تاریخ انتشار : ۰۴ خرداد ۱۳۸۸ - ۰۹:۱۹  ، 
کد خبر : ۹۵۰۱۱

مرجعیت در عرصه سیاست (بخش دوم و پایانی)


رحیم روحبخش

در گزارشی از تایید شیوه مذکور به ایجاد گروه‌های ده نفره - برای یارگیری و گسترش کمی موتلفه، بر اساس یکی از منابع رسمی موتلفه و به نقل از گزارشی از ساواک به تاریخ 24/11/1343 آمده است:‌ «در هر شهرستان یک جمعیت ده نفری به نام هیات موتلفه اسلامی تشکیل یافته و هر یک از این ده نفر، ده نفر دیگر را اداره می‌کنند که در حقیقت ده نفر ده نفر، [با افزایش خوشه‌ای] صد نفر می‌شوند. در شهرستان‌های بزرگ چند دسته از این صد نفر وجود دارند. در تهران سیصد حوزه [ده نفری] فعالیت می‌کنند» با عنایت به این گزارش و صراحت جمله «جمعیت‌ها را موتلف کنید» در نامه آیت‌الله میلانی، نمی‌توان منظوری غیر از جمعیت‌های موتلفه اسلامی را در توصیه ایشان استنباط کرد. وانگهی این اطلاع و ارتباط، شناختی از ماهیت و سوابق موتلفه را می‌طلبید که حتماً میلانی قبلا نسبت به آن آگاهی داشته و در ساختار آن جایگاهی به دست آورده بود که به خود اجازه می‌داد به یکی از علما دستور سازماندهی گروه‌های ده نفره را بدهد.

در همین راستا در یکی از منابع نیز از ارتباط محرمانه سیدعلی اندرزگو -طراح ترور منصور- با آیت‌الله میلانی سخن به میان آمده است. این نکته نیز ناگفته نماند که بر اساس گزارشی از ساواک، امام در دوران تبعید خود، با ارسال نامه‌ای به میلانی از ایشان درخواست نمود:‌ تشکیلات هیات‌های موتلفه را سازماندهی کند. در این دوره، در پی دستگیری گسترده سران و برخی اعضای برجسته موتلفه در پی ترور منصور، تشکیلات موتلفه از هم پاشیده بود و گویا نامه امام ناظر بر همین نکته است.

اما بحث اصلی، اخذ فتوای ترور منصور از میلانی بود. این نکته در بسیاری از خاطرات و حتی اسناد نقل شده است. در بخشی از بند 10 گزارش سابق‌الذکر اداره اطلاعات شهربانی کل کشور در این خصوص آمده است: «محرکین و عاملین توطئه قتل مرحوم منصور در بازجویی‌های خود اعتراف نموده‌اند سال گذشته که موضوع ترور علم مطرح بود یک بار عباس مدرسی‌فر نزد آقای میلانی به مشهد اعزام شده که در مورد ترور اشخاص موثر مخالف روحانیون از ایشان فتوا بگیرد که میلانی اظهار داشته این عمل جایز نیست.»

اما گزارش دوم در خصوص مراجعه موتلفه‌ای ها به آیت‌الله میلانی توسط حجت‌الاسلام علی دوانی در کتابش و به نقل از حاج علی حیدری نقل شده است. حیدری که خود از اعضای برجسته موتلفه بود در پی تشکیل جلسه‌ای از سوی شورای مرکزی موتلفه و نگارش نامه‌ای خطاب به آیت‌الله میلانی در خصوص اخذ فتوای ترور منصور، ماموریت یافت این نامه را به میلانی برساند. وی نقل می‌کند: «وقتی به منزل ایشان رسیدم. آنجا شلوغ بود بناچار نامه را میان مقداری سبزی و میوه قرار داده و به ایشان رساندم و آیت‌الله در اثر آشنایی با اعضای کادر مرکزی، موتلفه مرا پذیرفت و پس از تحویل نامه گفتند:‌ بروید فردا صبح زود مراجعه کنید. صبح روز بعد که رفتم جواب او تایید اعدام بود.»

