نویسنده:رسول جعفریان
چند نفر از شاگردان جوان مهندس بازرگان، عمدتا از طیف دانشجو، که در دهه سی در نهضت مقاومت ملی و سپس در نهضتآزادی تجربه سیاسی اندوخته بودند، در سال 1344 سازمان مجاهدین خلق را پایهگذاری کردند.
در واقع ساواک از اواخر 51 و اوائل سال 52 اتهام مارکسیست بودن مجاهدین را عنوانمیکرد. این زمان هنوز تحول ایدئولوژیک در سازمان رخ نداده بود و سازمان مجاهدین در52/3/30 اطلاعیهای در باره اتهامات رژیم در باره غیر مسلمان بودن مجاهدین و حمله بهمارکسیستها صادر کرد. در این اعلامیه، به شدت از اسلام حمایت شده و در عین حال، ازمبارزات کمونیستها نیز ستایش و از تلاش رژیم برای ایجاد اختلاف بین مبارزان سخن بهمیان آمده است. بیتردید نسل نخست مجاهدان به رغم داشتن نقاط ضعف فکری در برابرمارکسیسم و پذیرش برخی از مبانی آن، به لحاظ تربیتی، مذهبی بودند. در مقدمه «اسنادمنتشره» برخی از جملات بیانهای که از سوی سازمان در تأکید بر اسلامیت آن منتشر شده،ارائه گشته «اسلام محمد اسلام راستین است. اسلام راستین، اسلام انقلابی است که با زبونیجوامع اسلامی سازگار نیست.... ما آیین نوینی به همراه نیاوردهایم. اسلام همیشه مترقی وانقلابی و ضد ستم بوده و خواهد بود». همانجا افزوده شده است: «در حقیقت پس از انتشارهمین بیانیه بود که مارکسیستهای لانه کرده در سازمان پیشتاز مسلمین، برنامه خویش راتدوین کرده، در جهت ضربه زدن از درون با انواع نقشههای خائنانه در جهت نابوی آنچه که آریامهر و اربابان آمریکائیش از آن عاجز بودند، با توسل به سبعانهترین و رذیلانهترینشیوههای به حرکت درآمدند.»
گفتنی است که نگرشی که گروه شایگان داشتند، حتی در فکر و ذهن کسانی چون خسرو گلسرخی که رسما کمونیست بودند، وجودداشت. برای مثال، دفاعیه خسرو گلسرخی با این جمله که به غلط منسوب به امام حسین (ع) شده، آغاز شد: ان الحیاه عقیده و جهاد؛ سخنم را با گفتهای از مولا حسین، شهید بزرگ خلقهای خاورمیانه آغاز میکنم. من که یک مارکسیست لنینیست هستم،برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم ... از اسلام سخنم را آغاز کردم. اسلامحقیقی در ایران، همیشه دِیْن خود را به جنبشهای رهایی بخش ایران پرداخته است. سید عبدالله بهبهانیها، شیخ محمدخیابانیها نمودار صادق اینجنبشها هستند. و امروز نیز اسلام حقیقی دین خود را به جنبشهای آزادی بخش ملی ایران ادامیکند. هنگامی که مارکس میگوید در یک جامعه طبقاتی ثروت در یک سو انباشته میشود و فقر و گرسنگی و فلاکت در سوئیدیگر، در حالی که مولد ثروت طبقه محروم است، و مولا علی میگوید: قصری برپا نمیشود مگر آن که هزاران نفر فقیر گردند،نزدیکیهای بسیار وجود دارد. چنین است که میتوان در این تاریخ از مولا علی به عنوان نخستین سوسیالیست جهان نام برد و نیزاز سلمان پارسیها و اباذر غفاریها. زندگی مولا حسین نمودار زندگی اکنون ماست که جان بر کف برای خلقهای محروم میهندر این دادگاه محاکمه میشویم. او در اقلیت بود و یزید، بارگان، قشون، حکومت و قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد. هرچندیزید گوشهای از تاریخ را اشغال کرد، ولی آن چه در تداوم تکرار شد، راه مولا حسین است. بدین گونه است که در یک جامعه مارکسیستی، اسلام حقیقی به عنوان یک روبنا قابل توجیه است. و ما نیز چنین اسلامی را، اسلام حسینی را تأیید میکنیم.
از آنجایی که ساواک اتهام مارکسیست اسلامی را عنوان میکرد، در آغاز، مذهبیهاحاضر به پذیرش این قبیل اتهامات نبودند و حتی در مواردی از این که کسانی از مذهبیها ازبرخی از افکار انقلابی دیگران متأثّر شده باشند، دفاع میکردند؛ اما به مرور روشن شد کهدامنه این تأثیر پذیری بیش از حدّ قابل تصور بوده و در ایدئولوژی مجاهدین، مارکسیسملباس اسلامی پوشیده است.
در آن زمان، کمتر کسی ادعای ساواک را برای تغییر مواضع سازمان مجاهدین میپذیرفت، در حالی که اصل مطلب واقعیت داشت؛زیرا ساواک به اسنادی دست یافته بود که هنوز در اختیار دیگر مبارزان خارج از سازمان قرار نگرفته بود. حتی جدای از ادعایساواک این امر که جریان مجاهدین نوعی اسلام مارکسیستی یا مارکسیسم اسلامی است، برای بسیاری روشن بود. همین مسألهسبب شد تا بیژن جزنی کتابچهای تحت عنوان اسلام مارکسیستی یا مارکسیسم اسلامی بنویسد و به بررسی منشأ دین و برخورد آنبا استعمار و غیر آن بنشیند.
مقاومت محتاطانه در برابر ارتداد
در برابر جریان ارتداد، مقاومتهایی صورت گرفت؛ چنان که مرتدین هم نشریاتی در دفاعاز مواضع خویش منتشر کردند. در این میان، شماری از عناصر بازمانده سازمان در سال1354 – تحت عنوان سازمان دانشجویان مسلمان ایرانی در امریکا – جزوهای تحت عنوان گامی فراتر در افشای منافقین منتشر کرده،ماهیت منافقانه تقی شهرام و دوستان وی را شرح دادند. این نخستین باری بود که کلمه منافق به شماری از اعضای سازمان دادهشد. همان گروه، زمانی هم که در «کنفدراسیون جهانی» بودند اطلاعیهای با عنوان «نظریهای از سازمان آمریکا – کنفدراسیونجهانی» در این باره منتشر کردند. بعد از پیروزی انقلاب، همین کلمه در باره دیگر مجاهدین باقی مانده در زندان که حرکت تقیشهرام را نمیپذیرفتند، بکار رفت. پیش از انقلاب، ابوالحسن بنیصدر نیز در جهت تخطئه کودتاگران در سازمان به احتمال درسال 1355 یا 1356 کتابچهای با عنوان منافقان از دیدگاه ما نوشت. وی در این کتاب، ضمن مباحث مختلفی به نقد مطالب مندرجدر نشریه مجاهد شماره 5 و نیز به آنچه که به عنوان بیانیه تغییر مواضع کودتاگران آمده، پرداخته است. بنیصدر خود در جاییمیگوید: من در یک سال و چهارماه قبل از این که سازمان مجاهدین خلق تجزیه شود و بیانیه صادر کند، در ضمن یک تحلیل،پیش بینی کردم و هشدار دادم و آن متن هم موجود است و آن در کتاب زور علیه عقیده قسمت دوم چاپ شده است که آن را درایران به اسم منافقان از دیدگاه ما میشناسند. سخنرانی دیگر بنیصدر در این زمینه با عنوان نقدی بر برچسبهای ناچسب به جهتطبقاتی اسلام (تهران، نشر توحید، 1356) چاپ شد. در مقدمه این اثر توضیح داده شده است که این کتاب پاسخ بیانیه ایدئولوژیکیا «فحشنامه منافقین» است. کتاب یاد شده توسط انجمن اسلامی دانشجویان امریکا و کانادار به چاپ رسید. مقالهای نیز باعنوان خیانت و انحراف در ماهنامه پیام مجاهد (ش 36 آذرماه 1354) انتشار یافت. در کتاب اسناد منتشره سازمان مجاهدین خلقایران مدافعات که به احتمال در سالهای 1356 - 1354 در امریکا چاپ شده، اطلاعیهای از برخی از اعضای سازمان در افشایجریان اپورتونیست درج شده است (صص 129 - 121 با تاریخ شهریور 54). این اعلامیه که در شهریور سال 54 خطاب بهجریانی که به صورت علنی ارتداد را اعلام کرد نوشته شده و به گونهای تنظیم شده که گویی حادثه چندان مهمی هم اتفاق نیفتادهاست: این مسأله که برخی از رفقای ما به دنبال یک سری مطالعات خود به مارکسیسم روی آوردند، یک پدیده استثنائی وغیرعادی نیست. سازمان به شهادت سوابق پرافتخار گذشته و اسنادی که در دست دارد، نشان داده است که فرقی بین یک انقلابیمارکسیست و یا غیر مارکسیست، در صورتی که با اعتقاد به محو هرگونه استثمار صادقانه در راه انقلاب مبارزه کنند، قائل نیست«.نگرانی این اطلاعیه فقط آن است که این رفقا میتوانستند از این سازمان جدا شوند و برای خود یک گروه درست کنند!!
کتابچهای هم دو سال پس از ارتداد، یعنی در تیرماه 1356 توسط اتحادیه انجمنهایاسلامی دانشجویان در اروپا در نقد این جریان انتشار یافت. در آغاز این کتاب آمده است: هدف از تحریر این نوشته آن است کهخواننده را در جریان اهمیت ضربهای که به کل جنبش ایران وارد آوردهاند، قرار دهد. جزوه یاد شده، در ضمیمه خود متنی را از«روحانیون مبارز حوزه علمیه قم» در این زمینه انتشار داده که تحلیلی از وضعیت تاریخی جنبش اسلامی در سده اخیر به ویژهجنبش امام خمینی است. این مقدمه، به طور عمده زمینه افشای جریان ارتداد در سازمان مجاهدین است که ضمن استناد بهنوشتههای برخی از گروههای مارکسیست لنینیست در محکوم کردن این کودتا اطلاعاتی در باره آن به دست داده است. این متندر خرداد ماه 1356 تهیه شده است. انجمن اسلامی دانشجویان در اروپا در کتابچه دیگری هم که تحت عنوان بیاد حماسه آفریناندوازدهم محرم در سال 1356 چاپ کردند، به روشنگری در باره این انحراف پرداختند. اینها همه حکایت از وجود نوعی بازتابمنفی شدید نسبت به این حرکت در میان مذهبیها بود.
پس از انقلاب، سازمان مجاهدین خلق به رهبری رجوی کتابچه آموزش و تشریح اطلاعیه تعیین مواضع مجاهدین خلق در برابراپورتونیستهای چپنما و کتاب مفصلتر تحلیل آموزشی بیانیه اپورتونیستهای چپ نما را منتشر کرد (تهران، 1358). اصلاطلاعیه که حاوی دوازده ماده بود و رجوی آن را منتشر کرد، در این کتاب تشریح شده است. در آن اطلاعیه (که متن آن در فرازیاز تاریخ سازمان مجاهدین خلق ایران، ص 38 - 33 و کتاب تحلیل آموزشی بیانه اپورتونیستهای چپ نما، ص 3 - 2 آمده) بر ماهیتاسلامی سازمان مجاهدین تأکید شده، جریان انحراف به عنوان یک کودتای اپورتونیستی و خیانت معرفی شده، بر عدم روا بودناستفاده از آرم سازمان توسط کودتاگران تأکید و گفته شده است که «ما بین این اپورتونیستها و سایر مارکسیتها تفاوت قائلیم»و...
مطالبی هم در این باره در کتاب رهنمودهایی در باره ماهیت سازمان مجاهدین خلق که آنرا گروهی از دانشجویان طرفدار روحانیت متعهد در خرداد 58 چاپ کردهاند، آمده است.
به هر روی، به جز عده معدودی که بیرون از زندان باقی مانده بودند، کسانی از مجاهدینکه در زندان بودند، به رهبری مسعود رجوی که از اعضای کادر مرکزی بوده و با وساطت برادرش - که از وکلای برجسته بوده و بااستفاده از نفوذش در سازمان ملل - از اعدام رهایی یافته بود، در برابر این بیانیه موضع گرفت و کودتاگران داخل سازمان رااپورتونیستهای چپ نما نامید. وی در این باره، یک اطلاعیه و سپس در شرح آن کتابچهای با عنوان آموزش و تشریح اطلاعیهتبیین مواضع سازمان مجاهدین خلق در برابر اپورتونیستهای چپ نما منتشر کرد. تعبیر به «اپورتونیست» و «چپ نما» از آن روی بودکه مبادا به کمونیستهای واقعی جسارت شود! تعبیر دیگری که آن زمان این گروه از کودتاگران دادند، تعبیر منافقین بود. در برابراین اتهام، شهرام در دادگاه، گروه رجوی را متهم به نفاق میکرد و میگفت آنها در واقع منافقند، چرا که در باطن مارکسیستهستند اما در ظاهر ابراز اسلام میکنند.
گروه پیکار (در راه آزادی طبقه کارگر) نیز جزوهای تحت عنوان تحولات درونی سازمان مجاهدین (54 - 52) انتشار داد که در عین تأییداین که «زاده شدن یک جریان مارکسیستی از دل سازمان مجدین خلق ایران، به نظر ما امر اجتنابناپذیر به شمار میرفت» نسبتبه اتفاقی که در سازمان رخ داد، نظر انتقادی دارد. سازمان پیکار که خود محصول این جریان است، در سال 58 با نوشتن اینجزوه، به انتقاد از عملکرد گذشته خود که تقریبا همه گروههای مذهبی و کمونیست از آن انتقاد کردند، پرداخته است. در اینجزوه از شریف واقفی و صمدیه لباف به عنوان مجاهدان شهید یاد شده (و بنگرید: نشریه پیکار، ش 40، ص 16) و از مخفیکردن خبر شهادت مجاهد محمد یقینی که در سال 55 در داخل سازمان کشته شد و کادر رهبری آن را از دید اعضاء پنهان میکرد،انتقاد شده است (ص 23) این گروه در مهرماه سال 57 هم اطلاعیهای در انتقاد از خود داده بودند. این زمانی بود که کتابچهای باعنوان تاریخچه، جریان کودتا و خط مشی کنونی سازمان مجاهدین خلق توسط انتشارات ابوذر در نقد اطلاعیه مهرماه با عنوان«اطلاعیه بخش مارکسیست لنینیست» چاپ شد. گفتنی است که خود مارکسیستهای مخالف رژیم هم این اقدام کودتاگرانه رامحکوم کردند. پیش از این اشاره کردیم، در کتابی هم که تحت عنوان نظریهای از سازمان آمریکا - کنفدراسیون جهانی ارائه شده دردو سمینار منطقهای در شیکاگو و هوستن در آذر 56 به چاپ رسید، موضعگیری تندی علیه بیانیه تغییر مواضع صورت گرفت.سازمانهای جبهه ملی خارج از کشور هم در رد جزوه «مسائل حاد جنبش ما» که مردتدین از مجاهدین خلق در خارج از کشورچاپ کردند، اعلامیهای منتشر کرد که به صورت کتابی تحت عنوان مسائل حاد مجاهدین یا «مسائل حاد جنبش ما» به در 86 صفحهدر اردیبهشت 56 چاپ رسید. تاریخ نشر این بیانیهها و کتابچهها نشان میدهد که در آغاز سال 56 همزمان از همه سو بر ضد اینگروه مرتدین موضعگیری شده است.
در این سو نیروهایی که به اسم سازمان مجاهدین با آرام سازمان بدون آیه قرآن، در بیرون مانده بودند، پس از آن که اعلام کردندمارکسیست - لنینیست شدند، «در استراتژی سازمان نیز تجدید نظر کرده (در نیمه دوم سال 56) و مبارزه سیاسی را جانشیناستراتژی مسلحانه سازمان نمود. این گروه از سال 56 به بعد نام خود را به شاخه مارکسیست لنینیست سازمان مجاهدین خلقتغییر داد. این تشکل (که بیشتر تحت نفوذ حسین روحانی درآمده بود؛ چنان که خودش از نقشش در باره چگونگی برخورد بارهبری سازمان در آن سال و کنار گذاشتن تقی شهرام در بازجوییهایش سخن گفته) پس از آن که تقی شهرام را وادار به استعفاکرد، خط مشی جدیدی برای سازمان تدوین نمود. در صفحات 1 و 2 اطلاعیه بخش مارکسیست – لنینیست سازمان مجاهدینخلق ایران آمده است: «این جریان تودهای و انقلابی که در بهار 56 به تدریج نضج گرفت و تکامل یافت علی رغم مقاومت هاییاز جانب مرکزیت سازمان بخصوص و در درجه اول از سوی عنصر مسلط مرکزیت که توانسته بود طی سالهای 52 تا 57 هژمونیایدئولوژیک، سیاسی، تشکیلاتی خود را بر مرکزیت سازمان اعمال نماید و علی رغم تلاش و کوشش این مرکزیت در ادامهحاکمیت اندیشه و عمل غیر کمونیستی سکتاریستی و تفرقه افکنانه گذشته، توانست به اتکا بر نیروی اکثریت قاطع مسؤولین وتودههای سازمانی مقاومت آن را درهم شکسته و سرانجام آن را وادار به استعفا نماید.» این عبارت اشاره به تقی شهرام بود.گروه یاد شده، در آذرماه سال 57، نام سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر را برای خود انتخاب کرده و پس از پیروزی انقلاباسلامی، به مخالفتهای سیاسی و درگیری مسلحانه با دولت موقت و جمهوری اسلامی پرداخت و در حوادث و تشنجاتکردستان، خوزستان، بلوچستان، گنبد کاووس و سایر نقاط دست در دست سایر گروههای مارکسیستی نقش عمدهای را ایفانمود.»
بیشترین مقاومت در برابر ارتداد رسمی، از سوی چهرههای مذهبی - انقلابی بود که درزندان بودند و در آنجا فرصت بیشتری برای مطالعه آثار مجاهدین داشتند. در این میانتشکل گروه مؤتلفه که از سالها پیش در زندان بودند و تحت نظر روحانیون فعالیتمیکردند، عامل مهمی برای مقاومت در برابر مجاهدین بود. آن زمان، این گروه تنها پناهگاهبچههای انقلابی مذهبی بود که به زندان میآمدند و بدون وجود مؤتلفه بلافاصله به داممجاهدین میافتادند. مؤتلفهایها سخت در برابر منافقین ایستادگی کردند و حتی پناهگاهیبرای برخی از نیروهای حزب ملل اسلامی هم بودند. یکی از برجستهترین این چهرههاشهید مهدی عراقی بود که از تحولات سازمان مجاهدین، سخت درس عبرت گرفته بود. زمانی نزدیک به انقلاب که وی با ساماندهی روابط میان گروههای مذهبی مشغول بود، در باره برقراری رابطه با جنبش مسلمانان مبارز مخالفت کرد. گزارش ساواک چنیناست که وی در این باره میگوید که با آنها اختلاف ایدئولوژیک دارد و یکی از موارد اختلاف این است که جنبش مسلمانانمبارز اعتقادی به امامت و رهبری روح الله خمینی نداشته بلکه معتقد است که مسائل ایدئولوژیک را خودش باید حل نماید نهخمینی. و اظهار نظر مینماید طریقی که گروه اخیرالذکر انتخاب نموده تمام و کمال راه مجاهدین در سال 1350 میباشد و بالاخرههم منجر به انحراف ایدئولوژیک خواهد شد. در ادامه گزارش آمده است که وی در زندان رابطه خوبی با مجاهدین نداشته است. در اسناد شهید عراقی به انشعابی که در زندان بین گروه مارکسیست شده و مذهبیها پیش آمده، مشخصا به نام افرادی کهدر رهبری هر دو گروه قرار داشتند یاد شده و از جمله از شهید مهدی عراقی، محی الدین انواری و ربانی شیرازی هم یاد شدهاست.در سند دیگری آمده است که محیی الدین انواری و مهدی عراقی در اتاق 4 بند 6 مکانی را برای رفع اشکالات مذهبیهابه وجود آوردهاند و کلیه افراد مذهبی اشکلات خود را در هنگام مطالعه کتاب یادداشت و پیش مهدی عراقی و محی الدینانواری میبرند و آنهااز اشکالات را از طریق مباحثات ایدآلیستی و ضد ماتریالیستی بر طرف میکردند. در سند دیگری از شهیدعراقی به عنوان کسی که «با مارکسیستهای اسلامی و کمونیستها مخالف بوده، لیکن از نظر عاطفی نسبت به بقایای مجاهدینیکه میگویند اسلامی خالص هستند خوشبین میباشد» یاد شده است. در همین سند، عسکر اولادی هم جزو کسانی شمرده شدهاست که در زندان سخت با مجاهدین و کمونیستها مخالف بوده است.
حرکت مجاهدین برای شرکت بر سر سفره مارکسیستها، روحانیون را به عکس العملواداشت. احمد هاشمینژاد که هفت سال متوالی در زندان بوده و در آنجا متمایل به مجاهدین بود، مینویسد: از سال 50 در اکثرزندآنهامجاهدین با مارکسیستها در یک کمون یعنی در سر یک سفره غذا میخوردند.وی با اشاره به اتهاماتی که مجاهدین بهعلما زدند، میگوید: موسی خیابانی در بند 3 قصر به یکی از علما گفته بود: ما احتیاج به شما روحانیون نداریم و شما بودید کهدنبالهرو ما بودید و الان هم شما هستید که باید به دنبال ما حرکت کنید. مخالفت علما با اصرار برخی از مبارزان مسلمان بدانجامنتهی شد که فتوایی بر ضد شرکت بر سر سفره کمونیستها صادر شود. این به رغم آن بود که احساس میشد رژیم از صدور آنخوشحال خواهد شد؛ زیرا شاهد ایجاد اختلاف میان مخالفان خود میبود. متن فتوای علما چنین ود: با توجه به زیانهای ناشیاز زندگی جمعی مسلمانها با مارکسیستها و اعتبار اجتماعی که بدین وسیله آنها به دست میآورند، و با در نظر گرفتن همهجهات شرعی و سیاسی، و با توجه به حکم قطعی نجاست کفار از جمله مارکسیستها، جدایی مسلمانها از مارکسیستها درزندان لازم و هر گونه مسامحه در این امر موجب زیانهای جبرانناپذیر خواهد شد. خرداد 55. امضا کنندگان عبارت بودند از:آقایان طالقانی، منتظری، مهدوی کنی، ربانی شیرازی، انواری، هاشمی رفسنجانی، گرامی و لاهوتی ... یکی از این افراد به بندهاظهار کرد که رژیم به احتمال ما را در یکجا فراهم آورده بود که در مقابل کمونیستها بایستیم.
در سندی از ساواک با تاریخ 22/9/55 آمده است که محمد کچویی در زندان اشاره به این فتوا از قول آیت الله طالقانی کرده بود وگفته بود که محمد محمدی متن آن را کلمه به کلمه حفظ کرده است. وقتی از آیت الله طالقانی سؤال شده بود که چرا کتبانمینویسد، پاسخ داده بود: برای این که رژیم از این موضوع سوء استفاده نکند از نوشتن خودداری کرده، لیکن وظیفه مسلماناناست که آن را به دیگران بگویند. در ادامه همین سند آمده است: کچویی اضافه میکند زندانیان گفتهاند که حبیب الله عسکراولادی تحریک کننده طالقانی برای این فتوا بوده است چون نظر خوبی نسبت به مجاهدین و مارکسیستها ندارد. به دلیل همانسوء استفاده بود که کسانی از روحانیون که همان زمان در زندان بودند به این تحریم نپیوستند. کچویی در همان سند که گذشتمیافزاید: پس از صدور این فتوا با حسینعلی منتظری تماس گرفته و پرسیده است که اگر خودش - یعنی کچویی - آزاد شود، دربیرون میتواند با گروهی مانند مجاهدین مذهبی سال 50 با ایدئولوژی اسلامی فعالیت کند که منتظری پاسخ داده است: داخلشدن در این گروهها حرام است.
از میان خود افراد مجاهدین هم گهگاه کسانی به این جمع میپیوستند که نمونه آن عزتشاهی (مطهری بعدی) بود که به رغم وابستگی کاملش به سازمان و شکنجههای زیادی که تحمل کرده و به صورت یک قهرماندرآمده بود، پس از تغییر مواضع از آنان جدا شد. مهندس غرضی هم که در مجاهدین و حتی زمانی در تیم تقی شهرام بود از آنجدا شد و پس از آن که گروه تصمیم به ترور وی گرفت، از طریق افغانستان به پاکستان و از آن جا به حج میرود و در نهایت در دمشق به محمد منتظری میپیوندد.
حرکت ارتدادی به تشکل نامنظمی هم که محمد منتظری در دمشق و لبنان به راه انداختهو با نجف هم در ارتباط بود و نوعی تشکل روحانیون انقلابی بود، ضربه زد؛ زیرا در آنجامحمد منتظری با حق شناس ارتباط داشت. به همین دلیل آنان نیز تلاش کردند تا در بارهروشن کردن خیانت کمونیستها، روشنگری کنند. از جمله علی جنتی که از ارکان آن تشکل نامنظم بود، کتاب الشیوعیة المحلیة والحرکات التحریة الوطنیة العربیة را تحت عنوان کمونیسم محلی و جنبشهای آزادیبخش اعراب به فارسی درآورد که همان پیش ازانقلاب در ایران به چاپ رسید. در این کتاب تلاش شده بود تا ضربات مارکسیستها را به جنبشهای آزادیبخش نشان دهد.مترجم آن بر این نکته تأکید کرده است که این دقیقا پس از اقدام پیکاریها در ایران بود.
آقای محمد کاظم بجنوردی هم که به قول خودش در عراق با اندیشههای مارکسیستی آشنا بوده است، مینویسد در زندان به محضآن که جزوه شناخت و دیگر نوشتههای مجاهدین را دیده دریافته است که «طابق النعل بالنعل یک جزوه مارکسیستی است». ویهمان وقت پیش بینی کرده بود که مجاهدین، منشعب شده یک گروهشان فرقه مذهبی جدیدی درست خواهند کرد، و گروه دیگرکمونیست خواهند شد.
حرکت مخالفت با مجاهدین در زندان، به طور عمده تحت تأثیر وجود روحانیونی مانندآیت الله ربانی شیرازی و شماری دیگر بود که از جوانان مسلمان معتقد به روحانیتخواستند تا از مجاهدین به ظاهر مسلمان هم جدا شوند. سلامتی - که در زندان به همراه نبوی در تشکیل امت واحده نقش داشت، با اشاره به این که زمینه تشکیل گروههای مذهبی که هسته اصلی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی پس از انقلاب را تشکیلدادند، پیش از رو شدن جریان ارتداد در مجاهدین خلق به وجود آمد، میگوید: خود ما در بیرون از زندان و سپس در داخلزندان، به التقاطی بودن افکار آنها پی برده بودیم. سفره خودمان را از آنها جدا کردیم و این جدایی در داخل زندان به اوج خودشرسید. بعضی از ما قبل از اینکه فعالیت شاخههای مارکسیستی مجاهدین خلق علنی شود، از این تشکیلات تقریبا جدا شدیم وهمچنین افراد زیادی را هم تشویق میکردیم که آنها هم جدا شوند... به هر حال وقتی که مارکسیست شدن برخی شاخهها برملاشد، این جدایی شدت یافت. همان زمان حسین بنکدار که در زندان بود، گزارشی از این ماجرا و تحلیل آن را برایلنکرانینوشت. وی گزارشی از نفوذ عقاید مارکسیستی را در نوشتههای مجاهدین فهرست کرده و در انتها میافزاید: »ما احتیاجداریم هویت و شخصیت راستین اسلامی خویش را که روشهای ماتریالیستی، از ما ربودهاند دوباره به چنگ آوریم و حرکت رابر این اساس سازماندهی کنیم.« وی اشاره به اعلام همبستگی مجاهدین و فدائیان در زندان اوین، سالن 2 در روز عید کردهاست. برخی از جوانان مسلمان بیرون از زندان هم مانند عبدالعلی فرزند مهندس بازرگان با شنیدن این رخداد، در واقع عزاگرفتند و این نشان میداد که ماجرای مزبور در جریان روشنفکری یک بن بست اساسی را ایجاد کرده بود. مطمئنا این بن بسترا انقلاب اسلامی به رهبری امام شکست و مارکسیسم را از سکه انداخت.
سرانجام جریان ارتداد
در واقع، گروه کودتاگر، به تدریج نام مجاهدین خلق را (که خود این نام از سال 1350 به بعدمطرح شده بود) در آستانه انقلاب اسلامی عوض کرده و در آذرماه سال 57 سازمان پیکاردر راه آزادی طبقه کارگر را عنوان کرد که تندترین سازمان چپ و خشنترین آنان پس از انقلاب اسلامی در برابر انقلاب بود.برخی از عناصر مجاهدین نیز به گروه راه کارگر پیوستند که به گفته حسین روحانی، علی رضا تشید و، زین العابدین حقانی از آنجمله هستند. تقی شهرام که در سال 57 از سازمان رانده شده بود و به صورت منفرد کار میکرد، در سال 1358 توسط خیاطی کهدر پاساژ محل کار شهرام زندگی میکرد دستگیر و به کمیته انقلاب اسلامی تحویل داده شد. وی سپس به جرم کشتن شریفواقفی و شماری دیگر از مجاهدین، اعدام گردید. برای نخستین بار در نشریه پیکار ش 2( 60 تیر 59) خبر از دستگیری نه ماهپیش شهرام داده میشود و نامه والدین او را به بنیصدر رئیس جمهور وقت به چاپ میرسد. پس از آن در شمارههای 61 (ص62 )16 (ص 7) و جریان محاکمه در شماره 65 (ص 12) اخباری ارائه شده است. (چندین اطلاعیه هم در دفاع از تقی شهرام ازطرف پیکاریها منتشر شد که دو نمونه را در ضمایم آوردهایم.)
دادستانی انقلاب در برابر اطلاعیه سازمان مجاهدین خلق که بوی هوداری از شهرام را میداد، اطلاعیهای منتشر کرد و ضمن آناعلام کرد که جرم اصلی تقی شهرام، صدور دستور قتل چند تن از مبارزان مسلمان پیش از انقلاب است. در این اطلاعیههمچنین به ملاقاتهای تقی شهرام با سران مجاهدین پس از انقلاب یاد شده است. تقی شهرام نامهای هم از زندان نوشته ووضعیت برخورد با خود را شرح داده است (پیکار 66، ص 7) تقی شهرام در دادگاه خود که با قضاوت آقای عبدالمجیدمعادیخواه برگزار شد، درخواست کرد که دادگاه وی به وسیله سازمان مجاهدین خلق تشکیل شود! وی در دوم مرداد سال 59اعدام شد. محتوای کیفرخواست وی حاوی اطلاعات جالبی از نقشش در کودتای درونی سازمان است. تقی شهرام به رغم همهخصلتهای اخلاقی منفیاش، بر این باور بود که سازمان را از حصار نفاق فکری خارج کرده است، در حالی که آنان که هنوز ادعای آن عقاید و افکار را دارند، بر نفاق خویش باقی هستند.
به جز گروه متعلق به مسعود رجوی، گروهی نیز به رهبری لطف الله میثمی که در سال 48 به سازمان پیوسته بود هرچند دوستیدیرینه با حنیف نژاد داشت، و شب 28 مرداد 53 با بمب صوتی که در حال ساختنش بود، دستش قطع و چشمش نابینا شد، و بازبه زندان افتاده و به حبس ابد محکوم شد. راهشان را ادامه دادند. وی در سال 1356 به دنبال اختلاف نظری که با گروه رجوی درزندان پیدا کرد، تشکیلات نهضت مجاهدین خلق را ایجاد کرد. گفته شده است که گروه مهدویون اصفهان نیز از بقایایمجاهدینی بودند که بر آرمان دینی خود باقی مانده بودهاند. همچنین گروهی تحت عنوان »شیعیان راستین« در همدان بهتلاشهای خود ادامه دادند و چهار مأمور ساواک را کشتند.
گفتنی است که زندانیان مذهبی تا پیش از سال 50، یعنی قبل از آمدن مجاهدین به زندان،جدای از مارکسیستها زندگی میکردند. اما با آمدن مجاهدین به زندان و طرح شعاروحدت استراتژیک با مارکسیستها، پیشنهاد جمع مشترکی را با نام کمونمشی که اشاره بهجمعی بود که به نبرد مسلحانه اعتقاد داشتند، ارائه دادند. تنها گروهی که در این جمع شرکتنکرد، زندانیان مؤتلفه و کشندگان منصور بودند. این وضعیت تا سال 54 ادامه داشت تا قصه ارتداد پیش آمد؛ گروهی از زندانیاناعلام کردند که مارکسیست شدهاند و بدین ترتیب اختلاف بالا گرفت. در اینجا مسلمانان دو دسته شدند. آنان که هنوز التقاطیبوده به مارکسیسم احترام میگذاشتند و جریان ارتداد را یک جریان اپورتونیستی دانسته، پس از ماجرای ارتداد نیز پیوند خود رابا مارکسیستها حفظ کردند و سایرین که راهشان را از التقاطیها جدا کردند و از کمونیستها کاملا جدا شدند.
آخرین سخن در این باره
تأثیر منفی مارکسیست شدن اعضای سازمان، در ناامید کردن نیروهای مذهبی امری جدیبوده و آثار منفی فراوانی بر حرکت اسلامی و ایجاد بحران در آن از خود برجای گذاشت.آقای طالقانی در زندان به آقای گرامی گفته بود، «ما این همه زحمت کشیدیم و این جوانها را تربیت کردیم، حالا تغییر مواضعدادهاند، این قضیه ما را ناامید و مأیوس کرد». آقای طالقانی جزو کسانی بود که بر ضد مارکسیستها در زندان فتوا داد.
یکی از تبعات مطالعات مارکسیستی و توجه مجاهدین به آثار آنان، ایجاد گرایش مثبتبه نفع مارکسیسم در میان جوانان متدین بود؛ چیزی که حتی در حوزه علمیه قم نیز انعکاس داشته و حتی زمانی به دروغ شایعشده بود که 65 نفر از طلاب مدرسه حجتیه کمونیست شدهاند!. در جریان قیام فیضیه در سال 152 برخی از مطبوعات آن روزادعا کردند که اینها کمونیست بودهاند! دلیلشان هم برای این امر آن بود که اینان پرچم سرخی را بر بام مدرسه برافراشتند. درواقع رژیم به هر بهانهای میکوشید تا برچسب مارکسیسم را بر گروههای مبارز بچسباند و در این راه تا این حد به جلو رفته بودکه طلاب علوم دینی را نیز متهم به کمونیست بودن میکرد! بستر این اتهام، همان جریان ارتداد در مجاهدین خلق بود.
واقعه ارتداد در سازمان، در عین حال، نوعی اثر معکوس اما مثبت، بر جریان مذهبیگذاشت که به نظر میرسد کمتر به آن توجه شده است. نیروهای مذهبی متدین، با تجربهایکه از این حرکت ابتر به دست آوردند، این بار روی جوانان متدین سرمایهگذاری بیشتریکرده و با تشکیل سازمانهای انقلابی - اسلامی جدیدی مانند تشکل منصورون، صف و جز آن، دنباله حرکت انحرافی مجاهدینرا قطع کردند. از سوی دیگر، امام هم در یکی از نطقهای مهم خود در نجف، در 21 آبان 56 تأکید کردند: تذکر میدهم کهاشخاص ارزنده و متعهدی که ابتکار عمل در دست آنهاست... از تجربیات سابق پند بگیرند و در پناه اسلام و چهارچوب موازیناسلامی به فعالیت بپردازند و از همکاری با کسانی که صد در صد در این چهارچوب فعالیت ندارند،احتراز نمایند. تقابل بعدیمجاهدین انقلاب اسلامی با مجاهدین خلق که بلافاصله در سال 58 پدید آمد، امتداد همین تأثیر و تجربه بود.
نکته مهم دیگر آن است که در واقع، پس از سال 55 که بیشتر نیروهای باقی مانده شاخهمرتد شده سازمان مجاهدین کشته و دستگیر شدند، تا شروع انقلاب اسلامی در سال 56 و تا نزدیکی قیام بهمن 57، دیگرکمترین تحرکی از گروههای چپ و منافق در ایران دیده نشد. زان پس بقایای اندک این گروهها اعتقاد خود را به مبارزه چریکیاز دست دادند. حتی شاخه مارکسیست لنینیست سازمان مجاهدین خلق هم به رهبری شهرام تمام میراث چریکی گذشته را کنارگذاشت و به کار سیاسی روی آورد. در عوض، گروههای جدید اسلامی که با روحانیت ارتباط نزدیکتری داشتند و پیرو خالصامام بودند، درست در همین زمان در صحنه مبارزاتی فعال شدند.
روحانیت با پشت سر گذاشتن آن تجربه تلخ، نسبت به مجاهدین مارکسیست شدهسخت بدبین شده و با تجربهای که در زندان در برخورد با بقایای مجاهدین به دست آوردهبود، در روزهای پس از پیروزی انقلاب، به هیچ صورتی به آنان روی خوش نشان نداد.ساواک در تاریخ 56/8/30 از جلسهای در مشهد یاد میکند که آقای مهدویکنی پس از آزادی از زندان به این شهر رفته و درمحفلی با حضور روحانیون انقلابی مشهد شهید هاشمینژاد، طبسی در منزل آقای خامنهای، در باره «علل گرایش و انحرفاتجوانان مسلمان به مکتب مارکسیستی»گفتگو میکردند و بر این عقیده بودند که «بایستی مذهب را در بین جوانان رواج داد تا ازمارکسیسم دوری نمایند.»
با وجود این تجربه و نگاه منفی روحانیون انقلابی به مجاهدین، اصرار گروه رجوی، در روزهای پس از آزادی، برای مشارکت دررهبری انقلاب، بیمورد به نظر میآمد. طبعا رهبران روحانی انقلاب، دوبار از یک سوراخ گزیده نشدند. تجربه ارتقایایدئولوژیک که بعدها در سال 64 در مجاهدین رخ داد، یعنی درست ده سال پس از تغییر مواضع سازمان ازدواج رجوی با مریمعضدانلو به فاصله دو تا سه روز پس از طلاق وی توسط ابریشمچی نشان داد که این ایدئولوژی در اساس خود، یکایدئولوژی انحرافی و آماده زیرپا گذاشتن صریحترین دستورات فقهی قرآنی است.