اشار: مدتها است كساني كه به نوعي با فضاي روشنفكري جامعه ما سر و كار دارند با اين سوال مواجه هستند كه چرا روشنفكران ايراني نسبت به دهههاي گذشته تاثيرگذاري به مراتب كمتري در جامعه دارند اگر نگوييم به طور كلي بلااثر شدهاند. كاهش تاثيرگذاري روشنفكران نتيجه بيتوفيقي آنها در يافتن مخاطب است. به بيان روشنتر علت اينكه روشنفكران ما آن طور كه بايد و انتظار ميرود در جامعه نميتوانند منشا اثر باشند به نداشتن مخاطب برميگردد. اينكه آنها در مخاطبگيري بيتوفيق هستند عوامل مختلفي دارد كه يكي از آنها بيترديد بسته بودن فضا و اعمال محدوديتهاي متعدد در زمينه فعاليتهاي آنان است. در واقع تنگناهاي سياسي بدون شك مانعي جدي براي مخاطبيابي روشنفكران بوده و هست اما آيا تنها دليل افول تاثيرگذاري اين رهبران فكري جامعه منحصر به همين عامل است؟ در اين مورد بين خود روشنفكران اختلاف نظر جدي وجود دارد. برخي از آنها معتقد نيستند تاثيرگذاري روشنفكران در جامعه نسبت به قبل كمرنگ شده است. به باور آنها اگر اين تاثيرگذاري بيش از قبل نباشد كمتر هم نيست اما شكلش نسبت به دهههاي قبل تغيير يافته است. برخي ديگر اگرچه ميپذيرند ستاره اقبال روشنفكري در جامعه ما افول يافته است اما علت آن را منحصر در اعمال محدوديتهاي سياسي و بسته بودن فضاي عمومي ميبينند. يا دست كم تاثير اين عامل را آنقدر جدي و تعيينكننده ميدانند كه اهميت چنداني براي عوامل ديگر در اين ناكامي قايل نيستند. محمدجواد غلامرضاكاشي از جمله كساني است كه اين مساله يكي از جديترين دغدغههايش در سالهاي اخير بوده است كه بازتاب آن را ميتوان در يادداشتهايش ديد. كاشي چندان رغبتي به گفتوگوهاي مطبوعاتي ندارد و معمولا از قبول مصاحبه امتناع ميكند، براي همين هم ترجيح ميدهد يادداشتهاي خود را در وبلاگ شخصياش (زاويه ديد) منتشر كند. با اين وجود حدود دو سال قبل هم در گفتوگويي كه با او داشتم بيرونقي در بازار مخاطب روشنفكران موضوع بحثمان بود كه در يكي از هفتهنامهها منتشر شد و البته آنجا تحليلي متفاوت داشت با آنچه امروز بيان ميكند. كاشي در دو يادداشت متوالي كه در وبلاگ خود منتشر كرده و هماكنون نيز در بخش بايگاني آن (شهريور ١٣٩٤) قابل دسترسي است به موضوع «عرصه عمومي» پرداخته است. او در يادداشت اول با عنوان «روشنفكران ايراني و بحران مخاطب» و در يادداشت دوم با عنوان «عرصه عمومي و ظهور يك جامعه قدرتمند» به موضوع زوال عرصه عمومي و ميزان نقش روشنفكران در اين زوال پرداخته است. ادعاي اصلي كاشي در اين دو يادداشت را ميتوان به صورت ذيل صورتبندي كرد:
١- عرصه عمومي اساسا مرده و از بين رفته است.
٢- در از بين رفتن عرصه عمومي عوامل متعددي دخيل هستند كه مهمترين آن بعد از موانع و محدوديتهاي سياسي را ميتوان در نوع فعاليتهاي روشنفكرانه روشنفكران امروزي جست.
در واقع كاشي با تقسيمبندي جريان روشنفكري ايران به سه قسم «شريعتي، سروش و ملكيان» اولي را بيترديد موفقترين، زندهترين و در عين حال موثرترين روشنفكر تاريخ روشنفكري ايران ميداند و تاكيد ميكند نوع مباحث شريعتي به تقويت بيشتر و گستردهتر شدن عرصه عمومي منجر شد. طبق تحليل او، سروش اگرچه بعد از شريعتي بيشترين توفيق را در بين روشنفكران ايراني داشته اما فاصله به غايت قابل توجهي با سلف خود (مرحوم دكتر شريعتي) دارد. او معتقد است نوع مباحث سروش نيز همچنان توانست عرصه عمومي را در بخشهايي زنده نگه دارد و به تقويت آن كمك كند. البته به اعتقاد كاشي سطح مباحث سروش نسبت به شريعتي تخصصيتر و فنيتر شد و البته وي اين مساله را به عنوان يك نقطه ضعف و آسيبزننده براي كنشهاي روشنفكرانه - به لحاظ تاثيرگذاري - ميشناسند. چنانچه به اعتقاد او، بحثهاي تخصصي سروش آنقدر براي مخاطب خستهكننده بود كه تنها با حافظخواني و مولويخواني ميتوانست شنيدن آن سخنرانيهاي تخصصي با زبان و بيان فني را براي مخاطب تحملپذير كند. اما به اعتقاد كاشي وقتي به ملكيان ميرسيم شاهد طرح مباحث روانشناختي و هرچه شخصيتر شدن مسائل هستيم. چنانچه تبديل شدن اخلاق فردي به كانون بحثهاي ملكيان و «عقلانيت و معنويت»ي كه تبديل به پروژه اصلي ميشود، به اضمحلال عرصه عمومي منجر شده است. كاشي در نهايت طي يك مقايسه بين اين سه تيپ روشنفكري مورد بحث خود نتيجه ميگيرد؛ «در مقطع دكتر شريعتي، صحنه به يك ميدان شلوغ و پرهياهو شباهت داشت، با دكتر سروش به يك سالن سخنراني رسيديم كه سخنان عميق و تاملبرانگيز در آن رد و بدل ميشود، با ملكيان همه به خانه رفتند چراغها را هم خاموش كردند. حال از كدام روشنفكر و كدام مخاطب ميپرسيد؟»
٣- عرصه عمومي بايد دوباره احيا شود و اين كاري است كه تنها از عهده روشنفكران جامعه ساخته است. ناگفته نماند كه او در انتهاي يادداشت خود تا حدودي نگاهي خوشبينانه دارد و معتقد است «روزگار نميتواند اينچنين بپايد» و «جامعه خود را بازمييابد.»
با وجود اكراه كاشي از گفتوگوهاي مطبوعاتي اما وقتي موضوع بحث و نحوه پرداختن به آن را با او مطرح كرديم، استقبال كرد به ويژه زماني كه به او اطلاع داديم قرار است در اين مورد ميزگردي با حضور خانيكي و فيرحي به اتفاق او برگزار كنيم. هادي خانيكي، جواد كاشي و داود فيرحي هر سه با هم علاوه بر آشنايي و همكاري، سابقه دوستي و رفاقت طولاني دارند و البته دوستي فيرحي و كاشي به دوران دانشجوييشان در نيمههاي دهه ٦٠ باز ميگردد. زماني كه كاشي دوره كارشناسي خود در رشته كامپيوتر در دانشگاه تهران را به پايان رسانده و در رشته علوم سياسي همين دانشگاه در مقطع كارشناسي ارشد قبول شده بود. از طرف ديگر داود فيرحي هم تحصيلات حوزوياش به پايان رسيده بود و او هم در مقطع كارشناسي ارشد علوم سياسي دانشگاه تهران بعد از گذراندن دوره كارشناسي در همين دانشگاه و همين رشته پذيرفته شد و نشستن آنها بر سر يك كلاس آغازي بود بر رفاقتي كه امروز عمر آن به ٣٠ سال ميرسد. فيرحي كه در حوزه از اساتيدي نظير آيات عظام ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي، فاضل لنكراني، منتظري، موسوي اردبيلي و وحيد خراساني بهره برده بود وقتي وارد دانشگاه ميشود كه ملبس به لباس روحانيت بوده هرچند به تعبير خودش در آن مقطع «دو زيست» بود و در كلاسهاي دانشگاه بدون لباس طلبگي حاضر ميشده و پوشيدن لباس روحانيت به صورت دايم را به ارديبهشت سال ٧٨ بعد از فارغالتحصيلياش دوره دكتراي علوم سياسي از دانشگاه تهران موكول ميكند. وي تاكيد دارد كه در حوزه از همه بيشتر تحت تاثير آيتالله ملكي تبريزي قرار داشته است. فيرحي هماكنون با عنوان استاد تمام و عضو هيات علمي دانشگاه تهران صاحب كرسي تدريس در رشته علوم سياسي است. هادي خانيكي، جامعهشناس و همچنين استاد دانشگاههاي تهران و علامهطباطبايي است. وي سال ٦٤ دوره كارشناسي خود را در رشته پژوهشگري علوم اجتماعي در دانشگاه شهيد بهشتي به پايان ميرساند و در سال ٨١ در رشته علوم ارتباطات در دوره دكتري از دانشگاه علامهطباطبايي فارغالتحصيل ميشود. خانيكي در دولت اصلاحات مشاور رييسجمهور در امور رسانه و مطبوعات و سپس مشاور رييسجمهور در امور فرهنگي بود. او سردبير نشريه «آيين» و همچنين «آيين گفتوگو» بود كه هر دو در سال ۹۰ توقيف شدند. جواد كاشي نيز سالهاست كه از مشهورترين اساتيد علوم سياسي در دانشگاه علامه طباطبايي است. در روز برگزاري ميزگرد، فيرحي زودتر از دو مهمان ديگر به دفتر روزنامه رسيد و كاشي هم با تاخير چند دقيقهاي وارد شد. دكتر خانيكي هم از قبل با تاخير رسيدن خود را اطلاع داده بود. اين موضوع باعث شد تا باب شوخي را باز كنيم و بگوييم حضور به موقع آقاي فيرحي نشان داد علما خوشقولترند و البته دكتر كاشي هم اين شوخي را بيجواب نگذاشت. در اين ميزگرد فيرحي با اصل بحث كاشي - كه به تخليص در ابتداي اين نوشته به آن اشاره شد- هم نظر بود و حتي با توضيحات خود بر غناي استدلالي مدعاي كاشي اضافه كرد. ضمن اينكه به نظر ميرسد او دامنه بحث كاشي را وسيعتر ميبيند به طوري كه كاشي بعد از شنيدن اظهارات فيرحي گفت: «آقاي فيرحي بحث من را راديكالتر كردند.»اما خانيكي در عين اينكه با بحث كاشي همراه است در عين حال بر لزوم توجه به ساير عواملي كه در تضعيف عرصه عمومي نقش داشتهاند، تاكيد ميكند. متن پيش رو حاصل ميزگردي است كه در دفتر «اعتماد» با حضور هادي خانيكي، داود فيرحي و جواد كاشي برگزار شد.
کد خبر: ۲۹۲۳۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۶
در همايش بررسي موانع فعاليت سازمانهاي مدني در ايران مطرح شد
اشاره: سياستنامه| در تاريخ معاصر ايران زمينههاي شكلگيري جامعه مدني با موانع سرسختي روبهرو بوده است. چنين به نظر ميرسد اين موانع با جلو آمدن تاريخ سرسختي خود را تقويت كرده، بهطوري كه امروزه جامعه ايران راه دشواري را در استقرار جامعه مدني ميپيمايد. بهطور كلي ويژگيهاي جامعه مدني را ميتوان اينگونه برشمرد: مشاركت سياسي و اجتماعي بالاي تودههاي مردم، بالا بودن فهم و شعور سياسي جامعه، قانونمداري، تحرك سياسي و اجتماعي، وجود فضاي باز سياسي، عدم تمركز قدرت، نقدپذيري منابع قدرت، رقابت سياسي سالم، وجود فضاي دمكراتيك، تكثرگرايي و برخي مولفههاي ديگر. شكلگيري اين خصايص مستلزم ايجاد بسترهاي مناسب در جامعه است.
در اين بين نيروهاي اجتماعي و سياسي، طبقات و اقشار، نهادهاي مدني و دولت در به وجود آمدن اين زمينهها نقش كليدي و اساسي دارند. در واقع روابط متقابل اين نيروها در جامعه و ميزان اثرگذاري آنها بر يكديگر از مهمترين مولفههاي شكلگيري جامعه مدني است. در اين رابطه متقابل، ارتباط دولت با نيروهاي ديگر از اهميتي خاص بر خوردار است، به اين معنا كه ساختار سياسي دولت و تاثير آن بر نيروهاي اجتماعي بايد به صورت افقي و موازي باشد، يعني نيروهاي اجتماعي به اندازه يكديگر زمينههاي اعمال يا تاثيرگذاري بر آن را داشته باشند نه اينكه تحت سيطره نيرو يا نيروهاي خاص باشند. در غير اين صورت ايجاد جامعه مدني عملا امكانپذير نيست. اين رابطه بايد به رابطهاي دو جانبه بدل شود تا قدرت در تمامي سطوح جامعه به شكلي متعادل توزيع شود. براي عبور از جامعه سنتي به جامعه مدني، تغيير ويژگيهاي مردم ونيروهاي اجتماعي هم لازم است.
آنها بايد به جاي نيازمندي به ناجي و قهرمان به خوداتكايي برسند در پنجمين نشست از سري نشستهاي شوراي سازمانهاي جامعه مدني ايران با عنوان «بررسي موانع فعاليت سازمانهاي مدني در ايران» با نگاهي به پيشنويس لايحه قانون سازمانهاي مردم نهاد اخيرا برگزار شد. در ابتداي اين نشست، محمد عطارديان، رييس شوراي مركزي سازمانهاي جامعه مدني ضمن خير مقدم به مدعوين و سخنرانان جلسه گفت: مهمترين مساله نهادهاي مدني اين است كه در مملكت ما نمادي از جامعه مدني موجود است. البته تلاش بسيار شده و عدهاي هم تمام سعي خود را كردهاند تا «سمن»هاي تعيينكنندهاي به وجود بيايد. در اين نشست بهمن كشاورز، كمال اطهاري، مقصود فراستخواه، كيانوش راد، سهيل معيني و سعيد دهقان هريك موانعي را در راستاي رشد نهادهاي مدني در ايران بيان كردند.
کد خبر: ۲۹۲۳۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۶