* از قواعد و اصول روزنامهنگاری حرفهای و مشکلات و موانع روزنامهنگاری در ایران حرفهای زیادی در محافل مختلف با گرایشهای مختلف وجود دارد اما قطعا کسی که حدود بیست سال از زندگی خود را در تکاپوهای تهیه خبر و گزارش طی نموده و تا بالاترین سطوح یک روزنامه هم پیش رفته است نکات ظریف و مهمی در این زمینه دارد. میخواهیم نظر شما را در این مورد جویا شویم.
** روزنامهنگاری حرفهای و مخصوصاً روشهای تنظیم خبر قواعد خاص خودش را دارد و همین مسئله باعث شده است که در چند سال گذشته ببینیم روزنامههای مختلفی آمدهاند و هر کدام وجهی از جنبههای حرفهای را با خود همراه داشتند. بعضیها توانستند این وجوه را حفظ یا تقویت کنند و بعضیها نتوانستند و بدین دلیل نزدیک به مرزهای روزنامهنگاری حرفهای نشدند بنابراین اگر بخواهم خلاصه ذکر بکنم مخاطب، فرم و محتوا برای روزنامهنگاری حرفهای عناصر ضروری و لازم میباشند. ما در ایران تقریبا در همه بخشهای روزنامهنگاری شاهد مشکلاتی هستیم. مثلاً در بخش روشهای مربوط به تنظیم خبر روشهایی را که داریم نمیتوانم جزو روشهای روزنامهنگاری حرفهای قلمداد کنم ولی این روشها در کشور ما هم اکنون مقبولترین است.
این روشهای سنتی، اسناد ترجمهایاش در ایران حداقل به قبل از سال 44 برمیگردد یعنی اولین باری که آقای معتمدنژاد کتاب روزنامهنگاری خودش را منتشر کرد که ما الان به آن سبک هرم وارونه در تنظیم خبر میگوییم؛ در حالی که این سبک متعلق به ما نبوده است. الگوی ترجمه شده خارجی بوده است. دیگران از این مرزها عبور کردند ولی ما هنوز در این سبکها ماندهایم. سبک جدیدی هم کار نشده است که به طور عملیاتی به آن پرداخته شود. ما بدنبال آن بودیم که کسی سبک جدیدی ابداع بکند.
بزرگترین خدمت به جریان روزنامهنگاری در کشور ارائه شیوههای نوین روزنامهنگاری است. گرچه ممکن است بخشهای زیادی از سبکهای ابداعی ناشی از الگوی جهانی یا همان جریان روزنامهنگاری غربی است. سبک ما متفاوت از شیوههای روزنامهنگاری غربی است. ما سبکی را گرفتهایم که آنها ابداع کردهاند ولی آنها به پیش رفتهاند و ما متوقفیم. یکی از مسائل جاری در تنظیم خبر به اصطلاح دادن پیشینه و زمینه تاریخی خبر است که در کشور ما رعایت نمیشود. جدای از این مسائل وجود یک بانک اطلاعاتی قوی در کنار تحریریه روزنامه یک عامل بسیار پیش برنده و مهم است.
مثلاً در مورد زلزلهای که در یکی از مناطق پیش میآید پیشینه تاریخی زلزلههای آن منطقه یا مناطق اطراف باید ذکر گردد. اینگونه نیست که روزنامهنگار خارجی در روز حادثه به دنبال جمعآوری اطلاعات جانبی در مورد زلزلههای آن منطقه خاص باشد. بلکه بانک اطلاعاتی قابل دسترسی دارد که به راحتی میتواند از آن استفاده کنند و اطلاعات مورد نیاز خود را برداشت نماید یا مثلاً در مورد خبر فوت یک شخصیت مهم شاهدیم که پیشینه زندگی او و اتفاقات مهم در زندگانیاش در اختیار مخاطب قرار میگیرد.
شما با خواندن این خبر فکر میکنید که چگونه روزنامهنگار خارجی به سرعت به جمعآوری اخبار پرداخته است در حالی که بانک اطلاعاتی باعث سهولت کار وی شده است. بخش دیگری که جزو جنبههای دارای نقص در روزنامهنگاری ماست زبان است. زبانی که برای انتقال پیام از آن استفاده میکنیم. روشن است که هر مطلبی در هر سبک و نوعی، زبان خاص خود را دارد. سبکهای سنگین، روایی و حتی طنز. در سالهای گذشته کسانی از زبانهای طنز جدید که ترکیبی از شیوههای گذشته بود استفاده کردند و بسیار مطرح شدند.
