دموكراسي: از مقولهاي سياسي تا امري فرهنگي
چكيده:
اين مقاله پژوهشي تئوريك و تطبيقي در زمينه دو رويكرد به دموكراسي است. چالش اساسي مقاله يافتن تفاوتهاي عمده ميان رويكرد دموكراسي تأملي و ليبرال دموكراسي، به وسيله تشريح دموكراسي تأملي و زمينه اجتماعي تكوين آن ميباشد. پژوهشگر معتقد است باز شناختن اين رويكرد به دلايل مختلف براي جامعه ايراني سودمند است. پژوهش با شرح تحولي كلي در نظريههاي دموكراسي آغاز ميشود. تحولي به نام چرخش تأملي (Deliberative Turn) كه با تغيير كانون دموكراسي از دولت و سياست به خارج از نهادهاي رسمي سياسي، يعني فرهنگ و زندگي روزمره مردم، تعريف ميشود. به عبارت ديگر چرخش تأملي چرخشي فرهنگي در سياست است؛ به اين معنا كه سياست به مثابه پديدهاي كه در همه تجربيات اجتماعي، در بازسازي هويتها و زندگي اجتماعي روزمره حضور دارد، درك ميشود.
براي تشريح اين دگرگوني در ابتدا ميپردازيم به بستر تاريخي – اجتماعي چرخش تئوريك و تغييرات سياسياي كه سبب شد تعريف كلاسيك ليبرال دموكراسي ناكارآمد شده و تغييراتي در آن ايجاد شود. پس از آن تعاريف و اصول دموكراسي تأملي بيان ميشود و در ادامه به مقايسه اين رويكرد با مهمترين نظريه بديل، «ليبرال دموكراسي» ميپردازيم و شباهتها و تفاوتهاي آن دو را بررسي ميكنيم. پس از مطالعه تطبيقي دو مدل دموكراسي، تفاوتهاي دموكراسي تأملي را به چهار حوزه عمده (يعني نهادها، كنشگران و نيروهاي اجتماعي، رويهها و حوزه تحقق) تقسيم نموده و در نهايت به چالشهاي دموكراسي تأملي از نظر رويكردهاي رقيب و پاسخ به برخي از آنها پرداخته ميشود.
واژههاي كليدي: دموكراسي تأملي، دموكراسي مشورتي، دموكراسي گفتوگويي، حوزه عمومي، چرخش تأملي.
مقدمه:
دموكراسي به عنوان يكي از مهمترين و چالشبرانگيزترين مفاهيم علوم اجتماعي، منازعات تئوريك و به تبع آن چالشهاي اجتماعي متعددي را در جوامع مختلف سبب شده است. نظريهپردازان كلاسيك، دموكراسي را با چگونگي تصميمگيري در سطح دولت تعريف ميكردند. دموكراسي محدود به فضاي سياسي و روشي براي حكومت كردن بود. نظريات وبر، شومپيتر و دال از اين دسته هستند. هر چند وبر اكثريت جمعيت را جاهل و غيرعقلاني ميدانست، اما دموكراسي براي او به اين دليل مهم بود كه انتخابات باعث محك خوردن رهبراني ميشد كه قرار بود اداره مردم به آنها واگذار شود.
رهبراني كه توانايي درهم شكستن خانه سخت فولادي بوروكراسي مدرن را داشته باشند. (نش، 30:1379) شومپيتر نيز از منظر نخبه گراي وبر به تحليل دموكراسي ميپردازد. دموكراسي از نظر او روشي براي گزينش نخبگان حاكم بود. (نانسي و هرسيچ، 29:1384) دال با رويكردي ضد نخبهگرا، دموكراسي را حكومت و رقابت گروههاي ذينفع تعريف ميكند. از نظر او ايدهآل يك حكومت دموكراتيك، وجود گروههاي متنوعي در داخل آن است كه بر سر اهداف متفاوت با يكديگر رقابت ميكنند. (همان: 32) ويژگي مشترك همه اين رويكردها تعريف دموكراسي به عنوان شيوهاي از ترتيبات سياسي حكومت كردن است.
كم و بيش رويكرد حكومتي به دموكراسي، فهم عمومي از دموكراسي را شكل داد. در بيشتر جوامع (از جمله ايران) دموكراسي تبديل به وظيفه و مسئوليت دولتمردان شد، نه چيزي كه مردم آن را هر روزه ساخته يا ويران ميكنند. بسياري از دولتها در سراسر جهان تلاش كردند يا دموكرات شوند و يا خود را دموكرات نشان دهند. به قول هانتينگتون: «دموكراسي در قالب امواجي در حركت بود و هر بار بخشي از كشورهاي دنيا را فرا ميگرفت». البته گاهي اين موجها برگشته و دموكراسيهاي نيمبند را به اقتدارگرايي تبديل ميكرد. شكست دموكراسي و ضعفهاي آن، نظريه پردازان را واداشت تا به رويكردهاي جديدي در دموكراسي بيانديشند. برخي از نظريه پردازان شكستهاي ليبرال دموكراسي را به فهم عمومي و غفلت از فرهنگ نسبت دادهاند.
در حالي كه نظريهپردازان كلاسيك دموكراسي، دموكراتيزاسيون را در سطح دولت و سياستهاي وابسته به آن تعريف ميكردند؛ به تدريج دموكراسي در ساير نهادها و فضاهاي اجتماعي در جامعه و در سازمانهاي اجتماعي تعريف شد. براي نمونه مانهايم دموكراسي را نه فقط در چارچوب تنگ حوزه سياست، بلكه در قلمرو وسيع فرهنگ تعريف ميكند. در دموكراسي در سطح فرهنگ نيز همانند سطح سياست، برابري بين افراد گسترش مييابد و فاصله عمودي در روابط اجتماعي نفي ميشود. (مانهايم، 1385: 32-20) به عقيده ديويي نيز دموكراسي تنها در سرزمينهايي ماندگار ميشود كه با گوشت و خون مردم و با زندگاني روزانه آنان عجين شده باشد. از اينرو ديويي عقيده داشت دموكراسي و شريك اصلياش تعليم و تربيت، بايد سه مشخصه: فرديت، شهروندي و انسانيت را كه مشخصات اعضاي يك فرهنگ دموكراتيك هستند، در افراد رشد دهند. (جعفرآبادي، 151:1385)
اصولاً انديشمندان فرهنگگرا بر بنيادهاي فرهنگي استقرار نهادهاي دموكراتيك تأكيد ميكنند. به اين معنا كه دموكراسي را علاوه بر شكلي از حكومت، "شيوهاي از زندگاني" نيز ميدانند. علاوه بر ديويي، باربو نيز در كتاب «دموكراسي و ديكتاتوري» دموكراسي را به عنوان شيوه زندگي تعريف ميكند. به نظر او مهمترين ويژگي دموكراسي، اصل خودمختاري است، و تحقق دموكراسي منوط به چهارچوب ذهني خاصي است كه شهروندان را براي اداره امور به دست خودشان آماده ميكند. باربو در اين زمينه چهار ويژگي ذهني را بر ميشمارد: شيوه زندگي و كنش مبتني بر «خواست و اراده تغيير»، پذيرش تغيير و خود را منشاء تغيير دانستن، احساس بيثباتي و نسبي بودن قدرت و اقتدار، و اعتماد به عقل. به نظر باربو اين ويژگيهاي ذهن دموكراتيك هستند كه جامعه دموكراتيك را خلق ميكنند. (انصاري، 30:1384)
تئوريهاي متعددي ناشي از تغيير كانون نظري تعاريف دموكراسي از سياست به فرهنگ به وجود آمده است. يكي از مهمترين آنها تئوريهاي دموكراسي تأملي1 است. تئوريهاي تأملي، دموكراسي را خارج از نهادهاي رسمي و در سطح مياني جامعه، و در گرايشها و كنشهاي روزانه مردم جستوجو ميكنند. تأثير رويكرد تأملي بر نظريههاي دموكراسي آنقدر زياد است كه امروزه نميتوان مطالعهاي درباره دموكراسي را بدون پرداختن به آن انجام داد. امروزه بيشتر تعريفهاي دموكراسي از اين رويكرد متأثر است، به طوري كه از آن با نام چرخش تأملي2 در نظريات دموكراسي ياد ميكنند. چرخش تأملي با تلاشهاي نظري جاشوا كوهن،3 گاتمن4 و تامپسون5 آغاز شده، و در نظريات دموكراسي گفتماني6 هابرماس و دموكراسي گفتوگويي7 گيدنز ادامه يافته است. اين مقاله قصد دارد به برخي از سؤالات مطرح در اين زمينه بپردازد. پرسشهايي مثل: دموكراسي تأملي در چه بستر اجتماعي شكل گرفت؟ اصول و تعاريف آن چيست؟ اين دموكراسي چه شباهتها و تفاوتهاي عمدهاي با ليبرال دموكراسي دارد؟
علاوه بر ويژگي متأخر بودن اين نظريات (و در نتيجه تطابق بيشتر آن با شرايط اجتماعي – سياسي معاصر) و همچنين تلاش انجام شده براي رفع نقيصهها و انتقادات رويكردهاي پيشين، باز شناختن اين رويكرد نو به دموكراسي از چند جهت ديگر نيز براي جامعه ايراني حائز اهميت است: نخست آنكه توجه به زمينههاي فرهنگي و بومي جامعه ايراني، اجتناب از تعريف عام گرايانه و تقليدي از دموكراسي را سبب ميشود. دموكراتهاي تأملگرا تلاش دارند از ارائه هرگونه مدل و شيوه قوممدار از دموكراسي پرهيز كنند. اين مدل با تأكيد بر پروسه تأمل و مباحثه در بين افراد و گروههاي هر جامعه، به آنها توانايي ميدهد تا جامعه خود را به شيوه مورد نظر خود و بر حسب ارزشها و اصول خود اداره كنند. در مقايسه با ساير رويكردها، تأكيد مدل تأملي بيشتر بر روي استفاده از اصول و شيوههاي دموكراسي مانند گفتوگو و رفتار دموكرات شهروندان است تا تجويز مدل و شكل يكسان براي يك دستگاه سياسي دموكرات.
