درویشی به دهی رسید. عدّهای را دید که نشستهاند. پیش رفت و گفت: چیزی به من بدهید، وگرنه به خدا قسم با این ده همان کاری را میکنم که با ده قبلی کردم. آنها ترسیدند و هر چه خواسته بود به او دادند. بعد از او پرسیدند: با ده قبلی چه کردی؟ گفت: از آنها چیزی خواستم، ندادند، آمدم اینجا، شما هم اگر چیزی نمیدادید[...]
کد خبر: ۳۰۰۴۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۲۷