مقدمه:
اين مقاله ادبيات تصميمگيري در حوزه امنيت ملي را با كار محققانه درباره تصميمگيري رياست جمهوري تلفيق ميكند.
بر اين اساس سه نمونه از مطالعات موردي فرآيند تصميمگيري مربوط به دولتهاي پيشين آمريكا مورد تجزيه و تحليل قرار گرفتهاند كه عبارتند از: مرحله دوم مذاكرات منع گسترش سلاحهاي استراتژيك در مه 1977 در زمان كارتر (سالت دو)، برنامه كاهش سلاحهاي استراتژيك در مه 1982 در زمان ريگان و سخنراني بوش پدر در دستامبر 1991 كه به دومين مرحله مذاكرات كاهش سلاحهاي استراتژيك (استارت 2) منجر شد. اين سه نمونه مبين ماهيت متحول و پوياي فرآيندي تصميمگيري در حوزه امنيت ملي است. اين مطالعات موردي حاكي از آنند كه روساي جمهور آمريكا براي دستيابي به اهداف سياسي خاص آگاهانه در ساختار فرآيندهاي استاندارد ميان سازماني براي تصميمگري مربوط به امينت ملي تغييراتي به وجود ميآوردند. ايجاد تغييرات در سياستگذاري محرك تغيير در فرآيندها است.
در نخستين بخش مقاله، منابع مربوط به ساختار تصميمگيري و فرآيند استاندارد ميان سازماني كه در سيستمهاي شوراي امنيت ملي (NSC) اين سه دولت (كارتر، ريگان، روش) وجود داشته، توضيح داده ميشود. پس از آن به طور خلاصه در خلال مطالعه موردي سه دولت، روند ميان سازماني مقدماتي هر يك از اين دولتها و عوامل آگاهانه مربوط به رياست جمهوري و تغييرات موقتي و دائمي حاصل از آن مورد مطالعه و بررسي قرار ميگيرند.
کد خبر: ۲۸۵۹۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۲۲
مقدمه:
«جهان نه گرد پايهگذاران هياهوهاي نو كه گرد پايهگذاران ارزشهاي نو ميگردد: با گردشي بيصدا.»(1) فردريش ويلهلم نيچه
فروپاشي رژيم بعث عراق در پي هجوم نظامي ايالات متحده، نمايانگر سطح جديد مداخله خارجي در مجموعۀ امنيتي منطقه خاورميانه با هدف تغيير مناسبات سياسي و ايدئولوژيك است و از مهمترين تأثيرات حادثه 11 سپتامبر بر سياست خارجي آمريكا در جهان پس از جنگ سرد به شمار ميرود.
تا پيش از اين رويداد، ايالات متحده آمريكا هرچند به دليل اهميت راهبردي منابع نفت و نيز پيگيري خطمشي مهار دوجانبه در حوزه خليج فارس (به مثابه يكي از زيرمجموعههاي امنيتي خاورميانه) حضور داشت اما با اتخاذ رويكردي محافظهكارانه، از تغيير مستقيم و بنيادين رژيمهاي سياسي منطقه خودداري مينمود. اين امر پيش از هر چيز به پيچيدگي منطق توازن قوا و الگوهاي رقابت و رفاقت در اين منطقه بازميگردد به گونهاي كه به بيان باري بوزان:
«در اين منطقه براي هر بازيگر بومي يا جهاني دشوار است كه از بازيگر ديگري در برابر يك دشمن مشترك پشتيباني نمايد، بدون اين كه همزمان يك دوست را هم در طرف سوم تهديد نكرده باشد.»(2)
براي مثال در اين منطقه نميتوان اعراب را در برابر ايران نيرومند ساخت بدون آنكه در نزاع تاريخي آنها با اسرائيل، كفه موازنه به سود اعراب سنگينتر نشود و يا نميتوان اصولگرائي شيعي را محدود نمود بدون آنكه به گسترش بنيادگرائي سني نيانجامد. همچنانكه برقراري اتحاد استراتژيك با اكراد عراق، نزديكي و همكاري بيشتر ايران و تركيه را در پي خواهد داشت. تا قبل از واقعۀ 11 سپتامبر، آمريكا سطح مداخله خود در خليج فارس را در سطح اتحاد با كشورهاي «شوراي همكاري خليج فارس» و با هدف مقابله با تهديدات احتمالي عراق و جمهوري اسلامي ايران پائين نگاه داشته بود و از پيوستن به چنين مجموعه امنيتي خودداري ميورزيد. اما پس از اين رويداد و در بطن جريان مبارزه با تروريسم، جوي شكل گرفت كه در پرتو آن آمريكا احساس ميكند از قدرت مانور فراواني برخوردار است و ميتواند با ايجاد فشار همهجانبه و چندبعدي به رقبا و متخاصمان خود در منطقه، مانع بهرهگيري آنها از فرصتهاي به وجود آمدۀ متعاقب تغييرات گسترده و اساسي در مناسبات سياسي شود.
بر اين اساس، مقاله حاضر بر آن است تا براي پيشي گرفتن بر روند رويدادهاي در حال وقوع و با اشراف بر فضاي كنوني به ترسيم درونماي پيامدهاي عراق جديد براي جمهوري اسلامي ايران بپردازد.
در تلاش براي تحقق اين هدف، فرضيه اساسي مقاله مدعي است ايالات متحده با تغيير صورتبندي رژيم سياسي در عراق، از يك سو در صدد ايجاد مرجعيت جديد ايدئولوژيك در منطقه خاورميانه است تا مرجعيتهاي پيشين (ناسيوناليسم عربي و اصولگرائي اسلامي) را بيفروغ سازد و از سوي ديگر با وارد ساختن اين رژيم در ترتيبات امنيتي خليج فارس، ساختار قدرت در اين حوزه را از حالت سهقطبي به دوقطبي تغيير دهد به گونهاي كه جمهوري اسلامي ايران در معادلات منطقهاي به كشوري منزوي و دست دوم تبديل شود. برآيند اين تحولات در صورت تحقق، نظام جمهوري اسلامي را به رژيمي حاشيهاي مبدل ميكند كه از تامين اهداف كلان خود ناتوان خواهد بود. به بيان ديگر آنچه كه در پرتو تحولات جديد عراق در معرض تهديد قرار خواهد گرفت منزلت منطقهاي جمهوري اسلامي ايران است.
کد خبر: ۲۸۵۵۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۱۴