و اهداف معنوی بسیار سختتر خواهد بود و نمیتوان ارزیابی دقیقی به دست داد و هرگونه داوری در این عرصه با آن قلتهای فراوانی مواجه خواهد شد.
اهداف و شعارهای انقلاب اسلامی
اهدافی که انقلاب اسلامی از همان آغازین روزهای آن در نظر داشت، اهدافی است که در آموزههای قرآنی و نبوی به عنوان اهداف دین اسلام مطرح شده است، تنها ویژگی انقلاب اسلامی، امروزی کردن مفاهیم و اجرای در آن در دوره معاصر و عصر غیب امام زمان(عج) است که در شکل ولایت فقیه و نظام جمهوری اسلامی، نظریهپردازی شد.
بنابراین، در بخش اهداف و شعارهای انقلاب اسلامی لازم است تا به مطالعه اهداف دین و انقلاب اسلامی پیامبر(ص) و حرکتهای اصلاحی امامان(ع) اقدام شود؛ زیرا انقلاب اسلامی استمرار خطی است که پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) ترسیم نمودهاند.
زمینهها و انگیزههای انقلاب اسلامی
ریشههای انقلاب اسلامی و خاستگاه آن را نمیتوان جدا از اهداف کلان بعثت و آموزههای وحیانی و هدایت اسلام جست. از این رو اگر در میان انگیزهها به اموری پرداخته میشود، از باب تطبیق و جری و بیان مصادیق امروزی هر موضوع و اهدافی است که در قرآن به عنوان انگیزههای حرکتهای فردی و اجتماعی برای انسان مومن ترسیم و تصویر شده است. البته در بخش زمینهها و بسترها میتوان به مواردی اشاره کرد که در ظاهر تفاوتهایی با زمینه و بسترهای انقلاب نبوی(ص) در صدر اسلام داشته باشد ولی در باطن و به شکل کلان و کلی میتوان زمینهها و بسترها را مشترک یافت.
به سخن دیگر، شکل دیگری از مسائل و شرایط جزیی و کلی موجب پدیداری انقلاب اسلامی در دوره معاصر شده است ولی ریشه کلی آن با شرایط و مقتضیات عصر صدر اسلام، همانندی شگفتی دارد که میتوان احیای دین و بهرهمندی از همه آموزههای وحیانی در همه بخشهای زندگی فردی و جمعی بشر را از جمله آنها بر شمرد. چنان که ظلمستیزی و مبارزه با انواع و اقسام تحریفها در حوزه دین و تعطیل احکام و نظام نبوی را بخش دیگری از انگیزهها و زمینههای حرکت انقلاب اسلامی برشمرد.
مانفیست انقلاب اسلامی سیر تطورات انقلاب و تحولات آن
1ـ اشغال لانه جاسوسی
اشغال لانه جاسوسی که از آن به انقلاب دوم یاد میکنند، به شکلی ورود انقلاب از مرحلهای به مرحلهای دیگر میباشد، از این رو میتوان آن را نوعی انقلاب بزرگتر یاد کرد؛ زیرا هر چند که اهداف انقلاب اسلامی جهانی بوده است ولی در عمل ایجاد امالقری اسلامی اصالت داشته و در مرحله نخست انقلاب تنها خواهان ایجاد پایگاهی برای استقرار نظام اسلامی در گوشهای از زمین بود با این وجود نظر جهانی به پدیده انقلاب داشته است.
اشغال لانه جاسوسی، اعلان رسمی ورود به عرصه جهانی و صدور انقلاب و جهانیسازی آن بود اگر تاکنون در عمل نوک حمله متوجه شاه و دولت شاهنشاهی بود اکنون فرصت طلایی که حرکتهای استکباری شیطان بزرگ و امالفساد قرن به انقلابیون بخشیده بود موجب شد تا حرکت از دایره مرزهای ایرانی بیرون رود و شیطان بزرگ به عنوان هدف نهایی تعیین گردد.
در این هنگام انقلاب اسلامی معاصر همانند انقلاب اصلی پیامبر(ص) داشت به جنگ همه مظاهر ظلم در عرصه جهانی میرفت که در رأس آنها آمریکای جهانخوار قرار داشت. البته در همان حال که نوک حمله به طور مستقیم به سوی آمریکا نشانه رفته بود ولی در عین حال نگاهی به شوروی، دیگر مستکبر زمانه نیز داشت. دو شاهنشاهی ایرانی و رومی در گذشته بنیاد فساد جهانی را مدیریت میکرد و در زمان انقلاب اسلامی، شوروی و آمریکا این نقش را به عهده داشتند.
