صدای انقلاب - صفحه 430

برچسب ها
زهرا عبدی/ بی‌بی بهار راه می‌رفت و زیر لب گله و شکوه می‌کرد. سنجاقی را زیر روسری آبی‌اش زد، چادرش را دور کمرش بست. ردّ نگاهش کشیده شد به دیگ بزرگ روحی که روی اجاق حیاط بود. خدیجه گفت: «بی‌بی اینقدر حرص نخور. هر سال نذر کردی درست شد.» ـ اما این بار خیلی دیر شده. خدیجه گندم‌ها را توی سینی پاک کرد و آشغال‌هایش را گرفت. دوتا چایی توی استکان کمر باریکی ریخت، به بی‌بی بهار تعارف کرد. بی‌بی بهار، دست خدیجه را پس زد، نگرانی توی چشم‌هایش موج می‌زد‌....
کد خبر: ۳۴۹۳۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۰۷

آهی کشید و گفت: «باخدا و نماز شب‌خوان بود و روضه و زیارت جمکران او سر جایش بود.» این نخستین جمله مادر درباره فرزند شهیدش بود. نفسش را که دوباره چاق کرد، گفت: «در عملیات کربلای۴ از طرف ما عقب‌نشینی شد و محمدرضا دوباره از ناحیه شکم مجروح شد. صبح که رفته بودند جسد او را عقب بیاورند، دیده بودند که نیست و عراقی‌ها او را برده‌اند.»
کد خبر: ۳۴۹۲۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۰۷