تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱۳۹۴ - ۱۰:۰۷  ، 
کد خبر : ۲۸۵۵۵۲
سخنراني حجت‌الاسلام‌والمسلمين دكتر حسن روحاني در اجلاسيه نهم مجلس خبرگان رهبري

استراتژي جمهوري اسلامي ايران در قبال فرسايش حاكميت دولتها

(فصلنامه راهبرد ـ پاييز 1382 ـ شماره 29 ـ‌ صفحه 7)

طي دو دهه اخير و به ويژه پس از پايان جنگ سرد، جهاني شدن به يك پديده و روند غالب در عرصه روابط بين‌الملل تبديل شده است. جهاني شدن پديده‌اي تك‌بُعدي نيست، بلكه گسترۀ آن به گستردگي همه موضوعات مهم اجتماعي و بين‌المللي است. در واقع سرنوشت كليه بخشهاي نظام بين‌الملل در حوزه‌هاي مختلف اجتماعي به واسط پيوندهايي از وابستگي متقابل فزاينده و نفوذ و رسوخ در روابط اقتصادي، سياسي و فرهنگي در وراي مرزهاي موجود جغرافيايي به هم گره خورده است. تا جايي كه اين پرسش مطرح مي‌شود كه آيا روند جهاني شدن منجر به فرسايش حاكميت دولتها مي‌گردد و آيا اقتدار داخلي آنها را در چارچوب واژه حقوقي تعريف شدۀ ملت ـ دولت به چالش مي‌طلبد؟

بدون ترديد اصل بحث حاكميت دولت به عنوان عنصر تشكيل‌دهنده هر دولت ـ ملت مورد پذيرش است، لكن ابهام در دامنه آن مي‌باشد. در حالي كه در سالهاي بعد از 1920 حاكميت دولتها در اجراي سياست خارجي محدود به رعايت يك رشته قواعد بين‌المللي گرديد و اين محدودسازي تأثير فراواني بر دامنه حاكميت دولتها داشت، پايان جنگ سرد زمينه و شرايط ايجاد قالبهاي جديد بين‌المللي را فراهم ساخت. در حال حاضر جامعه بين‌المللي در شرايط ويژه‌اي قرار گرفته است، زيرا از يك طرف نظام دوقطبي فروپاشيده است و از طرف ديگر هيچ نظام جديدي جايگزين آن نگرديده است. شايد بهترين ديدگاه اين است كه بگوييم جهان در دوران انتقالي است.

ترديدي نيست كه جهاني شدن مبتني بر پذيرش تغييرات شتابنده‌اي است كه قاعدتاً منجر به بروز تحولاتي در مباني فكري و بنيادهاي نظامهاي سياسي، اقتصادي و حتي فرهنگي مي‌شود. بديهي است كه چنين رويكرد و تفسيري از جهاني شدن، با مقاومت شديد كشورهايي مواجه خواهد شد كه اگرچه مخالف تغيير و تحول نيستند اما سرعت و عمق اين تحولات را نمي‌توانند بپذيرند. در چنين فضايي است كه جهاني شدن جنبه تهديدآميز به خود گرفته و طيف وسيعي از كشورهاي مستقل آن را يك مبارزه‌خواهي جدي و نه يك فرصت تازه ارزيابي مي‌نمايند.1

نقش و خصوصيات كشورها در قرن جديد بستگي به اين امر دارد كه در برابر متغيرهاي بي‌بديل و معضلهاي موجود پديده جهاني شدن، چگونه واكنش نشان خواهند داد. برخي كشورها فرصتهاي ناشي از اين پديده را به دست آورده، ولي برخي ديگر خود را در معرض تهديد خواهند يافت. شماري قادر به ايجاد نظامهاي منعطف و زيرساختهاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي لازم براي مواجهه عقلايي براي تأمين منافع ملي خود خواهند بود؛ اما عدۀ ديگري توانايي انجام دادن اين اقدامات را نخواهند داشت. برخي كشورها نيز تلاش خواهند كرد در برابر تغييرات مقاومت كرده و به بياني ديگر، راه پيوستن به نوآوريهاي فني سريع يا اقتصاد يكپارچه جهاني را انتخاب نكنند. اما در اين ميان و در رويارويي با اين پديده (جهاني شدن) واكنش ايران چيست و يا چه مي‌تواند باشد؟

جامعه ايراني در شرايط كنوني از يك سو، با تغييرات ژرف و گسترده در محيط داخلي خود مواجه است و از جانب ديگر، رويكردهاي مسلط ما، همچنان سنتي و سخت‌افزارانه است. همان شرايطي كه پديدۀ جهاني شدن آن را به مبارزه خوانده است. جمهوري اسلامي ايران در برخورد با پديدۀ جهاني شدن و فرسايش حاكميت بيش از سه گزينه فراروي خود ندارد. گزينه اول: واكنش ايجابي، تسليم، انفعال و استحاله در روند جهاني شدن؛ گزينه دوم، واكنش سلبي، انزوا، نفي و انكار و گزينه آخر برگرفتن راه ميانه و بازيگري فعال همراه با تقويت اقتدار ملي است.

واكنش ايجابي

گزينه ايجابي، به معناي تسليم شدن و يا به عبارت ديگر استحاله در برابر روندي است كه امروز به عنوان جهاني شدن مطرح است و قدرتهاي بزرگ به ويژه آمريكا مي‌خواهند كشورهاي مستقل را به انفعال بكشانند. هدف اصلي در جهاني شدن اين است كه معيارهاي عامي را در زمينه اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي به وجود بياورند؛ در واقع هدف اساسي، يكسان‌سازي است. جهاني‌سازي در مقام عمل، به مفهوم غربي‌سازي2 و يا حتي آمريكايي‌سازي3 است. آيا واكنش ايجابي، انفعالي و تسليم در برابر اين روند امكان‌پذير است؟ آيا براي كشوري كه مي‌خواهد فرهنگ مستقل داشته باشد و مردم تصميم به استقلال واقعي فرهنگي، سياسي و اجتماعي در چارچوب معيارهايي كه بر مبناي باورها و اعتقادات خود گرفته‌اند، تسليم امكان‌پذير است؟

در بحث جهاني شدن، يكي از مسائل مهم، تأثيرات اساسي اين روند بر بافت فرهنگي، ديني و قومي جوامع است. آيا ما مي‌توانيم در برابر اين تغييرات سر فرود آوريم و تسليم شويم؟ در بحث جهاني شدن قدرتهاي بزرگ در پي آنند كه از راه دور، جهان را مديريت كنند و از طريق سيستم ارتباطي و نرم‌افزاري بين‌المللي كه در اختيار دارند مي‌خواهند يك مديريت راه‌دوري را بر كل جهان تحميل نمايند. آيا امكان‌پذير است كشوري كه مي‌خواهد استقلال خود را حفظ كند ـ جمهوري اسلامي ايران و يا هر كشوري كه در پي استقلال سياسي و فرهنگي است ـ سلطۀ ديگران را بپذيرد؟

با توجه به تأثيرات منفي جهاني شدن به ويژه در كشورهاي در حال رشد، در سايۀ رواج معيارهاي عام رفتاري در روابط اجتماعي، همچنين افزايش ظرفيت تهديد به علت اعمال قدرت بازيگران قدرتمند و تأثيرات مهم و حياتي اين روند بر بافت فرهنگي، ديني، قومي و اجتماعي، هر گونه تسليم به مفهوم از دست دادن استقلال و حاكميت ملي است. همچنين زيانهاي ناشي از اعمال مديريت شركتهاي چندمليتي و سقوط سهم كشورهاي كمتر توسعه‌يافته از درآمد كل تجارت جهاني، خارج شدن اين كشورها از گردونه شبكه توليد و حتي مصرف از طريق تحرك نابرابر اقتصاد جهاني،‌ بهره‌گيري شركتهاي چندمليتي از امكانات طبيعي و نيروي كار ارزان در كشورهاي جهان سوم و امثال اينها، شرايط بسيار سخت و پيچيده‌اي را پيش روي كشورهاي كمتر توسعه‌يافته قرار داده‌اند. در اين شرايط، كشوري با ويژگي اقتصادي مانند ايران و ظرفيت بالاي آسيب‌پذيري‌هاي اقتصادي، چگونه و با چه تضميني به عنوان «كشور ـ ملت» خواهد توانست با تسليم در برابر امواج منفي روند جهاني شدن در صحنه روابط بين‌الملل به بقا و پيشرفت خود بپردازد؟ و چگونه خواهد توانست با حل شدن در اين روند پرشتاب و پرمخاطره، حداقلي از منافع ملي خود را تعقيب كند؟

از سوي ديگر در شرايطي كه در روند جهاني شدن، شبكه‌هاي اطلاع‌رساني اينترنت و ماهواره به عنوان يك چهرۀ قدرت عمل مي‌كنند و مستقيماً فرهنگ ملي را نشانه رفته‌اند و تمدن غرب با اين ابزار براي جوانان ما قهرمان آمريكايي مي‌سازند تا آمريكايي بينديشند، آمريكايي رفتار كنند و با اعمال قدرت بر روي نسل جوان آنها را از درون تغيير دهند و بحران هويت را دامن زنند و فرهنگ ملي ايران اسلامي را در برابر فرهنگ غربي به تسليم وادارند، ‌ايران چگونه مي‌تواند با واكنش ايجابي، انفعال، وادادگي و تسليم در برابر اين تحولات منفي، ‌مدعي استقلال و حاكميت ملي باشد؟ بي‌ترديد، نه تجربه تاريخي و نه روند تحولات اجتماعي اين مرز و بوم،‌ در برابر تهاجم به سرزمين و آيين‌اش، گزارشي از سكون، تسليم و انفعال در برابر تهاجم بيگانه را، روايت نكرده‌اند.

علاوه بر اينكه تاريخ ملت ايران نشان مي‌دهد كه از ديرباز در همه مقاطع حساس حتي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، مثلاً در دوران صفويه و قاجار يعني حدود 100 تا 400 سال قبل، همواره ملت ايران در برابر تهاجم و تجاوز بيگانه ايستادگي و مقاومت كرده است.

از دوران صفويه گرفته تا به امروز و حتي قبل از آن، همواره اين ملت بر استقلال خود پاي فشرده است. استقلال سياسي، اقتصادي و فرهنگي همواره براي ملت ايران يك اصل بوده است، مخصوصاً بعد از شروع نهضت اسلامي و بالاخص بعد از پيروزي انقلاب اسلامي كه بزرگ‌ترين هدفي كه مورد تأكيد مردم بوده اسلاميت، استقلال، مردم‌سالاري و آزادي بوده است. براي اين استقلال، مردم ما همواره در طول تاريخ بهاي گزافي را پرداخت كرده است.4 مخصوصاً در دوران بعد از تشكيل نظام جمهوري اسلامي ايران كه عزت، سربلندي و استقلال در اين سرزمين در سايۀ خودباوري و بازگشت مردم به شخصيت اسلامي و ملي خود، جايگاه خود را بازيافته‌اند و اين اصول و ارزشها بيش از مقاطع گذشته تبلور دارند. بنابراين، اين گزينه هم از لحاظ تاريخي و از لحاظ فرهنگ مردم ايران نمي‌تواند مورد قبول باشد. از لحاظ معيارهاي اسلامي و انقلابي هم كه بسيار روشن است و نمي‌تواند مورد قبول باشد. پس گزينه انفعالي يا گزينه تسليم و استحاله در برابر اين روند، قطعاً از ديد مرم ايران و از ديد مسئولين كشور با پاسخ منفي روبرو است.

واكنش سلبي

گزينه دوم، واكنش سلبي، واكنش نفي و واكنش انكار است. يعني روند تحولات جهاني را كاملاً ناديده بگيريم. در بعد اقتصادي هر تحولي اتفاق بيفتد، در بُعد سياسي هر فرآيندي در جريان باشد، در زمينه اطلاعات و ارتباطات شاهد هر نوع پيشرفت در سايۀ فن‌آوريهاي نوين باشيم و در ساير ابعاد زندگي اجتماعي و بين‌المللي شاهد هر تحولي باشيم، ما بي‌توجه به همۀ آنها و بدون در نظر گرفتن واقعيتها، برنامه و سياست خودمان را دنبال كنيم. نفي يك واقعيت، تغييري در آن واقعيت ايجاد نمي‌كند. نفي و سلب آنچه كه امروز در سطح جهاني وجود دارد، تأثيري در شاكلۀ آن به وجود نمي‌آورد. ما واقعيتهاي جهاني را نمي‌توانيم انكار كنيم. امروزه فن‌آوري پيشرفته ارتباطات، شرايط جديدي را براي زندگي مردم به وجود آورده است. نسل جوان ما از طرق مختلف، ايده‌ها و افكار جهاني را دريافت مي‌كنند و به راحتي مي‌توانند با دنيا مرتبط شوند. با يك خط تلفن و با يك رايانه به راحتي مي‌توانند با جهان ارتباط برقرار كنند. ما نمي‌توانيم منكر گردش سريع اطلاعات در دنياي امروز باشيم. ما نمي‌توانيم منكر تكنولوژي پيشرفته و آثار آن در دنياي امروز باشيم. بنابراين گزينه سلبي، انكار واقعيتي است كه نه منطقي و نه عملي است.5

پيامدهاي انتخاب گزينه واكنش سلبي و انزوا با توجه به ويژگيها و خصوصيات جهان كنوني، تفاوت با انتخاب گزينه اول ندارد. زماني كه آگاهي جهاني با رشد ميزان ارتباطات در اقصي نقاط جهان گسترش مي‌يابد و نمي‌توان رشد جهانگير شبكه‌هاي ارتباطي را انكار نمود، در شرايطي كه در بستر جوامع، هويتها و جنبشهاي اجتماعي جديدي در قالب جنس، زبان، قوميت و... توليد و يا بازتوليد مي‌شوند و جوامع با هويت و فرهنگ مجازي نويني روبرو هستند، وادادگي محض (گزينه اول)، يا فرار از واقعيت و نفي و انكار آن (گزينه دوم)، تغييري در سرنوشت كشور به وجود نخواهد آورد.

