گزارشی از سرنوشت طرح کاهش ساعات کاری زنان در دولت یازدهم
مقدمه:
مساله اشتغال زنان در ایران، مسالهای پردامنه و پرحرف و حدیث است. طبق آخرین آمارهای معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری، میزان اشتغال زنان در ایران 6/12 درصد است و مقایسه این رقم با سرشماریهای قبلی روند رو به افزایش قابل توجهی را نشان میدهد که تبدیل شدن اشتغال زنان به یک مساله اجتماعی را به ذهن متبادر میکند، بویژه آنکه سردرگمی برای بخش عظیمی از جمعیت مذهبی ایرانی درباره مساله اشتغال زنان همچنان باقی است و اگر چه طبق نظرات صریح مقام معظم رهبری، نظر جمهوری اسلامی موافقت با اشتغال زنان است اما تعارضات اشتغال بیرونی زنان با نقش و وظایف مادری و حتی همسری موجب مشکلاتی در خیلی از خانوادهها شده است. مقام معظم رهبری درباره اشتغال زنان به صراحت میگویند: «اشتغال بانوان از جمله چیزهایى است که ما با آن موافقیم.
بنده با انواع مشارکتهاى اجتماعى موافقم؛ حالا چه از نوع اشتغال اقتصادى باشد، چه از نوع اشتغالات سیاسى و اجتماعى و فعالیتهاى خیرخواهانه و از این قبیل باشد؛ اینها هم خوب است اما در ادامه این گزارهها یک قید هم آورده میشود که کمی ماجرا را روشنتر میکند. منتها دو- سه اصل را باید ندیده نگرفت. یک اصل این است که این کار اساسى را- که کار خانه و خانواده و همسر و کدبانویى و مادرى است - تحتالشعاع قرار ندهد». همچنین در جای دیگری اشاره میکنند که اسلام عقیده دارد شغل اصلی زن تربیت فرزند و حفظ خانواده است و اسلام با کار کردن زنان نه تنها موافق است، بلکه تا آنجایى که با شغل اساسى او که مهمترین شغل او است تداخل نداشته باشد، شاید لازم هم مىداند. این نظرات البته در فقه اسلامی پیشرو است و بخشی از طیف سنتی مذهبی جامعه در همین حد هم پیش نخواهند آمد.
اما در هر صورت نظر شخص اول فقهی و سیاسی جمهوری اسلامی به طرز صریحی در این گزارهها قابل دریافت است: بعضى افراط مىکنند، بعضى تفریط مىکنند. بعضى مىگویند چون فعالیت اجتماعى اجازه نمىدهد به خانه و شوهر و فرزند برسیم، پس فعالیت اجتماعى نباید بکنیم. بعضى مىگویند چون خانه و شوهر و فرزند، اجازه نمىدهد فعالیت اجتماعى بکنیم، پس شوهر و فرزند را باید رها کنیم. هر دو غلط است. نه این را به خاطر آن، نه آن را بهخاطر این، نباید از دست داد. علاوه بر آنکه ایشان معتقد به دوگانگی شغل بیرونی و کار خانه نیستند و اتفاقاً میگویند بعضیها خیال مىکنند اگر زنى کارش عبارت از همان کار داخل خانه باشد، این اهانت به زن است؛ نه! این هیچ اهانت نیست، بلکه مهمترین کار براى زن، این است که زندگى [خانواده] را سر پا نگه دارد.
مجموع ابهامات و تناقضها و دیدگاههای مختلف سبب شده است در دورههای زمانی مختلف برای اشتغال زنان قوانین و مصوبههای مختلفی با دیدگاهها و فلسفههای مختلف طرح شود. آخرین طرح قانونی درباره اشتغال زنان، طرح کاهش ساعت کاری زنان است که معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری در طرح دوباره آن در دولت و مجلس جدید نقشی مهم ایفا کرده است. اما این طرح چه مسیری را طی کرده است؟
کد خبر: ۳۰۵۰۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۷
نگاهی به یکی از زمینههای نظری تولید علم ایرانی - اسلامی
چکیده:
چندی است بومیسازی علوم انسانی به یکی از رویکردها و دغدغههای اندیشمندان جوامع غیرغربی در حوزه آکادمیک تبدیل شده است. مطالعات پسااستعماری، یکی از حوزههای مطالعاتی جدید درباره مسائل کشورهای غیرغربی و فرهنگ آنهاست. این نگرش انتقادی در تعریفی اجمالی به مجموعهای از رهیافتهای نظری اشاره دارد که با تاکید بر پیامدهای استعمارگران به تحلیل گفتمان استعماری میپردازد. از طرف دیگر از جمله تأکیدات مطالعات پسااستعماری، تأکید بر علم بومی در برابر علم استعماری است که به مثابه ابزار مهمی در جهت سیاستهای استعماری در طول تاریخ استعمارگری به حساب میآمده است؛ علمی که ساختارشکنی و واسازی از علم غربی، یکی از ابزارهای توسعه و گسترش آن محسوب میشود. لذا با توجه به این امر میتوان بر مطالعات پسااستعماری به منزله یکی از زمینههای تئوریک علم بومی- اسلامی در جمهوری اسلامی ایران تکیه کرد.
مقدمه:
مطالعات پسااستعماری، یکی از حوزههای مطالعات فرهنگی است که به فرهنگهای جوامع غیرغربی میپردازد و با نگرشی واسازانه سعی در شالودهشکنی از نگاه «غربی» به این کشورها و جوامع دارد. جلوه مقدماتی این موضعگیری آکادمیک بود. موضعگیری آکادمیک مقابل گفتمان علمی غرب در موضوع مطالعه شرق و نقد گفتمان «شرقشناسی» بود. گسترش نقادی شرقشناسی و تأثیرگذاری عام در محافل آکادمیک و حتی حوزههای عمومی (ترنر، 1384)، همراه با وضعیتهای معروف به پساساختارگرایی و پستمدرنیسم، ترکیببندی متمایزی از نقد فرهنگی، شامل رهیافت فوکویی به قدرت، رهیافت دریدایی به تفاوت، تأکید بر بیمرکزی، فقدان سلسله مراتب و ناهمگونی، مناسبترین شیوه مطالعه تاریخها و فرهنگهای غیراروپایی تلقی شدند (وهنلن و واشبروک، 2002: 156). این ترکیببندی ریزومی بویژه در مطالعات مربوط به کشورهای استعمارشده عملاً به پارادایمی برای نسل جدید اندیشمندان جامعهشناسی، علوم سیاسی، تاریخ و مطالعات فرهنگی و انسانشناختی بدل شد که از آن به عنوان مطالعات پسااستعماری یاد میشود.
پسااستعمارگرایی از سویی اندیشیدن به رابطه میان واقعیتمندی جغرافیایی و تاریخ جهان در مدت زمان برقراری استعمار اروپایی و در دوره پس از اضمحلال آن را در اولویت مطالعه قرار میدهد و از طرف دیگر، لزوم تأمل بر دانش نوینی را گوشزد میکند که آفریده ایستادگی خلاقانه در برابر گفتمانهای استعماری و اعتراض بخردانه نسبت به همه آنهاست تا بدین سان جهان و روایتهای آن را در سطحی گسترده و از دریچهای متفاوت و انتقادی بنگرد. (اشکرافت، 2007: 54)
نظریه و نقد پسااستعماری در قالب مطالعات پسااستعماری بیش از هر چیز به تحلیل گفتمان استعماری و به چالش کشیدن سوژه امپریالیستی و هژمونی انسان غربی مربوط میشود. نقد پسااستعماری درصدد آشکار کردن این نکته است که «سلطه اقتصادی و سیاسی که عناصر کلیدی امپریالیسم و استعمار در قرون هجدهم و نوزدهم را تشکیل میداد، همواره با صورتبندی و تکوین گفتمانهایی همراه بود که در آنها «غیریت» مردمان آسیا و آفریقا به عنوان هویتی مستقل نفی میشد و از نظر فرهنگی نیز استعمار میشدند و در این ضمن، برتری فرهنگی و اخلاقی قدرتهای اروپایی نیز همواره بدون کمترین تردید یا پردهپوشی مورد تأیید و تأکید قرار میگرفت.» (بوین و رطانسی، 1380: 419)
به این ترتیب نقد پسااستعماری در صدد به چالش کشیدن نژادپرستی و قوممحوری و غیریتسازی سرکوبگرانه غربی است که با تولیدات فرهنگی، ادبیات و تفکر غربی پیش میرود. نوشتار و نظریه پسااستعماری در پی آن است که در برابر دریافتی ثابت، یکه و پذیرفتهشده مقاومت کند، تفسیری ویژه و مرکزی از تاریخ را مورد بازاندیشی قرار دهد و با بینشی فراگیر و قدرتمند، حیات سیاسی را به چالش بخواند. براساس این شرح مختصر میتوان گفت مطالعات پسااستعماری، هم حوزه بسیار گستردهای دارد و هم رشتهها و گونههای متنوع را در بر میگیرد. با این حال، بهرغم تفاوتهای موجود در میان متفکران این حوزه، آنچه مورد توافق نظریهپردازان و منتقدان پسااستعماری است، ارزشیابی مجدد رابطه سنتی بین کلانشهرها و ساکنان مستعمرات و نیز واسازی روشهای امپریالیستی مطالعه و تحقیق است.
فضای معنایی حاکم بر این مفاهیم، حاکی از وضعیت و موقعیت نامتعین جهان ذهنی و اجتماعی است. این سیالیت و عدم قطعیت در مضامین از فضاها و گفتمانهایی بینابینی سخن میگوید که جای دادن آنها در چارچوبهای کلاسیک دانش و تقسیمبندیهای مختلف آن بسیار دشوار است. این سرحدیت و فاقد مرزهای روشن بودن شاید مبنایی مستحکم برای صفبندی مبارزهطلبانه در قبال دانش پوزیتیویستی تعمیمگرا و نظامهای اجتماعی مبتنی بر آن است. حال با توجه به این مقدمه، بنا به تقسیمبندی سارا میلز(میلز، 1388: 135)، مطالعات پسااستعماری، در کل در 2 دسته عام جای میگیرند:
1- مطالعاتی که به بررسی الگوهای گفتمانی شرقشناسانه میپردازند. به عبارت دیگر، بخشی از مطالعات پسااستعماری اختصاص به مطالعه الگوهای گفتاری دارد که نویسندگان و متفکران غربی درباره شرق تولید کردهاند. ادوارد سعید و بعضی منتقدان و پیروان وی همچون ماری لوئیس پرات، نیل وایتهد، پیتر هولم، یوهان فابین و ضیاءالدین سردار از مهمترین محققان این حوزه از مطالعات پسااستعماری هستند.
2- مطالعاتی که به مطالعه ویژگیها و مشخصات الگوهای گفتمانی نویسندگان و متفکران جهان سوم در دوران پسااستعماری (دورانی که مهمترین ویژگی آن دوگانه یا چندگانه شدن نظام فرهنگی جوامع جهان سوم است) میپردازند و میکوشند عوامل فرهنگی – اجتماعی موثر بر فرآیند تولید گفتمان در این جوامع را شناسایی کنند. (درودی،1390: 39) همچنین این دسته از مطالعات پسااستعماری، به معایب و مشکلات مطالعاتی و پژوهش غربی در جوامع غیرغربی و کوشش برای کشف و عرضه روشها و نظریههایی که بتوانند در تبیین و توضیح معضلات و مسائل غیرغربی به کار آیند نیز میپردازد. این دسته از مطالعات پسااستعماری-که به طور مشخص و مخصوص در این مقاله و حوزه بومیسازی به طور اعم به کار میآید- این موضوع را مدنظر دارد که در واقع یکی از مشکلات بومیسازی در کشورهای غیرغربی و بویژه جهان سوم، فقط ناشی و منبعث از مطالعات غربیان و نظریههای محصول فعالیت «علمی» آنان نیست، بلکه عموم تحصیلکردگان و علمای غیرغربی هم برای تبیین حوادث و واقعیات جهانهای غیرغربی به نظریهها و ایدهها و آرای غربیان و متفکران اروپایی و غربی متوسل میشوند. (قاسمی، 1388: 224)
کاربست نظریههای غربی در مناطق و نقاط غیرغربی غیر از آنکه در کار توضیح و تبیین و فهم واقعیات این سرزمینها، مفید و موثر نیست، امکان تفکر منتقدانه و سازنده را نیز از متفکران و اهلنظر در مناطق مزبور سلب میکند. در مجموع، 2 رشته مطالعاتی فوق به طور کامل قابل تفکیک از یکدیگر نیستند و در واقع مکمل هم به حساب میآیند. در این مقاله به طور مشخص در چارچوب بخش دوم از مطالعات پسااستعماری (مطالعات فرودستان) نخست به وضعیت علوم انسانی در جوامع غیرغربی میپردازیم و در قالب توضیح دغدغههای این حوزه از مطالعات غیرغربی، به بررسی بومیسازی علوم انسانی و امکان ایجاد آن در ایران خواهیم پرداخت.
کد خبر: ۳۰۵۰۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۷