پس از پیامبر(ص) کسانی که بر سر کار بودند؛ نظرشان این بود که از اسلام فقط قرآن هست و ماورای قرآن به چیزی احتیاج نداریم. «حسبُنا کتابُ الله»؛ قرآن ما را بس است. این سیاستی است که ۶۰ـ۷۰ سال عمل شد. قرآن به حساب زمان فعلی ما بلاتشبیه مثل و مانند قانون اساسی است. با قانون اساسی که نمیشود کشور را اداره کرد. هر یک از قوانین قانون اساسی زیر دست وکلای مجلس، صد یا دویست قانون میشود. خداوند به ایشان دستور میدهد که عبارات مرا برای مردم توضیح بده. قرآن برای توضیحش به پیامبر(ص) محتاج است.
این حرف خیلی اساسی است. قرآن به پیامبر احتیاج دارد. خود خداوند دستور داده است: «وَ أنزَلنا إلـیكَ الذكرَ لِتـبَینَ لِلنـاس ما نـزِّلَ إلَیهم» ما قرآن را كه بر تو نازل کردیم، آن را باید برای مردم توضیح بدهی. بدون توضیح قرآن قابل عمل نیست. عرض میکنیم و مکرر گفتم که با قرآن به تنهایی نمیتوان فهمید كه یک رکعت نماز را چگونه باید خواند. قرآن فقط میگوید نماز بخوان، وضو بگیر و سجده کن. چگونه؟ نمیدانم. این توضیحش را باید پیغمبر(ص) بفرماید. بنابراین اگر کسی بگوید قرآن ما را بس است، معنیاش این است که اسلام را نمیخواهد یا خودش میخواهد جانشین پیامبر(ص) شود. اینکه گفته شد قرآن ما را بس است، طرح حکومت بعد از پیغمبر بود. آن چهار سال امیرالمؤمنین(ع) را اگر کنار بگذارید، غیر از آن همیشه به این عمل کردند.
وقتی پیامبر(ص) وفات کردند، حضرت علی(ع) دستور داشت از سوی پیامبر(ص) که ایشان را غسل دهند. پیامبر(ص) به ایشان دستور دادند که مرا کفن کن و بر من نماز بخوان و بعد بگذار مردم بیایند بر من نماز بخوانند. پیامبر(ص) را که از اتاق کوچکشان حرکت ندادند، بنابراین ایشان در همان اتاق غسل و کفن شد و حضرت علی(ع) بر پیکرشان نماز خواندند. پس از آن درب منزل را باز کردند و مردم پنج تا پنج تا میآمدند و نماز میخواندند. کسانی هم که مشغول کارهای سیاسی بودند، اصلاً اینجا نیامدند و خبردار هم نشدند که چه شد. میگویند پیامبر(ص) روز دوشنبه وفات کردند؛ ولی شب چهارشنبه دفن شدند. شب چهارشنبه آنها گفتند که ما صدای کلنگ شنیدیم و فهمیدیم در حال دفن پیغمبر(ص) هستند.
یکی از سؤالات این است که گوینده عبارت «یا مذلالمؤمنین» به امام حسن مجتبی(ع) کیست؟
در پاسخ میتوان گفت: در برخی نقلهای تاریخی آمده است، فردی به دیدار امام حسن(ع) میرود و به ایشان میگوید: «السلام علیک یا مُذلالمؤمنین» یعنی سلام بر تو ای خوارکننده مؤمنان! نام افرادی در نقلهای تاریخی وجود دارد که این نسبت به آنها داده میشود؛ از جمله «سفیانبناللیل»، «مالکبنضمره»، «حجربنعدی»، «سلیمانبن صرد خزاعی» و «قیسبنسعد» که درباره نفر اول نقل بیشتری وجود دارد. اولاً این نقلهای تاریخی را هیچ یک از علمای علم رجال شیعه تأیید نکردهاند و در تمام این نقلها روات ضعیف وجود دارند. ثانیاً این نوع نسبت و تهمت ناروا دادن به شیعیان، به ویژه بزرگان شیعه به دلیل این است که دشمنان میخواهند اثبات کنند امامان شیعه در نزد بزرگان آن زمان احترام نداشتند و به رفتارهای ایشان ایراد وارد میکردند. ثالثاً فرد نامبرده شده که بیشترین نقل را دارد، فردی ناشناخته است و در اصل هویت او شک و تردید وجود دارد. در مورد دیگر افراد نقلهای و روایات بسیاری موجود است که به سلامت ایمان آنها اشاره مستقیم دارد.