اهميت دوم آن است كه اين رويكرد توجه تحليلگران به لايهها و بسترهاي اجتماعي و فرهنگي، و نقش آنها در توفيقات يا شكستهاي دموكراسي در تاريخ معاصر ايران را، ضروري مينمايد. به اين ترتيب سهم بيشتر مسئوليت دشوار استقرار و استمرار دموكراسي را از نخبگان، به آحاد جامعه ميسپارد. ويژگي اين رويكرد تأكيد بيشتر بر لزوم شكلگيري دموكراسي در سطح عموم جامعه و در روابط اجتماعي است، در مقابل تمركز ديگر نظريهها بر سطح نخبگان و صرفا روابط سياسي حكومت.
سومين دليل اين رويكردهاي نظري، زمينه مناسبي را براي تأملي بر شبكههاي اجتماعي سنتي ايران و مفاهيم برآمده از سنت فرهنگي آن (مانند شورا) فراهم ميآورد. افزون بر آن تطابق لازم با سنت ديني جامعه ايراني را دارا است.
طبق نظر صاحبنظران شورا، اجماع و اتفاقنظر، فصل مشترك مدل تأملي و نظريه شورا كراسي اسلامي ميباشد. دو نظريه دموكراسي مشورتي و شورا كراسي اسلامي، با وجود تفاوتهاي نظري، همسوييها و قرابتهايي در بنيانهاي نظري دارا ميباشند. از ديدگاه برخي پژوهشگران اين همسوييها حاصل تحول مفهوم عقل در غرب و مفهوم دين در انديشه سياسي اسلام است. اين تحولات افقهاي مشتركي را براي اين دو نظريه ايجاد كرده است. مهمترين فصل مشترك، مبتني بودن دو نظريه بر عقل مشورتي ميباشد كه اساس مشروعيت تصميمگيريها و رفتارهاي سياسي است. (مير احمدي، 1387: 406-404)
چهارم آنكه جامعه ايراني نيز داراي گروهها، جريانات سياسي و سلايق مختلفي ميباشد كه بر حسب تجارب تاريخي، گاه روابط بين اين گروهها غير مسالمتآميز شده و تنشهايي را به جامعه تحميل ميكند. به نظر ميرسد اين تئوري راهحل مناسبي براي همبستگي اجتماعي و رعايت اخلاق و مدارا در شرايط تفاوتها و اختلافنظرها ارائه ميدهد. فرض اوليه دموكراسي تأملي، وجود اختلافنظر و تفاوت آرا ميباشد. تلاش اين رويكرد نيز رسيدن به شيوههاي زيست مسالمتآميز همراه با برقراري آزادي و عدالت براي همگان است.
کد خبر: ۲۹۵۰۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۱
بررسی راهکارهای توسعه ایران در میزگردی با حضور اطهاری، لیلاز و سلطانی
اشاره: موضوع توسعه متوازن و پایدار، با وجود گذشت ۷۰ سال از تدوین اولین برنامههای توسعه ای در ایران، همچنان مورد بحث و مداقه میان اندیشمندان، اقتصاددانان و فعالان اقتصادی قرار دارد. در میزگرد«آرمان»، سعید لیلاز، کمال اطهاری و پدرام سلطانی، هر یک با نظرگاه خویش به مباحثه در مورد توسعه ناکارآمد در ایران پرداخته اند. اطهاری، کارشناس مسائل اقتصادی، اعتقاد دارد:«در فرایند توسعه ایران، روند تاریخی و نمادهای ملی حذف شدهاند»، این در حالی است که پدرام سلطانی، عضو اتاق بازرگانی ایران تاکید می کند:« الگوی توسعه در ایران باید بر اساس اصول جهانی توسعه شکل بگیرد»، اما سعید لیلاز، تحلیلگر مسائل اقتصادی و استاد دانشگاه شهید بهشتی، اساسا نظر دیگری دارد و تصریح می کند:« الگوی توسعه در ایران باید بر اساس تلاطمات و بافت اجتماعی کشور از نو ابداع شود.»
کد خبر: ۲۹۴۷۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۱