نیروی انسانی ماهر نیز مهم است. ما در حوزه آموزش روزنامهنگاری همان مشکل سنتی یعنی فاصله بین نسبت تحصیل و کار واقعی را داریم. کسی بعنوان روزنامهنگار فارغالتحصیل میشود که کمترین اطلاعات فنی را برای کار عملیاتی دارد و باید پس از فراغت از تحصیل با پشت سر گذاشتن مدتی طولانی تازه با مفاهیم عملیاتی آشنا شود. غالب کسانی که وارد حیطه روزنامهنگاری شدهاند متکی به دانش دانشگاهی خود نبودهاند، متکی به تجربیاتشان بودهاند و به علایقشان توجه کردهاند. درصد زیادی از فارغالتحصیلان روزنامهنگاری در مشاغلی غیر از روزنامهنگاری مشغولند. چون فرد در دوران تحصیل کاربردی به این دانش نپرداخته پس از اتمام دوره اگر از او بپرسند کار بلدی میگوید نه.
البته این به این معنا نیست که ما روزنامهنگار حرفهای نداریم. اما روند تربیت روزنامهنگاران روند صحیحی نیست. دانشگاه یا آموزشگاهی برای تربیت سردبیر و یا حتی دبیر سرویس نداریم. این آموزش به نظر من موضوعیت دارد. به طور مثال کسی که به نوشتن گزارش میپرداخته با ترفیع درجه وقتی دبیر سرویس میشود باید با چندین نفر ارتباط برقرار کند و آنها را هدایت کند و چه بسا نتواند به دلیل رعایت اصول مدیریتی که برای یک دبیر سرویس ضروری است کار خود را به نحو احسن به انجام برساند. مسائل اخلاقی، وظایف کاری و غیره باید به یک دبیر سرویس آموزش داده شود.
* آیا خطوط قرمز موجود در کشور ما به عنوان مانع برای روزنامهنگاری حرفهای مطرح است؟
** نه. خطوط قرمز در همه دنیا وجود دارد یعنی کسی اگر فکر کند روزنامهنگاری حرفهای در داخل ایران محقق نمیشود و در خارج وجود دارد اشتباه میکند. آنها خطوط قرمز دارند خیلی جدیتر از ما هم دارند. این طور نیست که شما بگویید روزنامهنگاری حرفهای رها و بیبندوبار است. شاید بگویید در محیطی که آزادی فرهنگی و اجتماعی وجود دارد، سرعت پیشرفت روزنامهنگاری حرفهای بیشتر است. این را قبول دارم. آنچه گفتیم به این معنا نیست که ما در کشور روزنامهنگاری حرفهای نداشتهایم. ما در چند مقطع مثل اوایل انقلاب و شاید همین مقاطع بعد از دوم خرداد با چند صدایی و تکثر روزنامهها مواجه شدیم.
از نظر کثرت روزنامهنگاری، اتفاقی که در کشور افتاد بیسابقه است به همین دلیل آفتهای بیسابقهای هم داشت. سوء استفاده و فرصتطلبی از این فضای بدون نظارت و کنترل باعث تعطیلیهای بیسابقه هم شد. بخاطر حفظ مسائل امنیتی و ایدئولوژیک شاهد تعطیلیهای گسترده بودیم. مسئلهای که مهم است آنست که اگر خطوط قرمز روزنامهنگاری پر رنگ و شدید باشد اصلاً روزنامهنگاری دارای کارکرد نمیتواند باشد. اما الان واقعاً چنین حالتی نداریم. کسانی هستند که تازه فهمیدهاند میتوانند حرفهای باشند و خطوط قرمز را هم خوب رعایت کنند و منافاتی با خطوط قرمز نداشته باشند.
بخشی از موفقیت این دسته بخاطر زبان خاصی است که به کار میگیرند یعنی نوع گفتن. شما میتوانید یک موضوع را به چندین زبان مختلف بیان کنید. با چندین نگاه و ادبیات مختلف. هنر این است که کدام را انتخاب کنید که پا را فراتر از این خطوط نگذارید و پیام منتقل شود و به ارزشهای جامعه نیز لطمه وارد نشود. روزنامه شرق نوعی از این دسته از روزنامههاست.
آیا کسی میتواند بگوید روزنامه شرق روزنامه حرفهای نیست؟ این روزنامه سعی کرده است تمام تجربههای روزنامههای قبلی را در خودش جمع کند. آیا رعایت خطوط قرمز از حرفهای بودن این روزنامه کم کرده است؟ شرق زبانی که بتواند آن را از میان تلاطم و خطوط قرمز و ضوابط و ... حفظ بکند و وجاهتی به آن بدهد پیدا کرده است. کسی نمیگوید روزنامه شرق دولتی است.
آقای قوچانی همان کسی است که در روزنامههای دیگر مطلب مینوشت و با ورود به شرق مدل جدیدی را اتخاذ کرد که ناشی از تغییر نگرشهایش با توجه به رویدادهای مختلف بود. نه از توان و قدرت قلم او کم شده بلکه این نوع نگاه است که تفاوت کرده است و حتی وظیفه و ماموریت خود را جدید تعریف کرده است. خط قرمزها در همهجا وجود دارد و به راحتی میتوان با آنها کنار آمد و نیاز به نگرانی و احساس محدودیت در مورد آن نیست.
* امروزه روزنامه را بعنوان رکن چهارم دموکراسی میدانند و بخاطر ویژگیهای خاص نظارتی که دارد بخشی از جامعه مدنی در کشورهای غربی محسوب میشود. در تجربهای که بعد از امیرکبیر در روزنامهنگاری داریم روزنامهها نتوانستهاند ویژگی نظارتی خود را در ایران اعمال کنند و به تعبیری نتوانستهاند زبان مردم ایران باشند. ایراد از کجاست؟ به عبارتی مختصات روزنامهنگاری با توجه به الگوهای بومی چیست؟ شرق به عنوان زبان نخبگان مطرح است نه زبان مردم. نظر شما چیست؟
** تفاوت ما با جامعه غربی شاید به تفاوتها در کارکردهای رسانه در این زمینه مربوط شود. شما نسبت جمعیت را به تعداد روزنامهخوانها تقسیم کنید میبینید که نسبت نامتعادلی است. اما شما در غرب به طور مثال شاهدید که در قطار، مترو و یا اتوبوس هیچکس بی کار نیست. یا کتاب میخوانند یا روزنامه. این یک فرهنگ متفاوت ما و جامعه غربی است، اعتراف ما این است که ما فرهنگ شفاهی داریم. ما وقتی به هم میرسیم شروع به صحبت میکنیم: حالت چطوره؟ چه خبر؟ و...
بجای اینکه کتابی از جیبمان دربیاوریم و شروع به مطالعه آن بکنیم دوست داریم که از فرهنگ شفاهی استفاده کنیم. این مسئله به طور طبیعی از کارکرد رکن چهارم دموکراسی میکاهد. برای این که پیام شما به همه افراد نمیرسد. شما با روزنامه تیراژ دههزار چگونه میخواهید دموکراسی را محقق کنید؟ روزنامهای که آنجا چاپ میشود بطور مثال پنچ میلیون تیراژ دارد. البته این مسئله نباید این طور تلقی شود که روزنامههای ما با مردم نسبتی ندارند. همه این روزنامههای داخلی این را قبول دارند که باید پیوندی بین خودشان و مردم برقرار کنند. یعنی اگر مردم مسائل خودشان را در آن روزنامه ببینند به آن روزنامه اقبال پیدا میکنند.
* اما فرهنگ روزنامه یک فرهنگ رسمی است و با فرهنگ جاری و ساری در میان مردم متفاوت است؟
** در تحریریه شما همه مردم که حضور ندارند. همان طور که شمای روزنامهنگار جزو نخبگان محسوب میشوید اعضای تحریریه شما هم جزو نخبگانند. یعنی بخشی از خواص جامعه. روزنامهنگار از تحولات برداشت خاص خودش را دارد. همینکه شما صاحب تفکر و برداشت خاص خود هستید در تنظیم خبر اولین فیلتر است. به قول ما روزنامهنگاران که میگوییم دروازهبانی خبر و اول خطش همین جاست. شمایید که یک رویداد را بزرگ و رویدادی دیگر را کوچک میانگارید. کسی بخاطر این که تیتر اول خود را تجمع معلمان در برابر مجلس قرار دهد روزنامهاش تعطیل نمیشود.
در حالی که روزنامه دیگر ممکن است از مذاکرات هستهای بعنوان تیتر استفاده کند. اینجا دو نگاه وجود دارد: یکی میگوید قشر فرهیخته و مؤثر معلمان باید در تیتر روزنامه مورد توجه قرار گیرد و دیگری دغدغه ملی و بحران هستهای را مهم میداند. اینکه میگویید روزنامهها صدای مردم باید باشند من این مسئله را شاخص نمیدانم. روزنامهها باید با در نظر گرفتن ستونهای مردمی به فکر انعکاس صدای مردم باشند.
گزارشهایی که اصولاً در روزنامهها وجود دارد بخشی از مشکلات مردم است. چه بسا این مردم باشند که سوژههای روزنامهها را ایجاد میکنند. کسی به روزنامه زنگ میزند و از خبر یا حادثهای خبر میدهد و ممکن است یک روزنامهنگار با کسب اطلاعاتی دیگر این خبر را بعنوان تیتر انتخاب بکند. اینطور نیست که روزنامههای ما فاصله زیادی با مردم داشته باشند. همه روزنامهنگاران در تلاشند که فاصلهها کمتر شود و بیشتر خودشان را مردمی کنند.
* چند سالی است که شاهدیم دیگر جناحها به مرزهای روزنامهنگاری حرفهای نزدیک شدهاند ولی گویا روزنامهنگاری حرفهای جایگاهی در میان اصولگرایان ندارد. تحصیلکردگان روزنامهنگاری کمتر در این روزنامههای این جناح مطرحند و بیشتر تحصیلکردگان سیاسی یا افراد با تجربه سیاسی در این مناصب هستند. چرا اصولگرایان اقبالی به روزنامهنگاری حرفهای نشان نمیدهند؟
** سؤال سختی است. [خندهی ممتد] هرچه بگوییم گویا علیه خودمان است. شکل یا فرم به سلیقه یا نگاه بر میگردد. این که شما نسبتی بین شکل و محتوا قائل شوید. اگر کسی به این مسئله اعتقاد نداشته باشد ممکن است در همان حدود قبلی خودش بماند و پیشرفت نکند. به نظر من بخشی از این مشکل به سلیقه و ذائقه بر میگردد. فکر میکنم بیتوجهی به ظواهر و شکل میتواند یک عامل تلقی گردد. عامل دیگر این است که برای راهاندازی روزنامههای مختلف در این جریانها نوعی تکلیفگرایی وجود داشته و هیچ برنامهای از قبل وجود نداشته است. آنچه شما میگویید شاید بخشی از آن به زمانهای گذشته بر گردد.
امروز ما شاهد حضور نویسندگان جوانتر در این جریان هستیم. آن نوع نگاه تکلیفگرا وقتی با نوعی کجسلیقهای همراه شد نوعی تصلب در بعضی از روزنامهها ایجاد کرد که خود را محدود به آنچه داشتند کرد. به کارگیری نیروهای جوان و مستعد منوط به داشتن جهت یکسان در اندیشهها و تفکرات بود. بعضی از روزنامهها هستند که فکر میکنم در تحریریهشان خانم نباشد. روحیه تکلیفگرایانه منفی باعث آن شد که دیگر توجهی به آثار و نتایج این کار نداشته باشند. متأسفانه این سؤال که چند نفر این روزنامه را میخوانند و یا چگونه مخاطب خود را افزایش دهیم مطرح نبود.
* فکر میکنم در نوع نگاه مشکلی نیست بلکه در ابراز و وسیله دچار مشکلیم؟
** شما میتوانید نگاهتان را عوض کنید. نگرش درست این است که شما بگویید من تکلیف دارم پیامی را به مخاطب خود برسانم و به همین دلیل تکلیف دارم بهترین ابزار را بکار گیرم. برای رساندن پیام باید بلندگو را تقویت کرد. اما شما میگویید من فقط وظیفه دارم این مطلب را عنوان کنم حال چگونه؟ دیگر این مسئله برای شما مطرح نیست. در برخی از روزنامههای این جریان چارچوبهای حزبی لحاظ میشده است نه یک روزنامهنگاری حرفهای. پویایی و سیال بودن از شاخصههای روزنامهنگاری حرفهای است. روزنامهنگاری حزبی در مقابل تغییر و تحولات میایستد و نمیتواند الگوهای جدید را بخود بپذیرد.
همه چیز در روزنامهنگاری حزبی باید در قالب چارچوبها باشد و عملاً دایره انتشار پیام در اینگونه روزنامهها محدود میشود. قانع شدن در مقابل تیراژ کم و در نتیجه مخاطب اندک ناشی از همان دید تکلیفگرایانه منفی است. به نظر من میشود هم نگاه تکلیفگرایانه داشت و هم روشهای نوین و ابزارهای جدید را بکار گرفت. این مسائل بخشی از مشکلات ماست. نیروی جدید وارد نشد، روزنامه حزبی ماند، از تحولات فاصله گرفت، به سلیقهها کمتر توجه کرد و نوگرایی در ظاهر مغفول ماند.
این مسائل باعث میشود مخاطب کم شود، آگهی کم شود و در نتیجه به سمت ورشکستگی پیش رفته و این پیام به نسلهای بعد انتقال نیابد. این طور نیست که روزنامهنگاری حزبی محدود به این جریان شود هرکس در هر جناحی این خطر را پیش رو دارد که دچار حزبگرایی شود.
* فکر میکنم مسئله این است که حزب تقدم دارد یا روزنامه؟
** ولی اگر از من بپرسید میگویم روزنامه حزبی در وضعیت فعلی که مستلزم چاپ روزانه روزنامه است غیر قابل تحقق است. سرعت کار رسانه با جنس کار حزب به هیچوجه با هم سازگار نیست.
هرکسی روزنامه حزبی منتشر کرد پس از مدت اندکی مجبور شد اعلام عمومی کند که این روزنامه دیگر ارگان حزب نیست. چون گروهی که در روزنامه کار میکنند و روزنامهنگار هستند و بالتبع عضو حزب نیستند. این روزنامهنگاران نمیتوانند مانند حزب فکر کنند و تصمیم بگیرند. یک نفر هم که به عنوان عضو حزب در مجموعه حضور دارد نمیتواند تمام تفکرات خود رابه زیر دستان القا کند. اینکه میگویم حزبی یعنی اینکه ملاحظات حزبی را رعایت کند، شاید ارگان حزب هم نباشد.
* به نظر من امروزه روزنامه نقش حزب را بازی میکنند یا همان تقدم حزب بر روزنامه.
** چرا روزنامهها جای حزب مینشینند؟ برای اینکه حزب در کشور ما هیچگاه پیشینه درست و مقبولی نداشته است.
* در مورد روزنامه هم ما شاهد جایگاه نامشخص هستیم.
** فلسفه این مسئله را بحث کردیم و این مطلب دیگری است. احزابی که ما در ایران داریم میشود گفت تنها یک اسم ماست. کسی به عنوان مؤسس، شورای مرکزی و برچسب راست یا چپ تنها چیزی است که احزاب امروزی دارند. حال این حزب برنامهای برای عضوگیری ندارد و حتی مبلغی برای اجاره مکان مناسب در حالی که احزاب متکی به پشتوانه عمومی با کثرت اعضای داخلی باید باشند. حزب کارگزاران سازندگی چند مدت پیش به عضوگیری عمومی روی آورد اما امروز نه از تاک خبری است و نه از تاکنشان.
گروهی میگویند منحل شده، گروهی میگویند جلساتی داریم و عدهای از راهاندازی قریبالوقوع آن خبر میدهند. احزاب به جای بیانیه به روزنامه روی آوردهاند. چون حزب جواب معضلات و نیازهای آنها را نمیداد به سمت روزنامهنگاری حزبی حرکت کردند. روزنامه شده بود پاتوقی برای اعضای حزب و تفکر خاص.
* اگر از بررسی این مسائل اساسی که در تعیین جایگاه حقیقی روزنامه دخیل هستند جدا شویم و نگاهی به روزنامههای جاری کشور بیاندازیم در میان انبوه آنها یک نام با آیهای که در بالای آن نوشته شده است چشم ما را به خود جلب میکند. رسالت. امروزه جایگاه روزنامه رسالت در کجاست؟
** زمان انتشار رسالت در تاریخ روزنامهنگاری کشور با عنوان یک نقطه عطف مطرح است. اگر به سال 64 برگردیم و به روزنامههای محدودی که به تعداد انگشتان دست هم نمیرسید نگاهی کنیم خواهیم دید همه وابسته به یک جریان فکری بودند لذا تأسیس روزنامه رسالت یک گام مهم در راه چند صدایی تلقی میگردد. رسالت صدای جدیدی بود که انحصارگرایی رسانههای مکتوب آن زمان ایران را شکست. این نکته را نیز نمیتوان نادیده گرفت که کسانی روزنامه رسالت را راهاندازی کردند که افراد با سابقه انقلابی و دارای دیدگاههای فکری روشن بودند. افرادی زحمت کشیده و رنج کشیده.
دیدگاههای فکری مؤسسان رسالت با نگرش حاکم کمی زاویه داشت. پیش از تأسیس رسالت در مقابل صدای این افراد یا شاهد تحریم بودیم و یا حملات شدید و تند. رسالت تصمیم گرفت صدای جریانی باشد که آن زمان بایکوت میشد. برای روزنامهای که صاحب هویت مشخص است داشتن دیدگاههای استوار و پایدار بسیار مهم است و رسالت چنین جایگاهی دارد. شما نوسانات و انشعابات مختلف در رسالت نمیبینید. افرادی بودهاند که از مجموعه رسالت خارج شدهاند و نقشهای جدیدی را پذیرفتهاند اما ورود و خروج آنها باعث تأثیرگذاری بر مجموعه رسالت و ایجاد انشعابات نشده است.
تقریباً صراحت بیان همراه با نوعی صداقت و پاکی دیگر ویژگی است که رسالت دارد. اینکه میگویم تقریباً برای این است که زیاد تعریف نکرده باشم. از زبان خود نمیگویم بلکه از زبان مخالفان این نکته را عنوان میکنم که روزنامه رسالت روزنامه قابل احترام و اخلاقمدار است. من به روح کلی جریان اشاره میکنم و مصداقهای جزئی مدنظر من نیست. شما در روح کلی حرکت روزنامه، شاهد هتاکی و تندروی نیستید.
نکته دیگری که آن هم شاید در آن زمان بیسابقه بود حضور روحانیت و مشارکت فعال در انتشار یک روزنامه بود. بنیانگذاران روزنامه ترکیبی از افراد با سابقه و روحانیون شناخته شده آن زمان بودند. از کسانی که کارکردهای روزنامه را خوب درک کرده بود و خیلی خوب از آن استفاده میکرد مرحوم آذری قمی بود. رسالت با وجود نوسانات سیاسی کشور در طول سالیان مختلف رابطه خود با دولت را تعریف کرده و سعی کرده است که از صراحت بیان و تأکید بر ارزشهای موجود قدمی کوتاه نگذارد.
به نظر من رسالت باید توجه بیشتری به مخاطب داشته باشد زیرا توانایی جذب مخاطب بیشتر را دارد. مسئله دیگر اینکه شاید بتوان از آن بعنوان آسیبشناسی رسالت امروز نام برد آن است که در قبال هر ریزشی باید به فکر تدارک رویش جدید بود. کسانی که در طول سالیان مختلف از رسالت جدا شدهاند اگر به فکر جایگزین مناسبی برای آنها نباشید ممکن است این مسئله در درازمدت باعث تخریب و ضربه به مجموعه رسالت شود.
* با توجه به فعالیت طولانیمدت شما در رسالت و این که به نظر میرسد امروز بیش از هر چیز دیگر در پرونده فعالیتهایتان، نام شما با رسالت عجین شده باشد ذکر این نکته جالب است که چگونه با مجموعه رسالت آشنا شدید و در آن به فعالیت پرداختید؟
** فکر میکنم سال 65 بود که آقای دکتر احمد توکلی که از بنیانگذاران روزنامه بود و قبل از آن تاریخ هم با او آشنایی داشتم مرا دعوت به همکاری در روزنامه کرد. در ابتدای ورود صفحهای با عنوان دفاع مقدس وجود داشت که به عنوان خبرنگار در آن فعایت میکردم و مراحل بعدی حضور من در رسالت عبارت بود از معاونت گروه، معاونت اجتماعی، دبیری گروه اجتماعی، مسئولیت روابط عمومی، عضو شورای سردبیری و معاونت سردبیری روزنامه در سالهای انتهایی. این دوران به هرحال دوران ارزشمندی در زندگی من تلقی میگردد. نهایتاً آنکه در سال هشتاد ایده راهاندازی خبرگزاری فارس در ذهنم ایجاد شد و در آن مشغول شدم.
* آقای بیژن مقدم با تشکر از اینکه وقت خودتان را به ما اختصاص دادید و آرزوی حضور پررنگتر شما در عرصه تهیه خبر و خدمت به جامعه روزنامهنگاری حرفهای ایران.