مجتبی برزگر/ انسان در انتخاب و پیمودن راه زندگی، به هدایت، راهنمایی و رهبری نیاز فراوانی دارد. هدایت دو مرحله دارد؛ یکی مرحله راهنمایی و نشان دادن راه و دیگری مرحله رهبری؛ یعنی رهرو را با خود در صراط مستقیم بردن. معلم به انسان میآموزد؛ مربی انسان را در مسیر میبرد؛ مرشد میآموزد و به انسان راه را نشان میدهد، اما پیر راه، انسان را با خود در راه میبرد و به همراه خود به سوی آنچه هست میکشاند. در زندگی اجتماعی، رهبر راههای سعادتمند زیستن را ترسیم میکند و انگیزههای به راه افتادن در این مسیر را در انسان برمیانگیزد و تقویت میکند با این هدف که انسانها بدانند، راه سعادتمند زیستن از کجا میگذرد تا در این مسیر بیفتند و حرکت کنند. اما در مقام عدالت، انبیا پیامآوران عدل و قسط هستند و از مردم میخواهند که این ویژگی را رعایت کنند؛ چرا که عدل در درجه اول، عدل خود انسان است. عدل اخلاق، عدل فرهنگ، عدل معرفت، عدل ایمان. عدل در عمل مهم است؛ انبیا عادل سازند. شهید بهشتی در دوران ریاست بر قوه قضائیه میگفتند؛ «جمهوری اسلامی ما، مادام که موفق به ایجاد عدل اقتصادی و عدل سیاسی و اجتماعی نشود، این بُعد از رسالت انبیا را تحقق نداده است.» با این مقدمه و برای تبیین بهتر موضوع عدالت، در حکومت اسلامی و پاسخ به شبهاتی که این روزها عدهای با نام تقدم عدالت بر ولایت و امامت مطرح میکنند، به سراغ حجتالاسلام والمسلمین حامد کاشانی، استاد دانشگاه امام صادق(ع) رفتیم و با وی همکلام شدیم.
مشروح این گپوگفت را در ادامه میخوانید.
*در جایگاه پژوهشگر تاریخ معاصر و استاد دانشگاه بارها بحث عدالت و ولایت را از ابعاد مختلف بررسی کردهاید، لطفاً بفرمایید عدالت و امامت و ولایت چه رابطهای با هم دارند و درباره کارکردها و تأثیرات تحقق این اصل دینی هم توضیح بدهید.
بحث امروز جامعه این است که بسیاری به اجرای عدالت انتقاد دارند و میگویند عدالتخواهی دچار تزلزل شده و ما به خاطر اینکه بعد از پیروزی انقلاب حکومتی را تشکیل دادهایم و برای حفظ حکومت حساسیتهایمان را از دست دادهایم چون حفظ حکومت برایمان مهم بوده، بعضی از خطاهای افراد، جناحها، جریانهای همسو را هم نادیده گرفتهایم. آنها این سؤال را مطرح میکنند که عدالتخواهی مقدم است، یا ولایتمداری؟ در گام اول باید جایگاه عدالت را بررسی کرد که جزء اصول و شعار حضرت حجت(عج) هم هست و در میان برخی از ادیان مطرح است جهان را از ظلم و جور به سمت عدالت هدایت میکنند ـ ولایت را بیرون از فضای جهان اسلام متوجه نمیشوند، ولی عدالت را برخی از اهل فلسفه جزء محاسن ذاتی به شمار میآورند. در واقع، عدالت شاخصهای است که مذهبی و غیرمذهبی ندارد و حضرت حجت(عج) آن را نیز جزء اصول و شعائر خود قرار دادهاند.
امیر مؤمنان علی(ع) وقتی به حکومت رسیدند درباره بسیاری از معضلات اجتماعی و موضوعات سیاسی، یا درباره حقانیت خودشان سخنی به میان نیاوردند؛ اما درباره عدالتخواهی مباحثی را مطرح کردند. نکته اینجاست حضرت امیر(ع) وقتی به حکومت میرسند، شعارهای غیر مذهبی سر میدهند. یکی از دلایل به کار نبردن شعار شیعی، این است که امیرالمؤمنین(ع) را شیعیان و کسانی که ایشان را افضل بر خلفای دیگر میدانستند بر سر کار نیاوردند، بلکه اهل تسننی بودند که او را قبول نداشتند. تمام دغدغه و فریادشان این بود که خسته شدیم از این همه تبعیض و فساد!! حتی برخی از سقیفه و حقانیت حضرت میگویند، امیرالمؤمنین(ع) آنها را توبیخ میکنند. نه اینکه مهم نباشد، نه، ولی حضرت میفرمایند این چه سؤالی است و جای آن نیست. من قبول کردم که دوباره جام زهر دیگری را بنوشم؛ چرا که اگر حضرت امیر(ع) نمیآمدند، طلحه حکومت را به دست میگرفت؛ کسی که دستش به خون عثمان آغشته بود. معاویه با طلحه درگیر میشد و از آنجا که توان نظامی نداشت، معاویه حاکم مسلمانان میشد. امیرالمؤمنین(ع) وقتی به حکومت میرسند، شعارها عموماً شعارهای عدالتخواهانه است و ایشان به دنبال وحدت مسلمانان هستند. جامعه منتظر اتفاقات جدید و متفاوت است؛ حضرت(ع) به دنبال این هستند که مشکلات را کمتر کنند و در عین حال میفرمایند جلوی حرامخواریها را میگیرم و کارگزاران حکومت من باید میان مردم زندگی کنند.
*به عدالت و ولایت در دوره حضرت امیر(ع) پرداختید، به نظر شما چقدر توانستهایم در زیر پرچم انقلاب اسلامی این دو اصل دینی را نهادینه کنیم؟
سادهزیستی و پرهیز از تبختر مسئولان، تبعیضها را کاهش میدهد. بیشک این ویژگیها جزء فلسفه حکومتها و بعثت انبیاست؛ لذا اگر مسئولی عدالتخواه نباشد، ما او را منافق میدانیم. حالا متأسفم بگویم بعد از انقلاب افرادی بودهاند و هستند که ظاهرشان را حفظ کردهاند، ولی تفکر امام(ره) و رهبر معظم انقلاب را قبول نداشته و ندارند. ما در طول این سالها میبینیم یک وزیر اطلاعات، یک معاون اول رئیسجمهور، یک نائبرئیس مجلس، یک وزیر ارشاد، یک وزیر بهداشت وقتی شعارهای امیرالمؤمنین(ع) را به آنها میدهید میگویند شعارهای مارکسیستی ندهید. مطمئناً آنها نهجالبلاغه را نخواندهاند؛ و سطح زندگیشان با زندگی عمومی مردم تفاوت زیادی دارد. سالیان اخیر این افراد بیشتر شدهاند و درباره سادهزیستی مسئولان بحث میکنند و این اصول را زیر سؤال میبرند. در صورتی که جزء اصول حکومتی امیر مؤمنان علی(ع) است. حضرت(ع) وقتی وارد کوفه میشوند یک کاخ بسیار باشکوه به ایشان پیشنهاد میدهند، ولی ایشان ترجیح میدهند به منزل یکی از آشنایانشان بروند. برخی میگفتند این کاخ ساخته شده و اسراف میشود!! حضرت(ع) میفرمایند اگر یک فقیری از کارگزاران شکایت کند و این کاخ را ببیند دیگر نمیتواند حق و باطل را تشخیص بدهد. من نمیخواهم غم دل فقرا را بیشتر کنم. لذا حضرت(ع) اینطور نیست که اعتقادی به حکومتداری افراد ثروتمند نداشته باشند، اما در دوره حکومتداری نباید به واسطه پولداری تفاخر کند. برخی فکر میکنند در بحث عدالتخواهی، پولدارها حق حکومتداری ندارند؛ در صورتی که خود امیر مؤمنان(ع) هم ثروتمند بودند.
* افراد متمول وقتی در مسئولیت یا مقامی قرار میگیرند چگونه باید در دولت و حکومت، رفتار کنند که در مظانّ انتقاد مردم قرار نگیرند؟
درست است که حضرت علی(ع) به حضور ثروتمندان در عرصه حکومت ایرادی نگرفتهاند، اما فرمودهاند این امر از دو نظر دچار اشکال است. اینکه این ثروت را از کجا آورده؟ ما نمیگوییم اگر کسی پولی دارد حق دولتمردی و حکومتداری ندارد. اگر استعداد و تدبیر هدایت و مدیریت حکومت را دارد، به میدان بیاید. در وهله بعدی اگر ثروت او حلال و از طریق کارآفرینی به دست آمده مشکلی ندارد، اما اگر با زد و بند و رانت به این ثروت رسیده این ثروت نامشروع است و اشکال دارد. در دوره حکومت حق ندارد از ماشینهای لوکس و اصطلاحاً میلیاردی استفاده کند. در دوره مسئولیت نباید در مکان اشرافی زندگی کند. حضرت شعار عدالتخواهی سر میدهند، ولی به این معنا نیست که ثروتمند یا کسی که قبلاً دچار فساد شده به طور کامل باید کنار گذاشته شود. در باب کلی اگر کسی درد مردم را میفهمد، حکومتداری کند، اینطور نیست که حضرت با پولدار مخالف باشند. در حکومت حضرت علی(ع) شعار عدالتخواهی و بحث سادهزیستی و دست دراز نکردن به بیتالمال خیلی پررنگ است. اگر کسی در باب عدالتخواهی کمفروغ عمل کند، در واقع حکومت اسلامی را زیر سؤال برده است. حقیقتاً کسی که اموال مسلمانان و بیتالمال برای او اهمیت نداشته باشد، نفاق دارد. در مطالبات رهبری به طور جدی آمده است که پرچم عدالتخواهی به دست کسانی داده شود، که به حفظ نظام پایبندند.
*نقش مردم به منزله «امت» و ولایت به منزله «امام» را چطور میبینید؟
تیغ مطالبهگری باید چند برابر مطالبهگری رهبری باشد؛ چرا که ایشان در مقام ولایت ممکن است مصلحتمدار باشند. ایشان بسیاری از اوقات، ترمز یکسری تندرویها را میگیرد؛ اما عدهای خیلی مواقع ارثی و سطحیگرایانه عدالتخواه هستند؛ بنابراین مطالبهگری از جانب ما باید به طور واقعی و نه براساس مسائل سیاسی و انتقامجویی صورت بگیرد؛ یعنی باید برای حفظ نظام و احترام به مردم به دنبال عدالت باشیم، نه برای اهداف سیاسی و انتقامجویی از دولتها. از سویی عدالتخواهی نباید به صورت موسمی باشد یا اینکه عدالتخواهی وسیلهای شود تا از گروهها و جریانها باج بگیریم. امیرالمؤمنین علی(ع) خودشان فساد را علنی میکنند؛ نه اینکه بترسند! برخورد نکردن با مفسدان اشتباه است؛ چنانچه امیرالمؤمنین(ع) و پیامبر(ص) فسادی را میدیدند، پنهان نمیکردند. برخورد نکردن آبرو و اعتبار یک دولت را زیر سؤال میبرد. آیا واقعاً در نظام ما اینطور است؟! اینها یکی از ضعفهایی است که نقد به رئیسجمهور نمیشود و نقد به برخی از نهادها و نقد منصفانه به مسئولان!! عدالتخواهی باید در جامعه اصل باشد و اعمال سلیقه نشود. ما در سالیان اخیر از رهبری بسیار هزینه کردیم؛ چرا که بقیه وظایفشان را انجام ندادند. عدالتخواهی، به خاطر اینکه معیارمان انقلابی نماند، فسادستیزیمان در دستگاه قضایی در جاهایی کلید مصلحتسنجی داشت. به همین دلیل ما باب را برای عدالتخواهی باز کردیم؛ از این رو باید حرف عدالتخواههای واقعی را فهمید، اگرچه امروز پرچم عدالتخواهی را کسانی بلند کردهاند که خودشان فساد کردهاند!
ولایت فقیه فصلالخطاب است؛ یعنی اینکه وقتی امام فرمودند ولیفقیه میتواند نماز را تعطیل کند، بسیاری وحشت کردند و خواستند او را زیر سؤال ببرند. اگر کسی حقیقت ولایت فقیه را بفهمد، متوجه میشود و دیگر اختلافنظر پیدا نمیکند. هرکسی یک تفکری دارد؛ به همین دلیل باید شخص باشد و نه گروه، که تشتت درون آن وجود دارد. اگر ولایت فقیه جا بیفتد، تشخیص مصلحت آسانتر خواهد بود.
*چطور مصلحتاندیشی را برای ولایت ارزشمند میدانید؛ اما برای فرد دیگر اینطور نمیدانید؟
مصلحت معنای قبیح هم دارد؛ یعنی ولیفقیه طوری صحبت نمیکند که دنیایش تضمین بشود و به مصلحت امت میاندیشد. مصلحت جامعه یعنی اینکه کدام یک از اینها برای جامعه مصلحت است؛ چون برای جامعه تصمیم میگیرد. البته ولیفقیه در مورد یا مواردی به شخص یا گروهها تفویض اختیار میکنند؛ مانند بحث آتش به اختیار که مطرح کردند. بحث ولایت فقیه کاملاً عقلانی است که جامعه انسجام خودش را از دست ندهد. در واقع، ولایت فقیه آمده است که جلوی تزاحم را بگیرد.
*با توجه به آنچه گفته شد، آیا شورای نگهبان به خودی خود نمیتواند مصلحتاندیشی کند؟
عملکرد شورای نگهبان به طور قطع عملکرد صد درصدی نیست و شورای نگهبان هم خطاهایی دارد. ما با ولیفقیه میتوانیم اختلافنظر داشته باشیم؟! آزادی اندیشه اشکالی ندارد، ولی وقتی او اعمالنظر میکند، ما حجت داریم که التزام عملی داشته باشیم.
*ممکن است فردی منصوب رهبری باشد، اما در وظایفش مشکلاتی را برای جامعه پدید میآورد که مردم میگویند او منصوب رهبری است، به نظر شما آیا در زمان پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) هم این اتفاق افتاده است؟
پیامبر در ماجرای تنگه احد خطاب به یاران لشکر گفتند که همه کشته شدند اینجا را ترک نکنید. عالم و آدم برای امتحان است. اینجا پیامبر(ص) میتوانستند آدمهایی را بگذارند که یقیناً ترک نمیکنند؛ ولی باید امتحان برای آدمها قائل شوند. آیا کسی حق را نمیدانست و نمیدانستند باید به حق چگونه عمل کنند؟ امروز هم هزینه برخی عملکردها را باید رهبری بپردازد. خیلیها هم اقدامات خود را به رهبری منسوب میکنند تا از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند. در مسئله برجام از یک سو آن را به رهبری منسوب میکنند و از سوی دیگر میگویند این اتفاق افتاد تا افکار عمومی با اهداف پنهان آمریکا و جهان غرب آشنایی بیشتری پیدا کند.
*برخیها میگویند در شرایط فعلی باید از الگوی صلح امام حسن مجتبی(ع) پیروی کرد یا عدهای از عاشورا بهعنوان درس مذاکره یاد میکنند این دو موضوع تا چه حد بر هم منطبق هستند؟
اصلاً تطبیق آن دوران با شرایط فعلی از اساس ایراد دارد؛ چرا که ما الآن رژیم صهیونیستی را تهدید نظامی میکنیم. آیا امام حسین(ع) شرایط تهدید یزید را داشتند؟! ما الآن امنیت داخلی و خارجی را توسعه میدهیم. 30 سال پیش ما در خطر رژیم صهیونیستی بودیم؛ امروز آنها از ما میترسند. الآن جوانان ما در دفاع از حرم به فرمان ولایت لبیک میگویند. شرایط لشکر امام حسن(ع) متفاوت از امروز است. ما در بسیاری از مواقع پیروز هستیم اگر شرایط امام حسن(ع) و امام حسین(ع) درست تبیین شود؛ هیچگاه اینطور تحلیل نمیکنیم. امام سجاد(ع) مصلحت دیدند در دوره یزید یک سخنی هم نداشته باشند. اگر شرایط خدای ناکرده به جایی برسد که انقلاب اسلامی نیروی امین و هوادار پا به کار نداشته باشد، آن شرایط تکرارمیشود.