مادر

برچسب ها
نفیسه محمدی/ گفتم: «حالا واقعاً نیازه که اینا رو یاد بگیری؟» خندید و همانطوری که چشمش به صفحه رایانه بود، گفت: «بله که نیازه، تا حالام هر چی یاد نگرفتم ضرر کردم... باید یاد می‌گرفتم...» چند نکته ظریف دیگر هم گفتم و یادداشت کرد. کمی شیطنت کردم و نکته سختی را توضیح دادم، خیلی دقیق و موشکافانه همه چیز را نوشت و کمی تمرین کرد، بعد در حالی که گیج شده بود، پرسید: «این پنجره که گفتی باید باز بشه چی بود؟ چرا نیست؟ من نمی‌تونم ببینمش... کجاست؟» خندیدم. گفتم: «فراریش دادی دیگه...! دقت کن مامان، چند بار بگم؟ حالا تمرین کن، اما هر سؤالی داری آخر کلاس بپرس...» لبخند زد و گفت: «سرکلاس من مامانت نیستم، بگو خانم فرامرزی...»
کد خبر: ۳۵۴۸۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۳

صدای انقلاب شماره 705
مریم علیپور / ظاهراً قرار نبود بحث‌ها تمام بشود. مادر برای چندمین بار تکرار کرد: «داداش جان! شما چرا فکر می‌کنی من نمی‌خوام پیش مامان بمونم و دارم از زیر بار مسئولیت شونه خالی می‌کنم؟ خدا شاهده که دلم برای مامان و حال و روزش کبابه، اما چه کنم! خودت که بهتر از روزگار من خبر داری. شیفت‌های بیمارستان یه طرف، خونه و زندگی هم یه طرف!» دایی از گوشه اتاق مامان بزرگ گفت: «می‌دونم خواهر من! اما اگه تو خودت تو این شهری و نمی‌تونی پیش مامان بمونی، پس من چی بگم که یه شهر دیگه‌ام، آبجی بزرگ‌مونم که دستش بند بچه مریضشه، باز شرایط تو بهتره، یه مدت شبا تنهاش نذار تا ببینم تکلیف چیه...»
کد خبر: ۳۴۷۰۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۱

پربیننده ترین