مقدمه: محمد قائد، صاحب نظر مسايل آموزشي و از روزنامهنگاران قديمي و باسابقه است. نشريه لوح و كتابهايي چون قدرتهاي جهان مطبوعات. مارتين واكر، تاريخ ايدئولوژيهاي سياسي ـ رنج و التيام در سوگواري و داغديدگي. ويليام وردن و دفترچه خاطرات و فراموشي (مجموعه مقالات) و همچنين كتاب مبارزه عليه وضع موجود نوشته فون ديركه و با ترجمه ايشان كه به موضوع جنبش دانشجويي آلمان ميپردازد، از جمله ترجمهها و آثار اوست. سرويس دانشجويي نامه، گفتگوي زير با محمد قائد كه در شماره نهم نشريه داخلي و دانشجويي قلم سبز آمده را براي طرح در گسترهاي وسيعتر درج مينمايد.
چكيده: نويسنده ضمن مرور تعاريف اتحاد، اتفاق و ائتلاف در ادبيات روابط بينالملل، ميكوشد تا روابط ايران و اسرائيل در زمان شاه و روابط ايران و سوريه پس از انقلاب اسلامي را براساس مفهوم اتحاد تبيين كند. به نظر وي، در هر دو مورد يك دشمن مشترك وجود داشت كه انگيزه اتحاد را تقويت ميكرد. اين دشمن مشترك در زمان شاه، شوروي و پس از انقلاب عراق بود. نويسنده ضمن بررسي محيطهاي امنيتي ايران و سوريه نشان ميدهد كه وجود تهديدات متعدد در سطوح مختلف باعث شد تا دو كشور ضمن اتحاد با يكديگر در صدد مقابله با اين تهديدات برآيند. به نظر وي، مناسبات ايران پهلوي و رژيم صهيونيستي از يك سو، و روابط جمهوري اسلامي ايران و سوريه از سويي ديگر، عمدتاً براساس پارادايم قدرت، قابل توجيهاند. مناسبات ايران پهلوي و اسرائيل هرچند در عرصههاي اقتصادي و تجاري نيز گسترده شده بود، اما در اصل، ماهيتي سياسي داشت. همين طور مناسبات استراتژيك جمهوري اسلامي ايران و سوريه در وهله اول به دليل تصور تهديد مشتركي به نام عراق بود. نويسنده در پايان نتيجه ميگيرد كه پارادايم رئاليسم در مقايسه با ايدهآليسم توانايي بيشتري براي توضيح اتحادها دارد. اگرچه اين به معناي رد كامل پارادايم ايدهآليسم نيست. پارادايم مزبور از اين منظر ميتواند مهم باشد كه دولتها پس از تشكيل اتحاد به دنبال شركايي ميگردند كه با آنها شباهت ايدئولوژيك و اجتماعي ـ فرهنگي بيشتري داشته باشند.
چكيده: جامعهپذيري سياسي روندي است آموزشي، كه از اوان كودكي آغاز و در طول زندگي به طور مستمر و آرام ادامه دارد و در اين مسير هنجارها و رفتارهاي پذيرفتني يك ملت را از نسلي به نسل ديگر منتقل ميكند. به تعبيري ديگر، جامعهپذيري سياسي موجب انتقال فرهنگ سياسي ميشود.
فرهنگ سياسي نيز خود بر مشاركت مردم تأثير ميگذارد. تأثيري كه ميتواند در جهت مثبت، ثبات حكومت، يا در جهت منفي، بيثباتي آن را موجب گردد.
واژههاي كليدي ـ جامعهپذيري سياسي ـ فرهنگ سياسي ـ مشاركت سياسي ـ ثبات حكومتها
سخنراني حجتالاسلاموالمسلمين دكتر حسن روحاني در اجلاسيه نهم مجلس خبرگان رهبري
مقدمه:
«جهان نه گرد پايهگذاران هياهوهاي نو كه گرد پايهگذاران ارزشهاي نو ميگردد: با گردشي بيصدا.»(1) فردريش ويلهلم نيچه
فروپاشي رژيم بعث عراق در پي هجوم نظامي ايالات متحده، نمايانگر سطح جديد مداخله خارجي در مجموعۀ امنيتي منطقه خاورميانه با هدف تغيير مناسبات سياسي و ايدئولوژيك است و از مهمترين تأثيرات حادثه 11 سپتامبر بر سياست خارجي آمريكا در جهان پس از جنگ سرد به شمار ميرود.
تا پيش از اين رويداد، ايالات متحده آمريكا هرچند به دليل اهميت راهبردي منابع نفت و نيز پيگيري خطمشي مهار دوجانبه در حوزه خليج فارس (به مثابه يكي از زيرمجموعههاي امنيتي خاورميانه) حضور داشت اما با اتخاذ رويكردي محافظهكارانه، از تغيير مستقيم و بنيادين رژيمهاي سياسي منطقه خودداري مينمود. اين امر پيش از هر چيز به پيچيدگي منطق توازن قوا و الگوهاي رقابت و رفاقت در اين منطقه بازميگردد به گونهاي كه به بيان باري بوزان:
«در اين منطقه براي هر بازيگر بومي يا جهاني دشوار است كه از بازيگر ديگري در برابر يك دشمن مشترك پشتيباني نمايد، بدون اين كه همزمان يك دوست را هم در طرف سوم تهديد نكرده باشد.»(2)
براي مثال در اين منطقه نميتوان اعراب را در برابر ايران نيرومند ساخت بدون آنكه در نزاع تاريخي آنها با اسرائيل، كفه موازنه به سود اعراب سنگينتر نشود و يا نميتوان اصولگرائي شيعي را محدود نمود بدون آنكه به گسترش بنيادگرائي سني نيانجامد. همچنانكه برقراري اتحاد استراتژيك با اكراد عراق، نزديكي و همكاري بيشتر ايران و تركيه را در پي خواهد داشت. تا قبل از واقعۀ 11 سپتامبر، آمريكا سطح مداخله خود در خليج فارس را در سطح اتحاد با كشورهاي «شوراي همكاري خليج فارس» و با هدف مقابله با تهديدات احتمالي عراق و جمهوري اسلامي ايران پائين نگاه داشته بود و از پيوستن به چنين مجموعه امنيتي خودداري ميورزيد. اما پس از اين رويداد و در بطن جريان مبارزه با تروريسم، جوي شكل گرفت كه در پرتو آن آمريكا احساس ميكند از قدرت مانور فراواني برخوردار است و ميتواند با ايجاد فشار همهجانبه و چندبعدي به رقبا و متخاصمان خود در منطقه، مانع بهرهگيري آنها از فرصتهاي به وجود آمدۀ متعاقب تغييرات گسترده و اساسي در مناسبات سياسي شود.
بر اين اساس، مقاله حاضر بر آن است تا براي پيشي گرفتن بر روند رويدادهاي در حال وقوع و با اشراف بر فضاي كنوني به ترسيم درونماي پيامدهاي عراق جديد براي جمهوري اسلامي ايران بپردازد.
در تلاش براي تحقق اين هدف، فرضيه اساسي مقاله مدعي است ايالات متحده با تغيير صورتبندي رژيم سياسي در عراق، از يك سو در صدد ايجاد مرجعيت جديد ايدئولوژيك در منطقه خاورميانه است تا مرجعيتهاي پيشين (ناسيوناليسم عربي و اصولگرائي اسلامي) را بيفروغ سازد و از سوي ديگر با وارد ساختن اين رژيم در ترتيبات امنيتي خليج فارس، ساختار قدرت در اين حوزه را از حالت سهقطبي به دوقطبي تغيير دهد به گونهاي كه جمهوري اسلامي ايران در معادلات منطقهاي به كشوري منزوي و دست دوم تبديل شود. برآيند اين تحولات در صورت تحقق، نظام جمهوري اسلامي را به رژيمي حاشيهاي مبدل ميكند كه از تامين اهداف كلان خود ناتوان خواهد بود. به بيان ديگر آنچه كه در پرتو تحولات جديد عراق در معرض تهديد قرار خواهد گرفت منزلت منطقهاي جمهوري اسلامي ايران است.