تاریخ انتشار : ۲۵ تير ۱۳۸۸ - ۰۸:۲۲  ، 
کد خبر : ۹۴۲۴۲

ناطق نوری گفت همه چیز هوا شد

اشاره: سال 1374 بود که جمعی از نزدیکان و اعضای کابینه اکبر هاشمی‌رفسنجانی، در آستانه انتخابات مجلس پنجم در اندیشه تاسیس یک حزب جدید و ارائه فهرست انتخاباتی افتادند. این افراد که دستاورد مثبتی نیز در آن انتخابات داشتند به «کارگزاران سازندگی» معروف و شناخته شدند. غلامحسین کرباسچی که در آن زمان شهردار تهران و از نیروهای اصلی در شکل‌گیری این جریان بود خاطرات روزنوشت خود از رزهایی که جرقه تشکیل این جریان خورد و مقدمات و زمینه‌های ظهور کارگزاران فراهم شد را در اختیار ما قرار داده است.

یکشنبه 22 مرداد 74
ساعت 5/8 صبح جلسه سازمان بازیافت بود در مورد کارخانه جدید اصرار ورزیدیم که باید تا پایان سال تمام شود: مثل همیشه مشکل کالی مطرح شد. ساعت 5/10 جلسه تنظیم بازار بود. بحث نوسان جدید قیمت سکه و دلار همه را دوباره نگران کرده بود. آقای رئیس‌جمهور سعی می‌کردند عادی جلوه کنند و می‌فرمودند وقتی ما رابطه اقتصادی زندگی روزمره مردم را با دلار... قطع کرده باشیم چه اشکالی دارد که دلار قاچاق بالا رود! این همان منطقی بود که دو ماه قبل برخی در دولت مطرح کردند و ایشان به شدت مخالفت می‌کرد و ارز 300 تومانی باب شد. در مورد علل مساله به مواردی اشاره شد که از جمله مناطق آزاد قرار شد گمرک برای مناطق آزاد گذاشته شود؟!! اگر مناطق آزاد است گمرک چیست؟ گفتم آقای هاشمی مناطق آزاد را تعطیل کنید چرا باید با محتوای آن نخواند. گفتند نه می‌خواهیم فعلا کاری انجام دهیم... به نظم آمد باید از همه چیز یک دکور داشته باشیم. از جلسه خواستم که اجازه ورود برنج برای یک مرحله را بدهند با توجه به فلسفه تنظیم بازار و افزایش روزافزون قیمت برنج. مخالفت شد قرار شد در جلسه آتی بحث شود. مجددا آقای هاشمی مطرح کردند که باید منابع و مصارف ارز را بار دیگر بررسی کنیم اگر ضرورت داشته باشد از ارز پروژه‌ها کم کنیم و به مصارف ضروری بدهید! باز هم تعطیلی پروژه و سازندگی کشور! ساعت 3 جلسه کمیسیون زیربنایی دولت برای بحث اطراف تهران بود طبق روال 3 جلسه قبلی مقابل آقای زرگر و آخوندی به تنهایی در صحنه‌ای که همه خلاف آنچه من می‌گفتم می‌گفتند؟ چرا باید خود را درگیر کنم؟ نمی‌شود بی‌خیال بود!! ساعت 5/4 جلسه دوم شروع شد از مساله استعفای آقای زنجانی (روغنی‌زنجانی) و خداحافظی ایشان و تعارف و تشکر آقای هاشمی و طبق روال همیشگی قیافه‌‌هایی که فقط موقع خداحافظی مهربان می‌شوند! همه می‌خواستند صحبت کنند گفتم آقای هاشمی همه می‌خواهند عذرخواهی کنند چون لااقل 3 سال است که من شاهد تهاجمات و فشارهای کلامی همین جمع برای مسئول برنامه‌ریزی کشور هستم! خبر عراق و فرار داماد صدام مطرح شد کسی درست اطلاع نداشت حتی آقای وزیر خارجه از قول روزنامه‌ها نقل کردند! و آقای هاشمی شوخی با ایشان کردند که مگر روزنامه‌ها را می‌خوانید! خود آقای هاشمی هم احتمال تبانی آمریکا یا صحنه‌سازی خود صدام را مطرح کردند. مساله مهم دیگری نبود. کارت استخر ونک را به اعضای دول دادم که جدید راه‌اندازی شده بود، تشکر کردند! زودتر از جلسه دولت به دفتر کار رفتم کارهای عقب‌افتاده و روز را دیدم 8ـ 7 نامه از آقای موحدی برای تحقیق و تفحص از کار شهرداری آمده بود که آقای قبه می‌گفت که باید کامیون‌های مدارک را دوباره به راه اندازیم ساعت 8 ـ 7 در ملاقات کاری و نامه‌ای که برای راهنمایی و رانندگی به آقای سیف‌اللهی در نیروی انتظامی زده بودند. ساعت 10 در ساختمان همراهان با آقای مرعشی و علی هاشمی و محمد هاشمی جلسه برای مسائل سیاسی برقرار شد. نقل قول آقای محمد هاشمی از قول اخوی‌شان (اکبر هاشمی‌رفسنجانی) در مورد موافقت با فعالیت برای انتخابات مطرح شد! باید کار را شروع می‌کردیم!
یکشنبه 29 مرداد 74
امروز عصر در دولت آقای آخوندی (باجناق آقای ناطق نوری و وزیر مسکن وقت) آمدند نشستند و بحث دو نفره‌ای مفصل راجع به انتخابات ریاست جمهوری کردند. فکر می‌کنم دنبال کسب اطلاعات بودند! پرسید احساس ناامنی شغلی در دستگاه‌ها زیاد است گفتم فراوان در اطراف این مسیر هیچکس نیست که احساس امنیت کند و از دم شمردم ایشان هم خیلی احساس نگرانی کرد و گفت مگر آقای ناطق (اگر رئیس‌جمهور شود) چه کس دیگری را برای وزارت دارد؟ نیروی دیگری در مملکت غیر از این مجموعه‌ها نیست. گفتم به هر حال این وضع به معنی تحقق رکود کامل مملکت موقع شروع کار آقای ناطق است. خوب است از همین الان بنشینند و صحبت کنند و با وزرا حرف بزنند که دلگرمی وجود داشته باشد. او ضمنا با نگرانی از مطرح شدن احتمال ریاست جمهوری آقای حبیبی صحبت می‌کرد.
سه‌شنبه 31 مرداد 74
ظهر دفتر آقای محمد هاشمی همراه با علی هاشمی و مرعشی و آقای جهانگیری جلسه داشتیم مسائل مربوط به انتخابات بررسی شد و مسائلی که باید هر کدام روی آن کار می‌کردیم... آقای رئیس‌جمهور با آقای مرعشی گفته بودند بدون استفاده از نام ایشان مانعی ندارد که فعالیت سیاسی را آغاز کنیم!
سه‌شنبه 11 مهر 74
امروز جلسه سیاستگذاری روزنامه همشهری بود. در مورد جنگ و دگراندیشان صحبت بود. گفتم جنگ اگر به خاطر خودمان است که فایده‌ای ندارد ولی اگر حرفی برای گفتن داریم که مفید برای انقلاب است، خوب است اگر روی آثار جنگ و مواردی که هست کار شود، مفید است. در مورد دگراندیشان هم باید به حرف‌ها گوش کرد والا خود افراد مهم نیستند. با آقای گلپایگانی درباره اوقاف و کارهای فرهنگی صحبت کردم. قدری در مورد مسائل فرهنگی شهرداری صحبت کردم و اینکه همه موارد براساس نظر مقامات نظام است و اگر بخواهند همه‌اش تعطیل می‌شود. ضمنا گفتم که در کلیه موارد براساس نظر مقامات نظام است و اگر بخواهند همه‌اش تعطیل می‌شود. ضمنا گفتم که در کلیه موارد مربوط منطبق با سیاست‌های ارشاد کار می شود. آخر شب تب و تاب گرفتاری کسالت صادق خرازی را داشتم هم به خاطر رفاقت و هم مشکل کار روزنامه. (که به او پیشنهاد مسئولیت روزنامه را داده بودم) آقای بابایی را در دفتر روزنامه خواستم و با ایشان صحبت کردم که مجسمه دکتر شریعتی را از پارک شریعتی بردارد و بسیار سخت بود ولی چاره‌ای نبود. با آقای خوشرو در مورد کار صادق و روزنامه صحبت کردم.
چهارشنبه 12 مهر 74
امروز صبح نامه صادق درباره عذرخواهی از کار را دریافت کردم. چند جور برداشت کردم. شاید ترسیده، شاید دنبال کار بهتری است و شاید هم مربوط به همان مساله‌ای است که از قول او آقای ملکی به آقای ولایتی نقل کرده است. به هر حال حسابی مرا در محذور قرار داده است. براساس مذاکره با استعفای آقای مهدی کرباسچی را قبول کردم و تاریخ آن مربوط به زمان آمدن ایشان است. ساعت 10 زنگ زدند که گزارشی از روزنامه به مقامات نظام داده‌اند که در آن به حضور منشی در دفاتر و حقوق بالا و دادن ماشین پراید و... مواردی را توضیح دادم و گفتم که بسیاری از موارد رفع شده است. ساعت 2 با آقای مرعشی رفتن دفتر آقای محمد هاشمی جلسه تشکیل نشد ولی اطلاعات مبادله شد. آقای محمد هاشمی با آقای فلاحیان در مورد انتخاب آقای حبیبی یا ناطق صحبت کرده بود. معلوم بود که مساله آقای دکتر حبیبی حسابی در اردوی آقای ناطق مشکل درست کرده است، در مورد عدم استقبال آقای خاتمی، زنجانی و لیست تهران مجدد بحث شد. بعدازظهر در دولت با آقای مهاجرانی، آقازاده و بشارتی صحبت شد. آخر شب در روزنامه درباره مساله صادق با آقای خوشرو صحبت کردم همین‌طور یا عطریانفر. قرار شد صحبتی با آقای حاجی کنند که اگر مساله‌ای برای رفتن ندارد فعلا به عنوان جانشین بماند. قبلا آقای خوشرو از قول کسی نقل کرده بود که برای تربیت بدنی یا تعاون می‌خواهد برود.
دوشنبه 17 مهر 74
صبح ساعت 7 جلسه هیات نظارت بر مطبوعات داشتم. بحث مهمی نبود و در حاشیه جلسه با آقای پرورش در مورد کتاب حکمت و حکومت آقای حائری صحبت کردم. ایشان از بخش‌های آخر کتاب ابراز نگرانی می‌کردند و تلقی توهین به امام داشتند. قدری در مورد شخصیت آقای حائری صحبت شد. درباره آقای مظاهری که برای اصفهان دعوت شده و اوضاع اصفهان هم صحبت کردیم. ساعت 5/9 دفتر بودم. آقای مقدس‌زاده خبر دادند که ادامه کار تحقیق و تفحص در مجلس رای آورده با اختلاف یک رای که آقای... باشد و گفته برای انتخابات وحشت دارم. به آقای ناطق تلفن کردم و توضیح دادم که ادامه این کار مصلحت نیست، برخورد ایشان نسبتا گرم بود. بعد از آن با آقای روحانی از شورای امنیت هم صحبت کردم، برخورد خوب بود. با آقای اشعری راجع به تبلیغات شهری صحبت کردم و گفتم که این کار احتیاج به بررسی دارد و اینقدر مصاحبه و حرف بی‌خود نزنید. قبول کرد که مساله نیاز به تحقیق دارد و در عین حال تاکید کردم که نامه آقای کاتوزیان (مدیر اولین شرکت تبلیغات شهری که در رابطه با ارشاد دچار مشکل شده بود) را برای چاپ توصیه کردم که اگر بجایی می‌خواهند، روشن شود. معلوم بود که پیچیده برخورد می‌‌کند. آقای سیدجعفر موسوی آمدند، در مورد بازسازی حرم صحبت شد و برخوردهای آقای بشارتی در وزارت کشور در مورد تشکیل شرکت و بعد انحلال و برگشتن از حرف‌های قبلی و بالاخره تخریب فرمانداری و شهرداری و ناراحتی‌های آقای مسعودی. شرکتی که توسط وزارت کشور تشکیل شده ظاهرا با سفارش آقای بلندنظر و دخالت آقای بشارتی بوده که خلاف بودن آن روشن شده است. در بحث انتخابات گفتند آقای شرعی شرکت نمی‌کند. ایشان را تشویق کردم که باید شرکت کند حتی اگر با تایید جامعه مدرسین باشد. چون اگر شرکت نکنند به معنای حذف تدریجی از صحنه و مشکلات بعدی خواهد بود. در فکر فرو رفت. ناهار را با آقای خوشرو صرف کردیم و در مورد اوضاع ارشاد و معرفی آقای ضرغامی و مسایل آقای اشعری و اداره کل تهران بحث و قرار شد بررسی کند که موارد مطرح شده از طرف مقامات بلندبالا است یا نه.
دوشنبه 1 آبان 74
صبح جلسه مطبوعات بود اعضا به اعطای امتیاز به آقای مهاجرانی رای ندادند و گفتند بماند برای بعد. بعدا به آقای مهاجرانی تلفنی گفتم که خودشان پیگیری کنند. آقای میرباقری آمد و راجع به انتخابات صحبت کرد و اینکه با روحانیت مبارز صحبت کرده که به جای خوانسار در کرج کاندیدا شود به او گفتم خوب نیست که مقابل آقای زالی بایستد اما معلوم بود که توسط عده‌ای پشتیبانی شده است. بعدها فهمیدم با نماینده روحانیت جلسه داشته و برخی صحبت‌ها را هم کرده است. ناهار با آقای بهشتی و ارگانی بودم. راجع به تصدی امور فرهنگی توسط آقای ارگانی صحبت کردم و قرار شد برای ایشان حکم مشاوره فرهنگی بزنیم.
سه‌شنبه 2 آبان 74
صبح جلسه روزنامه همشهری بود. گزارش اوضاع مالی امیدوارکننده بود. ظهر آقای کرباسچی (مهدی) برای ناهار آمدند، مفصل با ایشان صحبت کردم حدود 2 ساعت، ایراداتی به آقای عطریان و تحریریه داشت و اشکالاتی به من که پاسخ صریحی به ایشان دادم. به نظرم آمد پذیرفت. ولی 2 مرتبه اصرار کردم که برگردد. گفت استخاره می‌کند و بالاخره دو شب بعد گفت استخاره بد آمده است. ساعت 5/6 فرهنگسرای ارسباران افتتاح شد. جلسه سنگین و خوبی بود. آقای دکتر الهی صحبت دلنشین و خوبی کردند. سخنرانی من هم در مورد آمار فعالیت‌های فرهنگی برای حاضران در جلسه جالب بود. آقای حسینی هم صحبت کردند.
پنجشنبه 4 آبان 74
امروز صبح ساعت 5/9 به طرف دفتر حرکت کردم. سر راه رفتم دفتر شرکت توسعه. مس‌های آقای هنرمندی که توسط آقای بهشتی معرفی شده بود که برای هدیه به شهرداری آورده بودند جالب بود. 72 قطعه بود از 450 سال پیش تاکنون. درخواست کارگاه برای کار روی مجسمه مسی داشتند. ساعت 5/12 آقای نصر آمده بودند بحث کردند. در مورد انتخابات صحبت شد و قدری با آقای فاضلی، صحبت بدی نبود مشخص شد که خیلی‌ها درصدد جلب‌نظر ایشان هستند ولی علی‌الظاهر متمایل به این طرف بودند. ظهر آقای بهشتی، آقای ارگانی و آقای غرضی بودند. آقای ارگانی درباره سابقه کار شبکه دو و مسائل پیش آمده اخیر صحبت کردند. قدری در مورد کار در شهرداری با ایشان حرف زدم، گفتند من استخاره کردم و خوب آمده و گفتم هر چه شما گفتید قبول می‌کنم. قرار گذاشتیم مسئول برنامه‌ریزی و نظارت بر امور فرهنگی باشد.
جمعه 5 آبان 74
ساعت 15/5 همراه آقای خوشرو رفتیم کوه، کلک چال. آقای مختاباد را دیدیم و یک ساعتی در مورد حرمت موسیقی و فتوای جدید ارائه شده درباره موسیقی بحث و جدل کردیم و در مسیر برگشت در چند نقطه از صدای ایشان استفاده کردیم. مردم هم به خصوص جوان‌‌ها خیلی ابراز احساسات می‌کردند. از توسعه پارک جمشیدیه و خانه‌های فرهنگ استان‌های آذربایجان و کردستان بازدید کردم. کار پیشرفت کرده بود ولی نه به دلخواه. با مدیر شرکت هلوچین قدری بحث کردم که باید سریع‌تر کار کنند. ساعت 5/7 همراه بچه‌های آقای هاشمی برای روضه حضرت زهرا(س) به منزل آقای ملک مدنی رفتیم. طبق معمول مداحان و آقای موسویان افاضه کردند. آقای موسویان در مورد رابطه انسان در عالم صغیر خود با عالم کبیر و تطابق تشریع با حوادث تکوینی بحث مبسوطی کردند که خیلی جاذبه داشت در پایان هم از شهرداری خلاف معمول تعریف و تمجید فراوان کردند. آخر شب در روزنامه با آقای فریدزاده جلسه‌ای مفصل داشتم و از ایشان برای مدیریت روزنامه دعوت کردم. در مجموع بحث‌های خوبی شد. شناخت و قضاوت من در مورد ایشان بهتر شد. آدم حساس و روشنی است. قرار شد فردا خبر دهند.
شنبه 2 دی 74
جلسه معاونین را کنسل کرده بودم. ساعت 5/8 رسیدم دفتر. به انجام امور جاری پرداختم. ناهار با آقای خوشرو بودیم در مورد فرهنگسراها و حکم جدید صحبت شد. نظر ایشان این بود که یکباره بکشیم کنار و با یک برخورد سیاسی یکپارچه طرف مقابل را شکست دهیم. چون قطعا نمی‌توانند اداره کنند. ایشان می‌گفتند که فرهنگ مدت‌هاست که در این مملکت تعطیل شده و در مورد آن تصمیمی گرفته نشده چون اگر قرار باشد که فرهنگ مقوله قطعی نیست و هر بخش و موضوعی از آن قابل تاویل و ذوجنبتین است. باید تحمل داشت که اینها ندارند. به هر حال یک راه که بهتر است تحویل کلیه امکانات است که در کنار اخذ نمره 20 برای ساخت این مجموعه‌ها نمره 20 دیگری برای اداره این مجموعه‌ها دریافت کنیم. چون بعد از مدتی خواهند فهمید که اداره آنها کمتر از ساخـت‌شان نیست و آنها نمی‌‌توانند. راه دیگر رفتن و کنار آمدن است که ببینیم بالاخره چه می‌خواهند و با چه چیز راضی می‌شوند؟ راه دیگر واگذاری به سازمان تبلیغات است. باید فکر کرد کدام راه بهتر است؟ عصر آقای... آمدند. در فرمانیه با چند نفر زمینی خریده بودند که باغ بود و التماس دعا داشتند. قرار شد بعدا بررسی کنیم.
یکشنبه 3 دی 74
صبح از منزل رفتم مدرسه شهید مطهری برای ختم مادر آقای هاشمی. همه راه‌ها را بسته بودند نیروی نظامی زیادی را گذاشته بودند که زیاد جالب نبود. قدری نشستم و رفتم دفتر و به کارهای جاری پرداختم. بعدازظهر آقای صادق و آقای بهزادیان آمدند. صادق با دفتر قدری صحبت کرده بود و مجموعا اقداماتی انجام داده بود که مساله ملاقات و نیز مساله مسجد همت حل و فصل شود. در راه رفتن به دولت، آقای مرعشی زنگ زد. راجع به تلفن آقای ناطق نوری و پذیرش نمایندگی با آقای عبدالله نوری صحبت کردم، گفتند می‌خواهم استخاره کنم. آقای رضایی را پیدا کردم و بالاخره قرار شد شب آقای مصطفوی در مکه استخاره کند.
دوشنبه 4 دی 74
صبح جلسه با وزرا در ساختمان همراهان داشتیم. مجددا بحث‌هایی شد و نهایتا در مورد لیست تهران،‌ اصفهان و خوزستان بحث شد. ساعت 12 آقای عادلی آمدند. حدود یک ساعت در مورد مسائل مختلف مالی و سیاسی صحبت شد. می‌گفت با آقای هاشمی صحبت کرده که ایشان از مسئولین مالی فعلی (یعنی آقای نوربخش) به خاطر برخی صحبت‌هایی با خارج از دولت نگران بودند. در مورد بازپرداخت بدهی‌ها به قیمت خواباندن مملکت خیلی اعتراض داشت. تحلیل آقای عادلی این بود که با 20 میلیارد دلار بدهی نباید این همه جنجال به راه انداخت و راه انداختن مملکت خیلی مهمتر است. از اینکه این مسائل را اینطور مبالغه کنیم و جنجال درست شود ناراحت بودند. آقای عبدالله نوری از قم زنگ زد و درباره تلفن آقای ناطق نوری به ایشان صحبت کرد. آقای نوری گفت که استخاره ایشان خوب آمده و گفته‌‌اند اگر من فقط در لیست روحانیت باشم، قبول ندارم و باید در لیست‌های دیگر هم باشم و در لیست آقایان (یعنی ما) هم باشم. به ایشان قول دادم که همینطور خواهد شد. آقای رضایی زنگ زدند و استخاره آقای مصطفوی را گفتند. استخاره چنین بود: موفقیت و پیشرفت حاصل می‌شود وسایل هم فراهم و آماده شده و منظور عمل می‌شود و لازم است که برنامه با توجه به خداوند متعال مخصوصا از لحاظ مسیر کار اجرای عدل و حق و رعایت خدمت باشد. نتیجه جالب این استخاره برای ما هم امیدوارکننده بود.
سه‌شنبه 5 دی 74
صبح جلسه کمیسیون ماده 5 بعد از دو ماه تشکیل شد. موارد عادی تصویب شد. بعد از جلسه قدری با آقای زرگری در مورد لایحه ساختمان‌های بالای سه طبقه در تهران صحبت شد. با آقای نصرتی و عظیمی‌نیا صحبت کردیم که بروشور راهنمای شهرسازی را سریعتر آماده کنند. بخشنامه‌های شهرسازی را هم که جمع کرده بودند خوب تنقیح نشده بود و چیز به درد بخوری نبود. فقط از نظر آرشیوی خوب بود. تا ظهر در دفتر به کارها پرداختم. قبل از ناهار قدری استراحت کردم. ساعت 5/2 برای مجلس ختمی به مسجد قلهک رفتم. ظهر آقای انصاری‌لاری آمده بود و درباره برخورد ارشاد با فرهنگسراها صحبت می‌کرد. به او گفتم ما آماده‌ایم فرهنگسراها را تحویل بدهیم. نگران بود و می‌گفت: مصلحت نیست، همه چیز تعطیل می‌شود. قدری توضیح دادم و برای همکاری جدی با شهرداری اعلام آمادگی کرد. ساعت 5/7 با صادق برای دیدن آقای فروزش رفتیم. صادق با آقایان صحبت کرده بود و مجموعا می‌گفت برخورد این است که از این حکم‌ها (مربوط به فرهنگسراها) در هفته چندتایی می‌آید و پاسخی داده می‌شود. آقای فروزش عمل آرتروز گردن سختی کرده بود. نگران آرتوروز گردن خودم شدم باید حتما برای مراجعه بروم. آخر شب رفتم روزنامه. آقای معزی از وضع فرهنگسراها و آنچه آنجا می‌گذرد خیلی ناراحت بود و از فعالیت‌های فرهنگی صحبت می‌کرد و اینکه مبادا این‌ها تعطیل شوند.
چهارشنبه 6 دی
با وزرا در ساختار همراهان (یکی از ساختمان‌های ریاست جمهوری) برای انتخابات جلسه داشتیم. بحث روی کاندیداهای شهرستان‌ها بود. بعد از جلسه آقای مرعشی اظهارنظر کرد که خوب به کار چسبیده‌اند ولی من زیاد به نوع فعالیت‌ها دلخوش نبودم، عدم انسجام وجود دارد و در مورد برخی کاندیداها اختلافاتی هست. با آقای مرعشی در مورد افتتاح پل بعثت و نشان آقای عاشوری صحبت کردم، قرار شد انجام شود. در مورد آقای اشعری هم با ایشان صحبت کردم خیلی ابراز نارضایتی می‌کرد و قرار شد با حاج آقا صحبت کند. ساعت 5/9 از ریاست جمهوری به دفتر آمدم. آقای نوری زنگ زدند که با آقای ناطق مراتب قبولی ایشان را بگوییم. گفتند دیروز با آقای موسوی‌اردبیلی هم صحبت کرده‌اند ایشان هم موافق شده‌اند. به آقای علیخانی گفتم به آقای ناطق زنگ بزند. بعد از مدتی زنگ زد و گفت که پیش ایشان رفتم و ماجرا را گفتم ولی ایشان گفت که آن موضوع هوا رفته است. وقتی پرس و جوی بیشتری کردم متوجه شدم که منظور این است که افراد همراه جامعه روحانیت (موتلفه و...) مساله ائتلاف و قبولی نامزدهای مقابل را نپذیرفته‌اند. بعد از قول آقای ناطق نقل شد که برخی گفته‌‌اند که این کار نشود البته وقتی تحقیق کردم فهمیدم چنین نیست بلکه نظر این بوده که اگر قرار است ائتلافی انجام شود با آقای اصغری و... ائتلاف صورت نمی‌گیرد و باید باسران روحانیون مانند آقای کروبی و موسوی‌خوئینی‌ها کار کرد. به هر حال موضوع دچار پیچیدگی جدیدی شده است. آقای علیخانی گفت: به آقای ناطق گفتم شما خودتان از ایشان دعوت کردید و آقای ناطق هم گفته است: انسان گاهی اشتباه می‌کند! سعی کردم فعلا مساله را مخفی نگه دارم ولی بعد مساله لو رفت و آقای شریفی و بعد هم آقای عبدالله نور از طریق آقای مدرسی فهمیدند آقای نوری با خنده و شوخی از مساله استقبال می‌کردند.
چهارشنبه 11 بهمن 74
در بین راه دکتر هادی زنگ زد که کاندیدا نخواهد شد و بخشی از نگرانی که داشتم رفع شد. ساعت 10 از منزل آمدم اداره. بیانیه شماره 2 در روزنامه‌ها بازتاب گسترده‌ای داشت. خانم شهلا شرکت قرار ملاقات داشت و درخواست یک مجموعه فرهنگی برای زنان را ارائه کرد که قرار شد طرح مربوطه را ارائه کند. ساعت یک بعدازظهر در ساختمان قرمز ریاست جمهوری جلسه داشتیم. در مورد چگونگی ادامه کار بحثشد. قرار شد جلسات کمتر باشد و خارج از اداره وقت اداری. در مورد لیست تهران مفصل صحبت شد و افراد مختلفی مطرح شدند ولی غیر از بیست و سه یا چهار نفر، بقیه قطعی نشدند. آقای مرعشی بعد از جلسه گفتند در ذهن من هست که آقای هاشمی در داخل این طرف می‌خواهد ترکیبی از خود بریزد که مجموعه جمیع نیروها مجددا به صحنه بازگردند و وحدتی ایجاد شود البته این برداشت شخصی او بود. در دولت بحث مهمی نبود غیر از اینکه در پایان دولت آقای بشارتی نامه صدا و سیما را آوردند که برای کمک به برنامه شبکه 5 امضا شده بود. همینطور همراه آقای میرسلیم آمدند که این تابلوها خلاف است و مجوز ندارند که بحث لازم شد و بعد قدری با آقای میرسلیم درددل کردم که ایشان هم قانع شد که باید برخورد سالم‌تری با موضوع بکند. افطار به دفتر رفتم. به آقای مرعشی گفتم که لازم است آقای هاشمی تذکری بدهند. نامه آقای بشارتی آمده بود که امکانات شهرداری نباید در اختیار اشخاص قرار گیرد. تا ساعت 9 در دفتر بودم. رفتم روزنامه غیر از دیدن روزنامه دو ساعتی با آقای عطریان‌فر و علی هاشمی در مورد چگونگی برخورد قانونی با مساله تابلوها صحبت شد. آقای خرازی هم روزنامه بود از صحبت‌های آقای مهدوی‌کنی با سیدباقر اخوی‌شان گفت و اینکه آقای... گفته‌اند از ایشان دلجویی شود. آقای مهدوی چند مساله با حضرات دارد.
پنجشنبه 12 بهمن
ساعت 5/7 صبح آقای سفیان زنگ زد که کاندیدا نخواهد شد. ساعت 5/9 صبح از منزل به سمت مرقد امام حرکت کردیم. ساعت 5/10 در حرم بودیم و آقای هاشمی صحبت می‌کردند. مقامات هم بعضا بودند. بعد از صحبت‌های آقای هاشمی، حسن را برای افطار دعوت کردم. پذیرفتند. ساعت 5/11 رسیدم دفتر و کارهای معوقه را انجام دادم. مهدی هاشمی آمد و پیشنهاد فروش مقداری از ارزهای وزارت نفت به شهردار را مطرح کرد که در این مورد با آقای قبه هماهنگ کردم. تا ساعت یک در دفتر بود و بحث انتخابات شد. ساعت یک آقای بابایی آمد و تا ساعت 2 بحث کردیم. همچنان دنبال ارائه رهنمود سیاسی بود و اعتقاد داشت چون به افکار ایشان احترام نگذاشته‌ایم کار مشکل شده و طرف مقابل زیاد کار کرده و از این پس کم ‌‌کار می‌کند. خواب خود را برایم تعریف کرد: در مجلسی با جمعیت زیاد من را دیده بود که وارد شدم و کت و شلوار نویی بر تن دارم که قدری کوتاه است و آستین‌ها و قد آن به من نمی‌خورد! برای دیدن این خواب صدقه کنار گذاشته بود. به هر حال ایشان را قانع کردم که باید کار جدی و تشکیلاتی کند. آقای علیخانی آمدند. نگران و سراسیمه بود که نوارهایش را علیه شورای نگهبان پیاده کرده‌اند و گذاشته‌اند روی پرونده‌اش. دنبال این بود که شهردار منطقه 18 را برای علی‌البدل ببرد موافق نکردم و گفتم فرد دیگری را پیدا کند. آقای مقدس‌زاده خبر داد که آقای تابش به فرماندار ساوه اعلام کرده که از شهرداران مناطق ثبت‌‌نام نکنند. به آقای مرعشی خبر دادم. آقای حاجی صفرعلی آمد با برخورد خوبی اعلام آمادگی کرد و قرار شد با آقای آشوری و قمصری کار کنند. آقای قبه، تقی‌زاده، قمصری و موسوی آمدند و گزارشی از فعالیت‌ها دادند و گفتند اسامی 15 هزار نفر آماده شده و قرار شد با این افراد کار کنیم و مرتب در ارتباط باشیم. آقای موسوی دنبال قطار بادی شهری بود که در دوبی درباره آن صحبت کرده بودند. ساعت 5/3 به سمت قم حرکت کردم. قرار بود آقای ایوبی و خاتمی هم بیایند که جداگانه آمدند. ساعت 5/5 منزل آقای نوری بودیم و عده‌ای از طلبه‌ها هم آمده بودند، بحث‌‌های سیاسی خوبی بود. عموما خوش‌بینی همراه با انتقاد داشتند. آقای ری‌شهری می‌گفتند مشغول بررسی هستند که کاری بکنند و جریانی را راه‌اندازی کنند. با آقا هم صحبت کرده بودند. سفارش کردم زودتر کاری بکنند. چون وقت کم است و کاندیداهای خوب باید تشویق بشوند. آقای خاتمی از عمل‌زدگی زیاد من انتقاد می‌کرد و از برخی افرادی که به عنوان کاندیدا باید انتخاب بشوند و در فهرست بیایند یا انتخاب نشده‌اند می‌گفت. آقای عبدالله نوری هم به آقای موحدی‌کرمانی انتقاداتی داشت، درباره برخی مسائل صحبت کردم. با آقای سیدمحمد هاشمی و سراج و حاج شیخ صحبت شد. آقای سراج آمادگی بیشتری داشت. آقای موسوی اردبیلی داستان‌های شیرینی نقل کرد، از جمله داستان ملاامیر اردبیلی که هر جا بیخودی منبر می‌رفت و در خواب دیدند که بیخودی منبر رفته و خانمی جلوی روضه او را گرفته و داستان مقداد که در جریان سقیفه اصرار داشت که در جمع باشد و وقتی قبول نکردند گفت لااقل از لای در نگاه کنم. منظور ایشان این بود که شماها را در جمع راه نمی‌دهند و می‌خواهید مثل مقداد لااقل از لای در خود را در جمع احساس کنید. (یادآوری عظمت مقام مقداد در تاریخ اسلام و حذف او شرایط آن روز) جمع دوستان طلبه جالب بود یاد قدیم افتادم.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات