روایتی از وضعیت سیاهپوستان در آمریکا از زبان خودشان
اشاره: اواخر قرن نوزدهم اگرچه بردهداری در آمریکا، در ظاهر با اعلامیه «آبراهام لینکلن، رئیسجمهور وقت آمریکا» لغو شد، اما نژادپرستی در این کشور نهادینه شده و موضوعی نبود که به این سادگیها رفع شود. تا نیمههای قرن بیستم رنگینپوستان و بویژه سیاهپوستان در آمریکا همچنان از حقوق اولیه زندگی برخوردار نبوده و مورد آزار سفیدپوستان قرار داشتند. اما یک اتفاق همه را تحت تاثیر قرار داد. در اول دسامبر1955 در شهر «مونتگری» ایالت آلاباما، «روزا پارکس» که یک زن سیاهپوست بود، حاضر نمیشود صندلی خودش را در اتوبوس به یک مرد سفیدپوست بدهد. این اقدام برای او هزینه سنگینی به همراه داشت؛ زندانی کردن این زن توسط دولت آمریکا، واکنشهای گستردهای را نسبت به این قوانین نژادپرستانه حاکم بر آمریکا موجب شد. در یکی از این واکنشها «مارتین لوترکینگ»، جنبش تحریم وسایل نقلیه عمومی از جانب سیاهپوستان را در این شهر رهبری کرد. این تحریم حدود یک سال به طول انجامید تا اینکه سرانجام در 13 نوامبر ۱۹۵۶ دادگاه فدرال آمریکا قوانین جداسازی نژادها در اتوبوسها را لغو کرد. بعد از این اتفاق بود که روزا پارکس و مارتین لوترکینگ بتدریج در قلب میلیونها نفر از مردم آمریکا جای گرفتند. حال یکصد سال پس از اعلامیه آزادی بردگان توسط آبراهام لینکلن، مارتین لوترکینگ توانسته بود جمعیت عظیم و 250 هزار نفری را مقابل بنای یادبود لینکلن جمع کند. مارتین لوترکینگ در این همایش میگوید: بهرغم تمام مصیبتهای امروز و فردا، من هنوز رویایی دارم. و این آرزویی است که ریشه در رویای آمریکا دارد. من رویایی دارم که روزی این ملت به پا میخیزد و زندگی میکند و به معنای واقعی اعتقادات خود جان میبخشد: «ما به این حقیقت آشکار گواهی میدهیم که همه انسانها برابر خلق شدهاند». من رویایی دارم که روزی فرا خواهد رسید که در تپههای سرخ جورجیا، فرزندان بردگان و فرزندان اربابان بر میز برادری با هم مینشینند. من رویایی دارم که روزی فرا خواهد رسید که حتما ایالت میسیسیپی؛ ایالتی که در شعلههای بیعدالتی و شعلههای ظلم میسوزد به فردوس آزادی و عدالت مبدل خواهد شد. من رویایی دارم که روزی فرا خواهد رسید که 4 فرزندم در کشوری زندگی خواهند کرد که معیار قضاوت رنگ پوست نه، بل محتوای اخلاقیشان خواهد بود و امروز من رویایی دارم! مارتین لوترکینگ، رهبر سیاهپوستان آمریکا شد و مبارزات بسیاری انجام داد اما نتایجی که او به عنوان «رویای آمریکا» بیان کرده بود، همچنان در همان رویای ذهنی برای سیاهپوستان باقی مانده است، چنانکه چهارشنبه هفته گذشته، یک افسر پلیس حومه شهر مینیاپلیس در ایالت مینهسوتا، یک مرد سیاهپوست را در چهارراهی واقع در محله «فالکون هیتز» این شهر هدف قرار داد. بعد از این شلیک مرگبار، وقایع بعدی این رویداد به صورت زنده توسط گوشی همراه نامزد این مرد در شبکه اجتماعی نمایش داده شد. به گزارش روزنامه محلی «سان»، چاپ مینیاپلیس، بستگان و دوستان مرد سیاهپوست، او را «فیلاندو کاستیله»، 32 ساله، معرفی کردهاند. ظاهرا کاستیله مسؤول کافه تریای یک مدرسه در ناحیه سنت پل این شهر بود. بعد از حمله پلیس، دقایق بعد از شلیک به صورت زنده توسط نامزد مرد، با نام کاربری «لَویش رینولدز»، به صفحه فیسبوک او ارسال میشد. صدای خانم رینولدز روی تصاویر شنیده میشود: «آه، خدای من! خواهش میکنم نگید که اون مرده. نگید که نامزدم همین جوری از دست رفت. آقا! شما 4 تا گلوله بهش زدید». در این تصاویر زنده، میشد کاستیله را در صندلی راننده دید که لکه خون روی تیشرت سفیدش هر لحظه پررنگتر میشود. خانم رینولدز در صندلی کنار راننده نشسته بود. نکته دردناکتر اینکه دختر 4 ساله این خانم هم در خودرو حضور داشت و شاهد صحنه بود. این رویداد تنها چند ساعت بعد از آن رخ داد که وزارت دادگستری آمریکا از شروع تحقیقات درباره قتل یک شهروند سیاهپوست دیگر توسط 2 افسر پلیس، در روز سهشنبه در ایالت لوئیزیانا خبر داد. این اتفاقات در چند سال گذشته متواتر رخ داده است، تا آنجا که بین سیاهپوستان آمریکا جنبشهای «دستانم بالاست» و «میخواهم نفس بکشم» رقم خورده است و نکته مهم آنها اجتماعات چند ده و چند صدهزار نفری سیاهپوستان است که رسانههای آمریکایی آن را با عنوان «توفان کاترینا علیه حاکمیت» نام نهادهاند. سیاهپوستان میگویند دستمان بالاست اما نمیتوانیم نفس بکشیم؛ این شعاری است که ایالتهای آمریکا را در بر گرفته است. وقتی «مایکل براون» با «ویلسون» پلیس آمریکایی مواجه شد، گفت «دستهایم بالاست» اما ویلسون 6 گلوله به او زد. مادر براون در سخنرانیها دستانش را بالا میگیرد و میگوید: «مرا نکشید مانند بسیاری از آمریکاییهای رنگینپوست دیگر» و مردم آمریکا همنوا با او میگویند: «دستمان بالاست شلیک نکنید».
کد خبر: ۲۹۳۷۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۰۳