تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱۳۸۸ - ۱۲:۱۹  ، 
کد خبر : ۹۵۵۹۳
دکتر نعمت‌الله فاضل در گفت‌و‌گو با قدس:

به بحران در فرهنگ عمومی اعتقاد ندارم

محمد راعی‌فرد اشاره: تفاوت در دیدگاهها و نگرشهای محققان و پژوهشگران در حیطه فرهنگ عمومی را باید متأثر از عدم دستیابی به یک تعریف عملیاتی و نظری در آن دانست؛ امری که فی نفسه خود دلیل یکی از مشکلات مردم در بستر فرهنگ عمومی است. گروهی تعریف فرهنگ را با نگاهی آرمانی و دسته ای نیز از زاویه ای واقع گرایانه به چالش می کشند؛ لذا مشکلات در حیطه فرهنگ عمومی از این نوع نگرشها آغاز می شود. واقعیتهای فرهنگ عمومی در کشور ما متأثر از شاخصه ها و گزینه های فراوانی است و به همین دلیل است که عده ای به بحران فرهنگی و برخی نیز به تغییر فرهنگی در کشور اعتقاد دارند و آن را بحران نمی دانند. چنین به نظر می رسد که دامن زدن به سطح آگاهیهای مردم، همگانی کردن فرهنگ، عدالت در توزیع امکانات فرهنگی در جامعه و به رسمیت شناختن حتی استفاده عموم از عوامل فرهنگی، از جمله راهکارهایی باشد که فرهنگ عمومی کشورمان را از چالشهای موجود و فراروی آن دور خواهد کرد که این خود نگرشهایی علمی و مطالعاتی را می طلبد. در گفتگویی با دکتر فاضل، جامعه شناس، استاد دانشگاه و عضو هیأت علمی دانشگاه، فرهنگ عمومی را از منظری دیگر مورد بحث و نظر قرار داده‌ایم.

* جناب آقای دکتر فاضل، تعریف شما از فرهنگ عمومی چیست تا بتوان آن را در سطحی کلان تثبیت کرد؟
** در مقطعی بر روی این بحث (فرهنگ عمومی) کارهایی انجام شد، اما به دلایلی ادامه نیافت و این کار مهمی است که روزنامه شما بر آن انگشت نهاده است، زیرا این موضوع کمتر به لحاظ علمی و دانشگاهی مورد بررسی قرار گرفته است.
در تعریف فرهنگ عمومی اتفاق نظر و اجماعی در بین پژوهشگران و صاحبنظران و حتی برنامه ریزان فرهنگی وجود ندارد و شاید یکی از مشکلات مهم در فرهنگ عمومی، عدم دستیابی به یک تعریف عملیاتی و نظری باشد. تا سال 1970، بیش از 250 تعریف از فرهنگ ارایه شده که پس از آن نیز بر تعداد این تعاریف تا به امروز همچنان افزوده شده است. عیب کار اینجاست که ما می خواهیم از مفهوم فرهنگ به فرهنگ عمومی برسیم.
فرهنگ عمومی از یک منظر مجموعه باورها، ارزشها و هنجارها و نشانه ها و معانی است که در میان تمام مردم مشترک است. این تعریف در اصل می تواند مرز مشترک میان تمام خرده فرهنگها در جامعه نیز باشد.
* آقای دکتر، بازخورد فرهنگ عمومی کشور در نزد نسل جوان امروز دچار تناقضهای فاحشی شده است، چرا؟!
** این سؤال شما به تلقی ما از فرهنگ عمومی بازمی گردد. اگر خواسته باشیم فرهنگ عمومی را مجموعه ای از باورها و معانی مشترک ببینیم، با دو دیدگاه کاملاً متفاوت روبرو می شویم، یکی نگاه آرمانی است که به نظر من در نهایت با تلقی بدبینانه ای مواجه خواهیم شد، زیرا فاصله بین آرمانها و ایده آلها با واقعیتهای ما بسیار عمیق است که دستیابی به آنها در فاصله ای کوتاه غیرممکن می باشد. این تلقی باعث می شود فاصله بین هست ها و بایدها مارا به نتایج ناامید کننده ای برساند و نگاه دیگر، نگریستن به فرهنگ عمومی با آنچه که دارد و آنچه که هست.
تصور من این است که شروط و امکانات زیادی در جامعه ما توسعه یافته است که اینها تصویر مثبت و روشنی را از بخش فرهنگی به ما ارایه می کند. به طور مثال سطح سواد نسبت به گذشته افزایش چشمگیری داشته است. طبق آمار موجود، 90 درصد مردم باسواد هستند و اگر آن را با بسیاری از کشورها مقایسه کنیم، به توسعه فرهنگی کشورمان بیشتر واقف خواهیم شد. در کشوری مانند عربستان، هنوز بیش از 50 درصد زنان بی سواد هستند؛ یا در بحث گسترش و توزیع رسانه ها، وضعیت اجتماعی کشور ما با؛ بسیاری از کشورهای همطرازمان قابل قیاس نیست و این در حالی است که حدود 30 سال پیش روزنامه در روستاهای ما یک پدیده کاملاً ناشناخته بود. ما با یک فاصله 250 ساله توانستیم روزنامه را وارد کشورمان کنیم، اما وقتی وبلاگها وارد دنیای جدید شدند، با یک فاصله دو ساله، انبوهی از جوانان این روزنامه خصوصی را در اختیار گرفتند و صدها هزار نفر از جوانان، اندیشه ها و افکار خود را در آن ثبت و ارایه کردند.
تولیدات فرهنگی در کشور به شدت افزایش یافته است. در زمینه تولید فیلم، کتاب، مطبوعات و حتی در تولیدات فرهنگی عامه مردم که کمتر مورد توجه قرار گرفته، مانند محاورات و گفتگوهای مردم و سطح آنها نیز شاهد ارتقای فرهنگی هستیم.
* آقای دکتر، پس این تناقضهای فرهنگی بین نسل گذشته و جدید از چه عواملی متأثر است؟!
** اگر خواسته باشیم شرایط موجود را فقط از دیدگاه آسیب شناسی نگاه کنیم، بحث شما صحیح است؛ اما همین وجوه آسیب شناسانه جنبه های مثبتی هم دارد.
بله! شهروند امروزه ایرانی به دلیل دسترسی به امکانات، جهانی تر شده است و دانش و اطلاعات و آگاهی هایی که او کسب می کند، دیگر به آموزه های پدربزرگها و مادربزرگها متکی نیست که به او به ارث رسیده باشد! بلکه دانشی است که از رسانه مطبوعات، دانشمندان، محققان، توریستها و مهاجران و مشاهداتش کسب می کند. بنابراین، نمی توان گفت که جوان امروزی نسبت به 30 یا 50 سال گذشته ناتوان تر شده است؛ بلکه او به دلیل دسترسی به منابع اطلاعاتی، ذهن پویاتر و خلاق تری پیدا کرده است.
من به عنوان یک استاد دانشگاه شاهد هستم که بسیاری از جوانان دانشجو به خوبی انگلیسی می نویسند و صحبت می کنند، در صورتی که 30 سال پیش این تواناییها کمتر وجود داشت چرا؟ چون وضعیت فرهنگی عوض شده، به همین دلیل آن نگاهی که شما به تناقض بین نسلها تعبیر کردید، در اصل تفاوت بین نسلها و فرهنگهاست. ما در طول تاریخ همواره با این تفاوتها مواجه بوده ایم. این طور نیست که پدربزرگ، پدر و فرزند یعنی این سه نسل، مشابه هم بیندیشند.
البته، فاصله بین این سه نسل در دنیای جدید بیشتر شده است، زیرا با دنیایی مواجهیم که در معرض تغییر است وسیع و شتابان و روزافزون است. من به شکاف نسلها اعتقاد ندارم، اما قایل به تفاوت نسلها هستم. بررسیهایی هم که در جامعه ایران در مورد شکاف نسلها انجام گرفته، به این نتیجه رسیده که تعریف شکاف بین نسلها را باید به تفاوت نسلها تغییر داد.
* آیا این تفاوتها به آسیب هم منجر شده است؟
** البته، بخشی از این تفاوتها را در چرخه زندگی باید دید؛ یعنی دوران کودکی، نوجوانی، جوانی، بزرگسالی و کهنسالی. در این چرخه، با توجه به مقتضیات روحی و معنوی، باورها و ارزشهای انسانها متفاوت می شود که گاه از درک تفاوتهای موجود عاجز می شوند و به این نتیجه می رسند که نکند فرزندان ما دچار بحران و خطا شده‌اند!
اما نکته بعدی را که من هم قبول دارم، مجموعه ای از مسایل و مشکلاتی است که وجود دارد. گاهی اوقات این مسایل را بیش از حد بزرگ می کنیم؛ یعنی به جای اینکه آنها را به عنوان ابزاری برای حرکت به پیش بیندازیم، آنها را موانعی در این برنامه می بینیم!
به نظر من، کسانی که در مطبوعات راجع به بحرانهای فرهنگی می نویسند، به حیطه کلی گویی در می افتند و به مصادیق و مسایل معینی تکیه نمی کنند. از طرف دیگر، تحقیقاتی که در زمینه فرهنگ عمومی انجام پذیرفته، داده های بسیار خوبی را ارایه کرده است. من معتقدم که در مطبوعات باید با دیدی دقیقتر و با توجه به تحقیقات موجود و آمارهای علمی در مورد فرهنگ عمومی کار شود.
باید به داده های تجربی و علمی به فرهنگ عمومی پرداخت تا مجبور نشویم ایده آلها و آرمانهای کلان را برای توجیه و تبلیغ برخی مسایل، بیش از اندازه بزرگ کنیم و یا مسایلی را به گونه ای تعریف کنیم که اصولاً این گونه نیست. تعمیمهای نابجا و تفسیرهای ناصواب، ما را به جایی نخواهد رساند. باید ببینیم که چه کسی مسأله را تعریف می کند و با چه دیدگاه و هدفی آن را به چالش می‌کشد؟
من از دیدگاه یک انسان شناس به بحران فرهنگی اعتقادی ندارم، درست برعکس برخی از رسانه ها که سعی می کنند آن را بسیار پررنگ جلوه دهند.
اگر به سطح گفتگوها و میزان محاورات فرهنگی که بین مردم صورت می گیرد و سطح تحلیلهایی که در بین آنان صورت می گیرد توجه کنیم، به خوبی به رشد، سواد و آگاهی های آنان پی خواهیم برد.
* آقای دکتر فاضل، در عرصه فرهنگ عمومی دنیا، کشور ما چه جایگاهی دارد؟
** یکی از راههای فهم فرهنگ عمومی، داشتن بینش و بصیرت تطبیقی است، فرهنگ یک امر مطلق نیست بلکه کاملاً نسبی است، ما گاهی آن را در بستر زمان مقایسه می کنیم و گاه در بستر مکان. من خلاقیت را یکی از شناسه های وضع فرهنگی می دانم که هر قدر ضریب آن در یک جامعه بالا برود نشان از سلامت آن جامعه دارد و هر قدر کیفیت و تنوع فرهنگی اوج بگیرد نشان از توسعه یافتگی آن است.در حوزه توزیعات فرهنگی، اگر در زمینه های نشر، تولید فیلم و... خواسته باشیم مقایسه ای با کشورهای جهان اسلام داشته باشیم، پیشرفته ترین آنها یعنی مالزی یا مصر در مقایسه با کشور ما از نظر شاخصهای تولید فرهنگی، در جایگاه پایین تری قرار دارند.
در زمینه عامه مردم هم با توجه به مطالعات انسان شناسی که در ایران و 12 کشورانجام داده ام و با توجه به گستردگی و تنوع رسانه ها، رشد سواد عمومی، دسترسی بیشتر مردم به رسانه های دیجیتال و... مردم ما نسبت به بسیاری از کشورهای همطراز خودش از توسعه بیشتری برخوردارند.
زنان نیز در جامعه ایران نسبت به کشورهای عربی از نظر دسترسی به سواد، مشاغل، پستها، مسؤولیتهای مدیریتی و برخورداری از حیات اجتماعی پرشور و نشاط توسعه یافته‌ترند. بسیاری از موارد در جامعه امروز ما بدیهی تلقی می شود، در حالی که در بسیاری از کشورها برای دسترسی به آنها باید سالها مبارزه شود، از جمله حق رأی، نمایندگی در مجلس، رانندگی کردن، حضور در خیابانها و محافل گوناگون، دارا بودن شرکتهای اقتصادی و انتشاراتی وO .G. Nها.
شما اگر در کویت، مصر یا کشورهای حاشیه خلیج فارس در باب فرهنگ عمومی تحقیق کنید در خواهید یافت که مردم و بخصوص زنان، هنوز در مراحل اولیه احقاق حق خویش هستند. حتی در زمینه جوانان نیز این گونه است، این که مسأله جوان و جوانی به مثابه یک معضل اجتماعی مطرح می شود، نشان از جامعه ای دارد که جوانش را پذیرفته است، ساختار خانواده اینک ساختار مردم سالارتر و دموکراتیک تری شده است یعنی، پدرها اجازه بیشتری را به زن و فرزندان برای شرکت در تصمیمات خانوادگی می دهند و حقوق بیشتر و فضای مساوات طلبانه تری را در خانواده ها حاکم کرده‌اند.
اینک جوانان در حوزه خودشان بسیار منتقد عمل کرده و به راحتی حرفهایشان را به والدینشان منتقل می کنند، هر چند ممکن است که برخی جاها ایجاد تنش شود و گاهی نیز باعث به جالش درآمدن سنتها گردد ولی به نحو بنیادی تری آن را باید نشانه یک تحول مثبت ارزیابی کرد، این که شما اجازه می دهید جوانان بتوانند گفتگو کنند و تجربه اجتماعی جدی تری را داشته باشند، خود نشانه ای از این تحول است.
* آقای دکتر، نقش رسانه ها در ترسیم و ترمیم فرهنگ عمومی را چگونه می‌بینید؟
** بدون تردید رسانه ها مهمترین ابزار فرهنگی در دنیای جدید هستند، در تمام زمینه ها نقشی که آنها برای اطلاع رسانی و تربیت شهروندانی مشارکت جو، فعال، خلاق، نوآور، پرسشگر، انتقادپذیر و انتقادکننده دارند، بدون تردید هیچ وسیله بدیل دیگری را نمی توان به جای آن در نظر گرفت.
به تعبیر یکی از محققان، برای شناخت جامعه امروزی باید به مطالعه فرهنگ رسانه ای شده بپردازیم، زیرا فرایندهای تولید و اشاعه و انتقال نمادها و معانی از طریق رسانه ها صورت می گیرند، بنابراین رسانه ها جای خیلی چیزها را گرفته اند، اگر در گذشته پدربزرگها و مادربزرگها بودند که به انتقال میراث فرهنگی ما می پرداختند امروز،این رسانه ها هستند که این وظیفه را برعهده گرفته‌اند.
کودک از همان ابتدا کم و بیش با تصاویر، نمادها و نشانه های تلویزیونی آشنا و فرهنگ پذیری اش از همان جا شروع می شود و با افزایش سن، تعداد رسانه هایی که بر او اثر می گذارند یا او بر آنها اثر می گذارد افزوده می‌شود.
* نقش رسانه‌های جهانی در تولید فرهنگهای وارداتی چیست؟ و چرا نسل جوان ما در مقابل آنها مقاومتی از خود بروز نمی‌دهد؟
** ببینید! شما یک مفروضی دارید که مخاطبان رسانه ها را منفعل می بینید یعنی وقتی آنان پای تلویزیون می نشینند فقط معرفی کننده به نظر می رسند، در صورتی که بررسیهای انسان شناسی و جامعه شناسی در فرهنگهای گوناگون این پیش فرض شما را نشان نمی دهد، یعنی اثبات نمی کند که مردم ایران با دیدن فیلمی، دقیقاً آن را تکرار یا تقلید کنند. اگر تأثیر بپذیرند که می پذیرند، این تأثیر اغلب خلاقانه است، تأثیری است گزینشی یعنی برخی از مؤلفه های آن را انتخاب می کنند و برخی را هم به کناری می زنند و برخی از انتخاب شده ها را با دخل و تصرف متناسب با شرایط بستر، بوم، فرهنگ و تاریخ خودشان باز تولید می کنند. ما کمتر شاهد این هستیم که رسانه ها موفق شده باشند چیزی را عیناً به مردم دیکته کنند. نه رسانه های محلی، نه بومی و نه جهانی، هیچ کدام قادر نیستند چیزی را به مردم و به زور بقبولانند.
مردم خودشان بدون این که آگاهیهای آکادمیک داشته باشند، فرهنگی وارداتی را فیلتر می کنند یعنی نوعی ترجمه فرهنگی صورت می گیرد، به همین دلیل برخی چیزهایی را که ظاهراً همسو با تولیدات فرهنگی دیگران می بینیم اگر دقیق تحلیل کنیم فقط در ظاهر شاهد این شباهت هستیم ولی در معنا آن کنش، نماد و نشانه در بستر جامعه ما با معنای آن نماد یا نشانه در بستر اولیه اش فرق می‌کند.
به نظر من با دانش محدود نمی شود پی به مسایل پیچیده برد، به همین دلیل با سطحی نگری به نگرانیهای فراوانی برمی خوریم، که نکند ما تقلیدکننده صرف هستیم!
نکته بعد، تنوع و تکثر رسانه ای است، رسانه ها امروزه محدود نیستند بلکه بسیار متنوعند به همین دلیل هیچ گونه هژمونی و یا تفوق و سلطه را نمی توان دید.
شما در ماهواره تا هزار کانال تلویزیونی را می توانید جستجو کنید، در اینترنت میلیاردها وب سایت را هم می توانید به دست آورید، بنابراین ما در وضعیت فرهنگی پیچیده و فراپیچیده ای قرار گرفته ایم که با تحلیلهای ساده نمی توان این فراپیچیدگی را شناخت و درک کرد.
مشکل اصلی که در بستر فرهنگ عمومی ما وجود دارد، وضعیت فراپیچیدگی آن است که با نگاههای سنتی و ابزارهای معمولی نمی توان آن را تعریف کرد.
* پس شما به بحران یا آسیب فرهنگی، اعتقادی ندارید؟!
** هر جامعه متحرک، پویا، خلاق، زنده و در حال حرکت با مشکلات و مسایلی مواجه می شود، تغییر همواره با تحریک همراه است. نوآوری همواره با درد همراه است. زایمانهای فرهنگی مانند زایمانهای طبیعی دردهای خاص خودش را دارد. من نمی خواهم از این طرز تفکر دفاع کنم که جامعه ما جامعه ایده آلی است و همه باید خیالشان راحت باشد که هر چیز سر جای خودش است.
آن چه را که من می خواهم از آن دفاع کنم این است که بسیاری از چیزهایی را که ما از آن تلقی بحران داریم باید به نحو دقیق و با اتکا به داده های تجربی و علمی تحلیل کنیم. با نگاه به 20 یا 30 سال پیش نمی توان واقعیتهای موجود را تحلیل کرد.
در جامعه 50 سال پیش 15 درصد مردم باسواد بودند اما جامعه امروزه با 90 درصد رشد باسوادی مواجه است، ما در جامعه ای به سر می بریم که چندین میلیون تحصیل کرده در آن وجود دارد.
ما در جامعه ای بسر می بریم که در سال، چهل هزار عنوان کتاب در آن نوشته، تألیف و ترجمه می‌شود.
بنابراین نمی توان به راحتی قضاوت کرد که مردم ما دچار بحران عمیق فرهنگی شده اند. من منکر مشکلات فرهنگی نیستم اما آمارهای مبالغه آمیز ما را به بیراهه خواهد کشاند، این که ادعا شود ما 14 میلیون معتاد در کشور داریم و در مورد آمارهای طلاق مردم به این نتیجه برسند که در ایران خانواده از هم پاشیده است. آیا واقعاً این گونه است؟ با یک نگاه به خانواده خودمان و اطرافیان، به اغراق در این گفتارها پی خواهیم برد.
حتی در غرب هم شما نمی توانید ادعا کنید که بنیان خانواده در آنجا از هم پاشیده است، چه رسد به جامعه خودمان، بنابراین گزاره ها و یا باورهایی از این نوع که فرهنگ عمومی و جامعه، از هم پاشیده و از هم گسیخته شده، اعتیاد فراگیر شده، خشونت بیداد می کند، هیچ کدام مبنای تجربی و آکادمیک ندارد.
* آقای دکتر فاضل، چنانکه جنابعالی هم اشاره کردید ما در هر حال با یک سری آسیبهای جدی در جامعه مان مواجهیم، شما به عنوان یک جامعه شناس چه راهکارهایی برای برون رفت از این شرایط و یا ورود به شرایط ایده آل به نظرتان می‌رسد؟
** من فکر می‌کنم بهترین راه برای توسعه فرهنگ عمومی جامعه، توسعه گفتگو و دامن زدن به آگاهیهای عمومی است که رسانه ها در این مسیر می توانند عمل کنند. یعنی هر قدر دامنه تعامل و گفتگو را وسیعتر کنیم و عرصه معانی و نمادها را فراهم تر آوریم، موفق تر خواهیم بود.
اصل بعدی همگانی کردن فرهنگ است، بدین معنا که باید دسترسی به فرهنگ و پذیرش حقوق فرهنگی برای عامه مردم مورد توجه قرار گیرد. هر شهروندی همان گونه که باید از حقوق اولیه اش یعنی رفاه، بهداشت و مسکن برخوردار باشد باید از حق دسترسی به امکانات و خدمات فرهنگی و تولیدات و مصرف فرهنگی مثل سینما، تئاتر، گالریها، موزه ها، مطبوعات و... نیز برخوردار باشد.
همان طور که نابرابریهای اقتصادی موجب ظلم و بی عدالتی اجتماعی می شود، نابرابری در توزیع سرمایه های فرهنگی هم موجب بی عدالتی است. بخشی از نابرابریهایی را که امروز در جامعه شاهد آن هستیم ناشی از نابرابری و بی عدالتی در توزیع و ناشی از دسترسی نداشتن مردم به امکانات و سرمایه های فرهنگی است.یکی از راههای مواجهه با بحرانهای فرهنگی، همگانی کردن آن است و باید حق استفاده عموم از عوامل فرهنگی را به رسمیت بشناسیم و مسیر توسعه فرهنگی را با شتاب بیشتری پیگیری کنیم.
* آقای دکتر، آیا مورد دیگری هم در گفته هایتان از قلم افتاده است؟
** یکی از اتفاقهای خوبی که در سالهای اخیر در جامعه ایران رخ داده، گسترش حضور تحصیل کرده ها و صاحبنظران علوم انسانی و اجتماعی و اقتصاددانان، مورخان، جامعه شناسان، متکلمان و عالمان دینی در رسانه ها و مطبوعات و بستر جامعه است.
به نظر من یکی از امتیازهای ما نسبت به جوامع دیگر همین امر است، که امکان اظهارنظر صاحبنظران در علوم انسانی و اجتماعی در کشور فراهم آمده است.
این امر می تواند کمک بسیار زیادی به افزایش سطح آگاهیهای مردم کرده و ایجاد گفتمان عمومی دقیقتر، واقع بینانه تر و سازنده تری را در زمینه فرهنگ عمومی فراهم آورد. لازم است که دانشگاهیان و نخبگان هنری، فلسفی و علمی ما برای آگاهی رسانی بیشتر و کمک به معنادار کردن باورهای مردم آستین همت بالا بزنند و بیشتر با رسانه ها و مطبوعات و تریبونهای عمومی ارتباط برقرار کنند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات