مقدمه:
شناخت « بحران »ها و چالشها از جمله مقولاتي است كه بررسي ابعاد و زواياي آن به صورت علمي، از دهه 1960 ميلادي آغاز گرديده است. لوسين پاي، بايندر و... از جمله افرادي هستند كه به بررسي انواع بحران هاي مبتلا به دولتهاي مدرن پرداختهاند. اين مقاله نيز در پي آن است تا نگاهي نظري به بحران نموده و آن را از ابعاد علمي مورد بررسي و كنكاش قرار دهد. بحران ها و چالشها در نزد دولتها، داراي اهميت وافري هستند، چرا كه به طور بالقوه ميتوانند ثبات و هستي دولتها و رژيمها را مورد تهديد قرار داده و از اين منظر، مهار و «مديريت بحران ها» و چالشها از اهميت زيادي براي تصميمگيرندگان سياسي برخوردار ميباشد.
«لوسين پاي» در سال 1967 ميلادي در كتاب «جنبههاي توسعه سياسي» شرط رسيدن به توسعه سياسي را گذر از شش بحران ميداند كه عبارتاند از: 1- بحران هويت 2- بحران مشروعيت 3- بحران نفوذ 4- بحران مشاركت 5- بحران ادغام (همبستگي – همگرايي – يكپارچگي يا وفاق) و 6- بحران توزيع.
نظريه بحران لوسين پاي، الهامبخش كارهاي ديگري از جمله مطالعات «لئونارد بايندر» و «دانكورت رستو» شد. اما از همه مناسبتر، كتاب « بحران هاي توسعه سياسي در اروپا و ايالات متحده» نوشته «ريمون گرو» ميباشد كه در سال 1978 ميلادي منتشر شد. وي نتيجه ميگيرد كه « بحران مشروعيت» برگ برنده ارزشمندي در دست آن دسته از نظامهاي سياسي است كه توانستند آن را به صورت يك « بحران اوليه» حل كنند.(1)
در چشمانداز نظريههاي توسعه، تحليل «ارگانسكي» كه نگرش بحران و نگرش مرحلهاي را به هم پيوند ميزند، جايگاهي ممتاز دارد. «ارگانسكي» در سال 1965 ميلادي در كتاب «مراحل توسعه سياسي» معتقد است كه تمامي جوامع با گذر از چهار مرحله متوالي به جلو ميروند: 1- وحدت اوليه 2- صنعتي شدن 3- وضعيت مساعد 4- دوره وفور. وي ميگويد؛ در هر يك از مراحل، ساختارهاي سياسي موجود با مسائل خاص و بحران هاي ويژهاي روبرو هستند كه خود مستلزم كار ويژههاي خاصي هم هست.(2)
کد خبر: ۲۸۵۰۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۰۵