دشمنان که از هر ابزاری برای تضعیف دین استفاده میکنند، نه تنها خواستند برخی شیعیان را در مقابل امام حسن(ع) قرار دهند، بلکه خواستند با جعل نقلهای تاریخی، امام حسین(ع) را هم در مقابل این امام قرار دهند. در حالی که امام حسین(ع) در زمان امامت برادرش هیچ مخالفتی و اشکالی به ایشان نداشت و مطیع محض امام حسن(ع) بود. از طرفی دیگر، میخواهند صلح امام حسن(ع) را ناتوانی ایشان قلمداد کنند؛ اما اگر توطئههای معاویه از خریدن فرمانده لشکر امام(ع) تا طرح ترور ایشان نبود، نمیتوانست در مقابل اراده محکم این امام مظلوم لحظهای مقاومت کند.
«اسحاقبنعمار» میگوید، به حضرت صادق(ع) عرض کردم، گاهی با بعضی از مردم سخن میگویم و هنوز قسمتی از مطلب خود را نگفتهام، میبینم تمام مطلب مرا فهمیدهاند؛ اما گاهی با بعضی دیگر از مردم که تکلم میکنم، هر وقت تمامی مطلب خود را گفتم، آنوقت به همان نوع که با آنها سخن گفتهام سخن مرا میفهمند و تکرار میکنند؛ گاهی هم با بعضی از مردم مطلبی را میگویم، با اینکه تمام آن را میگویم و مطلب من به پایان میرسد، باز آنها نمیفهمند، بلکه میگویند: تکرار کن زیرا نفهمیدیم. آن حضرت فرمود: ای اسحاق میدانی علت و منشأ و جهت این اختلاف فهم مردم را؟ عرض کردم نمیدانم یا ابن رسولاللّه(ص).
فرمود: آن که با او تکلم مینمایی و هنوز کلام تو تمام نشده، کلام و مطلبت را میفهمد و درک میکند، کسی است که عقلش با نطفه(که از آن خلق شده) عجین و سرشته شده و مخلوط گردیده، و آن کسی که تو با او سخن میگویی و بعد از اتمام سخن تو مطلبت را درک میکند و میفهمد، او آن کسی است که ترکیب شده و عطا گردیده است عقل با او هنگامی که در شکم مادر بوده (یعنی پس از انعقاد نطفه در رحم عقل به او عنایت شده). و آن کسی که بعد از تمام شدن کلام تو بگوید مطلب را تکرار کن که نفهمیدم چه گفتی؛ او آن کسی است که بعد از بزرگ شدن (و در اوایل تمیز و رشد و بلوغ) به او عقل عطا شده.(عللالشرایع، شیخ صدوق)
«عقل» در آیات و روایات در مقابل «جهل» آمده است؛ در حالی که ما فکر میکنیم باید در مقابل علم باشد! اما دلیل این تقابل که حتی در کتب علمای شیعه کتاب عقل و جهل وجود دارد، این است که فاقد عقل، جاهل است حتی اگر علم داشته باشد و عالم نام بگیرد. عقل در بیان ائمه اطهار(ع) نوری است که به دل انسان میتابد و درک صحیح امور، علم، فهم، قدرت حافظه از نتایج عقل است.