اما گزارش سوم از آن آیت‌الله انواری است. او نقل می‌کند قبل از عزیمتش به مشهد و دیدار با میلانی، موتلفه دو بار با اعزام اعضایشان، تلاش کرده بودند، نظر مساعد میلانی را جلب کند که هر دو بار نیز ناکام ماندند. نامبرده درباره علت این امر می‌افزاید: «احساسم این است که میلانی به واسطه‌ها اعتماد نکرده بود» سپس درباره ماموریت خودش تصریح می‌کند: «بنده در 14 شعبان، برابر با 28 آذر 1343 در مشهد خدمت آیت‌الله میلانی رسیدم، بعد از اینکه همه میهمانان رفتند و تنها شدیم، موضوع ترور نخست‌وزیر را مطرح کردم، میلانی پرسید، بعدش کسی است کشور را اداره کند؟‌ گفتم هستند. گفت: مقصودتان بازرگان و دوستانش هستند. گفتم چه اشکالی دارد، گفت:‌ نه. شاه کسی دیگر را می‌گذارد و مجلس را هم منحل می‌کند و هر کاری بخواهد می‌کند. فایده‌ای هم ندارد. گفتم: [ترور] خود شاه چطور؟ تاملی کرد و گفت: مشکلی کمتر از نخست‌وزیر است. سپس سوال کرد:‌ هرج و مرج نمی‌شود. گفتم:‌ نه. او طرفدار ندارد. نظر داد با کشتن شاه موافقم. اما با کشتن نخست‌وزیر نه، بعد از این گفت‌وگو من به تهران برگشتم و نظر آیت‌الله میلانی را به موتلفه‌ای‌ها گفتم.» انواری در پایان این نکته را هم می‌افزاید که بعدها [در زندان] از موتلفه‌ای‌ها پرسیدم چرا [با توجه به مجوز شرعی آیت‌الله میلانی برای ترور شاه] شاه را نکشتید؟‌ گفتند:‌ دستمان به شاه نمی‌رسید، نخست‌وزیر را کشتیم. البته آنان اخیرا در یکی از منابع رسمی خود علل این امر [نکشتن شاه] را در نبودن آلترناتیوی به جای شاه، احتمال هرج و مرج در کشور و هراس از سلطه گروه‌های فاقد؟؟ اسلامی ذکر کرده‌اند. در پایان لازم است که ارتباط نزدیک آیت‌الله انواری و آیت‌الله میلانی مورد بررسی قرار گیرد.

انواری در خاطراتش نقل می‌کند که خیلی به آیت‌الله میلانی و «روحانیت عرفانی و اخلاقی او اعتقاد» داشته به طوری که این نظر و نگاه در یکی از نامه‌های ایشان به میلانی بعد از مراجعت از تهران تجلی یافته است. انواری در این نامه ضمن ابراز تاثر از بازگشت ناگهانی و اجباری ایشان -در خلال پایانی مهاجرت علمای شهرستان‌ها به تهران جهت استخلاص امام و سایر دستگیرشدگان- خاطرنشان می‌سازد: «در هر حال تا آنجا که امکانات اجازه می‌دهد بایستی برای تحقق عدالت اجتماعی و اشاعه نیکی‌ها و از میان برداشتن ستم‌ها و ناروایی‌ها کوشید.» سپس با استناد به حدیثی منقول از ابوذر غفاری می‌افزاید: «ابوذر غفاری گفت: ‌رسول خدا به من وصیت نمود، حق را بگویم اگر چه تلخ باشد و در انجام تکالیف خدا از سرزنش افراد هراس نداشته باشیم.» ایشان در فراز دیگر تصریح می‌کند: «من یقین دارم تا طبقات مخصوص [هیات حاکمه ایران] که سرمایه‌های عمومی را برای شهواتشان به کار می‌برند از بین نروند، مسلما نابسامانی‌ها به سامان نخواهد رسید. بایستی ریشه فساد را پیدا کرد و شروع به اصلاح نمود.» نگارنده در بررسی ده‌ها نامه علما و رجال به آیت‌الله میلانی، بیانی با چنین صراحت و تندی علیه شاه مشاهده نکرده است. البته متقابلا آیت‌الله میلانی نیز نسبت به ایشان به خصوص در دوران زندان، توجهی ویژه داشت، چنانچه در نامه‌ای خطاب به طالقانی، ارادت خود را به ایشان نیز ابراز کرده است.

بالاخره در یکی دیگر از منابع رسمی موتلفه درباره اقدامات موتلفه برای اخذ مجوز شرعی ترور از میلانی آمده است: بعد از تبعید امام، موتلفه‌ای‌ها در آغاز فتوا قتل منصور را از استاد مطهری اخذ کردند اما برای مزید اطمینان، آقایان حاج تقی خاموشی و عباس مدرسی‌فر- از کادر نظامی موتلفه را حضور میلانی فرستادند. خاموشی از اعضای برجسته موتلفه نقل می‌کند. بعد از تبعید امام، آیت‌الله میلانی اولین شخصیت بنام روحانیت بود. وی سپس راجع به گفت‌وگوهایش با میلانی می‌افزاید: در دیدار با میلانی به او گفتم: ‌اگر گروهی یا شخصی پیدا شود که منصور یا شاه را بتواند ترور کند، آیا اجازه می‌فرمایید؛ ایشان ابا کردند از دادن جواب صحیح، که اجازه اینجوری بدهند. سپس من سوال خود را به گونه دیگری مطرح کردم و افزودم: ما اجازه فتوا از شما نمی‌خواهیم، ما می‌خواهیم ببینیم این مساله ‍]ترور شاه] در پیشگاه خدا مسوولیت دارد؟‌ آیا امر واجبی است یا نیست. ایشان فرمودند:‌ «اگر کسی بتواند این کار را بکند جزو واجبات است و باید بکند البته باید به اطرافیان خسارت کم بخورد.»

چنین به نظر می‌رسد که با عنایت به مجوز آیت‌الله میلانی برای کشتن شاه، موتلفه‌ای‌ها این مجوز را به سایر مقامات حکومتی تعمیم داده و سخن آیت‌الله میلانی را از نظر شرعی دال بر موافقت یا ترور منصور تلقی کرده‌اند. به هر حال این نکته هم قابل توجه است که در همان زمان در اخواه و اذهان عمومی، اجماع‌نظر عناصر مبارز بر همین نظریه یعنی فتوای آیت‌الله میلانی برای ترور منصور قرار داشت. چنانچه مهندس مهدی بازرگان مدتی بعد از آن واقعه یادداشت روزانه خود از شنیده‌های داخل و خارج از زندان، در این خصوص دو گزارش نقل کرده است. بحث دستگیری و شکنجه هاشمی رفسنجانی به علت واسطه اخذ فتوای ترور منصور از میلانی به موتلفه‌ای و دوم دستگیری شیخ فهیم کرمانی به علت همراه داشتن رونوشت استفتائیه جمعی از طلاب حوزه علمیه قم از آیت‌الله میلانی راجع به دادگاه قاتلین منصور بود.

البته دستگیری هاشمی صحت داشت اما نه فقط به اتهام مذکور. او در خاطراتش نقل می‌کند: هر چند با برخی از دستگیرشدگان موتلفه به اتهام ترور منصور ارتباطاتی داشت ولی از جرئیات عملیات ترور بی‌اطلاع بود. اما ترور منصور به حدی برای رژیم غافلگیرکننده و با اهمیت تلقی می‌شد که موجی از دستگیری‌ها را راه انداختند که از آن جمله شامل حال وی نیز شد. نکته در خور توجه در بازجویی از ایشان، تلاش بازجوها برای اطلاع از ترورهای آینده طراحان قتل منصور، از جمله ترور شاه و نصیری بود و همچنین معرفی بانی فتوای ترور مذکور را می‌خواستند. نکته دومی که در خاطرات بازرگان به آن اشاره شده بود، تهیه استفتائیه‌ای از سوی طلاب حوزه علمیه قم خطاب به مراجع نجف و ایران در خصوص مشروعیت دادگاه قاتلین منصور بود. البته ساواک عامل پشت پرده تهیه استفتائیه مذکور را آیت‌الله میلانی ذکر کرده است.

این نکته نیز قابل ذکر است که آیت‌الله میلانی بعد از فروکش کردن موج دستگیری‌ها و تشکیل دادگاه متهمین ترور منصور، طی ارسال نامه‌ای از آیت‌الله سیداحمد خوانساری -از مراجع و علمای منتقد تهران- درخواست نمود که تلاش‌های لازم را نسبت به تخفیف مجازات‌های حکم صادره برای متهمان به کار برد. این اقدام در حالی بود که ساواک در پی اعترافات برخی متهمین مبنی بر اخذ فتوا از میلانی، درصدد بود بتواند سرنخی مستند از ارتباط ایشان با عوامل ترور منصور بیابد و به شدت تمام ارتباطات و مکاتبات ایشان را تحت کنترل قرار داده بود. چنانچه ساواک مرکز از ساواک خراسان استعلام نمود: «بالاخره به طور دقیق بررسی کنید آیت‌الله میلانی تاکنون چه اقداماتی را در رابطه با ترور منصور انجام داده است» که ساواک خراسان فقط از ارسال نامه مذکور به خوانساری و آن هم از طریق پیک خبر داده است!

به هر حال چنین به نظر می‌رسد که ساواک از مجموعه بازجویی‌ها و بررسی‌های خود به این نتیجه رسید که به رغم تلاش‌های موتلفه برای اخذ فتوای ترور از آیت‌الله العظمی میلانی و خمینی، آنان از دادن چنین مجوزی خودداری ورزیدند و امام بدین ترتیب مجموعه دستگاه امنیتی و موتلفه‌ای‌ها با نسبت دادن این غائله -فتوا- به شیخ جواد فومنی که یک ماه قبل از ترور منصور رحلت کرده بود، موضوع را خاتمه یافته تلقی کردند. در پایان این نکته نیز ناگفته نماند که آیت‌الله زاده سیدمحمدعلی میلانی در دست‌نوشته‌ای راجع به زندگی پدرش، اصولا منکر فتوای مذکور شده و می‌نویسد: «در خاتمه آقای میلانی اجازه کشتن هیچکس را ندادند و هرگز هم نفرمودند، گلوله‌های خود را با پیه خوک چرب نمایند.» چنین به نظر می‌رسد نامبرده مطلب اخیر را در پاسخ به برخی گزافه‌گویی‌ها که بعضا در نشریات به مناسبت‌های خاص (سالگرد رحلت و...) درباره میلانی پراکنده می‌شود، مطرح کرده است. چنانچه در مطلبی در یکی از روزنامه‌ها آمده است:‌ آیت‌الله میلانی بعد از  دادن مجوز ترور منصور، فرمودند:‌ برای توفیق آن کار بهتر است گلوله‌هایتان را با پیه خوک چرب کنید.» به هر حال سخن محمدعلی میلانی، صریح‌ترین نظر به نفی فتوای میلانی است که می‌تواند قابل تامل باشد. در پایان این پژوهش دو سوال همچنان بی‌پاسخ خواهد ماند. یکی اینکه آیا اقدام موتلفه‌ای‌ها برای ترور منصور مجوز شرعی لازم و کافی را داشت؟‌ دوم اینکه در دین اسلام لازمه دست یازیدن به چنین اقدامی چیست؟‌ که البته فقها پاسخگوی چنین سوالاتی می‌باشند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات