تاریخ انتشار : ۰۹ ارديبهشت ۱۳۸۹ - ۰۹:۴۳  ، 
شناسه خبر : ۱۱۸۶۳۳
مقدمه: تفاوت هر نظام اقتصادى با سایر نظام‏هاى اقتصادى، برگشت به امورى از جمله مبانى فلسفى آن دارد. مبانى مکتبى، ارزش‏ها و اهداف، برخى دیگر از مؤلفه‏هاى تعیین‏کننده میزان تمایز هر نظام اقتصادى از سایر نظام‏هاى اقتصادى است. استقلال فکرى ما در ساحت اقتصادى، آن گاه حاصل مى‏شود که نظام اقتصاد اسلامى بر اساس جهان‏بینى، ارزش‏ها و اهداف خاص آن، کشف و طراحى گردد. اگر هدف نهایى در فعالیت‏هاى اقتصادى ـ چه در حوزه تولید و چه در زمینه توزیع و مصرف ـ تنها پاسخ دادن به امیال شهوانى و مادى باشد، الگوهاى رفتارى در عرصه فعالیت‏هاى اقتصادى بسیار متفاوت از الگوهاى رفتارى‏اى خواهد شد که هدف غایى کسب رضایت خداوند متعال باشد. حتى اگر جامعه در تلاش اقتصادیش هدف میانى خود را بسط عدالت اجتماعى و اقتصادى قرار دهد، الگوهاى رفتارى اقتصادیش نیز متفاوت از جامعه‏اى خواهد بود که آمال و آرمان‏هاى فعالیت‏هاى اقتصادیش فقط برآوردن امیال مادیش باشد. نظام اقتصادى حاکم بر دنیاى فعلى، بر اساس تفسیر خاصى که از خدا، جهان، انسان و جامعه دارد، بنیان‏هاى خود را مستحکم کرده است. بر اساس تفاسیر ویژه از مقوله‏هاى فوق، در نهایت، انسان محورى را در همه فعالیت‏هاى اقتصادیش اصل قرار داده، نظام اقتصادى سرمایه‏دارى لیبرال را طراحى و در خارج پیاده کرده است. در این نظام، الگوهاى رفتارى در عرصه فعالیت‏هاى اقتصادى، برخاسته از حقوق اقتصادى ویژه‏اى، و حقوق اقتصادى به نوبه خود در بستر مبانى مکتبى نظام اقتصادى آن، شکل گرفته و مبانى مکتبى آن بر اساس دیدگاه خاصى که نسبت به مقوله‏هاى خدا، جهان، انسان و جامعه ارائه مى‏دهد، سامان یافته است. به عنوان مثال در الگوى پس‏انداز و سرمایه‏گذارى یکى از عوامل تعیین‏کننده میزان پس‏انداز و سرمایه‏گذارى، نرخ بهره است که طبق ضوابط حقوق اقتصادى، لازم است افراد در فعالیت‏هاى اقتصادى خود آن را بر اساس توافق، رعایت کنند. این ضابطه حقوقى به نوبه خود ریشه در این امر دارد که استفاده از ربا در فعالیت‏هاى اقتصادى بلامانع مى‏باشد. یکى از ریشه‏هاى چنین دیدگاهى مى‏تواند چنین مبناى فلسفى درباره خداوند متعال باشد که : «خداوند در هدایت بشر به هدایت تکوینى اکتفا کرده است و چیزى به نام هدایت تشریعى و شریعت در عرصه‏هاى مختلف اجتماعى ارائه نداده است.» بنابراین اگر دیدگاههاى اسلام در مبانى فلسفى مربوط به نظام اقتصادى با مبانى فلسفى سایر نظام‏هاى اقتصادى متفاوت باشد، باید بپذیریم که مبانى مکتبى، حقوق اقتصادى، الگوهاى اقتصادى و در نتیجه نظام اقتصادى اسلام با نظام‏هاى اقتصادى دیگر متفاوت مى‏باشد. به همین خاطر است که امام خمینى (ره) مى‏فرمایند: اسلام داراى سیستم و نظام خاص اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى است که براى تمام ابعاد و شئون زندگى فردى و اجتماعى قوانین خاصى دارد و جز آن را براى سعادت جامعه نمى‏پذیرد . (1) مقدمه این نوشتار را با ذکر چند مطلب به پایان مى‏بریم: 1. در این پژوهش به دنبال بررسى مبانى فلسفى نظام اقتصادى از دیدگاه على (علیه السلام) هستیم، اما به جهت نشان دادن اهمیت و جایگاه بحث در نظریه‏هاى اقتصادى، ابتدا ناچاریم در هر بخشى به ادبیات و برخى نظریه‏هاى موجود از دیدگاه نظام اقتصادى مسلط بر دنیاى کنونى ـ نظام سرمایه‏دارى لیبرال ـ اشاره مختصرى داشته باشیم، سپس دیدگاه على (علیه‏السلام) را تبیین و تفاوت آن دو دیدگاه را نشان دهیم. 2. عمده منابع تحقیق به لحاظ ماهیت بحث ـ نهج‏البلاغه و غررالحکم خواهد بود. زیرا در این نوشتار باید با تکیه بر گفتار حضرت (علیه‏السلام) به تحقیق بپردازیم و غالب گفتار آن حضرت درباره موضوع مورد بحث نیز در این دو منبع جمع‏آورى شده است. 3. در برخى موارد از آیات و روایات سایر معصومین (علیه‏السلام) استفاده خواهیم کرد. این امر به دو جهت لازم است: یکى به جهت نشان دادن میزان نزدیکى دیدگاههاى آن حضرت (علیه‏السلام) با آیات الهى و روایات سایر معصومین (علیه‏السلام)؛ جهت دیگر، گاهى ممکن است گفتار مهمى از حضرت (علیه‏السلام) به ما رسیده باشد، ولى استناد ضعیف باشد، لذا با استفاده از گفتار سایر معصومین (علیه‏السلام) ـ از باب کلامهم واحد ـ مى‏توان محتواى گفتار حضرت (علیه‏السلام) را تقویت نمود. 4. روش تحقیق: مطالعه منابعى که محتوى کلام على (علیه‏السلام) مى‏باشند، جمع‏آورى گفتار حضرت (علیه‏السلام)، تحلیل و نتیجه‏گیرى با تکیه بر روش استقرا و قیاس، مورد نظر مى‏باشد . 5. فرضیه تحقیق: بین مبانى فلسفى نظام اقتصادى از دیدگاه على (علیه‏السلام) و بین مبانى فلسفى نظام اقتصادى مسلط کنونى بر جهان، تفاوت‏هاى اساسى وجود دارد. 6. در ترجمه کلمات امیرالمؤمنین (علیه‏السلام)، سعى ما بر آن است که ترجمه ارائه شده حتى‏المقدور هماهنگ با ترجمه نهج‏البلاغه عبدالحمید آیتى باشد، در غیر این‏صورت مشخصات نهج‏البلاغه مورد کاملا بیان مى‏شود تا تفاوت مأخذ مشخص گردد. 7. مطالب هر یک از عناوین این مقاله از دیدگاه امام على (علیه‏السلام) چنان گسترده است که هر کدام مقاله مستقلى را مى‏طلبد، لذا ناچاریم خیلى به شرح و بسط کلمات آن حضرت نپردازیم و از کلماتى که گویایى لازم را در مطلب مورد استناد داشته باشد، استفاده کرده، یا به حداقل شرح گفتار آن حضرت (علیه‏السلام) اکتفا کنیم. 8. این پژوهش در چند بخش زیر به سامان مى‏رسد.

بخش اول، کلیاتى پیرامون مفهوم نظام و نظام اقتصادى، مبانى فلسفى، اهداف نظام اقتصادى و ... مى‏باشد. در بخش دوم، خداشناسى؛ در بخش سوم، جهان‏شناسى؛ در بخش چهارم، انسان‏شناسى؛ و در بخش پنجم، جامعه‏شناسى از دیدگاه على (علیه‏السلام) مورد بحث قرار مى‏گیرد. سرانجام در خاتمه به جمع‏بندى و نتیجه‏گیرى مى‏پردازیم.
لازم به یادآورى است که در پنج بخش فوق به مباحثى مى‏پردازیم که نظام اقتصادى متأثر از آنها باشد.
مفاهیم و کلیات (2)
در این بخش مفاهیمى چون نظام و نظام اقتصادى، مبانى فلسفى و مکتبى، و اهداف نظام اقتصادى را تعریف مى‏کنیم.
همچنین ارتباط منطقى این مفاهیم با یکدیگر نیز مورد توجه مى‏باشد. این بخش فقط جهت فراهم نمودن زمینه و بستر براى بحث اصلى مى‏باشد. بنابراین، از پرداختن به دیدگاههاى گوناگون پرهیز مى‏کنیم.
نظام
براى نظام تعاریف گوناگونى ارائه داده‏اند، اما تعریفى که براى نظام اقتصادى بیشتر قابل استفاده باشد، عبارت است از:
نظام در تئورى عمومى نظام‏ها به مجموعه‏اى از اجزاى به هم وابسته گفته مى‏شود که در راه نیل به هدف‏هاى معینى با هم، هماهنگى دارند. (3)
این تعریف هر مجموعه‏اى را که اجزایش از دو ویژگى هم‏آهنگى و هدف‏دار بودن برخوردار باشند، شامل مى‏شود. بر این اساس، سه نوع نظام زیر از هم قابل تفکیک مى‏باشد:
.1 نظام‏هاى تکوینى غیررفتارى؛ مانند نظام آفرینش و نظام موجود در دستگاه گوارش انسان .
.2 نظام‏هاى مصنوعى غیررفتارى؛ همانند نظام موجود در اتومبیل و هواپیما.
.3 نظام‏هاى رفتارى؛ اجزاى این نظام‏ها رفتارهاى ارادى بشر است. چون این رفتارها همواره بر اساس چهان‏بینى و ارزش‏هاى مورد قبول انسان شکل مى‏گیرد، بنابراین در تعریف نظام‏هاى رفتارى، عنصر دیگرى به نام مبانى فلسفى (جهان‏بینى) و مبانى مکتبى (ایدئولوژى) وارد مى‏شود. بر این اساس، «نظام رفتارى، مجموعه‏اى از رفتارهاى ارادى انسان است که بر اساس مبانى فلسفى و مکتبى معین، در جهت نیل به اهداف مشخص هم‏آهنگى کامل دارند.»
نظام اقتصادى
نظام اقتصادى نوعى نظام رفتارى است. اجزاى نظام اقتصادى رفتارهاى ارادى انسان‏ها در سه حوزه تولید، توزیع و مصرف مى‏باشد؛ رفتارهایى همانند پس‏انداز، سرمایه‏گذارى، تولید و توزیع در ارتباط با منافع اقتصادى و اموال و شرکت‏کنندگان در نظام بر اساس الگوهاى رفتارى خاصى شکل مى‏گیرد.
بنابراین نظام اقتصادى را مى‏توان بدین نحو تعریف نمود: «نظام اقتصادى عبارت است از مجموعه‏اى از الگوهاى رفتارى که شرکت‏کنندگان در نظام را به یکدیگر و به اموال و منابع براساس مبانى مشخص پیوند داده و در راستاى اهداف معینى به نحو هم‏آهنگ براى کسب بیشترین موفقیت اقتصادى سامان یافته است.» (4)
مبانى فلسفى نظام اقتصادى
منظور از آن، جهان‏بینى است که حاکم بر رفتار اقتصادى است و رفتار اقتصادى مطابق با آن شکل مى‏گیرد و مشتمل بر قضایایى است که با کلمه «هست» یا «نیست» بیان مى‏شود. موضوع آن خدا، انسان، جامعه و دنیاى مادى و اخروى مى‏باشد.
مبانى مکتبى نظام اقتصادى
مبانى مکتبى به مجموعه‏اى از قضایاى کلى دستورى (بایدى) است که داراى ویژگى‏هاى زیر مى‏باشد:
.1 زیربناى نظام و حقوق اقتصادى است؛
.2 برگرفته از مبانى فلسفى نظام اقتصادى است؛
.3 در تعیین عناصر نظام اقتصادى و چگونگى ارتباط بین آنها مؤثر است؛
.4 زمینه‏ساز حرکت به سمت اهداف مى‏باشد.
اهداف نظام اقتصادى
این اهداف، مقاصدى است که نظام اقتصادى براى رسیدن به آن طراحى شده است و برگرفته از مبانى فلسفى نظام اقتصادى مى‏باشد. به طور منطقى باید اهداف نظام با اهداف شرکت‏کنندگان در نظام هم‏آهنگ باشد؛ براى مثال اگر هدف نظام اقتصادى رسیدن به رفاه مادى است، باید اهداف دولت و مردم نیز به نحوى باشد که فعالیت هر یک از آنها را در مسیر رفاه قرار دهد .
در پایان ذکر این نکته لازم است که هر چند اهداف و مبانى مکتبى نظام اقتصادى در اینجا مورد بحث ما نخواهد بود، اما به جهت نشان دادن اهمیت بحث مورد نظر ما (مبانى فلسفى نظام اقتصادى) و ارتباط شدید آن با اهداف و مبانى مکتبى لازم بود اشاره‏اى کوتاه به آنها داشته باشیم.
دو دیدگاه نسبت به نظام اقتصادى
بر اساس یک دیدگاه، بهترین و کارآترین نظام اقتصادى در عالم خارج وجود دارد. وظیفه متفکران اقتصادى تنها درک و کشف آن و هماهنگ شدن با آن مى‏باشد و باید از دخالت‏هاى ناروایى که سبب اختلال کارکرد آن مى‏شود، پرهیز نمود. (5)
آدام اسمیت، نفع شخصى مادى را تحت عنوان «تئورى دست نامرئى» مهم‏ترین عامل ایجاد، حفظ و هماهنگى چنین نظام اقتصادى مى‏شمارد و همچنین جستجوى نفع شخصى را عامل اساسى در رفع تمانع منافع فرد و اجتماع مى‏داند. (6)
بر اساس دیدگاه دوم که توسط «اجتماعیون دولتى» ارائه شده است، نظام اقتصادى بر حسب ضرورت طبیعى و غریزى شکل نمى‏گیرد، بلکه سازمان‏هاى تاریخى وجود دارند که با سازمان دادن به خود و وضع قوانین مناسب و اجراى مناسب آن، نقش مؤثرى در ایجاد نظام اقتصادى دارند. به عبارت دیگر دولت‏ها باید قوانین مربوط به فعالیت‏هاى افراد و سازمان‏ها را وضع، اجرا و پاسدارى نمایند. (7)
تفاوت اساسى این دو دیدگاه آن است که بر اساس دیدگاه اول، طراحى نظام اقتصادى مطابق با مبانى فلسفى، مکتبى، اهداف و حقوق اقتصادى بى‏معناست؛ زیرا نظام اقتصادى در عالم خارج موجود است، بنابراین نیازى به بررسى مقوله‏هاى فوق جهت طراحى نظام اقتصادى نمى‏باشد . پس وظیفه متفکران اقتصادى بر طبق این دیدگاه تنها مطالعه آن به روش علمى جهت شناسایى دقیق‏تر آن و رفع موانع کارکرد طبیعى آن مى‏باشد. ولى بر اساس دیدگاه دوم، نظام اقتصادى مى‏تواند یک طرح جامع جهت دگرگون نمودن عالم واقع باشد. این طرح جامع با استفاده از مبانى فلسفى، مکتبى، اهداف و حقوق اقتصادى خاصى امکان‏پذیر مى‏باشد.
این تفکیک در پژوهش‏هاى اسلامى از اهمیت ویژه‏اى برخوردار است. در این پژوهش، در پى نشان دادن تفاوت مبانى فلسفى نظام اقتصادى از دیدگاه على (علیه‏السلام) ـ که با دیدگاه دوم هم‏خوانى دارد ـ با مبانى فلسفى نظام اقتصاد سرمایه‏دارى ـ که با دیدگاه اول هماهنگ است ـ مى‏باشیم.
خداشناسى
نظام اقتصاد سرمایه‏دارى لیبرال با انتشار کتاب «ثروت ملل» آدام اسمیت تولد یافت. اما با انتشار کتاب معروف «نظریه عمومى اشتغال، بهره و پول» کینز، به افول گرایید. سرانجام میلتون فریدمن با انتشار کتاب «سرمایه‏دارى و آزادى» جانى تازه به نظام سرمایه‏دارى لیبرال داد. وى هم‏اکنون از مدافعان سرسخت آن نظام است. (8)
یکى از اساسى‏ترین مبانى فلسفى نظام اقتصاد سرمایه‏دارى «دئیسم» مى‏باشد. بر اساس اعتقاد به دئیسم، خداوند همانند ساعت‏سازى است که جهان را شبیه ساعت خلق و آن را به حال خود رها کرده است و هیچ‏گونه دخالت و هدایت تکوینى و تشریعى در آن ندارد. خداوند نظام طبیعى را که کارآمدترین نظام است در آن قرار داده، به گوشه‏اى رفته است. نظام اقتصادى نیز جزیى از نظام طبیعى است که خداوند در آن هیچ دخالتى ندارد و از طریق هماهنگى افراد با نظام طبیعى که به وسیله «دست نامرئى» از ناحیه جست و جوى منافع مادى شخصى حاصل مى‏شود، به بهترین وجه شکل مى‏گیرد. اگر هر کس در فعالیت‏هاى اقتصادى خود تنها نظرش به حداکثر کردن لذت و منافع مادى شخصى باشد، منافع مادى اجتماعى به خودى خود به حداکثر خواهد رسید . این پروسه نظام اقتصادى که جزیى از نظام طبیعى جهان است هیچ نیازى به دخالت و یا هدایت تکوینى و تشریعى خداوند ندارد. (9)
وقتى خداشناسى از دیدگاه على (علیه‏السلام) مورد بررسى قرار گیرد، معلوم خواهد شد که این دو دیدگاه تا چه حد با هم تفاوت خواهد داشت. آن‏گاه اجمالا به تفاوت نقش این دو دیدگاه در عرصه اقتصاد اشاره‏اى مختصر خواهیم کرد.
ب. خداشناسى از دیدگاه امام على (علیه‏السلام)
در این نوشتار به ابعاد مختلف خداشناسى از دیدگاه امام على (علیه‏السلام) نمى‏پردازیم؛ بلکه فقط شناسایى رابطه خداوند با جهان طبیعت و انسان، مد نظر مى‏باشد.
یعنى به دنبال توحید افعالى در این دو گستره هستیم. یقین به توحید افعالى خداوند متعال، ویژگى خاصى به اعمال و رفتار انسان در صحنه زندگى مى‏بخشد. این یقین موجب خواهد شد که انسان در عرصه فعالیت‏هاى اقتصادى به نحوى رفتار کند که با رفتارهاى انسان غیرموحد، کاملا متفاوت باشد. زیرا اعتقاد به توحید افعالى، رابطه خدا را با انسان و طبیعت به نحوى معرفى مى‏کند که با خداشناسى مبتنى بر دئیسم، کاملا متفاوت مى‏باشد. نظام اقتصادى ـ با تکیه بر تعریف پیشین ـ یک نظام رفتارى است، و تأثیرپذیرى این نظام از رفتارهاى برخاسته از اعتقاد به توحید افعالى کاملا آشکار و همچنین متفاوت از تأثیرپذیرى نظام اقتصادى برخاسته از اعتقاد به دئیسم مى‏باشد. در بررسى کلام امام على (علیه‏السلام) اعتقاد به توحید افعالى خداوند متعال، کاملا آشکار مى‏گردد و به دنبال آن مى‏توان رابطه خاص خدا را با انسان و جهان معرفى نمود که رفتارهاى ویژه‏اى را در ساحت اقتصادى الزام خواهد نمود.
الف. رابطه خدا با جهان طبیعت
1. رابطه خالقیت
در رابطه با خالقیت هستى و جهان طبیعت مطالب ارزشمند فراوانى در کلمات حضرت (علیه‏السلام) وجود دارد؛ اما آنچه در این بحث حائز اهمیت است این امر مى‏باشد که خداى متعال جهان طبیعت را با همه اجزایش خلق کرده و خلقت همچنان استمرار دارد.
امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) در گفتار فراوانى خدا را خالق جهان طبیعت معرفى مى‏کند (10) که به چند نمونه آن اشاره مى‏شود:
کانت‏السماوات والارض فطرته و ما فیهن و ما بینهن، و هوالصانع لهن؛ فلامدفع لقدرته. (11)
آسمان‏ها و زمین و هر چیزى که در آنها و بین آسمان و زمین قرار دارد همه مخلوق خداى متعال هستند و هیچ مانعى براى قدرت خداى متعال وجود ندارد.
از این بیان فهمیده مى‏شود که جهان طبیعت مخلوق الهى است و خداوند تنها فاعل مستقل کل اشیاى‏عالم است و هیچ‏چیز مانع قدرت الهى در خلقت اشیا نمى‏باشد. و به همین معنا خداوند متعال خود را در قرآن معرفى مى‏کند: «لاإله إلا هو خالق کل شی‏ء فاعبدوه.» (12) ؛ هیچ معبودى جز خدا نیست. او آفریدگار همه‏چیز است؛ پس او را پرستش کنید.
گفتار پیشین حضرت خالقیت خداوند متعال را به نحوى فراگیر نسبت به همه اشیاى زمین و آسمان و آنچه بین آنهاست، مطرح مى‏کند که استمرار خلقت از آن قابل استنباط است. کما این که آیه فوق نیز چنین دلالتى دارد؛ زیرا هر لحظه در عالم طبیعت امورى ایجاد مى‏شوند و فاعل مستقل همه آنها خداى متعال است. حضرت (علیه‏السلام) در کلمات دیگرى به استمرار خلقت الهى تصریح مى‏فرمایند:
سپاس خدایى را که هرگز مرگ او را فرانمى‏گیرد: «لانه کل یوم فى شأن من إحداث بدیع لم یکن.»؛ چرا که او در هر لحظه‏اى خلقت جدیدى دارد که پیش از آن وجود نداشت. (13)
2. رابطه ربوبیت
در زبان عربى «رب» به معناى تربیت کرده است و به نحو استعاره در کسى که تربیت‏کننده است، استعمال مى‏شود. بنابراین «ربوبیت» به معناى تدبیر و ساماندهى یک شى‏ء است. اطلاق کلمه رب بر خداوند متعال به معناى آن است که خدا تدبیر همه امور عالم را بر عهده دارد و پرورش‏دهنده و مراقب آنهاست.
در کلمات امام على (علیه‏السلام) فراوان تدبیر امور عالم به خداوند متعال نسبت داده شده است. (14) در یکى از این کلمات آمده است:
ظهر للعقول بما ارأنا من علامات التدبیرالمتقن والقضاء المبرم. (15)
براى صاحبان خرد، نشانه‏هاى تدبیر متقن و حکم سدید الهى آشکار مى‏باشد.
در برخى گفتارشان به صراحت تدبیر همه امور عالم، و دنیا و آخرت را به دست خداى متعال بیان مى‏کند. (16)
سپاس خدایى را که ... انجام‏دهنده هر امرى است که اراده مى‏کند، داناى به امور غیب، آفریننده آفریده‏ها و نازل‏کننده قطرات باران است، و «مدبر امرالدنیا والآخرة»؛ تدبیرکننده امر دنیا و آخرت است. (17)
تدبیر الهى آن چنان گسترده است که: «هیچ‏چیز خارج از دایره تدبیر او نمى‏باشد.» (18) خداى متعال در تدبیرش هیچ نیازى به شریک نداشته، به تنهایى تمام امور دنیا و آخرت را بر عهده گرفته است: «و لا ند له فى‏الربوبیته.»؛ (19) یعنى خداى متعال در تدبیرش هیچ شریکى ندارد.
در نظر امام على (علیه‏السلام) تدبیر الهى چنان ذى‏نفوذ است که گاهى باعث مى‏شود تصمیمات دقیق بندگانش در هم ریزد و امور عبدش به سمتى حرکت کند که خواسته وى نیست. امام حسین (علیه‏السلام) مى‏فرماید:
مردى از امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) پرسید: شما چگونه خدا را شناختید؟ حضرت (علیه‏السلام) فرمود: به وسیله فسخ تصمیم و به ثمر نرسیدن تلاش‏ها، زیرا هنگامى که براى امرى تلاش مى‏کردم، بین من و سعیم مانع مى‏شد و زمانى که تصمیم به کارى مى‏گرفتم، قضاى الهى مخالف با آن مى‏شد، بنابراین دانستم که تدبیر امور من به دست کس دیگرى است. (20)
وقتى به قرآن مراجعه مى‏کنیم هماهنگى بین گفتار امام على (علیه‏السلام) و حدود هزار آیه که ربوبیت الهى را بیان مى‏کند، به وضوح آشکار مى‏گردد. در آیات قرآن تعابیرى همانند : «رب»، «رب‏العالمین». «رب‏السموات والارض»، «رب‏العرش»، «رب‏المشارق والمغارب»، «رب‏السموات السبع»، «رب‏الناس» و «رب‏الفلق» فراوان آمده است.
3. رابطه مالکیت
مقصود از مالکیت، مالکیت حقیقى است، نه مالکیت اعتبارى. از دیدگاه امام على (علیه‏السلام) تمام هستى ملک حقیقى خداى متعال است: «له ما فى‏الارضین والسماوات و ما بینهما.» (21) ؛ آنچه در زمین‏ها و آسمان و بین آن دو است همه مال خدا است.
گویا این کلام حضرت (علیه‏السلام) نوعى دیگر از بیان الهى است که مى‏فرماید: «و لله ما فى‏السموات و ما فى‏الارض.» (22) ؛ آنچه در زمین و آسمان است همه از آن خداى متعال است.
4. رابطه احاطه و سلطه
در گفتار فراوانى، امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) احاطه وجودى و علمى خدا را بر تمام موجودات جهان بیان مى‏کند. در برخى از آنها فقط به احاطه وجودى، (23) در بعضى دیگر احاطه علمى (24) و در مواردى نیز هم احاطه علمى و هم وجودى اشاره شده است. (25) به ذکر نمونه‏اى از گفتار آن حضرت (علیه‏السلام) که هم دلالت بر احاطه وجودى و هم احاطه علمى خداوند متعال دارد، اکتفا مى‏شود:
قد علم السرائر، و خبر الضمائر، له الاحاطة بکل شى‏ء، والغلبة لکل شى‏ء، والقوة على کل شى‏ء. (26)
خداى متعال داناى به تمام اسرار عالم و ضمیر انسان‏هاست، بر همه چیز احاطه و غلبه دارد و توانا بر هر امرى است.
گفتار فوق مى‏تواند بهترین تفسیر براى کلامى الهى باشد: «کان‏الله بکل شى‏ء محیطا.» (27) ؛ خداوند متعال بر همه اشیاى عالم مسلط است.
5. رابطه قیومیت
قیومیت خداوند متعال بیان‏گر آن است که خدا برپادارنده جهان هستى و قوام آن از او است . این مطلب هم به نحو صریح و هم مفهوم آن در بسیارى از بیانات على (علیه‏السلام) آمده است. (28) برخى منابع روایى مطلب ذیل را از آن حضرت نقل کرده‏اند:
کل شى‏ء خاشع له، و کل شى‏ء قائم به، غنى کل فقیر، و عز کل ذلیل. (29)
همه‏چیز خشوع‏کننده خدا و قائم به او هستند، هم او بى‏نیازکننده هر فقیرى و عزیزدارنده هر دلیلى است.
هماهنگى کامل بین گفتار امام على (علیه‏السلام) و کلام خداى متعال از این آیه، کاملا آشکار مى‏باشد: «الله لاإله إلا هو الحى القیوم.»؛ (30) نیست خدایى جز خداى یکتا که زنده و برپادارنده همه امور است.
این روابط بیان شده آن چنان واضح و گویا است که نیازى به هیچ‏گونه توضیح ندارد.
شاید بتوان روابطى بیش آنچه بین خداى متعال و جهان هستى از گفتار امام على (علیه‏السلام) که در حوزه اقتصاد مؤثر باشد، برشمرد؛ اما براى نشان دادن ویژگى‏هاى نظام اقتصادى از دیدگاه آن حضرت (علیه‏السلام) و تمایز آن از سایر نظام‏هاى اقتصادى به همین مقدار اکتفا مى‏گردد.
ب. رابطه خدا با انسان
هر چند روابط برشمرده پیشین، شامل رابطه خدا و انسان نیز مى‏باشد، ولى روابط اختصاصى نیز بین خداوند و انسان‏ها وجود دارد که در عرصه تحلیل‏هاى اقتصادى از جایگاه ویژه‏اى برخوردار مى‏باشد. به چند نمونه مهم آن، اشاره مى‏گردد:
1. هدایت تکوینى انسان
منظور از هدایت تکوینى هر موجودى، به فعلیت درآوردن استعدادها و به کمال رساندن آن موجود مى‏باشد. هر چند این هدایت تکوینى شامل همه موجودات عالم مى‏شود، اما هدایت انسان به عنوان کسى که رفتارهاى اقتصادى او در سازمان دادن نوع نظام اقتصادى مؤثر است، از منزلت ویژه‏اى در این بحث برخوردار است. هر چند گفتار حضرت (علیه‏السلام) در این باب فراوان است، (31) ولى به ذکر یک نمونه آن اکتفا مى‏شود:
اى انسان آفریده شده در حد اعتدال!، اى آن‏که در تاریکى رحم‏ها و در پرده‏هاى تو بر تو نگهداریت کرده‏اند! آفرینش تو از گل خالص آغاز شد و در قرارگاهى مطمئن جایت دادند . تا زمانى معلوم و تا مدتى که بهره توست. در شکم مادر خود مى‏جنبیدى و به دعوت کس پاسخ نهى گفتى و آواز کسى شنیدن نتوانستى. سپس، تو را از قرارگاهت بیرون راندند. به سرایى آمدى که هرگز آن را ندیده بودى و راه رسیدن به منافع آن را نمى‏شناختى. پس چه کسى تو را به کشیدن غذا از پستان مادر راه نمود و به تو آموخت که نیازها و خواسته‏هایت را از کجا طلب کنى؟ هیهات! آن که در شناخت صفات کسى که اندام و اعضا دارد، ناتوان است، از شناخت صفات آفریدگارش ناتوان‏تر است. و هر چه او را به صفات مخلوقاتش محدود کند، از شناخت او دورتر گردیده است. (32)
این گفتار حضرت (علیه‏السلام) به نحو کامل اعلام از هدایت تکوینى انسان دارد. بیان، آن چنان گویاست که نیازمند هیچ‏گونه توضیح نمى‏باشد. بلکه خود توضیح کلام خداى متعال است که مى‏فرماید: «قال ربناالذى اعطى کل شى‏ء خلقه ثم هدى.» (33) ؛ [موسى‏] گفت: پروردگار ما همان کسى است که به هر موجودى، آنچه لازم آفرینشش بود، داده، سپس هدایتش کرده است.
2. هدایت تشریعى
هدایت تشریعى انسان، به معناى نشان دادن راه کمال و سعادت او مى‏باشد.
چنان که گذشت، مکتب دئیسم که زیربناى فلسفى تفکر لیبرالیسم اقتصادى مى‏باشد، انسان را بى‏نیاز از هدایت تشریعى مى‏داند، و اعلام مى‏کند که عقل انسان به تنهایى قادر است هم سعادت و کمال خود را شناسایى کند، و هم توانایى کافى را در تشخیص راه وصول به آن را داراست. اما آموزه‏هاى امام على (علیه‏السلام) در تعداد زیادى از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه و سایر منابع روایى، غیر از آن است. (34) حضرت (علیه‏السلام) نیاز انسان به هدایت تشریعى جهت شناسایى کمال و سعادت انسان و همچنین راه وصول آن را به صراحت بیان مى‏کند:
پیامبران را بر جن و انس مبعوث فرمود (بعث الى‏الجن والانس رسله)، تا پرده از چهره دنیا برگیرند و مردم را از بدیها و سختى‏هایش برحذر دارند، و بر ایشان از دنیا مثل‏ها آورند و دیدگانشان را به معایب آن بشایند و بناگهان درآیند و سخنى عبرت‏آمیز گویند، از دگرگونى‏هاى آن چون تندرستى‏هاى آن و بیمارى‏هاى آن و حلال آن و حرام آن و آنچه خدا براى فرمانبرداران مهیا کرده و آنچه براى بزهکاران از بهشت و دوزخ و بزرگوارى و خوارى. (35)
در خطبه دیگرى مى‏فرماید: «خداوند محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) را فرستاد تا راه عذر را بر آنها ببندد.» (36) یا «زمانى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) را مبعوث کرد که مردم از کارهاى نیکو فاصله گرفته و امت‏ها به جهل و نادانى روى آورده بودند» (37) ، و یا این که «خداوند انبیاى خود را فرستاد تا بیان‏کننده حق و سفیرانى بین خالق و مخلوق باشند.» (38)
مطالب بیان شده صراحتا بیانگر لزوم وحى براى رسیدن به کمال و سعادت بشرى مى‏باشد.
3. رابطه رزاقیت
على (علیه‏السلام) درباره رازقیت خداوند متعال مطالب فراوانى فرموده، ابعاد مختلف آن را بیان کرده‏اند. در یک نگاه شاید بتوان چنین گزارشى ارائه نمود: «روزى انسان‏ها دو نوع است: روزى‏اى که انسان به دنبال آن مى‏دود و روزیى که به سراغ انسان مى‏آید حتى اگر انسان در پى آن نباشد. (39) چون انسان‏ها مخلوق خداوند متعال هستند، خدا آنها را دوست دارد و به آنها روزى مى‏دهد، (40) بلکه بر خود لازم کرده است که رویشان را اعطى کند (41) و توسعه در رزق و روزى مردم را مورد نظر خود قرار بدهد. (42)
همو به نحو عادلانه روزى آنها را تقسیم مى‏نماید. (43) در نگاه آن حضرت (u) خداوند متعال روزى بندگانش را تقدیر و اندازه‏گیرى مى‏کند (44) و با توسعه و تضییق آن، انسان‏ها را در معرض آزمایش قرار مى‏دهد. (45) اما خداوند براى بندگان مؤمن خود امتیاز دیگرى قرار داده است و روزى آنها را از مجارى‏اى که هیچ‏گاه گمانش را نمى‏برند (من حیث لایحتسب) مى‏دهد.» (46)
آیات فراوانى از قرآن، خداوند متعال را در روزى دادن انسان بدین نحو معرفى کرده است : «اى پیامبر! خداى متعال به هر کسى بخواهى، بى‏حساب، روزى مى‏دهد. (47) کلیدهاى آسمان‏ها و زمین از آن خداست و روزیش را براى هر کسى بخواهد مقدر و گسترش مى‏دهد .» (48)
ممکن است افرادى با مطالعه این امور چنین شبهه‏اى به ذهن آنها برسد: چگونه ممکن است خداى متعال روزى افراد را بدون حساب بدهد، آیا این امر برخلاف حکمت الهى نیست؟
مقصود از توسعه در رزق و بى‏حساب دادن روزى، بدون عوض مى‏باشد. یعنى روزیى که خداى متعال به بندگانش مى‏دهد از آنها چیزى دریافت نمى‏کند. هر چند هر کسى در راه کسب روزى تلاش مى‏کند؛ اما نمى‏توان آن را به ازاى روزى الهى به شمار آورد؛ چرا که توان کار و تلاش را نیز خداى متعال بدون عوض، به ما ارزانى داشته است. (49)
پرسش مهم‏تر آن که کسى ممکن است بگوید: وقتى که روزى مردم را خداوند تقدیر مى‏کند و از نگاه على (علیه‏السلام) روزى هر کس از طرف خدا تقسیم و تعیین شده است؛ (50) پس نقش کار و تلاش در دست‏یابى روزى چیست؟ آیا بدون تلاش، روزى انسان به او خواهد رسید؟
تقدیر روزى و تعیین و تقسیم آن به وسیله خداوند متعال نه این که منافاتى با کار و تلاش ندارد، بلکه از دیدگاه آن حضرت (علیه‏السلام) کار و تلاش یکى از اسباب و علل تعیین روزى مى‏باشد. خداى متعال، روزى بندگانش را از طریق اسباب و عللى که در عالم هستى قرار داده است، تقدیر و تقسیم مى‏کند. در گفتار آن حضرت آمده است: «لکل شى‏ء سبب» (51) ؛ یعنى هر چیزى سبب دارد. همچنین آن حضرت (u) در یک کلامى، هم ضمانت رزق را بیان مى‏دارد و هم لزوم کار و تلاش را: «خداوند روزى شما را برگرفته و شما را به تلاش فرمان داده است (قد تکفل لکم بالرزق و اموتم بالعمل) مبادا طلب چیزى را که براى شما بر عهده گرفته، از چیزى که بر شما فریضه کرده‏اند، سزاوارتر جلوه کند. (52)
این کلام دیدگاه آن حضرت (علیه‏السلام) را بیان مى‏دارد که ضمانت روزى مخلوق به وسیله خالق منافات با کار و تلاش ندارد، بلکه کار و تلاش یکى از اسباب تقدیر و تقسیم روزى مى‏باشد.
همچنین سیره عملى امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) کاملا مؤید این نظریه است که از دیدگاه آن حضرت (علیه‏السلام) اعتقاد به تقدیر و تقسیم روزى از ناحیه خداى متعال هیچ‏گاه مانع کار و تلاش نمى‏شود. زیرا اگر ادعا کنیم که آن حضرت (علیه‏السلام) در دوران زندگیش ـ به ویژه زمانى که خلیفه نبود ـ بیش از همه تلاش مى‏کرد و درآمد ایشان از ناحیه کار و تلاش از درآمد همه کسان دیگر از همین ناحیه، بیشتر بوده است، ادعاى به حقى است. (53) آن دیدگاه حضرت (علیه‏السلام) پیرامون تقدیر تقسیم و تضمین روزى از ناحیه خداى متعال و این سیره اقتصادى ایشان بهترین پاسخ براى پرسش فوق مى‏باشد.
شایان توجه است که یکى از امور واضح از نظر اسلام آن است که علل و اسباب امور از جمله روزى انسان‏ها محصور در علل و اسباب مادى نیست؛ بلکه در عالم هستى دو گونه نظام على «مادى و معنوى» وجود دارد. دعا، ایمان و اطاعت از خداى متعال و صدقات از عوامل مؤثر در افزایش روزى مى‏باشد. نمونه این عوامل پیش از این از على (علیه‏السلام) بیان شده است: خداى متعال مؤمن را «من‏حیث لایحتسب» روزى مى‏دهد.
در یک نگاه
رابطه‏اى که امام على (علیه‏السلام) بین خداى متعال و جهان هستى و انسان ترسیم مى‏کند نسبت به رابطه‏اى که نظام اقتصادى لیبرال به تصویر مى‏کشد تفاوت‏هاى اساسى دارد. از گفتار آن حضرت (علیه‏السلام) پیداست که فیض الهى پیوسته در جهان هستى جریان دارد و جریان آفرینش به نحو مستمر بوده و همچنان ادامه دارد. آفریدگار این افریده‏ها خداوند حکیم و مدبر مى‏باشد که به اقتضاى حکمت الهى جهان هستى و حلقه‏هاى خلقت آن با تدبیر پرودگار عالم در جریان مى‏باشد و هدایت تکوینى خداى متعال در برگیرنده همه موجودات هستى از جمله انسان مى‏باشد که این هدایت، هم در صحنه‏هاى اقتصادى و هم غیراقتصادى جارى مى‏باشد. همچنین هدایت تشریعى امرى مسلم و ضرورى در جمیع رفتارهاى انسان مى‏باشد و خداى متعال با ارسال پیامبران و کتب آسمانى راه وصول به سعادت دنیا و آخرت را به انسان نشان داده است. و جایگاه وحى را به عنوان یکى از راههاى دستیابى به سعادت را در کنار حس و عقل، امرى غیرقابل انکار مى‏شمارد.
این‏گونه آموزه‏ها با دیدگاه دئیسم که آفرینش جهان را «آنى و لحظه‏اى» مى‏پندارد و خالق جهان را دست بسته همانند معمار بازنشسته که جهان و انسان را به حال خود رها ساخته تا بشر تنها با تجربه و عقل خود، راه سعادت را شناسایى و بپیماید، کاملا متفاوت است. هر چند اصل این تفکر را قبل از دئیسم قرآن مجید به یهود نسبت مى‏دهد:
و قالت‏الیهود یدالله مغلولة غلت أیدهم و لعنوا بما قالوا. (54)
یهودیان گفتند: دست خدا با زنجیر بسته است. دست‏هاى آنها بسته باد و به خاطر این گفتار از رحمت الهى دور شوند، بلکه هر دو دست (قدرت) او باز است، هرگونه بخواهد مى‏بخشد.
دو گونه تصویر فوق از خداى متعال در رابطه با جهان و انسان، تفاوت‏هاى فراوانى را در ساحت اقتصادى نمایان خواهد ساخت.          ادامه دارد...