(ماهنامه چشمانداز ايران ـ خرداد و تيرماه 1382 ـ شماره 20 ـ صفحه 10)
گفتوگو با دكتر حبيبالله پيمان
در نخستين روز پس از يورش به كوي دانشگاه، به محوطۀ كوي رفتم. دانشجويان ابتدا مرا به تماشاي ساختمانهايي كه مغولوار مورد تهاجم و غارت قرار گرفته بود بردند، گويي ارتشي بيگانه و كينهتوز بر بخشي از خاك ميهن يورش آورده، همه چيز را به ويراني كشانده و با زدن و ضرب و شتم و شكستن و تخريب، از خصم ديرين انتقام گرفته بود. دانشجويان در بهت و حيرت از اين حادثۀ غير قابل پيشبيني و غير قابل انتظار، به سختي قادر به شرح ماجرا بودند. در سكوت و حيرتشان، خشم تند و آتشين از درونشان زبانه ميكشيد و ميرفت تا به يك آتشفشان تبديل شود. كافي بود يك نفر سكوت را بشكند تا فضا از فريادها متراكم گردد... و سرانجام چنين شد. محوطۀ درون كوي نميتوانست آن همه احساس خشم و هيجان را در پشت ديوارهاي خود نگاه دارد. شهر تكان خورده بود. هزاران نفر از مردم تهران در خيابانهاي اطراف كوي و دانشگاه گرد آمده بودند تا خشم و نفرت خود را نسبت به مرتكبين آن جنايت ابراز كنند. واكنشهاي مقامات رسمي دلگرمكننده نبود و به جانهاي برافروخته آرامش نميداد. نه عاملان فاجعه فوري بازخواست شدند و نه كساني كه در به وجود آمدنش مسئوليت مستقيم داشتند بركنار يا مستعفي گشتند.
نارضايتيهاي انباشت شده در طول سالها، كه فرصتي براي بروز نيافته بودند؛ اكنون كه گستاخي مرتكبين، پرده ملاحظات را دريده بود، توفنده در فريادها و مشتهاي گره كرده و چهرههاي برافروخته، بيان ميشدند. اعتراضات در برخي نقاط با ورود عناصر جديدي به لكههاي كوچك و پراكندۀ آشوب تبديل شدند و بنا به خصلتشان، چون شعلههاي آتش بر جنگلي خشك، ميرفت تا فراگير شوند. معترضين كه اكثريت و بافت اصلي اعتراضات خياباني را تشكيل ميدادند، تمايلي به درگير شدن در خشونت و پيوستن به گرداب آشوبها نداشتند. اما ناسازمانيافتگي تظاهركنندگان و فقدان رهبري مورد قبول و اعتماد عمومي، آنان را مستعد شعلهور شدن كرده بود. اگر دانشجويان، محوطۀ كوي و دانشگاهها را ترك ميكردند و به كانونهاي آشوب نزديك ميشدند، از آنجا مركزيت و مرجعي نبود تا نيروهاي رها شده و مهارگسيخته را كنترل و هدايت كند، بيشك فاجعهاي بس بزرگتر از آنچه در كوي رخ داده بود، به وقوع ميپيوست. كانونها و محافل اجتماعي و باندهاي وابسته به مافياهاي قدرت و ثروت، آنان كه منطق و ابزاري جز خشونت نداشتند، در انتظار چنين فرصتي بودند و برخي شواهد گواه آن بود كه خود در شعلهور كردن آتش آشوب و بينظمي دست داشتند، تا از آن براي منحرف كردن اذهان عمومي از توجه به فاجعهاي كه آفريده بودند، استفاده كنند.
يك آشوب ـ كه طبعاً هر آشوبي لجامگسيخته هم هست ـ به سهولت و سرعت جاي متجاوز و قرباني تجاوز را در اذهان عمومي تغيير ميداد. قربانيان خشونت، برچسب آشوبگر ميخوردند و متهم به خرابكاري، غارت و برهم زدن امنيت و اعمال خشونت براي براندازي نظام سياسي حاكم ميشدند و متجاوزان و خشونتگران، افرادي كه نه عليه دانشجويان در مراكز علمي، كه عليه كانونهاي توطئه و آشوب اقدام كردهاند! و اين دقيقاً چيزي بود كه دشمنان آزادي و دموكراسي ميخواستند. در آن صورت هدفهايي كه به خاطر آنها، فاجعۀ 18 تير را آفريدند، به طور كامل تحقق مييافت. آنها عذر و بهانۀ كافي داشتند تا نه تنها حمله به كوي دانشگاه را توجيه كنند، بلكه به اقدامات بعدي خود در تعقيب و بازداشت فعالان جنبش دانشجويي و ديگر مبارزان آزاديخواه و سركوب كانونهاي اصلاحطلبي، مشروعيت بخشند.
به همان اندازه كه اين نگرانيها و تهديدها واقعي بودند، شايعۀ يك كودتاي قريبالوقوع بياساس مينمود. شايعهاي كه جز ايجاد هراس و ترس و تشديد آشفتگي و آشوب كاركردي نداشت. آنها كه براساس تحليلي نادرست از مدتها قبل و در هر موقعيت، در انتظار كودتايي از سوي محافل راست افراطي بودند، اين بار نيز چنين تصوري را دامن زدند و همان محافل هم چنين شايعهاي را تقويت ميكردند تا در سايۀ هراس و ترسي كه پديد ميآورد، از قبل هر نوع اقدام برحق و قانوني و عادلانهاي را از سوي نيروهاي آزاديخواه و اصلاحطلب و به ويژه جنبش دانشجويي عليه عاملان تجاوز و حمله به دانشجويان و نيز درخواست تعقيب و مجازات آنها را، خنثي و در نطفه خفه و متوقف سازند. به همين خاطر بلافاصله و در اولين فرصت، با استفاده از يك موقعيت در مصاحبهاي، امكان وقوع كودتا را مردود اعلام كردم تا به سهم خود آرامش و اطميناني را به جامعه و دانشجويان كه در آن لحظات حساس و بحراني بدان احتياج داشتند، براي آنها فراهم آورم. در چنان موقعيتي، فضاي اجتماعي به طور اعم و محيط دانشجويي، به طور اخص، بيش از هر چيز نياز به آرامش داشت تا در پرتو آن انديشيدن و اتخاذ تصميمات و انجام اقداماتي خردمندانه و مبتني بر مصالح جنبش اصلاحات و دانشجويان، امكانپذير گردد. ميبايست آن احساسات متراكمي كه مستعد انفجار بودند، با مجهز شدن به عقلانيت و دورانديشي، در بستري هدايت شود كه به تحقق هدفهاي اصلاحطلبان كمك ميكرد.
دچار شدن به يأس و سرخوردگي شديد و در نتيجه سقوط در ورطۀ انفعال و كنارهجويي از يكسو و درگير شدن در آشوب و خشونتي متقابل دو خطري بود كه جنبش اصيل دانشجويي و اعتراضات برحق و عادلانۀ عمومي را تهديد ميكرد. احساسات تحريك ميشد، فرصت اندكي براي خوب شنيدن و انديشيدن باقي ميگذاشت، به خصوص كه بعضي محافل سياسي خارجنشين با همۀ امكانات اطلاعرساني و تبليغاتي خود از دور در كوره آتش و آشوب ميدميدند و از برج عاج خود، مردم و دانشجويان را به انجام كارهايي فراميخواندند كه خود هرگز جرئت نزديك شدن به آن را نداشتند و بالاتر از آن متضمن هيچ منفعتي براي جنبش آزاديخواهي و دموكراسي در داخل كشور نبود و با واقعيتهاي درون جامعه، كمترين مطابقت و هماهنگي نداشتند. آنها سعي داشتند با استفاده از ضعف و يا خلأ يك رهبري قوي و فراگير داخلي، سكان هدايت احساسات و جنبش دانشجويي و تحركات مردمي را به دست گرفته، از دور و در جهت هدفهاي خود به حركت درآورند. به نظر ميرسيد كساني در داخل و يا از خارج، غير مسئولانه، دانشجويان و مردم خشمگين و به هيجان آمده را به مسيري سوق ميدهند كه خود حاضر نيستند مسئوليت پيامدهاي فاجعهبار آن را بپذيرند. و يك بار ديگر نوعي همسويي ميان دو راست افراطي داخلي و جهاني در دستكاري احساسات مردم و جنبش دانشجويي، به وجود آمده بود.
با اين دغدغهها بود كه در دومين روز به كوي دانشگاه شتافتم، آنجا كه دو گرايش با هم در نبرد بودند؛ يك طرف، احساسات به جوش آمدهاي كه ميخواست با خروج از كوي و پيوستن به امواج متظاهرين خيابانها و برداشتن همۀ مهارها و ملاحظات، نيروي خود را به صورت ويرانگر تخليه كند و بدين طريق خشم خود را فرونشاند، بيآن كه به نتايج آن براي هدفهاي جنبش بيندشد و طرف ديگر، عقلانيتي كه به دورانديشي و خردورزي دعوت ميكرد تا تدوام حركت و سلامت آن تضمين گردد. آن روز نيز چون روزهاي قبل و بعد از آن مسئولان سازمانهاي دانشجويي، تحكيم وحدت، در كوي دانشگاه و در دانشگاه تهران، همه سعي خود را در كنترل و هدايت مسئولانه و سنجيدۀ اعتراضات به كار ميبردند. آن روز در كوي، بلندگو و تريبوني بود كه افرادي به نوبت، از آن سخن ميگفتند. وقتي آنجا حضور يافتم، دانشجوياني كه متوجه شده بودند سعي كردند براي من هم نوبتي بگيرند تا از بلندگو صحبت كنم كه موفق نشدند. در همان جا كه ايستاده بودم تجمع كردند و خواستند تا صحبت كنم كه احساس كردم بايد دغدغههاي خود را با آنها در ميان بگذارم، تدريجاً بر تودۀ دانشجوياني كه جمع شده بودند، افزوده شد و من تا آنجا كه صدايم نيرو داشت پاسخم را به پرسشهاي آنان و نظرم را دربارۀ حادثۀ كوي و وقايعي كه در جريان است به گوش آنان رساندم. آنان هيجانزده ميخواستند بدانند در قبال جنايتي كه رخ داده، چه بايد بكنند؟ آيا آنجا بمانند يا به خيابانها بريزند و شهر را به آشوب بكشانند؟ اين كه انگيزۀ مهاجمين به كوي و دانشجويان چه بوده است و محركين و آمرين اصلي اين اقدام، چه هدفي را دنبال ميكنند و اين كه چرا دولت و رئيسجمهور آن گونه كه همگان انتظار داشتند، واكنش نشان ندادهاند؟ خشمي همراه با سرخوردگي در سخنان و پرسشهاي آنان مشاهده ميشد.
بيشتر به خاطر نوع عكسالعمل رهبران اصلاحطلب كه دانشجويان به آنان اميد بسته و اعتماد كرده بودند، ميگفتند ما دانشجويان براي حمايت از جنبش اصلاحات، در صف مقدم مبارزه قرار گرفتيم و با تشويق رهبران، بيشترين و مؤثرترين فشار را از پايين بر موانع وارد آمدهايم و حالا كه هدف تيغ كينه و انتقام آنان قرار گرفتهايم، پشت ما را خالي كردهاند و ما را تنها گذاشتهاند! همچنين از احتمال وقوع كودتا و انگيزۀ عاملان و پيامدهاي فاجعۀ كوي و فرجام جنبش اصلاحطلبي و وظايف و مسئوليتهاي جنبش دانشجويي پرسش ميكردند. من در پاسخ، دغدغهها، نگرانيها و نظريات خود را با آنان در ميان گذاشتم. گفتم كه توطئۀ كودتا واقعيت ندارد، نه آن كه قادر به انجامش نيستند، بلكه به اين دليل كه ضرورت و فايدهاي در آن نيست و مخاطرات و عواقب سوء آن براي خودشان خيلي بيشتر است. از طرح اين شايعه فقط براي ترساندن و ايجاد جو ارعاب و هراس استفاده ميشود. گفتم كه احساسات شما را درك ميكنم و خشم شما را مقدس ميشمارم، اما درست در اين موقعيتهاست كه ارزش تسلط بر خويش و روشن كردن چراغ انديشه و خردورزي آشكار ميشود. آبي در پشت ديوار انباشت شده و نيرويي عظيم متراكم گرديده است. يك حالت آن است كه سد شكسته شود و سيلي ويرانگر پديد آيد و هر چه بر سر راه است نابود كند و خود نيز لحظاتي بعد به خاموشي و نابودي گرفتار آيد.
چنين سيلي، ويرانگر خويش و غير خويش است، انفجاري است كه لحظهاي ـ بيش دوام نميآورد. حالت ديگر آن است كه براي هدايت آن نيروي عظيم در يك حركت مداوم و سازنده بستري تعبيه و مسيري تعيين شود. فراموش نكنيم كه راه به سوي آزادي و دموكراسي طولاني است، بايد به تداوم و استمرار حركت انديشيد، حركتهاي تند، مقطعي و گذرا، فقط اتلاف نيرو و فرصت است. اين نيروي به هيجان آمده، اگر از روي طرحي هدفدار و عقلايي به سوي مقصد هدايت شود، نه تنها هرز نميرود و تلف نخواهد شد و كوتاه زماني بعد، از يك خروش و غوغاي كركننده، فرو نخواهد نشست بلكه به عكس، با حركتي مداوم و قدرتي پايدار، آثار و نتايجي ماندني به وجود ميآورد. جنبش دانشجويي نيازمند سازمان يافتن و استراتژي و برنامهاي سنجيده و عقلايي است تا نيروي عظيم خود را در حركتي مداوم و مسالمتآميز براي نيل به آزادي و دموكراسي به كار گيرد. روي آوردن به اقدامات خشونتآميز، بدترين انتخاب ممكن است، زيرا نه فقط جامعۀ امروزي ما خشونت را برنميتابد و تأييد و حمايت نميكند، كه در چنان رويارويي، از آنجا كه مخالفان اصلاحات دست بالاتري دارند، پيروزي قطعي از آن آنان خواهد بود. كليد پيروزي جنبش اصلاحطلبي در مداومت و مسالمتآميز بودن آن است، دانشجويان نبايد فرصتي را كه براي انديشيدن و انجام اقدامات هدفدار و استراتژيك و گفتوگو با يكديگر و با مردم براي رسيدن به تفاهم و همدلي و سازمان دادن نيروهاي خود، بدان نياز دارند، با درگير شدن در آشوب و خشونت از دست بدهند. جنبش دانشجويي نميتواند جدا و مستقل از جنبش اجتماعي مردم براي آزادي، عدالت و مردمسالاري، به تنهايي بار تمامي مسئوليت را به دوش بكشد و به هدف برساند. پس بايد به لوازم پيوند خوردن با مردم بينديشد و در تقويت و اعتلاي يك جنبش اجتماعي و ملي براي آزادي و عدالت بكوشد.
جنبش دانشجويي به اين دليل هدف حملههاي كينهتوزانۀ محافل ارتجاعي و اقتدارطلب قرار گرفت كه در صدد بود سرپلي ميان حركت اصلاحطلبانه درون حاكميت و جنبشهاي اجتماعي درون جامعه به وجود آورد. ميخواست حلقۀ اتصال و پيوند ميان نيروهاي اصلاحطلب و دموكرات درون و بيرون حكومت باشد. بر اين نكته تأكيد كردم كه حركت كنوني اصلاحات كه از بالا و از درون حكومت آغاز شده، اگر مركز ثقل و تكيهگاه اصلي آن به درون جامعه، به ميان نيروها و لايههاي اجتماعي منتقل نشود و به سازماندهي قشرها و طبقات مولد و حامي آزادي و دموكراسي و عدالت، يعني كارگران، معلمان، روشنفكران و پيشهوران و مزدبگيران بخشهاي عمومي و خصوصي نپردازد، پيش از آن كه به هدفهاي خود نزديك شود، دچار وقفه و شكست خواهد شد. گفتم تردد نكنيد كه هر اقدام آشوبگرانه و هر حركت خشونتآميزي، به آساني سركوب و مهار خواهد شد، آشوبهاي خياباني، توفاني گذراست كه فقط چشم پديدآورندههاي خود را آزار خواهد داد. حتي در شرايط كنوني نگران اين هم نيستم كه در اثر بروز آشوب، با خطر مداخلۀ مستقيم قدرتهاي خارجي يا بروز شورشهاي قومي تجزيهطلبانه روبهرو خواهيم شد و يا استقلال و تماميت ارضي كشور در مخاطره خواهد افتاد.
چنين پيشامدهايي در حال حاضر زمينه و امكان وقوع ندارند، زيرا چنان كه خصلت هر آشوب و شورش كور و لجامگسيختهاي است، به سرعت سركوب و مهار ميشوند و پيش از آن كه فرصت به بروز چنان آثاري بدهد، فروكش خواهند كرد. افزون بر اين كه لايههاي اصلي جامعۀ ما از شورشها استقبال نخواهند كرد و به آنها ملحق نخواهند شد و در ضمن با توجه به مجموعۀ شرايط و عواملي عيني و ذهني موجود، از دل اين آشوبها، هيچ جنبش اجتماعي اصيل و فراگيري كه به دگرگونيهاي مثبت و سازنده بينجامد، داده نخواهد شد. بيش از اينها بايد نگران سرنوشت جنبش اصلاحطلبي و دموكراتيك بود و اگر نتواند بر ضعفهاي دروني خود غلبه كند و به انسجام و سازماننيافتگي برسد، اگر به يك جنبش اجتماعي و ملي فراگير تكامل پيدا نكند و در مسير مسالمتآميز با مشي عدم خشونت تداوم پيدا نكند، قطعاً در نيمۀ راه متوقف خواهد شد و بار ديگر دلسردي و يأس و انفعال گسترده نيروهاي اجتماعي و فعالان جنبش دانشجويي را دربرخواهد گرفت. البته اين حق دانشجويان و همۀ ملت ايران است كه مسئولان را براي معرفي و تعقيب و مجازات عاملان اصلي اين جنايت تحت فشار بگذارند و اين حق شماست كه از حريم كوي دانشگاه ـ كه محل تحصيل و زندگيتان است ـ دفاع كنيد و شايد معرفي آمران اين جنايت، بيشتر از مجازات عاملان كه مقصرند يا بازيخورده و ابزار و آلت دست واقع شدهاند، اهميت دارد. اما از همۀ اينها مهمتر، انديشيدن به لوازم تداوم حركت اصلاحات است. اگر شما در برابر اين نوع تهاجمات، بيدفاع هستيد، اگر حركت آرام و مسالمتآميز و قانوني شما اين گونه با خشونت روبهرو ميشود و رهبران اصلاحطلبان هم نميتوانند از حقوق فردي و اجتماعي شما به نحو مؤثري دفاع كنند، براي آن است كه اصلاحات از حمايت يك قدرت اجتماعي فراگير محروم است.
قدرتي سازمانيافته از ميليونها مردمي كه به اصلاحات رأي مثبت دادند، اما هماكنون به خاطر پراكندگي و سازماننايافتگي، قادر به حمايت مؤثر از آن نيستند. در نبود قدرت متشكل مردم، خشونتگران كه پشت به مافياي قدرت و ثروت دارند، يكهتاز ميدان خواهند بود. آنان شما را به مقابلۀ خشونتآميز ترغيب ميكنند، زيرا در چنين نبردي، پيروزي آنان قطعي است و به همين دليل و دلايل موجه ديگر، بايد از درگير شدن در خشونت به شدت اجتناب كرد. به جاي آن با آرامش ولي با جديت و پشتكار به تحكيم پايههاي جنبشهاي اجتماعي پرداخت. يك جنبش فراگير مردمي را كه هرمش به عدم خشونت متكي است، با خشونت نميتوان شكست داد و متلاشي كرد. سرزمين خشك جامعۀ سياسي ما به باراني مداوم و ملايم و پيگير احتياج دارد كه در زمين فرومينشيند و منابع حياتي ما را غني ميسازد و زمين را بارور و مستعد شكفتگي و زندگي مينمايد، نه رگبار تند و كوتاهي كه ديري نميپايد و در سطح جاري ميشود، خاك را ميشويد و به سيلي بنيانكن مبدل ميگردد. صبر، يعني پايداري و مداومت و همراه كردن احساسات پاك با خردورزي، و شعورمندي رمز پيروزي شما و پيروزي حقيقت، آزادي و عدالت، بر دروغ و استبداد و ستمگري است.
ش.د820326ف