اکنون حرکتهای استکباری آمریکا این فرصت را به انقلاب و انقلابیون بخشید تا به جهانی شدن بیاندیشند و برای آمادهسازی حکومت جهانی مهدوی(عج) گام بردارند و به جنگ استکبار جهانی بروند.
2ـ جنگ تحمیلی و بهرهگیری از شهادتطلبی و رخداد عاشورا
جنگ تحمیلی را میبایست با همه آسیبهای جدی که به سرمایه مادی و انسانی ایران وارد ساخت، رخدادی با امدادهای غیبی خداوند در همه عرصهها و صحنهها ارزیابی کرد.
این رخداد همانند رخداد عاشورا ضامن بقا و سلامت انقلاب و عبور ملتی از گردنههای سخت آزمونهای الهی بود.
با جریانی از خون و مقاومت که در دفاع مقدس هشت ساله پدید آمد، انقلاب اسلامی چنان برای ابرقدرتها و مستکبران جهانی دور از دسترس شد که هرگز فکر حمله و یورش دوباره را به خود نداند.
در تازهترین ارزیابیها از سوی منابع اطلاعاتی غربی جهت هجوم به ایران، به این نکته توجه شده است که هجدم بر ملتی که شهادت را آرمان و دنیا را با همه زشتیها و زیباییهایش، گذرگاه میشمارد، امری لغو و بیهوده است و به جایی بهبودی وضعیت بحرانی غرب، موجبات افزایش بحران و شکستهای متوالی در منطقه و در نهایت زوال قدرتهای غربی را فراهم خواهد آورد.
رخداد جنگ تحمیلی چنان که از نامش پیداست امر ناخواستهای بود ولی رهبری و ملت با بهرهگیری از رخداد عاشورا توانستند به شکل کامل، فرهنگ عاشورایی را در آن پیاده و اجرا کنند به گونهای که سالها بعد این شیوه در لبنان در برابر اسرائیل آزموده شد و در جنگ سی و سه روزه و بیست و دو روزه نیز نیروهای مقاومت و حزبالله لبنان توانستند در برابر جدیدترین سلاحها و بزرگترین ارتش منطقه و یکی از بزرگترین ارتشهای جهان بایستند و آنان را شکست داده و به عقبنشینی از سرزمین لبنان و فلسطین وادار سازند.
3ـ غلبه اسلامگرایی بر ملیگرایی
اسلام برای وطن و میهن ارزش دوچندانی قایل است، از این رو که یکی از حقوق انسانی که به عنوان حقوق طبیعی مورد تایید و امضای شریعت اسلامی قرار گرفته حق بقا در وطن و عدم جواز اخراج از آن است.
آیات 85 و 217 سوره بقره به صراحت از حقوق وطن برای هر کسی و عدم جواز بیرون راندن او از سرزمین خود سخن گفته است. در این آیات با نگاهی به خلق و خوی یهودیان، توضیح میدهد که با آن که در شریعت موسوی(ع) نیز این حق برای عموم انسانها به عنوان حق طبیعی تایید و امضا شده بود و از یهودیان پیمان گرفته شده بود که حقوق مردم را رعایت کنند ولی آنان حتی نسبت به هم مسلکان خویش نیز رحم نمیآوردند بلکه با تجاوز به حقوق طبیعی همکیشان خود، آنان را از میهن مالوف خویش بیرون میراندند و با اسیران گرفتن برخی، درخواست فدیه کردند.
آیات 13 سوره توبه و نیز 9 سوره ممتحنه بر قانونی کلی در همه اعصار و نسبت به همه انسانها تاکید میکند و از هر گونه آواره سازی مردم و سلب حق طبیعی سکونت بر وطن نهی نموده است. از این روست که نسبت به رفتارهایی که مشرکان نسبت به پیامبر(ص) و مومنان در مکه داشتند و پیامبر(ص) را آواره ساختند، واکنش تند و شدید را نشان میدهد.
به هر حال ملیگرایی به معنای حفظ حقوق طبیعی هر کسی نسبت به آب و خاک، یکی از امور طبیعی و عقلایی است که مورد تایید و امضای شریعت اسلامی قرار گرفته است. آیات بسیاری به مساله تفاوتهای فرهنگی و قومی اشاره میکند و با پذیرش خرده فرهنگ و تفاوتهایی قومی و قبیله در حد متعارف آن را امری مفید برای جوامع برمیشمارد. با این همه از این مساله نیز نهی میکند که نمیبایست این مساله به شکل تعصب و عصبیت ظهور و بروز کند و موجبات تحقیر فرهنگها و اقوام دیگری را سبب شود.
بر این اساس قرآن اعتدال و پذیرش جنبههای مثبت هر چیزی را اصالت میبخشد ولی از سوءاستفادهها نیز نهی میکند. یک امر مثبت چون خردهفرهنگ و تفاوتهای فرهنگی و قومی میتواند به یک معضل اجتماعی و واگرایی ملی و انسانی تبدیل شود و موجبات تحقیر و نسلکشی و اموری زشت و نابهنجار دیگری را سبب شود. این گونه است که کاه نسلکشیها تنها به سبب تفاوتهای فرهنگی نه کلان بلکه خرد و یا تفاوتهای قومی و زبانی رخ میدهد که میتوان به نسلکشی در بالکان و فلسطین و آفریقای جنوبی در گذشته و حال اشاره کرد.
برخی از انقلابیون با تاکید و تکیه بیش از اندازه و افراطی بر ملیگرایی میکوشیدند تا اسلامگرایی را در درجه دوم اهمیت قرار دهند. از این روست که امام خمینی(ره) با آن که خود منادی ملیگرایی معتدل است و به مرزهای ایران اسلامی تاکید میکند و حاضر به از دست دادن یک وجب آن نمیشود ودفاع از از وطن و سرزمین را همانند دفاع از عرض و مال و دین میشمارد، با این همه به مقابله با افراطگرایی در حوزه ملیگرایی بر میخیزد. تاکید بر ملیگرایی افراطی افزون بر این که محدود کردن انقلاب اسلامی در درون مرزهای جغرافیای ملی بوده است موجب میشود که بسیاری از ظرفیتها و توانمندیهای بالقوه و همراهی و همدلی بلکه تعاون و همکاری ملتهای دیگر اسلامی بلکه جهانی را از دست بدهیم.
انقلاب اسلامی در دایره نجات جهانیان رخ داده بود و بینش و نگرش آن جهانی بوده است؛ از این رو محدود کردن آن در حقیقت خیانت به آرمان جهانی آن بوده است. انقلاب اسلامی به هدف مبارزه با استکبار جهانی و جایگزین عدالت رخ داده بود و اختصاص به مرز و قوم و فرهنگ خاصی نداشته است هر چند که در آغاز در امالقری ایران رخ داده است ولی ایران تنها نقش پایگاه و پایتختی این حرکت داشته و دارد. از این روست که مبارزه با هر نوعی بیعدالتی در هر جای جهان اصالت مییابد و نجات مستضعفان به عنوان هدف مطرح میشود.
شاید بتوان ریشه ناکارآمدی دولت موقت را گرایش شدید و افراطی آن به ملیگرایی به جای انسانگرایی و اسلامگرایی دانست. این مطلبی است که میتوان به سادگی با بازخوانی رابطه دولت موقت با دیگر رهبران انقلاب به دست آورد. واکنشها و کنشهای موجود در آن زمان نشان میدهد که شکست و ناکار آمدی دولت موقت دید بسته و محدودسازی انقلاب اسلامی در پانایرانیسم افراطی آن جست. سخن در این بخش بسیار است ولی از حوصله این مقاله بیرون میباشد.
4ـ ارزشگرایی در برابر نفاقگرایی از اصول اساسی اسلام شفافسازی در مواضع است. اسلام هرگز هدف را عاملی برای بهرهگیری از هر وسیلهای نمیشمارد. از این روست که هنگامی که پیمانی حتی با بدترین شخص بسته میشود بدان وفا میشود و وفا به پیمانها و عقود و عهود در سرلوحه وظایف شخصی و حقوقی دولت و ملت اسلام به شمار میرود.
از امام زینالعابدین(ع) روایت شده که فرمود: «فو الذین بعث محمدا بالحق نبیاً لو ان قاتل الحسینِ بنِ علیٍ ـ علیهالسلام ـ ائتمننی علی السیفِ الذی قتله به لادیته الیه». «به خدا قسم اگر قاتل امام حسین ـ علیهالسلام ـ شمشیرش را به من امانت بسپارد هر آینه به او پس خواهم داد». (امالی صدوق، ص 319) .
اسلام همواره در هر کاری شفافسازی را اصل قرار میدهد و بر اصول ارزشی خویش پافشاری میکند. همین مساله موجب میشود که هرگز رفتاری نفاقآمیز در پیش نگیرند. این در حالی است که نفاق و دورویی، رفتار کسانی است که به ظاهر ایمان آوردهاند و برای این که از فواید شهروندی بهره گیرند کفر خویش را نهان میسازند.
پس از قدرت یافتن اسلام در مدینه، نفاق پدیدار شد و همین منافقان بودند که هم دولت اسلامی را از جهت اصلی خویش بیرون بردند و هم با حضور در دولت بزرگترین ضربهها را به دولت و اسلام وارد ساختند و در نهایت به سادگی امام حسین(ع) را شهید کردند.
در انقلاب اسلامی نیز گروهی تحت فشار ملت به اسلام روی آوردند و نفاق خویش را نهان ساختند و حتی در شکل دمکراسی خواه بسیاری از مراکز قدرت را در اختیار گرفتند و دولتی پدید آوردند که حتی به اصول ابتدایی و ارزشی اسلام اهانت میکردند.
امام خمینی(ره) براساس همین ارزشگرایی بود که به تمام صراحت و شفافیت در برابر غرب میایستاد و بیهیچ واهمهای به نفاق رو نمیآورد.
چنین شیوهای نیز روش فرزند خلف وی نصرالله در لبنان است به گونهای که مردم فلسطین اشغالی بشتر از صهیونیستها، قول نصرالله را راست میشمارند و او را به راستگویی میستایند. ساکنان سرزمین اشغالی و رهبران احزاب این رژیم سیدحسن نصرالله دبیر کل حزبالله را راستگوتر رهبران اسرائیل میشمارند و میگویند وی هر آن چه میگوید راست است و به سخن خود عمل میکند.
5ـ پذیرش قطعنامه و جام زهر
6ـ پایبندی به قواعد عقلانی بینالمللی و وفای به پیمانها
7ـ استکبار ستیزی منطقهای و جهانی
8ـ دفاع از ارزشهای متعالی انسانی
9ـ دفاع از مردمان فلسطین و لبنان
10ـ دفاع و حمایت از مستضعفان
11ـ تمدنسازی و بهرهمندی از تمام ظرفیتها در فنآوری و...
12ـ مشارکتدهی و مردمسالای دینی
13ـ مبارزه با گرایشهای ضد دینی و جریانهای سکولار
14ـ تاکید بر گفتمان عدالتمحور و بازگشت به اصول ارزشی امام خمینی
15ـ کنشها و واکنشها نسبت جریان معنویتگرایی
16ـ چالشهای انقلاب با لیبرالیزم و تحجرگرایی سلفی
17ـ مبارزه اقتصاد سرمایهداری و تبیین اقتصاد سالم اسلامی
در جهان امروز بحرانهایی جدیدی نظامهای غیراسلامی را فرا گرفته است. تاکید بر برخی از مظاهر اومانیستی و انسانمحوری در کنار نگرش پروتستانیزم به هستی موجب شده است که انسان غربی به دنیا و ارزشهای مادی آن ارزش و بهایی بیش از آن چه در خور و شایسته آن است بدهد. اینگونه است که دنیا نه ابزار و مقدمهای برای اخرت بلکه خود به عنوان هدف اصلی مورد توجه قرار گرفته و اصالت یابد. اینگونه است که همه تلاشها برای آبادسازی و آبادانی دنیا ممترکز میشود.
اقتصاد بازار آزاد و مبتنی بر اصالت سرمایه و بانکداری ربوی در کنار بورس بازی و اقتصاد پول، پول میآورد و حتی سفته بازیهای بیپشتوانه اقتصادی واقعی موجب میشود تا بحران کنونی در جهان رخ نماید.
در گذشته، نظام سرمایهداری، دولتها را از هرگونه حضور رسمی وجدی در بازار باز میداشتند ولی اکنون خود به حضور رسمی دولتها در عمل روی آورده و نوعی نظام سرمایه داری اشتراکی را ایجاد کردهاند.
این در حالی است که به نظر میرسد که نظام اقتصادی سرمایهداری ناتوان از رهایی از چالش بزرگ قرن باشد. از این روست که اقتصادانان پیشنهاد میدهند که نظام بانکداری و اقتصادی غیر ربوی اسلامی جایگزین نظامهای غربی شود.
در یک جمعبندی کوتاه میتوان گفت که انقلاب اسلامی اگر ماهیت فرهنگ دینی نداشت به طور قطع در برابر حجم انبوهی از فشارهای سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی نمیتوانست استوار و پایدار مانده و با آنها مبارزه نماید؛ بنابراین رمز پیروزی انقلاب که همان آموزه های فرهنگ دینی بود، همان نیز رمز بقای انقلاب و پایداری و ماندگاری آن است که تاکنون در سه دهه هم چنان مقاوم و استوار در مسیر حرکت تکاملی خود پیش میرود.