وقتي پيشرفت سريع وسايل ارتباط جمعي، كنترل حاكميت را نه تنها از دولتها، بلكه از مؤسسات خصوصي محدود نيز خارج مي‌كند. در شرايطي كه دولتها فاقد توانايي براي ممانعت و جلوگيري از گردش آزاد اطلاعات هستند. حتي دولتهايي با نظام درونگرا و تنيده در خود نيز چاره‌اي جز واگذاري برخي از سنگرهاي حاكميت را ندارند، هرچند كه سرزمين وسيعي به نام كشور و انبوهي از جمعيت به نام ملت را داشته باشند. به هر حال در اين شرايط كه روند جهاني شدن بخشي از واقعيت جهان با وابستگي متقابل و فزاينده مي‌باشد و روابط فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي به مرزهاي سرزميني و يا به بازيگران دولتي محدود نمي‌شود و هيچ دولتي بي‌تأثير از فعاليتهاي خارج از كنترل آن نيست، گزينه واكنش سلبي، انزوا و نفي، نه معقول است و نه در عمل امكان‌پذير مي‌باشد.

واكنش مقتدرانه

واكنش سومي كه مي‌توانيم پيش رو داشته باشيم، كه مي‌تواند اين واكنش مطلوب نظام جمهوري اسلامي ايران و نظامهاي مستقل جهان نيز باشد، واكنش مقتدرانه، سازنده و چالشگر با بازيگري فعال در صحنۀ جهاني است. اين واكنش به اين معنا است كه جهاني شدن فرصتهايي را پيش روي ما مي‌گذارد و ما مي‌توانيم از اين فرصتها استفاده و بهره‌برداري كنيم. انتخاب گزينه واكنش مقتدرانه در قبال روند پرشتاب و پرمخاطرۀ جهاني شدن، حاصل نگرش و زاويه ديد ديگري به جهاني شدن است. در اين نگرش، چالش اصلي جهاني شدن را چگونگي بهره‌گيري از فرصتهاي انكارناپذيري مي‌داند كه پديدۀ جهاني شدن فراروي انسانها قرار داده است. رقابت در عرصه جهاني، ضرروتاً هميشه مضر نيست بلكه مي‌تواند زمينه همكاري ميان كشورها را افزايش دهد.

از سوي ديگر، اگرچه جهان در 50 سال گذشته سالهاي پرتحولي را پشت سر گذاشته، اما اين به آن معنا نيست كه نسل حاضر تنها نسلي است كه در فضاي آكنده از تحول به سر برده است. تجربه انقلاب صنعتي در قلمرو كشورهاي اروپايي و شكل‌گيري نظم جديد جهاني پس از جنگ جهاني دوم، از دوره‌هاي حساسي به حساب مي‌آيند كه به نوعي مردم آن دوره‌ها را غرق در تغيير و تحول ساخته بودند. البته نبايد فراموش كرد كه سرعت وقوع تحولات در عصر حاضر با هيچ يك از دوره‌هاي پيشين قابل قياس نيست و اين وجه مميزۀ دورۀ معاصر مي‌باشد.6 از مطالعۀ دوره‌هاي مشابه تاريخي چنين برمي‌آيد كه هيچگاه انزوا و فرار از واقعيتها، معضلي را حل نكرده است و ملتهائي كه برخورد فعال و هوشمندانه با تحولات داشته‌اند موفق بوده‌اند. گرچه «عدم اطمينان» ويژگي مشترك دورۀ تحول مي‌باشد و اينكه همگان بسيار مشتاقند تا بتوانند به يك بينش گويا و راهگشا در تجزيه و تحليل و حل و فصل مسائلشان دست يابند.

ايران با توجه به گذشته تاريخي و فرهنگي خود و نيز ظرفيتهاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي كنوني ـ چنانچه خود را مهيا كند ـ‌ مي‌تواند به مسيري راهگشا جهت حل و فصل مسائل خود در روند جهاني شدن دست يابد. ايران مي‌تواند كشوري استراتژيك باشد كه هم از نظام جهاني بهره‌برداري كند و هم به لحاظ منزلت استراتژيك تحولاتش بر نظام جهاني تأثيرگذار باشد. ايران با منزلت استراتژيك خود مي‌تواند مسير حركت جهاني خود را در چارچوب استراتژي موازنه مثبت و فعالانه قرار دهد. اين منزلت استراتژيك، ملزومات خاصي دارد كه بي‌توجهي به آن موجب از دست رفتن فرصتهاي ايران مي‌شود. ملزومات بهره‌گيري از اين منزلت اين است كه ايران بتواند رانت مالكانه منزلت خود را گرفته تا هم خود را قدرتمند سازد و هم از اين رهگذر، الگويي براي كشورهاي در حال توسعه باشد.

انتخاب دو گزينه انفعال و انزوا به‌هيچ‌وجه شايسته موقعيت و منزلت ايران نبوده و به نظر مي‌رسد كه گزينه سوم، يعني افزايش سطح قدرت داخلي، اقتدار ملي و منزلت استراتژيك، تنها راه فراروي ايران در روند كنوني تحولات جهاني است. استفاده مؤثر از روند جهاني شدن منوط به كيفيت اثرگذاري و مداخله در مراكز و محافلي است كه تصميمات كليدي اقتصادي و سياسي جهان امروز و آينده را اتخاذ مي‌كنند. افزايش كيفيت اثرگذاري در اين روند و همچنين برون‌رفت از بحرانهاي ناشي از امواج منفي جهاني شدن، منوط به تقويت «اقتدار ملي» است. تقويت اقتدار ملي، هم رويكرد نرم‌افزارانه و هم رويكرد سخت‌افزارانه را طلب مي‌كند. چنانچه تقويت اقتدار ملي در حوزه‌هاي ساخت دولت، توسعه اقتصادي، توسعه فرهنگي، توسعه سياسي و توسعه دفاعي صورت پذيرد، كنترل و مهار فرسايش حاكميت ملي را ممكن مي‌سازد.

در واقع جهاني شدن فرصتهاي مطلوب دارد كه از آن فرصتها مي‌توانيم استفاده كنيم. تهديداتي هم پيش روي ما قرار مي‌دهد كه ما براي آن تهديدات بايد برنامه‌ريزي كنيم. به عنوان مثال از فن‌آوري ارتباطات مي‌توان براي احياي تفكر اسلامي استفاده و بهره‌برداري نمود. براي ابلاغ پيام به ديگران، شرايط جديد يك فرصت مطلوب است. ج.ا.ا. به عنوان يك دولت مستقل و انقلابي مي‌تواند به طور فعال وارد صحنه جهاني شود. انزوا و گوشه‌گيري را انتخاب نكند و به صورت فعالانه از فرصتها استفاده كند و در مواردي كه اين روند با اصولش در تضاد است به چالش بپردازد.

تاريخ ملت ايران نشان داده است كه ايران در تمام مقاطع حساس تاريخي، حداقل در منطقه ما پيشتاز بوده است. غير از مسئله جهاني شدن، در گذشته تحولات بزرگي در تاريخ داشته‌ايم و توانسته‌ايم از آنها به خوبي عبور كنيم. البته در مقطع فعلي روند جهاني شدن سرعت بيشتري دارد. در مقاطع گذشته ما توانستيم از معابر خطرناك تاريخي عبور كنيم و فرهنگ و ارزشهاي خودمان را نيز حفظ كنيم. از انقلاب صنعتي به عنوان يك فرصت، استفاده و بهره‌برداري كرديم و در مواردي كه عليه منافع ملي ما بود در برابرش ايستادگي كرديم.

اولين كشوري كه در منطقه خاورميانه با قاطعيت از زمان فتواي تنباكو تا به امروز، در برابر استعمار ايستاد ملت بزرگ ايران بود. در اين منطقه پيشتاز در حركت‌ مردم‌سالاري همين ملت بود. انقلاب مشروطه را اين ملت به وجود آورد و قبل از اينكه كشورهاي منطقه مجلس قانونگذاري داشته باشند نزديك به 100 سال پيش در ايران مجلس شوراي ملي تأسيس شد. انقلاب مشروطه را علما، بزرگان، انديشمندان و ملت با فداكاريهاي فراوان در برابر استبداد و استعمار خارجي به وجود آورد. ما در همۀ اين زمينه‌ها پيشتاز بوده‌ايم. حتي در زمينۀ ملي شدن نفت هم،‌ ايران در منطقه پيشتاز بود. در اين منطقه، قبل از ديگران، كشوري كه در برابر استثمار غرب ايستاد و نفت را ملي كرد ايران بود. در مسئله مهم احياي تفكر اسلامي هم بي‌ترديد جمهوري اسلامي ايران پيشتاز بوده و توانست در سايه نهضت و انقلاب اسلامي، نظام حكومتي و مديريتي جديدي را در چارچوب موازين اسلامي شكل دهد و احكام اجتماعي اسلام را اجرا و پياده كند.

ملتي كه در تمام مقاطع، حساس پيشتاز تحولات مهم در منطقه بوده و در تحولات بزرگ پرچمدار بوده است، قطعاً قادر خواهد بود تا در نحوۀ تعامل با مسئله جهاني شدن هم پيشتاز باشد و الگو و الگوساز براي كشورهاي منطقه و كشورهاي مستقل در سراسر جهان باشد. ايران همواره يك جايگاه استراتژيك داشته و ملت بزرگ آن با اين جايگاه همواره توانسته به اهداف بلندي كه مدنظرش بوده دست يابد و امروز هم انجام اين وظيفه مهم براي ج.ا.ا. امكان‌پذير است.

حوزه‌هاي مختلف جهاني شدن

در بحث جهاني شدن بايد مسائل را به چند بخش تقسيم كنيم. يك بخش مواردي كه مقررات، قوانين و عرف بين‌المللي مي‌تواند براي ما فرصت باشد و يا لااقل تهديد نخواهد بود. اساساً در دنياي امروز زندگي كردن بدون تماس و بهره‌برداري از اين فرصتها امكان‌پذير نيست. بنابراين، در اين گونه قراردادها، معاهدات و كنوانسيونهاي بين‌المللي كه در چارچوب منافع ملي ماست، خودمان داوطلبانه عضو آنها مي‌شويم و در مقام عمل نيز براي تأمين منافع خودمان به آن مقررات پايبنديم. مثلاً مقررات بين‌المللي كه الان براي پرواز هواپيماها، حركت قطارها و كشتيها به كشورهاي مختلف مورد توجه و عمل همه كشورها قرار مي‌گيرند. كشتيراني كه در آبهاي بين‌المللي انجام مي‌گيرد، همچنين هواپيماهايي كه به ناچار از فضاي كشورهاي مختلف عبور مي‌كنند بدون مراعات مقررات بين‌المللي، سلامت سفر آنها تضمين نخواهد شد. تمام امواج راديويي كه از فركانسهاي مختلف پخش مي‌شوند به نحوي بين كشورها تقسيم‌بندي شده است. اگر فركانسها تقسيم نشود تداخل امواج مانع استفاده صحيح از آنها خواهد شد. حتي فضا هم به نحوي تقسيم‌بندي شده است.

مناطقي كه كشورها مي‌توانند ماهواره‌هاي خود را پرتاب كنند مشخص شده است. ما از اين مقررات به عنوان يك فرصت مي‌توانيم استفاده كنيم و وارد اين كنوانسيونها و مجامع در جهت استفاده و بهره‌برداري براي منافع كشورمان شويم و در اين زمينه مشكلي وجود ندارد. نه تنها همكاري و هماهنگي در اين گونه موارد، با اصول، ارزشها، اهداف و موازين اسلام و اعتقادات ما، تضادي ندارند، بلكه در بسياري از اين موارد تأمين منافع ملي ما در سايۀ اجراي اين مقررات امكان‌پذير است. لذا اين قراردادها، كنوانسيونها و معاهدات را، مجلس شوراي اسلامي تصويب مي‌كند و شوراي نگهبان هم تأييد مي‌نمايد. بنابراين، در اين بخش با مشكلي مواجه نيستيم و حتي فرصتهايي هم در اختيار ما قرار گرفته است.

بخش ديگر از مقررات و معاهدات بين‌المللي به گونه‌اي است كه هم ما مي‌توانيم از آنها استفاده و بهره‌برداري كنيم و هم دشمن مي‌تواند از آنها عليه ما بهره‌برداري و استفاده كند. اين مسئله وابسته به توانمندي و قدرت ما، توانمندي ديپلماسي ما و پرستيژ، جايگاه و نحوۀ تحرك ما در سطح جهان مي‌باشد تا چگونه از اين مقررات استفاده كنيم. به عنوان مثال، ما عضو N.P.T و معاهدۀ منع گسترش سلاحهاي هسته‌اي هستيم و آن را امضا كرده‌ايم و به آن متعهد شده‌ايم، كه مي‌تواند براي ما يك فرصت باشد، به دليل اينكه ماده 4 همين معاهده به كشورهاي صنعتي دنيا تكليف مي‌كند كه به كشورهايي كه به اين معاهده پيوسته‌اند بايد كمك كنند و آنها را تشويق مي‌كند كه فن‌آوري هسته‌اي صلح‌آميز را در اختيار اين كشورها قرار دهند.8 پس ما از اين معاهده و از اين فرصت مي‌توانيم استفاده كنيم. چون فن‌آوري هسته‌اي يك فن‌آوري بسيار گسترده و وسيعي است كه در زمينه توليد برق، كشاورزي، پزشكي، بهداشت و در ساير بخشهاي مختلف زندگي مي‌توانيم از آن استفاده كنيم.

ما از اين توان در دهها مصرف صلح‌آميز مي‌توانيم بهره‌برداري كنيم؛ دشمن هم مي‌تواند از اين نوع معاهدات سوءاستفاده كند، همان طوري كه با اتهامات بي‌اساس و طرح مطالب غير واقعي نسبت به برخي از كشورهاي مستقل، فشار سياسي و اقتصادي خود را وارد مي‌كند. بنابراين، در برخي از موارد ما مي‌توانيم بهره‌برداري و استفاده كنيم، دشمن هم مي‌تواند سوءاستفاده كند؛ اين مسئله وابسته به توانمندي ماست كه چگونه بتوانيم در صحنه بين‌المللي حضور يابيم و بتوانيم از پيچ و خم مقررات عبور كنيم و استفاده نماييم.

خوشبختانه در شرايط حاضر در بسياري از برخوردها، مذاكرات، كنفرانسها و جلسات رسمي، مقامات ج.ا.ا. نسبت به بسياري از اين نوع معاهدات و كنوانسيونها به عنوان طلبكار با كشورهاي صنعتي برخورد مي‌كنند. واقعاً هم ما نسبت به جهان صنعتي مطالبات فراواني داريم. يعني ما در عمل ملتزم به اين معاهدات شده‌ايم ولي متأسفانه كشورهاي صنعتي به اين معاهدات ملتزم نيستند و همواره تخلف كرده‌اند و با تخلف آنها ضررهاي اقتصادي، علمي و صنعتي فراواني به ما وارد شده است و نگذاشته‌اند ما از فن‌آوري صلح‌آميز استفاده و بهره‌برداري كنيم. بنابراين در اين بخش ما مي‌توانيم به صورت فعال وارد شويم تا بتوانيم از مقررات و معاهدات استفاده و بهره‌برداري كنيم.

بخش ديگر در روند جهاني شدن، مواردي است كه براي ما عمدتاً مي‌تواند تهديدآميز باشد كه عمدتاً در بخشهاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي است. البته در ديگر زمينه‌ها هم تهديداتي وجود دارد. در اين بخش بايد چكار كنيم؟ ما معتقديم در اين بخش، هر مقدار بتوانيم اقتدار ملي را بالاتر ببريم مي‌توانيم بهتر با جهان مواجه شويم و بهتر مي‌توانيم از منافع خودمان دفاع كنيم و از اين روند به نفع كشور استفاده و بهره‌برداري نماييم. يك نمونه روشن در اين بخش، آثار يك‌جانبه‌گرايي آمريكاست كه مي‌تواند براي ما و ساير كشورهاي مستقل جهان خطرآفرين باشد.

يك‌جانبه‌گرايي آمريكا

يك‌جانبه‌گرايي به عنوان فضاي جديدي است كه آمريكا در پي تثبيت آن در جهان است. اين فضا قطعاً براي كشورهاي مستقل و منجمله ج.ا.ا تهديدآميز خواهد بود. البته ما در چالش در برابر اين فضاي خطرناك تنها نيستيم، يعني اين ج.ا.ا. نيست كه مي‌خواهد در برابر اين پروژۀ آمريكايي مقاومت و ايستادگي كند، بلكه همه كشورهاي جهان با اين نقشه به مخالفت بپا خواسته‌اند. در واقع در روندهاي مخاطره‌آميز و تهديدكننده گاهي مسئله‌اي مربوط به كشورهاي جهان اسلام مي‌شود، گاهي مربوط به جهان سوم يا جهان در حال توسعه مي‌شود و گاهي هم مربوط به همه كشورهاي جهان غير از آمريكا مي‌شود.

در برابر مسئله يك‌جانبه‌گرايي آمريكا، تنها مخالفت و چالش جمهوري اسلامي ايران مطرح نيست، حتي تنها مخالفت كشورهاي اسلامي هم نيست، تنها بحث كشورهاي غير متعهد هم نيست، مدعي‌تر از همه ما در اين رابطه كشورهايي نظير كشورهاي اروپايي، روسيه، چين و ژاپن هستند و يا لااقل آنها هم در حد ما، معترض هستند. در واقع يك‌جانبه‌گرايي، يك تهديد جهاني براي همه كشورها است، تهديد براي يك كشور خاص نيست. لذا مي‌بينيد تمام كشورهاي اروپايي حتي اعضاي پيما ناتو هم با يك‌جانبه‌گرايي، مخالفت مي‌كنند. حتي انگلستان كه با آمريكا از كشورهاي ديگر اروپايي نزديك‌تر است، مخالف يك‌جانبه‌گرايي است. همه مقامات سياسي انگليس، در جلسات رسمي و علني و در موضعگيريها به صراحت با يك‌جانبه‌گرايي آمريكا مخالفت مي‌كنند.9

تنها خود آمريكا طرفدار يك‌جانبه‌گرايي است، بدون اينكه كشور ديگري آنرا قبول داشته باشد. حتي در داخل آمريكا هم اين مسئله مورد اختلاف است. درست است امروز گروه حاكم به شدت در پي استقرار نظام تك‌قطبي است اما در عين حال بسياري از انديشمندان، نمايندگان مجلس، متفكرين، صاحب‌نظران، استراتژيستها و مراكز مطالعاتي آمريكا، مخالف اين روند هستند و مي‌گويند اين مسير، آمريكا را در نهايت به انزوا و شكست مي‌كشاند. بسياري از صاحب‌نظران مي‌گويند در مسير يك‌جانبه‌گرايي در نهايت، كشورهاي جهان در برابر آمريكا متحد مي‌شوند و آمريكا نمي‌تواند اين مسير را تا پايان ادامه دهد.

آمريكا امروز در برابر هر آنچه كه مانع اين روند باشد نظير سازمان ملل، شوراي امنيت، مقررات و معاهدات بين‌المللي، عرف بين‌المللي و حتي افكار عمومي جهان مي‌ايستد. مقامات آمريكايي به صراحت مي‌گويند، اگر مقررات و معاهدات و سازمانهاي بين‌المللي موافق منافع ما نباشد،‌ آنها را نمي‌پذيريم و به آنها پايبند نخواهيم بود. در بحث تروريزم مي‌گويند، رهبري سازمان ملل را قبول نداريم و هر دولتي يا با ماست و يا با تروريزم است. فعلاً اين شعارها مرتب تكرار مي‌شود اما بسياري از متفكرين آمريكايي معتقدند كه در نهايت امر، اين روند منجر به شكست و انزواي آمريكا خواهد شد. نقض مقررات بين‌المللي بي‌ترديد، تنفر جهاني را نسبت به دولتمردان آمريكا به وجود آورده و آمريكا را به عنوان يك كشور ياغي به جهان معرفي خواهد كرد. خروج آمريكا از پيمات كيوتو يا خروج از ديگر معاهدات و مقررات بين‌المللي، رد C.T.B.T و بسياري از كنوانسيونهايي كه آمريكا آنها را رد كرده است در خود اروپا تهاجم وسيعي را عليه به وجود آورده است، كه حتي دوستان و مدافعين آمريكا نتوانسته‌اند از اين روند دفاع كنند و به صراحت مي‌گويند اين شيوه مورد قبول ما نيست. بنابراين، در موضع يك‌جانبه‌گرايي، آمريكا تنهاست و افكار عمومي جهان و دنياي اسلام با آن موافق نيستند.

فضايي كه در آمريكا بعد از 11 سپتامبر به وجود آمد يك فضاي احساسي بود كه از اين فضا دولتمردان آمريكا براي پيشبرد اهدافشان استفاده و بهره‌برداري كردند. گرچه در ماههاي اوليه بعد از حادثه شرايط به نفع آمريكا بود ولي هر چه از آن تاريخ گذشت، زمينه در افكار عمومي براي فعاليت آمريكا در اين مسير كمتر شده است. لذا در ماههاي اوليه بعد از حادثه 11 سپتامبر وقتي آمريكاييها خواستند به افغانستان حمله كنند، همه متحدين آمريكا با اين كشور همراه شدند. در سازمان ملل،‌ چندين قطعنامه در شوراي امنيت به اتفاق آرا به تصويب رسيد. به گونه‌اي كه آمريكا وقتي به افغانستان حمله كرد فقط يكي، دو كشور در جهان اين حمله را محكوم كردند كه يكي از آنها جمهوري اسلامي ايران بود. ولي امروز در ماجراي عراق شما شكاف را در خود سازمان ملل، در اتحاديه اروپا و همچنين در داخل آمريكا مي‌بينيد.10

آخرين نظرسنجيها نشان مي‌دهد كه بيش از 50% مردم آمريكا با جنگ به صورت يك‌جانبه مخالف هستند و مي‌گويند اگر شوراي امنيت سازمان ملل قطعنامه‌اي در اين زمينه تصويب نكند ما با حمله به عراق مخالفيم.11 در داخل آمريكا هم افكار عمومي اين مسئله را نمي‌پذيرد. در اروپا در بسياري از كشورها بيش از 80% مردم مخالف جنگ هستند.12 در كشورهاي منطقه و كشورهاي اسلامي هم وضع كاملاً روشن است. در اجلاس غير متعهدها كه هفته قبل در كوالالامپور تشكيل شد با لحن قاطعي همه كشورهاي غير متعهد جنگ‌طلبي آمريكا را محكوم كردند. بنابراين هر چه زمان مي‌گذرد كار دولتمردان آمريكا از نظر افكار عمومي سخت‌تر و دشوارتر مي‌شود و اين چنين نيست كه آمريكا براي دستيابي به اهدافش با هيچ مانع و مشكلي روبرو نباشد، بلكه اين مشكلات روز به روز بيشتر مي‌شود.

بنابراين، در بخش يك‌جانبه‌گرايي ما تنها نيستيم بلكه آمريكا تنهاست و همه كشورها امروز با اين منطق مخالفند و اين مخالفت را هم به صراحت اعلام مي‌كنند و هيچ دولتي هم نظرش را در اين زمينه مخفي نكرده است؛ استثنايي هم در اين زمينه وجود ندارد و هيچ كشوري در جهان نيست كه با يك‌جانبه‌گرايي آمريكا موافق باشد.

همكاري با كشورهاي هم‌هدف

در بحث جهاني شدن موارد ديگري هم هست كه ما تنها نيستيم، بلكه افكار عمومي جهان اسلام با ماست. مثلاً در بحث حقوق بشر، در بسياري از مواردي كه غرب اشكالاتي به ما دارد، آن اشكالات به قوانين و مقررات ج.ا.ا. مربوط مي‌شود، كه در واقع اشكال به ج.ا.ا. نيست بلكه اشكال به همه كشورهاي اسلامي است كه مقررات اسلامي را اجرا مي‌كنند. در واقع آنجا كه بحث احكام و اجراي احكام اسلام است ما پشتيباني يك ميليارد و سيصد ميليون مسلمان سراسر جهان را پشت سر خودمان داريم و لذا در اين گونه موارد تعامل با كشورهاي اسلامي بسيار اهميت دارد. احياي كنفرانس اسلامي و با زبان كنفرانس اسلامي سخن گفتن بسيار اهميت دارد. در ماجراي ارتداد سلمان رشدي از همين تريبون به خوبي استفاده شد. يعني وقتي كنفرانس اسلامي رشدي را محكوم كرد و گفت حكم ارتداد، حكم اسلامي است و بايد حكم اسلام اجرا شود، وضع فرق كرد. خيلي فرق مي‌كند كه پنجاه و چند كشور اسلامي موضوعي را اعلام كنند يا اينكه فقط از طرف جمهوري اسلامي ايران موضوعي اعلام شود. در بسياري از موارد ما تنها نيستيم، بحث دنياي اسلام است و بايد همه كشورهاي اسلامي را در اين موارد، متحد و منسجم كنيم و با سازماندهي كشورهاي اسلامي به مقابله با اين گونه حركتها برخيزيم. برخي از موارد هم، مواردي است كه به كشور خودمان و يا بعضي از كشورهاي در حال توسعه مربوط مي‌شود. كه بايد براي چالش با آنها برنامه‌ريزي كنيم.

در بسياري از مسائل فرهنگي و يا اقتصادي، مشكل، تنها مشكل ما نيست. در بخش فرهنگي امروز با همان لحني كه ما چند سال پيش از تهاجم فرهنگي سخن مي‌گفتيم، همان لحن را از هند و چين و حتي اروپاي غربي مي‌شنويم. امروز اروپاييها به شدت نگران اين مسئله هستند كه فرهنگ مستقل و ملي آنها تهديد مي‌شود. جالب توجه است كه در چند سال اخير در بسياري از كشورهاي اروپايي كه زبان رسمي آنها، زبان انگليسي نيست لغتهاي جديد انگليسي را از مكالمات روزمره حذف مي‌كنند. حتي در ژاپن در چند سال اخير يك تحركي آغاز شده تا لغتهاي انگليسي را به لغات محلي تبديل كنند و جاي آنها، لغات ژاپني جديد را ترويج مي‌كنند. در چين و در بسياري از كشورهاي ديگر نيز اين حركت آغاز شده است. در واقع يك اقدام جدي در برابر يكسان‌سازي فرهنگي علي‌رغم تلاش آمريكاييها شروع شده است. شعاري كه آمريكاييها دارند اين است كه بايد دنيا را به فرهنگ آمريكا نزديك كنيم تا نه تنها آمريكايي زندگي كنند بلكه حتي آمريكايي بينديشند. در برابر اين شعار، عكس‌العمل گسترده‌اي نيز در كشورهاي مختلف جهان شروع شده است.

در سالهاي اخير بسياري از مقامات كشورهاي مختلف به صراحت، بحث تهاجم فرهنگي را مطرح مي‌كنند و مي‌گويند تهاجم فرهنگي، امروز يك معضلي است كه بايد براي مقابله با آن فكر جدي شود. بنابراين، در برخي از اين مشكلات چه فرهنگي و چه اقتصادي، كه در بخش اقتصاد گاهي شديدتر هم هست ما تنها نيستيم، بلكه كل كشورهاي در حال توسعه در كنار ما هستند و همه بايد در اين زمينه دست به دست هم بدهيم و زمينه را براي جهان چندقطبي آماده كنيم.

اقتدار ملي

بي‌ترديد هر مقدار اقتدار ملي ما بيشتر شود، ايستادگي، مقاومت و قدرت تعامل ما با جهان بهتر انجام مي‌گيرد. اساساً بسياري از قوانين و مقررات بين‌المللي بر مبناي قدرت، ساخته و تدوين شده است. يعني قدرت نظامي به قدرت سياسي و قدرت سياسي به مقررات حقوقي و قوانين بين‌المللي ترجمه شده است. ما هم هر مقدار قدرت و توانمان بيشتر باشد بهتر مي‌توانيم در اين زمينه تعامل سازنده‌تر و بهتري را با دنيا داشته باشيم. بدون قدرت‌سازي و اقتدار ملي، به تدريج بايد در انتظار استحاله و تسليم در برابر حركت جهاني‌سازي باشيم.

در زمينه اقتدار، يك بخش از اقتدار ما ساختاري و مربوط به جايگاه تاريخي و جغرافيايي كشور است، مثل جايگاه استراتژيكي و ژئوپولتيكي كه ج.ا.ا از لحاظ منطقه‌اي دارد. مرزهاي ما در كنار خليج فارس و درياي خزر است و بزرگ‌ترين ساحل اين منطقه و تنگه استراتژيك هرمز در اختيار ماست. اين موقعيت از لحاظ منطقه‌اي و از لحاظ جهاني بسيار حائز اهميت است.

مهم‌ترين جزاير خليج فارس متعلق به ج.ا.ا. است. در زمان خطر از لحاظ استراتژيكي هر كدام از جزاير نقش يك ناو هواپيمابر را در منطقه خليج فارس ايفا خواهند كرد. موقعيت ايران به گونه‌اي است كه بر كل مخازن انرژي منطقه تسلط طبيعي دارد. نقش انرژي منطقه بر اقتصاد كشورهاي صنعتي به خوبي نشان مي‌دهد كه اين منطقه چقدر اهميت دارد و چگونه انرژي جهان از اين منطقه تأمين مي‌شود. با توجه به عرض كم خليج فارس، موقعيت ايران به گونه‌اي است كه تمام پايگاههاي جنوبي خليج فارس و همه مخازن نفتي اين منطقه عملاً در تيررس سلاحهاي ايران قرار دارند. جايگاه استراتژيك و منزلت جغرافيايي ايران يك اقتدار قابل ملاحظه‌اي است كه بايد درست از آن استفاده و بهره‌برداري شود. بخش مهم‌تر در زمينۀ اقتدار ملي، مواردي است كه بايد با برنامه‌ريزي و تلاش و بسيج ملي به قدرت‌سازي بپردازيم؛ كه به برخي از اين موارد در اين بحث اشاره خواهد شد.

ساخت قدرت

براي اينكه ما بتوانيم يك تعامل فعال و سازنده‌اي با روند جهاني شدن داشته باشيم نيازمند به قدرت، هم قدرت سخت‌افزاري و هم قدرت نرم‌افزاري هستيم. قرآن مجيد سه نوع قدرت را مطرح مي‌كند: قدرت سخت‌افزاري، نرم‌افزاري و قدرت مافوق هر دو كه در آيات مختلف براي ما بيان كرده است.

قرآن مجيد در آيه‌اي مي‌گويد:

«و أعدّوا لهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدوا و عدوكم و أخرين من دونهم لاتعلمونهم الله يعلمهم و ماتنفقوا من شي‌ء في سبيل‌الله يوف اليكم و أنتم لاتظلمون.13»

«هر چه كه در توان داريد، براي مقابله با دشمنن آماده سازيد! و همچنين مركبهاي ميدان نبرد را، تا به وسيلۀ آن، دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد! و گروه ديگري غير از اينها را، كه شما نمي‌شناسيد و خدا آنها را مي‌شناسد. و هر چه در راه خدا انفاق كنيد، به طور كامل به شما بازگردانده مي‌شود و به شما ستم نخواهد شد.»

اين جنبۀ سخت‌افزاري قدرت است كه قرآن دستور مي‌دهد از همه امكانات، ابزار و ادوات و اموال در برابر تهديد دشمن استفاده كنيم. مبنا هم «اِرهاب» است. يعني آن مقدار توان نظامي خود را بايد بالا ببريم كه بازدارنده باشد و دشمن را از تصميم حمله و تجاوز باز دارد. در واقع توان و قدرت دفاعي يك كشور اسلامي بايد در حدي باشد كه دشمن احساس كند در صورت تجاوز، ناچار است بهاي بسيار سنگيني را پرداخت كند، به گونه‌اي كه از تجاوز منصرف شود.

در آيۀ ديگر مي‌گويد:

«يا ايها النبي حرض المؤمنين علي القتال ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مائتين و ان يكن منكم مائة يغلبوا ألفا من الذين كفروا بأنهم قوم لايفقهون. الأن خفف الله عنكم و علم أن فيكم ضعفا فان يكن منكم مائة صابرة يغلبوا مائتين و اين يكن منكم ألف يغلبوا ألفين باذن الله و الله مع الصابرين.14

«اي پيامبر! مؤمنان را به جنگ تشويق كن! هر گاه بيست نفر از شما با استقامت باشند، بر دويست نفر غلبه مي‌كنند؛ و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از كساني كه كافر شدند، پيروز مي‌گردند؛ چرا كه آنها گروهي هستند كه داراي فهم و درك درست نيستند.

هم‌اكنون خداوند به شما تخفيف داد و دانست كه در شما سستي و ضعفي است؛ بنابراين، هرگاه يكصد نفر با استقامت از شما باشند، بر دويست نفر پيروز مي‌شوند؛ و اگر يكهزار نفر باشند، بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند كرد؛ و خدا با صابران است!»

اين هم جنبۀ نرم‌افزاري قدرت است يعني گروهي با ايمان و روحيۀ مقاومت و استقامت مي‌توانند در مقابل ده برابر قدرت خودشان ايستادگي و مقاومت كنند. مسئله قدرت روحي، انگيزه و ايمان را قرآن به عنوان نرم‌افزار براي ما بيان كرده است. بي‌ترديد در ميدان مبارزه و نبرد در برابر دشمن از ابزار و امكانات بالاتر، انگيزه روحيه و تصميم قاطع انسانهاي مؤمن و سلحشور است. استراتژيستهاي نظامي نيز به اين امر اعتراف دارند كه در جنگ، ابزار پيروز نمي‌شود،‌ بلكه ارادۀ انسانها است كه پيروزي را مي‌آفريند.

از سخت‌افزار و نرم‌افزار قدرت، ‌موضوع بالاتري وجود دارد كه قرآن چنين بيان كرده است:

«ولقد نصركم الله ببدر و أنتم أذلة فاتقوا الله لعلكم تشكرون. اذ تقول للمؤمنين ألن يكفيكم أن يمدكم ربكم بثلاثة آلاف من الملائكة منزلين. بلي ان تصبروا و تتقوا و يأتوكم من فورهم هذا يمددكم ربكم بخمسة آلاف من الملائكة مسومين. و ما جعله الله الا بشري لكم و لتطمئن قلوبكم به وما النصر الا من عندالله العزيز الحكيم.»15

«خداوند شما را در «بدر» ياري كرد و بر دشمنان خطرناك، پيروز ساخت؛ در حالي كه شما، ناتوان بوديد. پس، تقواي الهي را پيشه سازيد، تا شكر نعمت او را به جا آورده باشيد! در آن هنگام كه به مؤمنان مي‌گفتي: «آيا كافي نيست كه پروردگارتان، شما را به سه هزار نفر از فرشتگان، كه از آسمان فرود مي‌آيند، ياري كند؟!» آري، اگر استقامت و تقوا پيشه كنيد، و دشمن به همين زودي به سراغ شما بيايد، خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان، كه نشانه‌هايي با خود دارند، مدد خواهد كرد. ولي اينها را خداوند فقط بشارت و براي اطمينان خاطر شما قرار داده وگرنه، پيروزي تنها از جانب خداوند تواناي حكيم است!»

بنابراين اگر همه توان و امكان خودمان را در راه خداوند به كار گيريم، بي‌ترديد فرشته‌هاي رحمت الهي، لطف و نصرت الهي هم شامل حال ما خواهد شد و به پيروزي دست مي‌يابيم. نصرت خداوند فقط ويژه ميدان جنگ نيست. هر نوع تلاش و جهاد و فداكاري و ايثار در كنارش هدايت خداوند و نصرت حق است. «والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا»؛16 و «ولينصرن الله من ينصره ان الله لقوي عزيز».17 طبق آيات متعدد از قرآن مجيد، در صورتي كه مردم مؤمن و فداكار همه توان خود را به كار گيرند بي‌ترديد نصرت و رحمت خداوند بر آنها نازل خواهد شد و آنها را بر دشمنان پيروز خواهد ساخت. نمونۀ روشن آن صدر اسلام و پيروزي مسلمين بر هر دو ابرقدرت جهان است. لذا با تقويت اقتدار ملي و با اتكاء به خداوند در برابر اين حركت جهاني مي‌توانيم منافع خودمان را حفظ كنيم و حتي جهاني شدن را تبديل به فرصت نماييم. براي تقويت اقتدار ملي به ساخت قدرت در بخشهاي مختلف به ويژه در زمينه فن‌آوري پيشرفته نيازمنديم. در جهت تعامل با جهان قبل از هر اقدامي، نياز به توانمند شدن و ساخت قدرت در كشور داريم و الا هر گونه تعاملي به هضم و استحالۀ نظام، منجر خواهد شد.

قدرت علمي

توان علمي كشور يكي از مؤلفه‌هاي اصلي قدرت است. خوشبختانه ما از لحاظ علمي يك كشور توانمندي هستيم. كسب امتيازات قابل ملاحظه در المپيادهايي كه دانش‌آموزان ما شركت مي‌كنند نمونه‌اي از نمايش اقتدار علمي كشور ماست و نشان مي‌دهد كه استعداد جوانان و سيستم آموزشي كشور ما در سطح بسيار خوبي است. ما در اين مسابقات با كشورهاي بزرگ و صنعتي دنيا رقابت مي‌كنيم.18 البته حضور موفق ما در المپيادها به تنهايي كافي نيست. امروزه معيارهايي براي توانمندي‌هاي علمي در دنيا وجود دارد كه لازم است با برنامه‌ريزي دقيق طبق آن معيارها، در جايگاهي قرار بگيريم كه در شأن نظام جمهوري اسلامي ايران و ملت بزرگ ايران است.

مؤسساتي در دنيا از 40 سال پيش تحت عنوان «علم‌سنجي»،19 تأسيس شده‌اند. اينها مؤسساتي هستند كه توليد علم را در كشورهاي مختلف اندازه‌گيري مي‌كنند و بر مبناي آن كشورهاي مختلف را طبقه‌بندي مي‌كنند. يكي از مشهورترين اين مؤسسات پايگاه اطلاعاتي ISI20 است كه داراي پايگاههاي SCI،21 SSCI22 و Humanities Art and23 مي‌باشد كه اولي مربوط به حوزه‌هاي علوم پايه، فني و مهندسي، كشاورزي، دامپزشكي و علوم پزشكي است و دومي در زمينه‌هاي علوم اجتماعي، جامعه‌شناسي،‌ ارتباطات، علوم تربيتي، روانشناسي و مديريت است و سومي مربوط به هنر، ادبيات. تئاتر و هنرهاي نماشي، مذهب، تاريخ، معماري و موسيقي است.

كشورهاي جهان به سه طبقه تقسيم شده‌اند. كشورهاي رده يك كه تقريباً هشت كشور صنعتي جهان هستند. كشورهاي ردۀ دو كه كشورهاي تا رديف 26 هستند و كشورهاي رده سوم كه بعد از اين دو رده قرار دارند. البته در معيار «علم‌سنجي» از حدود 190 كشور جهان، فقط 100 كشور امروز مورد توجه و بررسي قرار دارند. بقيه كشورها در واقع به حدي نرسيده‌اند كه اصلاً مورد مطالعه و بررسي قرار گيرند. ج.ا.ا. داخل اين 100 كشور است، اما در لايه سوم قرار دارد. يعني نه داخل هشت كشور اول و نه در ميان 26 كشور لايه دوم قرار دارد بلكه در لايه سوم و در رديف پنجاه و ششم قرار دارد.

البته معيارهايي كه براي اين رده‌بندي در نظر گرفته‌اند يك معيارهاي خاصي است. اولاً فقط در اين سنجش فقط به مقالات علمي منتشر شده توجه مي‌شود كه چه تعداد مقاله علمي از نويسندگان يك كشور منتشر شده است؛ ثانياً اين مقالۀ علمي بايد به زبان انگليسي و يا تعدادي از زبانهاي ديگر جهان باشد كه متأسفانه زبان فارسي جزو آنها نيست و اگر به زبان ديگري باشد مورد توجه قرار نمي‌گيرد؛ ثالثاً، اين مقاله‌ها بايد حتماً در يك سري از مجلات خاصي كه مورد قبول اين مؤسسات است چاپ شده باشد و الا مورد بررسي قرار نمي‌گيرد. رابعاً معيار آنها ميزان استناد به آن مقاله در مباحث علمي و مقالات تحقيقي ديگر است. در واقع ارجاعات به يك مقاله نشان‌دهنده نفوذ و تأثير علمي آن مقاله است و ارزش يك مقاله علمي بر مبناي تأثير در مقالات و نوشته‌هاي بعدي تعيين مي‌شود. اساس كار علم‌سنجي بر مبناي بررسي چهار متغير اساسي شامل مؤلفان، انتشارات علمي، مراجع و ارجاعات مي‌باشد. علم‌سنجي با استفاده از اين متغيرها با تركيبي مناسب از شاخصهاي مبتني بر اين متغيرها خصايص پژوهش علمي را نمايان مي‌سازد.

اما در عين حال علي‌رغم همه اين محدوديتها، ج.ا.ا. در طول دو سه سال اخير يك جهش فوق‌العاده‌اي را داشته است و اين نشان مي‌دهد كه اگر ما برنامه‌ريزي درستي داشته باشيم، مي‌توانيم در يك جايگاهي كه مناسب ج.ا.ا. است قرار بگيريم. اين جايگاه براي افكار عمومي جهان خيلي اهميت دارد. يعني اينكه ج.ا.ا. در توليد علم در هر رده‌اي قرار گيرد، به همان نسبت پرستيژ يا منزلت جمهوري اسلامي ايران در ميان نخبگان دنيا و افكار عمومي جهان تعريف مي‌شود. منزلت يا پرستيژ به عنوان يك اصل مهم و تأثيرگذار بر اقتدار ملي است. ما نمي‌توانيم بي‌توجه باشيم كه نسبت به جمهوري اسلامي ايران در افكار عمومي جهان چگونه قضاوت مي‌شود. اين سخن، كه ما به قضاوت ديگران كاري نداريم و قضاوت خودمان كافي است، سخن درستي نيست. همواره بايد اين مسئله به عنوان يك اصل مطرح باشد كه ج.ا.ا. داراي چه منزلتي در جهان مي‌باشد. مثلاً شركت دانش‌آموزان ما در المپيادها منزلت علمي ايران را در چند سال اخير بالا برده است. در مسئله «علم‌سنجي» هم اگر تلاش كنيم، منزلت جمهوري اسلامي ايران، بالا خواهد رفت.

براي اينكه روشن شود در چند سال اخير، چه تحول مهمي در ايران اتفاق افتاده است، به اين آمار توجه كنيد. ما در سالهاي قبل از انقلاب تا زمان پيروزي انقلاب تعداد مقالات علمي كه طبق مؤسسات «علم‌سنجي» از ايران مورد قبول قرار گرفته است حداكثر حدود 450 مقاله بوده است. البته بعد از پيروزي انقلاب و در سالهاي جنگ خيلي تحول قابل ملاحظه‌اي نداشته‌ايم.

پيداست كه كشور در آن سالها با چه گرفتاريهايي مواجه بود. اما از سال 1995 يعني در واقع بعد از جنگ تحميلي و در دوران سازندگي كه دانشگاهها نشاط خوبي پيدا كرده بودند يك تحول بسيار بزرگي اتفاق افتاد و در نمودارها با يك شيب تندي تعداد مقالات علمي مورد قبول، ‌افزايش پيدا كرد تا جايي كه در سال 2001 يعني دو سال قبل، مقالات پذيرفته شده بيش از 1400 مقاله علمي و در سال 2002 به حدود 1600 مقاله رسيده است.24 با مقايسه اين دو سال مي‌بينيد كه با چه سرعتي اين روند رشد داشته است. اگر ما بتوانيم همين پيشرفت را با همين شيب حفظ كنيم در آينده نه چندان دور مي‌توانيم جايگاه مناسب كشور را به دست آوريم. البته براي دستيابي به اين هدف،‌ برنامه‌ريزي جامع و دقيقي نياز است تا انديشمندان و محققانمان را تشويق كنيم به اينكه مقالات علمي بنويسند و اين مقالات به زبان انگليسي باشد و در مجلات معتبر مورد نظر هم چاپ شوند. اما روندي كه در اين چند سال اخير اتفاق افتاده بسيار جالب توجه است و نشان مي‌دهد كه دانش‌پژوهان كشورمان داراي استعداد بالايي هستند و توان آن را دارند تا رشد سريعي را در اين زمينه داشته باشند.

لازم است به نكته مهم ديگري نيز در اين زمينه اشاره كنم و آن اينكه آمار نشان مي‌دهد مقالات علمي ما كه در سطح جهان مورد قبول قرار گرفته است 50 درصد آن مربوط به علوم پايه بوده است، ‌5 درصد آن مربوط به كشاورزي، 30 درصد در زمينه فني و مهندسي و 11 درصد مربوط به پزشكي بوده است. متأسفانه آمار مربوط به علوم انساني كه مراكز علمي كشورمان منبع قابل ملاحظه‌اي براي علوم انساني است، فقط 3 درصد را نشان مي‌دهد. اين آمار نشان مي‌دهد كه در زمينه حقوق، مذهب، هنر، ‌تاريخ و دهها رشته علمي ديگر در زمينه علوم انساني يا مقاله علمي ننوشته‌ايم، يا به زبان انگليسي نبوده است و يا در مجلات علمي معتبر چاپ نشده است؛ كه ما بايد اين جايگاه را عوض كنيم و كاري شود كه در علوم انساني بتوانيم جايگاه مناسب خودمان را به دست آوريم. البته در زمينه شيمي موقعيت استثنايي داشته‌ايم و از ميان حدود 1200 مقاله پذيرفته شده از ايران در سال 2001 در پايگاههاي اطلاعاتي، 398 مقاله مربوط به شيمي مي‌باشد كه قاعدتاً پرسنل علمي، تسهيلات آزمايشگاهي و تسهيلات اداري در بروز چنين پديده‌اي نقش داشته است.25

قدرت تكنولوژيكي

مؤلفه مهم ديگر در ساخت قدرت، فن‌آوري پيشرفته است. امروز قدرت تكنولوژيكي، در بحث اقتدار حرف اول را مي‌زند.26 خود آمريكاييها در استراتژي 25 ساله خود، اصل را بر تفوق در فن‌آوري پيشرفته گذاشته‌اند. ج.ا.ا. خوشبختانه در اين زمينه داراي توانمندي قابل ملاحظه‌اي است. در بخش فن‌آوري اطلاعات (I.T.) و در بخش فن‌آوري اطلاعات و ارتباطات (I.C.T) به ويژه در زمينۀ نرم‌افزار كامپيوتر ظرفيت لازم براي پيشرفت را داريم و اگر در اين بخش، درست برنامه‌ريزي شود و همت لازم گماشته شود، ما مي‌توانيم در رديف كشورهاي پيشرفته جهان در زمينه فن‌آوري اطلاعات باشيم.

يكي از بخشهاي مهم در فن‌آوري پيشرفته، فن‌آوري هسته‌اي است. امروزه دانش و تكنولوژي هسته‌اي در جهان نقش ويژه‌اي دارد. تأثير تكنولوژي هسته‌اي در گسترش دانش بشري، تسلط بر طبيعت، تأمين رفاه و پيشرفت زندگي بشر غير قابل ترديد است. استفاده از انرژي حاصل از شكافت هسته‌ اورانيوم در راكتورهاي اتمي جهت توليد برق و يا شيرين كردن آب درياها و همچنين استفاده از انواع راديوايزوتوپها در پزشكي، صنعت و كشاورزي، مثالهايي از گسترش اين دانش در زندگي بشر مي‌باشند.

اولين ضرورت و نيازمندي ايران در توسعه هسته‌اي، توليد برق هسته‌اي مي‌باشد. طي سه دهه گذشته با توجه به روند رو به رشد توسعه اجتماعي و اقتصادي در ايران، استراتژي بهره‌برداري از منابع فسيلي متأثر از دو عامل محدودكننده است. از يك طرف ارتقاء سطح زندگي و برنامه‌هاي بهبود شاخص‌هاي اقتصادي نيازمند تأمين روند تقاضاي صعودي انرژي در كليه بخشهاي داخلي مي‌باشد و از طرفي، اقتصاد ملي وابسته به درآمد نفتي است كه رهايي از اين دو عامل متضاد، مستلزم ايجاد يك استراتژي درازمدت و تجديدنظر در روند استفاده بي‌رويه از منابع فسيلي در كشور است. مصرف انرژي در 25 سال گذشته در كشور از 180/9 ميليون بشكه معادل نفت خام متوسط، با رشد سالانه 5/8 درصد به 661/7 ميليون بشكه معادل نفت افزايش يافته است.

در صورتي كه ج.ا.ا. با داشتن منابع عظيم فسيلي نفت و گاز در پي ارزان‌ترين راه براي تأمين انرژي خود باشد، ‌پيامدهاي گوناگوني دارد: اول آنكه اين منابع محدود بوده و متعلق به نسلهاي آتي كشور نيز مي‌باشد، دوم آنكه استفاده از اين منابع در صنايع تبديلي نظير پتروشيمي به مراتب ارزش افزوده بيشتري براي كشور در پي دارد. سوم آنكه مصرف اين منبع در داخل كشور به عنوان سوخت، به شدت ارز حاصل از صادرات نفت خام و گاز طبيعي را تحت‌الشعاع قرارمي‌دهد. مجموعه دلايل مذكور اتكاء سيستم عرضه انرژي كشور به سوختهاي فسيلي را غير منطقي ساخته و استفاده كشور از تكنولوژيهاي جديد از جمله تكنولوژي هسته‌اي را در مقام مقايسه با سوختهاي فسيلي، رقابتي مي‌سازد. استفاده و انتقال تكنولوژيهاي جديد از جمله فن‌آوري توليد برق توسط نيروگاههاي هسته‌اي در راستاي سياست ارتقاي بهره‌وري توليد حاملهاي انرژي در كشور مي‌باشد.

ضمناً اقدام به احداث نيروگاههاي هسته‌اي به ايران منحصر نمي‌باشد، در كشورهاي ديگري هم كه داراي ذخاير وسيع نفت و گاز هستند، جهت صيانت از منابع انرژي به بهره‌برداري وسيعي از نيروگاههاي هسته‌اي اقدام نموده‌اند. از جمله آمريكا كه علي‌رغم داشتن منابع عظيم نفت نسبت به ساخت 104 واحد نيروگاه هسته‌اي اقدام نموده است.27 روسيه نيز كه از ذخاير نفتي عظيم برخوردار بوده و از لحاظ منابع گاز مقام اول را در جهان داراست در حال حاضر با فعاليت 29 نيروگاه اتمي، حدود 13 درصد از برق خود را از نيروگاههاي هسته‌اي تأمين مي‌نمايد. انگلستان نيز كه حوزه نفتي درياي شمال (برنت) را در اختيار دارد داراي 35 واحد نيروگاه هسته‌اي است. از طرف ديگر دولت ايران در زمان رژيم گذشته با كمك كشورهاي غربي، ايجاد 23 نيروگاه اتمي با ظرفيت حدود 23000 مگاوات را در برنامه خود قرار داد و از سال 1353 تا سال 1357 ايجاد 8 نيروگاه اتمي را برنامه‌ريزي نمود و قرارداد ساخت يا تفاهمنامۀ آنها بين سازمان انرژي اتمي ايران و پيمانكاران خارجي به امضاء رساند.28 لذا استدلال رسانه‌هاي غربي به ويژه آمريكايي مبني بر اينكه با وجود ذخاير سوختهاي فسيلي در ايران نيازي به احداث نيروگاه هسته‌اي نيست، سخني بي‌پايه و برخوردي دوگانه با مسئله مي‌باشد.

در زمينۀ نيروگاههاي هسته‌اي، مسئله مهم خودكفايي در زمينه توليد سوخت هسته‌اي است. تصميم به ساخت انواع نيروگاههاي اتمي كه تماماً تحت نظارت آژانس انجام خواهد شد ما را ملزم مي‌سازد كه در زمينه توليد سوخت هسته‌اي فعاليت نماييم. با توجه به اينكه ايران داراي معادن غني اورانيوم است، يكي از مسائل مهم غني‌سازي اورانيوم است.29 خوشبختانه ج.ا.ا در سال جاري توانست در اين زمينه قدمهاي مهمي بردارد. فن‌آوري غني‌سازي يك فن‌آوري بسيار پيشرفته‌اي است كه ج.ا.ا. به اين فن‌آوري در زمينه صلح‌آميز دست يافته است كه در دهه فجر امسال از طرف مقامات ج.ا.ا. رسماً اعلام شد. تكنولوژي غني‌سازي بسيار پيچيده است و اين امر نشان مي‌دهد كه ج.ا.ا. مي‌تواند جايگاه مناسبي از لحاظ تكنولوژيكي در جهان، داشته باشد.

در واقع اورانيوم طبيعي داراي دو نوع ايزوتوپ است،‌ اورانيوم 238 و اورانيوم 235. در اورانيوم طبيعي، 99% آن 238 است و فقط كمتر از 1% آن 235 مي‌باشد. آنچه بسيار ارزشمند است اورانيوم 235 مي‌باشد كه مقدار آن در اورانيوم طبيعي 72% درصد است. براي جداسازي اورانيوم 235 از 238 نياز به دانش و فن‌آوري بسيار پيشرفته‌اي مي‌باشد و معمولاً راههاي مختلفي براي اين جداسازي دنبال مي‌شود. يكي از راهها، معروف به ديفيوژن است.30 طريق ديگر، معروف به سانتريفيوژ است.31 راه جديد هم از طريق ليزر است.32 البته ج.ا.ا نسبت به غني‌سازي از طريق دوم يعني سانتريفيوژ سرمايه‌گذاري نموده است.

در سالهاي اخير به بخش‌ فن‌آوري هسته‌اي توجه بيشتري شد. مخصوصاً در يكي، دو سال اخير كه همت فراواني گماشته شد و سرمايه‌گذاريهاي لازم انجام گرفت تا توانستيم به فن‌آوري غني‌سازي اورانيوم كه بسيار حائز اهميت است، دست يابيم. البته ج.ا.ا. طبق استراتژي مدون خود دنبال سلاحهاي كشتار جمعي نيست. فن‌آوري هسته‌اي هم به مفهوم دستيابي به بمب اتم نيست. اين فن‌آوري در زمينه‌هاي صلح‌آميز است. فعاليتي كه امروز ج.ا.ا انجام مي‌دهد مي‌تواند در بخش نيروگاه برق هسته‌اي، از لحاظ سوخت ما را خودكفا كند. يعني از معدن اورانيوم كه ما داراي معادن غني اورانيوم هستيم، اورانيوم را استخراج و با اعمال فرايندهاي مختلف شيميايي و فيزيكي به كيك زرد تبديل كنيم. سپس كيك زرد را به هگزافلورايد اورانيوم، اورانيوم فلزي و اكسيد اورانيوم تبديل كنيم. در تأسيسات عظيم اصفهان كه به زودي شروع به كار خواهد كرد و اعلام شده كه در سال آينده اين تأسيسات عظيم افتتاح خواهد شد، UF6 كه خوراك اصلي تأسيسات عظيم ديگري است كه در نطنز كاشان مي‌باشد، به دست مي‌آيد. UF6 در تأسيسات نطنز كاشان غني‌سازي و تبديل به اورانيومي مي‌شود كه مي‌تواند مصرف سوخت براي نيروگاه اتمي باشد. تمامي تأسيسات فوق به اطلاع آژانس بين‌المللي انرژي اتمي رسيده و با نظارت آن سازمان مي‌باشد. خيلي مهم است كه ج.ا.ا توانسته ظرف اين مدت كوتاه به اين فن‌آوري پيچيده و مهم دست يابد. اين مسئله نشان مي‌دهد كه ما از لحاظ تكنولوژيكي، ظرفيت لازم را داريم. آنچه مورد نياز است برنامه‌ريزي صحيح، ايجاد امكانات و تلاش و جهاد است.

قدرت نظامي

هر دولتي براي مقابله با تهديد خارجي و نيز آسيب‌پذيري داخلي نيازمند توانايي نظامي است و ميزان تسليحات و تجهيزات نظامي در اين زمينه اهميت بالايي دارد. البته اين مؤلفه ارتباط تنگاتنگي با مؤلفه‌هاي ديگر دارد. مثلاً شيوه تأمين امكانات نظامي و تدارك نوع و ميزان ابزارهاي بازدارنده بستگي به ميزان قدرت اقتصادي كشور دارد. همچنان كه حراست از توانمنديهاي اقتصادي مستلزم داشتن ابزارهاي دفاعي مناسبي مي‌باشد. اگر عنصر سازنده و حياتي امنيت در عصر حاضر «اقتصاد پويا» است، تأمين امنيت همين تأسيسات اقتصادي هم مستلزم سياستهاي خاصي در استراتژي كلان امنيتي مي‌باشد.

منطقه خاورميانه كه ايران هم يكي از مهم‌ترين كشورهاي آن است، تحت تأثير يك موج منطقه‌اي، خواه ناخواه در مدار مسابقه‌اي قرار گرفته است كه عنصر اساسي آن تأمين توان نظامي با توجه به ساير مؤلفه‌هاي تأمين امنيت از قبيل تواناسازي اقتصاد، مشروعيت سياسي و برخورداري از منابع طبيعي حياتي مي‌باشد. جمهوري اسلامي ايران به لحاظ امنيت ژئوانرژيك نمي‌تواند نسبت به محيط بين‌المللي و معادلات قدرت در منطقه و جهان بي‌تفاوت باشد. براي اينكه ايران ذاتاً كشوري بين‌المللي است، بدون توجه به ماهيت نظام سياسي حاكم بر آن، بايد در سطح بين‌المللي و منطقه‌اي تحرك داشته باشد. چون سياستها و اقدامات ايران به لحاظ اعتبار ژئوانرژيك خود، آثار بين‌المللي دارد. همچنين در شرايط بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، ايران تبديل به سرچشمه‌اي براي نشر اسلام مبارز، اسلام حكومتي و فقه سياسي گرديد كه براي قدرتهاي بزرگ استكباري و حكومتهاي استبدادي خطرآفرين شد و پيام فرهنگي ايران در سراسر جهان اسلام نشر يافت و بدين جهت ايران كانون توجه جهانيان گرديد.

استراتژي‌اي كه بتواند همكاري سازنده‌اي با جهان داشته باشد و امنيت ملي، استقلال سياسي و فرهنگي، زمينه‌هاي رشد اقتصادي و تماميت ارضي كشور را تأمين كند بزرگ‌ترين چالش نظري و عملي سياستمداران و انديشمندان ايراني خواهد بود. در صورت عدم سامان‌دهي اين معضل، فرايند مسابقه تسليحاتي، تهديدات منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي همچنان خطرآفرين خواهد بود. شايد مهم‌ترين محوري كه دستگاه سياستگذاري ايران بايد روي آن متمركز و حساس باشد، انديشه ائتلاف و همكاري امنيتي با كشورهاي منطقه است. در سايه اين همكاري مي‌توان اعتمادسازي و در نتيجه مقررات كنترل تسليحاتي را مورد توجه قرار داد. ليكن از آنجا كه رسيدن بدين مرحله بسيار مشكل و درازمدت مي‌نمايد، توان افزايي نظامي همچنان يك ضرورت گريزناپذير شده است.

از طرف ديگر، متأسفانه در جهان امروز همانند گذشتۀ دور، تنها قدرتي كه به راحتي قابل ترجمه به قدرت سياسي و حقوق و بين‌المللي است، قدرت نظامي است. برخلاف همه شعارها و سخنان فريبنده در جهان معاصر، قدرت تأثيرگذار اصلي در صحنه سياسي نه اقتصاد است و نه فرهنگ بلكه اصلي‌ترين قدرت همچنان قدرت نظامي است. دليل روشن آن، يك‌جانبه‌گرايي آمريكاست. امروزه از لحاظ فرهنگي، سابقه تمدني و حتي اقتصادي برخي از كشورها از آمريكا جلوترند. گرچه از لحاظ قدرت توان توليد علم و پيشرفت تكنولوژيكي آمريكا هنوز بر ساير كشورها سبقت دارد ولي نه علم و نه تكنولوژي سريعاً قابل ترجمه به تفوق سياسي و بين‌المللي نيست. قدرتي كه به راحتي موجب توفق جهاني مي‌شود قدرت نظامي و تكنولوژي نظامي است.33 اينكه آمريكا بدون اعتنا به ديگران و سازمانهاي بين‌المللي در صحنه جهاني هر تصميمي را اتخاذ و عمل مي‌كند و اعتنايي به مقررات و قواعد بين‌المللي و حتي به افكار عمومي جهان ندارد دليلش آن است كه آمريكا قدرت اول نظامي جهان است. اروپا و روسيه حداقل چند دهه از لحاظ تكنولوژي نظامي و قدرت نظامي از آمريكا عقب‌ترند.

ساخت قدرت نظامي و تأمين بنيه قوي دفاعي نه تنها تأثيرگذار در امنيت ملي و مسائل منطقه‌اي است بلكه در مسائل جهاني نيز بسيار تأثيرگذار است. براي دستيابي به قدرت نظامي تأثيرگذار و بازدارنده حداقل بايد به دو موضوع مهم و اساسي تكيه نماييم. مسئله اول تكنولوژي نظامي است، مثلاً دانش الكترونيك نقش بسيار اساسي در قدرت نظامي دارد. ما نيازمند به دانش الكترونيك هم براي آفند و هم براي پدافند، هستيم. در واقع الكترونيك و جنگ الكترونيك يك پايۀ مهم براي تكنولوژي نظامي است. اگر كشوري در اين زمينه به فن‌آوري پيشرفته دست يابد مي‌تواند انواع هواپيماها، موشكها و بمبهاي هدايت‌شونده دشمن را منحرف نمايد و از طرف ديگر مي‌تواند انواع تجهيزات هدايت‌شونده نظامي را بسازد. يا مثلاً دانش فضايي كه در شرايط فعلي نقش مؤثري در تكنولوژي نظامي دارد. در مجموع فن‌آوري پيشرفته دومنظوره كه بتوان از آنها در تجهيزات مدرن نظامي بهره‌برداري كرد يك اصل در ساخت قدرت نظامي است.

مسئله دوم بسيج قدرتمند نيروي مردمي در صحنه دفاع از كشور است. البته اين مسئله حتي از مسئله اول هم مهم‌تر است. اگر يك ملت،‌ آموزش‌ديده، آماده فداكاري، با انگيزۀ و با ايمان باشد هيچ قدرتي نمي‌تواند آن ملت را شكست دهد. همان موضوع ارتش بيست ميليوني كه امام بزرگوار بر آن تكيه داشت. اگر در دفاع مقدس 8ساله توانستيم دشمن تا دندان مسلح عراق كه همه كشورهاي صنعتي شرق و غرب از او حمايت مي‌كردند را از كشور بيرون برانيم و بر او پيروز شويم در سايۀ بسيج و حضور مردم در صحنه جنگ بود. امروز هم اگر در كشور، 20 ميليون انسان آماده جهاد و فداكاري داشته باشيم بي‌ترديد بزرگ‌ترين قدرت نظامي منطقه را در اختيار داريم و هيچ قدرتي نمي‌تواند اين ملت را به زانو درآورد.

امروزه ج.ا.ا. از لحاظ قدرت نظامي، داراي قدرت قابل ملاحظه‌ و بازدارنده‌اي است به ويژه آنكه داراي قدرت بسيج چندميليوني آموزش ديده و آماده مي‌باشد. ايران داراي يك ارتش قوي و سپاه قدرتمند است كه داراي تجربه 8 سال دفاع و جنگ هستند و بزرگ‌ترين قدرت نظامي منطقه را تشكيل مي‌دهند. از لحاظ صنايع نظامي هم كشوري پيشرفته هستيم و اقلام فراواني را امروز به كشورهاي ديگر صادر مي‌كنيم. در زمينه ساخت انواع موشك، نفربر زرهي و حتي تانك، هلي‌كوپتر و هواپيما و ناوچه، پيشرفتهاي قابل ملاحظه‌اي داشته‌ايم و در بسياري از نيازمنديهاي دفاعي خودكفا و بي‌نياز از ديگران مي‌باشيم. از لحاظ تعمير و نگهداري تجهيزات پيشرفته نيز جايگاه قابل ملاحظه‌اي داريم. ما توانستيم هواپيماي پيشرفته‌اي مثل اف14 را كه هيچ بازاري نمي‌توانست از لحاظ قطعات بما كمك كند و از جانب آمريكا هم تحريم كامل بوديم، به خوبي نگهداري كنيم و بعد از حدود 25 سال بعد از پيروزي انقلاب، اين نوع هواپيما در كشور ما هنوز به خوبي مأموريت خود را انجام مي‌دهد كه مايه اعجاب كشورهاي پيشرفته و حتي آمريكاست.

قدرت اقتصادي

مؤلفه مهم ديگر در ساخت قدرت، توان اقتصادي است. نسبت به سنجش توان اقتصادي يك كشور، ‌معيار اصلي اثرگذاري اقتصاد آن كشور در اقتصاد جهان است. در بخش اقتصاد يا بايد حجم تجاري يك كشور در حدي باشد كه در اقتصاد دنيا تأثيرگذار باشد يعني حجم واردات يا حجم صادرات در حدي باشد كه تأثيرگذار باشد؛ كه در اين زمينه ما هنوز يك رشد قابل توجهي نداريم. يعني ج.ا.ا. با اينكه از لحاظ وسعت، شانزدهمين كشور جهان است و از لحاظ جمعيت بيست و يكمين كشور دنياست، ولي از لحاظ اقتصادي در بخش صادرات و واردات داراي رقم قابل ملاحظه نيست. عمدتاً صادرات و واردات در جهان در اختيار 8 كشور صنعتي دنيا است. يعني 48/8 درصد صادرات كل جهان متعلق به 8 كشور صنعتي است و بقيه، مربوط به ساير كشورهاست.34 در زمينۀ واردات هم 52 درصد واردات جهان مربوط به 8 كشور صنعتي است و بقيه، ‌مربوط به ساير كشورهاي جهان است.35 وضع در توليد ناخالص ملي نيز چنين است.36

متأسفانه سهم صادرات كشورهاي در حال توسعه و سهم تجاري آنها اصولاً از سال 1970 تا 1990 مرتب رو به كاهش بوده است و احتمالاً در سالهاي آتي هم رو به كاهش بيشتري خواهد بود. اين موارد مشكلات مربوط به كل جهان در حال توسعه است كه بايد با مشاركت همه آنها بتوانيم اين جايگاه را تغيير دهيم. معيار ديگر جذب سرمايه‌ خارجي، يا داشتن سهم قابل ملاحظه در شركتهاي بزرگ چندمليتي و يا مركزيت مالي و بانكي است كه متأسفانه در اين امور نيز جايگاه تأثيرگذاري نداريم. پس از اين ديدگاهها، ما نمي‌توانيم يك موقعيت تأثيرگذار قابل ملاحظه‌اي در جهان داشته باشيم، تا از آن قدرت اقتصادي و يا اقتدار اقتصادي تعبير كنيم.

معيار ديگر، محصول استراتژيك يك كشور است كه كشوري مي‌تواند مولد آن محصولات باشد، يعني مصنوعات ساخته دست بشر، در اين بخش هم ما يك جايگاه قابل ذكري نمي‌توانيم در سطح جهان داشته باشيم به طوري كه مثلاً در صنعت خاصي، كشورهاي ديگر به ج.ا.ا. نيازمند باشند. اما از لحاظ منابع طبيعي، ما جايگاه مهم و استراتژيك داريم و آن موضوع ذخاير نفت و گاز و صدور آنها است. البته لازم است بر اين نكته تأكيد كنم كه براي حفظ اين اقتدار بايد جايگاه خودمان را در صادرات نفت و گاز و در بازار، حداقل در سطحي كه فعلاً قرار داريم حفظ كنيم. شش كشور در دنيا، به عنوان صادركنندگان بزرگ و اصلي نفت هستند؛ عربستان، ‌ايران، ونزوئلا، كويت، ‌امارات و عراق كه در واقع همين شش كشور صادركننده عمده نفت هستند و مي‌توانيم آنها را اَبرنفت بناميم. صادرات نفت در دنيا بسيار تأثيرگذار و مهم است و نقش كشور را به نقش استراتژيك در بخش اقتصاد ارتقاء مي‌دهد. آمريكاييها 25% تا 30% انرژي جهان را مصرف مي‌كنند اين مسئله نشان مي‌دهد كه چقدر آمريكا به انرژي و به ويژه نفت منطقه نياز دارد.37 قسمت اعظم نفت صادراتي كشورهاي صادركننده به هشت كشور صنعتي صادر مي‌شود. جايگاهي كه ج.ا.ا در اين زمينه دارد بسيار بااهميت است. يعني اگر عربستان در منطقه ما از لحاظ صادرات نفت اول است؛ ج.ا.ا. از لحاظ نفت و گاز در ردۀ دوم يا سوم قرار دارد كه بايد بتوانيم اين جايگاه را در آينده نيز حفظ كنيم.

براي اين هدف بايد در بخش اكتشاف، توليد و صادرات نفت بتوانيم جايگاه خودمان را حفظ كنيم. اين استراتژي بسيار بااهميت است. كه جايگاه و شأني كه ج.ا.ا. امروز از لحاظ اقتصادي در جهان دارا مي‌باشد، براي حفظ اقتدار ملي، اين موقعيت را حفظ كنيم. مثلاً بايد محاسبه كنيم كه در سال 2020 چه مقدار توليد نفت بايد داشته باشيم و چه مقدار صادرات نفت، تا بتوانيم در بخش انرژي دنيا تأثيرگذار باشيم و تصميم ما تأثيرگذار براي منطقه و جهان باشد. براي روشن شدن بهتر جايگاه ايران در ميان كشورهاي اصلي صادركننده نفت در سال 1999 به جدول زير توجه فرماييد:

جايگاه جمهوري اسلامي ايران در سال 1999

رتبه

توليد نفت خام ميليون بشكه در روز

صادرات ميليون بشكه در روز

درآمد نفتي ميليارد دلار

ذخائر نفت خام ميليارد بشكه

اول

دوم

سوم

چهارم

پنجم

ششم

عربستان 7/6

ايران 3/4

ونزوئلا 2/8

عراق 2/7

امارات 2/1

كويت 1/9

عربستان 7/0

ونزوئلا 2/8

ايران 2/7

امارات 2/3

عراق 2/1

كويت 1/7

عربستان 44/29

ونزوئلا 16/5

ايران 16/1

امارات 15/0

عراق 12/1

كويت 11/0

عربستان 262

عراق 113

امارات 98

كويت 97

ايران 93

ونزوئلا 75

بنابراين براي ارتقاء جايگاه ج.ا.ا. در زمينه نفت و گاز و يا حداقل جايگاه فعلي، نياز به يك برنامه‌ريزي جامع است. برنامه در جهت اكتشاف منابع جديد نفت و گاز، صرفه‌جويي در مصرف انرژي فسيلي در كشور، جايگزين نمودن انرژيهاي نوين بجاي انرژي فسيلي و صيانت از منابع موجود نفت و گاز از جمله اين برنامه مي‌باشد. البته اينكه نقطۀ قدرت ما در بخش اقتصاد مربوط به منابع زيرزميني خداداد است، افتخاري براي ما نيست. ما مي‌توانيم در بخشهاي ديگر اقتصادي جايگاه مناسبي را كسب نماييم. در واقع اگر ما بتوانيم در چهار زمينۀ خصوصي‌سازي، امنيت سرمايه‌گذاري، حضور در بازار جهاني و جذب سرمايه خارجي، قدمهاي جدي برداريم كه كار بسيار سخت و پيچيده‌اي نيست، مي‌توانيم جايگاه ويژه‌اي در بخش اقتصاد در سطح منطقه و حتي در سطح جهان پيدا كنيم.

قدرت فرهنگي

قدرت فرهنگي در واقع زيربناي همه قدرتها، حتي قدرت اقتصادي است. ما در زمينه قدرت فرهنگي متكي به دو منبع عظيم خداداد هستيم: منبع اول اسلام و فرهنگ درخشان و غني و گسترده و حتي بي‌انتهاي آن و منبع دوم: فرهنگ ملي ايران با غناي بسيار زياد كه ريشه در تجربه و ذوق و عرفان و دانش هزاران سال مردم اين سرزمين دارد. گرچه در قرون اخير اين دو فرهنگ آن چنان به هم آميخته شده كه جدا نمودن آنها نه امكان‌پذير است و نه مفيد خواهد بود. ما به مسلمان بودن خودمان افتخار مي‌كنيم و به ايراني بودن خود نيز مي‌باليم. هنر ما بايد در اين باشد كه در كنار اين دو منبع عظيم، از دستاوردهاي علمي و فرهنگي دنياي امروز استفاده كنيم و با پيوستن اين سه رودخانه بزرگ و مواج، شاهد دريايي عظيم باشيم كه هم خود از آنها بهره جوييم و هم ديگران از آن استفاده نمايند. خطرناك‌ترين مسئله رو در روي قرار دادن اين سه جريان است. ما نه از تجربه و فرهنگ ايراني، نه از فرهنگ ژرف اسلام و نه از تجربه و دستاوردهاي دنياي جديد مستغني هستيم. متأسفانه در اين موضوع، بسياري از افراد به بيراهه رفته‌اند و بسياري توان و انرژي را در مسير غلط مصروف داشته‌اند. ما بايد به مليت و ايراني بودن خود افتخار كنيم، اين نه خجالت دارد و نه منافاتي با موازين اسلام دارد. از اينكه به دانش و تجربه دنياي غرب هم نياز داريم، نه خجالتي دارد و نه تضادي با ارزشها و اهداف ما دارد. به مسلمان بودن و تقيد به احكام اسلام هم افتخار مي‌كنيم و بر اجراي احكام ديني خود نيز اصرار مي‌ورزيم.

در زمينه فرهنگي سه حوزه بزرگ در اختيار ماست، اول حوزه تمدن ايراني كه از قفقاز و درياي سياه گرفته تا آسياي مركزي، شبه قاره هند و بخشي از چين جزو اين حوزه تمدني است و ظرفيت فراواني براي فعاليت و همگرايي فرهنگي وجود دارد. دوم حوزه تمدن اسلامي كه از اقيانوس اطلس و مغرب عربي گرفته تا چين و اقيانوس آرام ادامه دارد و شامل جمعيتي حدود يك ميليارد و سيصد ميليون نفر است و بالاخره حوزه تعامل با جهان امروز كه سراسر دنياي مدرن و صنعتي و كمتر توسعه‌يافته را شامل مي‌شود. بايد از اين پتانسيل و ظرفيتهاي فراوان استفاده كنيم و جهاني شدن را به يك فرصت براي خود تبديل نماييم.

اگر ما به عنوان مسلمان نمي‌خواهيم در كام جهاني شدن بلعيده شويم بايد بياموزيم كه چگونه با آن ماهرانه برخورد نماييم. در اين راستا، نخستين كاري كه كشورهاي اسلامي بايد انجام دهند، يادگيري همه چيز دربارۀ فن‌آوري اطلاعات است كه رابطه تعاملي تنگاتنگي با جهاني شدن دارد. ما بايد نرم‌افزارهاي پايه‌اي را توسعه دهيم، كه دست ما را براي توسعه ساير نرم‌افزارها باز مي‌كند. در واقع ما بايد اينترنت يا اينترانت (شبكه محلي) خاص خودمان را داشته باشيم. چه دليلي دارد كه در همه موارد صرفاً بخواهيم از اينترنت غربيها استفاده كنيم شايد توسعه اينترنت يا اينترانت اسلامي زمان زيادي بخواهد، اما آنچه كه بخشي از مردم مي‌توانند انجام دهند، قطعاً از عهدۀ ديگران نيز ساخته است و بايد بتوانيم اين كار را همانند و يا حتي بهتر از ديگران، انجام دهيم. فراتر از نرم‌افزارها بايد سخت‌افزارهاي خاص خودمان را نيز توسعه دهيم. ما بايد صنايع ساخت و توليد خودمان را توسعه دهيم تا از وابستگي خود به كشورهاي پيشرفته بكاهيم. در حقيقت، امروز بايد دست به انقلاب صنعتي بزنيم، همان انقلابي كه قبلاً يك بار آن را از دست داده‌ايم، ظرفيت ساخت و توليدي ما، سرانجام بايد به پاي كشورهاي توسعه‌يافته برسد و شانه به شانه آنها حركت كنيم، يا دست كم نبايد به اندازۀ امروز از آنها عقب باشيم.

وظيفه ديني ما حكم مي‌كند كه دست روي دست نگذاريم و كاري بكنيم. جهاني شدن تنها به رفاه مادي مربوط نيست، به ارزشها نيز مربوط است. ما نابودي اخلاق را در دنياي مادي به چشم خود مي‌بينيم. امروزه به نام حقوق بشر هر كاري مجاز شناخته مي‌شود و هيچ خط قرمزي وجود ندارد. با اين تعريف از حقوق بشر ديگر ازدواج و نهاد خانواده اهميت خود را از دست داده است. خانواده به مثابه يك جامعه قراردادي كه در آن دو يا چند نفر عضو هستند، تعريف مي‌شود. كشورهاي اسلامي و دولتهاي اسلامي به عنوان يك وظيفه بايد اطمينان حاصل كنند كه جهاني شدن باعث به حاشيه راندن اين كشورها نمي‌شود، چنانكه در مقطع انقلاب صنعتي اتفاق افتاد. در شرايط كنوني با پيشرفتهاي سريع كه زاييده فن‌آوري و علوم هستند، درك جهاني از امور را تغيير داده، انديشه‌ها و مفاهيم نويني در روابط انساني و بين‌المللي پديد آورده‌اند. اگر ما يك بار ديگر فرصت همراهي و همگامي با اين پيشرفتها را از دست بدهيم، اگر اينها را ناديده بگيريم و در برخورد با آنها به خطا برويم، نه تنها به حاشيه خواهيم رفت، بلكه محكوم بر اين خواهيم شد كه براي هميشه مغلوب و تحت انقياد و سلطه ديگران باشيم.

وانگهي ما بايد در برابر تضعيف دين و نظام ارزشي خود بايستيم. شايد گمان كنيم كه مي‌توانيم از جامعه جهاني جدا شويم، اما چنين گماني خطاست. حتي اگر بتوانيم مرزهايمان را ببنديم، نخواهيم توانست از نفوذ ارتباطات ماهواره‌اي بر جامعه‌مان جلوگيري كنيم. ما به عنوان مسلمان منطقي بايد بكوشيم تا جهاني شدن و ضرورت آن را به خوبي درك كنيم. آنگاه نه تنها براي مصون ماندن از خطرات آن بلكه همچنين براي بهره‌گيري از آن، جهت همپايي با كشورهاي توسعه‌يافته چه در فن‌آوري اطلاعات و چه در ظرفيت صنعتي، آماده شويم. اگر ما دغدغه استقلال، ارزشها و دين را داريم، نبايد اين فرصت را تباه كنيم. اينكه جهاني شدن به سود يا زيان ما باشد، به خود ما بستگي دارد. يك بار ديگر اين آموزه قرآني را به ياد آوريم كه «ان الله لايغير مابقوم حتي يغيروا ما بانفسهم»38 خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي‌دهد مگر اينكه خود، سرنوشتشان را تغيير دهند.

در بحث قدرت فرهنگي مهم‌ترين مسئله، قدرت ايمان و اعتقاد مردم به خداوند و آموزه‌هاي ديني و جهان‌بيني اسلامي است. بي‌ترديد هيچ قدرتي را نمي‌توانيم با قدرت ايمان يك ملت مقايسه نماييم. اسلام مبارز، اسلام جهاد، اسلام عزت و سربلندي، اسلام ظلم‌ستيز، اسلام وحدت‌آفرين، اسلام زهد و بي‌اعتنايي به زرق و برق دنيا و بالاخره اسلام حيات‌بخش و نجات‌بخش بزرگ‌ترين سرمايه يك ملت است. اگر مردان پولادين با ايمان ترتيب شوند نه تنها جهاني شدن آنها را متزلزل نمي‌كند بلكه آنها مي‌توانند عطر و بوي معنويت و اخلاق انساني و ارزشهاي والا را در سراسر جهان به مشام بشريت برسانند.

بر طبق گفتمان حضرت امام(ره)، براي رفع مشكلات بايد ابتدا به تربيت خود اقدام كرد. توسعه سياسي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي كشور مستلزم اقدام عاجل در «تربيت فرد ايراني» است. تربيت ديني شهروندان موجب سلامت جامعه و تربيت سياسي متدينين، موجب ضمانت پويايي جامعه مي‌گردد. با تمركز و تأمل در تربيت فرد ايراني براساس آموزه‌هاي ديني است كه جامعه دين‌مدار بومي ايراني، خود را از جامعه غربي متمايز مي‌سازد. از ديدگاه فقه سياسي اسلام، ثبات و امنيت جامعه ايراني منوط به ميزان رشد فضايل و اخلاق در بستر عمومي جامعه است. يعني افراد مؤمن و متدين به واسطه تعهد و التزام به دستورات مذهبي و اخلاق اسلامي، مايه ثبات و امنيت جامعه هستند. به همين دليل وظيفه ج.ا.ا. براساس اصل سوم قانون اساسي ايجاد محيط مساعدي براي رشد فضايل اخلاقي براساس ايمان، تقوي و مبارزه با مظاهر فساد است.

گذشته از آن، طراحي «استراتژي تربيت فرهنگي» با توليد و بازتوليد فرهنگي و مذهبي، موجب آشتي ميان ارزشها و واقعيتهاي حال و آينده جامعه ايران خواهد شد. «حفظ حاكميت ملي» مستلزم توسعه فرهنگي و بسط عقلانيت است. خردورزي و نهادينه شدن ارزشها و آموزه‌هاي ديني و هنجارهاي ملي موجب بازتوليد فرهنگي است و بازتوليد فرهنگي در كنار مؤلفه‌هاي نظامي، اقتصادي و تكنولوژي، حاكميت ملي ما را در جهان پرتحول، تحكيم مي‌بخشد و اقتدار ملي ما را تضمين مي‌كند. «استراتژي تربيت فرهنگي»، تربيت فرد ايراني را از دوران كودكي مد نظر دارد. تحكيم «نظام خانواده»، تنظيم برنامه‌هاي تربيتي ـ آموزشي براي «مهدكودك‌ها و نظام پيش‌دبستاني»، به عنوان اولويتهاي اين استراتژي مطرح هستند. همچنين تحول در «نظام آموزش و پرورش» از ديگر اهداف اين استراتژي است. نسل كنوني ايراني، در مقابل آفت تزلزل شخصيت و آسيب‌پذيريهاي اجتماعي فاقد مكانيزم دفاعي است. نظام آموزشي به جاي گام برداشتن در جهت تثبيت آن دسته از الگوهايي كه ناكارآمدي خود را به اثبات رسانده‌اند، مي‌بايد با آينده‌نگري زمينه را براي خلق شرايطي كه لازمه پيشرفت اجتماعي، سياسي و اقتصادي است، فراهم آورد. در اين استراتژي، نظام خانواده و نظام آموزش و پرورش موظف به آموزش شيوه‌هاي «درست انديشيدن»، «درست معاشرت كردن»، «چگونه موافقت كردن»، «چگونه مخالفت كردن»، «شيوه‌هاي حفظ شخصيت و كرامت انساني»، «ظلم‌ستيزي»، «عزت نفس و سربلندي»، «هضم نشدن در برابر موجها و طوفانها» و... مي‌باشند.

قدرت سياسي

قدرت سياسي بسيار نقش‌آفرين و حائز اهميت است. اگر تعامل ما با جهان بخواهد همراه با منطق قدرت و عزت باشد و با جايگاه و منزلت ج.ا.ا. منطبق باشد، بايد به ساخت قدرت سياسي بپردازيم. قدرت سياسي در سايه يك دولت مقتدر امكان‌پذير است. شكل‌گيري يك دولت قدرتمند و كيفي آنست كه همه امور را در كنترل و نظارت خود داشته باشد اما كمترين اثر و رد پايي از خود بر جاي نگذارد. چنين دولتي همه نوع كارايي، از جمله كارايي بهره‌گيري صحيح از منابع طبيعي، انساني، حفظ داراييها و ارزشها و اصول خود را داراست. به اين ترتيب وجود دولتي قوي در ايران ضروري است. دولتي با اعتماد به نفس كامل،‌ باثبات، امنيت‌آفرين و مردم‌دار؛ زيرا دولتي كه به مردم متكي نباشد مانند بوته بي‌ريشه‌اي است كه با هر بادي از جا كنده مي‌شود. اما شكل‌گيري چنين دولتي، خود موقوف به شرايطي است كه به آساني فراهم نمي‌شود. هر كس بدون توجه به ايجاد شرايط لازم براي شكل‌گيري دولت قوي، در پي ساخت دولت قوي باشد به ضعيف‌ترين نوع دولت كه در عين حال خشن‌ترين و قدرت‌نماترين دولت است، خواهد رسيد.

دولت مقتدر در عين پاس داشتن به حقوق شهروندي و اصول روابط بين‌الملل، بايد تصويري مطلوب و مناسب از خود در عرصه مناسبات اجتماعي ـ سياسي به ويژه امنيتي عرضه نمايد از طريق: اولاً، قانون‌سازي ـ گذشته از حداقلي يا حداكثري بودن حضور دولت ـ نظام سياسي موظف است كه «ايدۀ» خود را در لباس قانون، طرح و عرضه كرده و براساس «قانون» اعمال نفوذ نمايد. ثانياً، سلبي‌نگري ـ ساخت دولت مقتدر بايد ناظر بر «نه‌»هاي حوزۀ عمل سياسي باشد و از ورود به «چه بايد كرد»ها احتراز جويد تا از اين طريق ضمن تبيين «حدود»، آزادي عمل بازيگران را نيز پاس دارد. ثالثاً، عام‌نگري ـ حضور دولت در عرصه امنيت نبايد به صورت موردي و در تماس عرصه‌ها باشد. چرا كه اين روش به «امنيتي كردن» كليه موضوعات منتهي شده و در عرصه عمل جز ناامني نتيجه ديگري به دنبال نخواهد داشت. رابعاً، نگرش حداقلي ـ بيان «مهم‌ترين» و «كمترين» تعداد از «نه»ها در يك نظام سياسي كه در عين اختصار از جامعيت لازم نيز برخوردار باشند. اين مسئله خود هنر بزرگي است كه به تعديل حضور دولت در عرصه سياست و اجتماع منجر مي‌شود. داشتن اصول فراوان و دست و پاگير نقطه قوتي براي دولتها نيست. خامساً، عمل قاطع ـ در نهايت آنچه «دولت مقتدر» را معنادار مي‌سازد، عمل به موقع و قاطع دولت در مواجهه با موارد نقض يا تعرض به مقررات مي‌باشد كه ضمن مقابله با تهديد از حساسيت و جديت موضوع نيز حكايت داشته باشد.39

ساخت دولت قوي به مجموعه‌اي از مؤلفه‌ها نياز است كه عمده‌ترين آنها مشاركت سياسي، توسعه اقتصادي، وفاق اجتماعي است كه اين مؤلفه‌ها در سه اصل كلي: «مشروعيت»، «ظرفيت» و «وحدت ملي» تبلور دارند. دولتهايي قادرند تا تهديدات امنيتي را به سهولت مهار كنند كه از تهديد كم، قابليت زياد و ظرفيت سياسي انعطاف‌پذيري برخوردار باشند.

سياست خارجي ايران در عرصه روابط بين‌الملل نيز بايد به عنوان يك مؤلفه مهم قدرت سياسي مورد نظر قرار گيرد. به نظر مي‌رسد در سطح كلان، تعريف شفافي از منافع ملي و برنامه‌ريزي سياست خارجي ارائه نگرديده است و اين امر موجب اثرگذاري چالشهاي داخلي بر فرايند تصميم‌گيري در روابط خارجي شده است. تا از منافع ملي تعريف كاملاً روشن، آشكار و مشخصي نداشته باشيم، سياست خارجي مشخص نخواهد شد و در غياب تعاريف لازم و مشخص از منافع ملي است كه سياست خارجي دچار ابهام و آسيب‌پذيري مي‌شود. در كنار اين موضوع، عدم تخصص كارگزاران سياست خارجي و ضعف بازيگري فعال و هوشمندانه در صحنه روابط بين‌الملل موجب تقويت آسيب‌پذيري و تحميل بار منفي عملكرد ساير بازيگران قدرت اعم از قدرتهاي بزرگ و سازمانهاي بين‌المللي بر امنيت ملي ايران مي‌گردد. طبيعي است كه در صحنه سياست بين‌المللي بحرانها حادث مي‌گردند ـ چه بخواهيم و چه نخواهيم ـ و تهديداتي براي منافع، حيثيت، ارزشها و امنيت ملي ما به وجود مي‌آيند كه نياز به تصميم‌گيري سريع، قاطع و حساب شده دارد.

هنوز تعريف مشخص و جامعي از منافع ملي متضمن ارزشها و مصالح ديني و ملي ارائه نگرديده است. در سطح كلان كشور، پارادوكسهايي وجود دارد كه هنوز مورد شناسايي قرار نگرفته‌اند و بخشهايي از آن نيز كه شناسايي شده‌اند با نگاه صرف سياسي مورد ارزيابي قرار گرفته‌اند. معمولاً به دنبال تبيين يك استراتژي حداكثرگرا هستيم و مي‌خواهيم كه تمامي اصول و مباني و خواسته‌ها و اهداف در يك درمان زمان و در دوره‌اي كوتاه تحقق پذيرد. تدريجي و تاريخي فكر نمي‌كنيم. براي تحقق اصول و اهداف خود قائل به ترتب، اولويت‌بندي و زمان مورد نياز نيستيم. فهم و شناخت مسائل سياسي، حكومت‌داري و مديريت كشور و به نفع مردم كاري كردن، يك امر تخصصي است و با صنعت هيجان‌سازي متفاوت است. چنين به نظر مي‌رسد كه فهم، شناخت و حل و فصل نهايي چالشها و مشكلات كشور را در خيابانها گسترده‌ايم نه در بحثهاي چاره‌ساز ميان نخبگان فكري و اجرايي كشور. مهم‌تر از همه، اينكه هماهنگي و انسجام ميان اهداف داخلي و خارجي نظام سياسي كشور كمتر مشاهده مي‌شود.

يكي ديگر از مسائل مهم در بحث سياست خارجي اتخاذ استراتژي ملي معاشرت با جهان است. تحولات بي‌وقفه در روابط بين‌الملل، ديپلماسي دوران گذشته و سياستمدار و ديپلمات سنتي را برنمي‌تابد. حداقل تفاوت عمدۀ ديپلماسي دوره كنوني با عصر گذشته آن است كه در آن زمان يك ديپلمات و سياستمدار سعي مي‌كرد از همتاي خود حرف بكشد، اما اكنون تلاش مي‌كند كه حرف خود را خوب القا كند. تفكر سنتي و جزم‌انديشي يا تحجر سياسي، سازمان ديپلماسي كشور را در هنرمندي سياسي در سطح روابط بين‌الملل عاجز مي‌سازد. ج.ا.ا همانند ساير بازيگران بين‌المللي، براي تعقيب منافع ملي خود و تقابل با تهديدها و تبديل آنها به «فرصتهاي كنش هوشمندانه»، نياز به تعامل و ايفاي نقش فعال در روابط بين‌الملل است. در اين شرايط، نخبگان سياسي، مذهبي، اقتصادي كشور بالاجبار بايد با اجماع نظر، نگاههاي متناقض خود را در خصوص رابطه و تعامل با جهان خارج اصلاح نموده و به نگاهي واحد و همسو دست يابند.

«نگاه واحد» مستلزم تيزبيني، درايت، هنرمندي سياسي و آگاهي از شرايط جهاني است كه به مبادله اطلاعات و تكنولوژي و معاشرت سياسي، فرهنگي و در نهايت به تكامل داخلي (توسعه سياسي ـ اجتماعي) بپردازد. طراحي «استراتژي ملي معاشرت با جهان» بدان علت اهميت حياتي دارد كه انعكاس منافع ملي در سياستگذاري خارجي را ميسر ساخته و متخصصان هنرمند (ديپلماتها) را براي تعقيب اين منافع در روابط بين‌الملل تربيت مي‌كند. استراتژي ملي معاشرت با جهان بر تربيت مذهبي، سياسي و اجتماعي كارورزان دستگاه ديپلماسي تأكيد داشته و بنا دارد تا خلقيات و رفتار ناهمگون كه گاهي منافع گروهي و يا شخصي را بر منافع ملي ترجيح مي‌دهد، را تغيير و مأموريت خطير و ظريف ديپلماسي كشور را به مجموعه‌اي از متخصصان متدين مسلط به دانش سياسي و زبان روز، واگذارد. همچنين طراحي استراتژي ملي معاشرت با جهان، مستلزم ادغام سه استراتژي: همگرايي، بازدارندگي و وابستگي متقابل به عنوان ابزار معاشرت با جهان است.

يكي ديگر از مسائل بسيار مهم در اقتدار سياسي اين است كه يك دولت بتواند با زبان واحد با دنيا سخن بگويد. امروز يكي از نقطه ضعفهايي كه ديگران به ما نسبت مي‌دهند و تا حدي مي‌تواند صحت داشته باشد اينكه در ج.ا.ا. زبان واحد وجود ندارد. متأسفانه شاهد دوزباني و دوصدايي هستيم و چندصدايي به مفهوم وجود مديريت ناتوان در يك نظام سياسي است. ما اگر سه قوه و بخشهاي مختلف تصميم‌گيري و نهادهاي قدرتمند در كشور داريم و اگر در مسائل داخلي اختلافاتي داريم، در برابر بازيگران خارجي و در روابط بين‌المللي بايد يكصدا باشيم. در هر موضوعي در قانون اساسي ما يك فصل‌الخطابي پيش‌بيني شده است، آن فصل‌الخطاب بايد سخن نهايي را اعلام نمايد. در روابط خارجي بسيار مهم است كه يك صدايي در كشور باشد. دوصدايي موجود بسياري از مشكلات را براي ما ايجاد كرده است. اگر ادعا كنيم كه مشوق بوش رئيس‌جمهور آمريكا در سخنراني 29 ژانويه 2002 در جلسه نمايندگان آمريكا جهت استفاده از عنوان «محور شرارت» براي ج.ا.ا و تقسيم حاكميت به دو بخش انتخابي و غير انتخابي، همين دوصدايي در كشور بود، مبالغه‌اي نكرده‌ايم. بعد از اين سخنان، آمريكاييها از طرق مختلف اين مسئله را پيگيري كردند كه آيا در داخل كشور برخي از جناحها اين موضع‌گيري را به نفع خودشان تشخيص داده‌اند يا نه؟ اينكه آمريكاييها اين مسئله را از طرق مختلف مورد ارزيابي قرار داده‌اند، خيلي مهم است. اگر توهيني امروز به ملت ايران مي‌شود، منشاء و ريشه آن دوصدايي در اين كشور است.

ما يك نظام داريم، ما داراي يك حكومت هستيم. حرف نهايي را در سياستهاي نظام يك مرجع بايد بزند. سياستهاي كلي را طبق قانون اساسي، مقام معظم رهبري اعلام مي‌كند. فرماندهي نيروهاي مسلح با يك نفر است. در زمان بحران فرماندهي كل امور كشور بر عهده يك مرجع است. چون در زمان بحران شورايعالي امنيت ملي تصميم‌گير اصلي كشور است. قانونگذاري در اختيار يك مرجع است. قضاوت نهايي در شكايات و تظلمات بر عهده يك نهاد است. اگر همه نهادها دقيقاً به وظايف خود عمل نمايند، شاهد چندصدايي نخواهيم بود. يك‌صدايي يك اصل بسيار مهم مديريت، در امور داخلي و در صحنۀ روابط خارجي است.

ما بايد از نظر سياسي مشروعيت نظام را تقويت كنيم. مشروعيت با مفهوم سياسي دنياي امروز يعني كارآمدي و مقبوليت. ظرفيت اقتصادي را در اين كشور بالا ببريم و وحدت ملي را به نقطه مطلوب برسانيم و در نهايت با يكصدا و با يك لحن و با يك سياست و با يك زبان با جهان مواجه شويم. هرچند در مديريت مسائل داخلي كشور بايد ديدگاهها، نظرات و رهيافتهاي مختلف را ملحوظ كنيم و با تقويت فرآيندهاي اجماع‌سازي، با هم كشور را به پيش هدايت كنيم اما در مسائل امنيت ملي و در دفاع از كليت نظام و مصالح و منافع بيروني آن بايد به وحدت نظر برسيم. در مجموع، تنها راه چاره براي ج.ا.ا. در برابر حركت جهاني و براي آنكه تهديدي متوجه نظام و كشور نشود و منافع ملي ما حفظ شود، «اقتدار ملي» است.

والسلام عليكم و رحمه‌الله و بركاته

ش.د820294ف

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات