هر وقت مادرم نماز میخواند، سیدمیلاد از مادرم میخواست که برای شهادتش دعا کند. اگر ما به دوستان و آشنایان التماس دعا میگوییم، برادرم فقط میگفت دعا کنید که من شهید بشوم. برای هر کسی هم که میخواست دعا کند دعا و آرزوی شهادت میکرد، اگر کاری برایش انجام میدادم و میخواست از من تشکر کند، میگفت: «انشاءالله شهید بشوی»؛ شهادت یکی از بزرگترین آرزوهایش بود.
کد خبر: ۳۶۰۹۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۶
من و احمد سری از هم سوا بودیم و قصه رفاقتمان ورد زبان خیلیها بود. سالهای دهه 50 من مغازه قصابی داشتم و احمد بیشتر روزها به من سر میزد. آن زمان اوج شر و شوری او بود و روزی نبود که به بهانهای دعوا راه نیندازد. آن زمان من وارد فعالیتهای انقلابی شده بودم و یخچال گوشتها بهترین مکان برای پنهان کردن اعلامیهها و کاستهای سخنرانی امام خمینی(ره) بود و ساواکیها به آن شک نمیکردند....
کد خبر: ۳۶۰۷۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۰