** شهرستانی جنبش دانشجویی دو نوع مواجهه با غرب داشته است. یک مواجهه، انفعالی و پذیرش غرب است که بخشی از جریانهای دانشجویی نماد اینگونه مواجهه هستند. اما نوع دیگر مواجهه، فعالانه و انتقادی بوده است که 16 آذر نماد اینگونه مواجهه با غرب است. در 16 آذر موضوع اعتراض دانشجویان صرفا یک موضوع داخلی نبود بلکه ورود نیکسون به ایران و اعتراض به سیاستهای امپریالیسم غربی و آمریکا بود و به این معنا عوامل بیرونی، تاثیر عمدهای بر جریانهای دانشجویی داشته است.
البته در هر دورهای یک جریان خارجی پیشرو تجدد محسوب میشد؛ برای مثال در دورهای مارکسیسم به عنوان جریان پیشرو، تاثیر زیادی بر جنبش دانشجویی داشت و عموما گرایش جنبش و جریان دانشجویی گرایش چپ بود و بعد از آن صدای عمده جریان دانشجویی متاثر از لیبرالیسم شکل گرفت. اما در مقابل، جریان دانشجویی دیگری قرار داشت که از ابتدا ماهیت غربستیزی داشت.
** جعفری من باید اینجا بحثی را در خصوص تاریخ اجتماعی ایران و رابطه با غرب باز کنم. ما اگر بخواهیم پاسخی برای خیلی از مسائل اجتماعی معاصر داشته باشیم باید به رابطهی ما و «دیگری» تامل کنیم. این مسئله اهمیت زیادی دارد. این «دیگری» در یک بُعد خود ما هستیم که میتوانیم در جامعه جریانهای مختلفی را شکل دهیم و اینکه رابطهی ما با خودمان چه میشود و یا به بیان دیگر جریانهای اجتماعی مختلفی که در کشور وجود دارند رابطهی خودشان را با یکدیگر چگونه تعریف میکنند. «دیگری» بعدی، غرب و تمدن جدید است و اینکه رابطهمان با آن «دیگری» را چگونه تعریف میکنیم آیا رابطه، رابطهی ستیز و نفی است یا انفعال و پذیرش و یا اینکه رابطهای تعاملی است؟
* این دو فعال دانشجویی گفتگوی خود را در خصوص واقعه 16 آذر سال 32 و تاثیر مبارزات ضد امپریالیستی و ضد استبداد داخلی ادامه دادند.
** جعفری به نظر من هر دو مورد تاثیرگذار بوده است. یعنی اعتراض آن دوره دانشجویان هم در برابر عامل خارجی که مشخصا امپریالیسم و در شکل عینی آن سفر نیکسون بوده است و هم در اعتراض به فضای استبدادی داخل کشور.
اما در مورد ماهیت جنبش دانشجویی پیش از انقلاب، بیشتر بیگانهستیزی و استعمارستیزی بوده است و در 16 آذر سال 1332 نیز طبیعتا اینگونه بود، اما نکته قابل ذکر این است که اتفاق سال 32، یک حرکت صرفا سلبی و تنها اعتراض به ورود معاون رئیسجمهور آمریکا نیست و در واقع به نوعی حمایت از دولت ملی دکتر مصدق نیز محسوب میشود.
البته این نکته هم باید گفته شود که جریان دانشجویی ماهیت انتقادی دارد و از آنجایی که دانشجو وابستگیهای خاص سیاسی را ندارد و به نوعی از استقلال برخوردار است، این امر موجب میشود تا جریان دانشجویی آرمانگرا باشد و به اعتقاد من جریان دانشجویی اصیل همیشه ماهیتی انتقادی نسبت به جریان حاکمیت داشته و به دنبال فرایندهای اصلاحی است.
** شهرستانی بعد از انقلاب در واقع مواجهه انتقادی جنبش دانشجویی با جریان داخل کشور به نوعی کاسته شد، چرا که با خیزش مردمی به رهبری امام خمینی این شکاف میان حاکمیت سیاسی و جریان دانشجویی کاسته شده بود. البته به عقیده من نیز، جریان دانشجویی ماهیتا منتقد است اما سطح رویکرد انتقادی با آن سطح شکافی که پیش از این وجود داشت متفاوت است در واقع جریان دانشجویی میتواند انتقاد داشته باشد بدون ایجاد شکاف با حرکت عمومی جامعه.
بعد از انقلاب در واقع این شکاف پر شد چرا که دوران استبداد پایان یافت و حکومت مردمی بر سر کار آمد. حکومتی که با هویت بومی تودههای مردم سازگار بود. بنابراین شکاف دیگری مورد توجه قرار گرفت بدین صورت که جریان دانشجویی همت خود را بیش از پیش بر نوع مواجهه خود با غرب گمارد. که یکی از نمودهای آن ماجرای 13 آبان و تسخیر لانه جاسوسی است. در واقع انقلاب اسلامی یک وجه ایجابی داشت که همانا طلبِ نظمی به جز نظم موجود راست و چپ دنیا بود و تجلی آن در شعار نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی دیده میشود.
در آن دوره نوعی وفاق عمومی برای ادامه حرکت انقلاب شکل گرفته بود که برخی از گروههای مبارزِ پیش از انقلاب، به تدریج از قطار پیاده شدند و ساز مخالف زدند و دانشگاه را مبدل به پایگاهی برای مقابله با تز اصلی انقلاب اسلامی کردند به طوری که یکی از علل وقوع انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها نیز همین مسئله بود. پس از وقوع جنگ نیز به تدریج نیروهای غربگرا به حاشیه رانده شدند.
* استقلال جنبش دانشجویی از دیگر مباحثی بود که در این گفتگو مطرح شد.
** شهرستانی در مورد استقلال جنبش دانشجویی میتوان اینگونه بیان کرد که جریان دانشجویی از نظر گفتمانی میتواند با حاکمیت سیاسی همسویی داشته باشد ولی به لحاظ ارگانیک و سازمانی مستقل باشد. از ابتدای انقلاب نیز اینگونه بوده است مثلا انجمنهای اسلامی در ابتدای انقلاب، جریانهایی مستقل بودند و در عین حال با نظام سیاسی همسویی داشتند. در ماجرای انقلاب فرهنگی نیز نیروهای آوانگارد و پیشرو و متولی انقلاب فرهنگی، همان نیروهای انجمنهای اسلامی بودند.
ماجرای استقلال جنبش دانشجویی از احزاب سیاسی و نظام سیاسی را باید جداگانه بررسی کنیم. دیگر اینکه بین مفهوم استقلال و همسویی یا عدم همسویی باید تفاوت قائل باشیم. ما جریانهای دانشجویی داریم که با گفتمان حاکم همسو هستند اما از وضع موجود و از نهادها و ساختارهای سیاسی حاکم انتقاد میکنند و در عین حال مستقل هستند که عامل حیات دانشجویی همین استقلال است و این مسئله متفاوت از همسویی گفتمانی با حاکمیت سیاسی است.
** جعفری به نظر من جریان اصیل دانشجویی، جریانی است که با متن جامعه پیوند داشته باشد و هر قدر زاویه جریان دانشجویی با ارزشهای جامعه بیشتر باشد و فاصله گرفته باشد، تاثیرگذاریاش کمتر میشود. اما مسئله استقلالی که از آن یاد میشود، استقلال از قدرت سیاسی است. جریان دانشجویی مسلمان در ماجرای انقلاب با دیگر جریانهای مبارز علیه حکومت شاه، همراه میشود و در بسیاری از حرکتها پیشرو است. در دهه شصت، ما در فضای جامعه هنوز حاکم بودن گفتمان چپ را شاهد هستیم.
اما بعد از جنگ با چرخشی مواجه میشویم؛ دولت روی کار آمده نقطه مقابل دولت دهه شصت است که گفتمان آن، توسعه اقتصادی است و به تبع آن جنبش دانشجویی با توجه به پیشینه چپ خود، منتقد دولت راست روی کار آمده میشود. از اوایل دهه هفتاد با توجه به تاسیس نهادهای دانشجویی که نماینده دولت در دانشگاه هستند و همچنین تاسیس بسیج دانشجویی و... جریان دانشجویی متعدد میشود. در زمان دوم خرداد، دولتی با گفتمان اصلاحات بر سر کار میآید. در این دوره جریان دانشجویی انجمنهای اسلامی و دفتر تحکیم وحدت همسویی بیشتر با دولت پیدا میکند و در مقابل جریان دانشجویی بسیج فاصله میگیرد و پس از سال 84 این روند عکس میشود.
اما بحث من همواره استقلال از قدرت سیاسی است و به نظر من جریان دانشجویی هر زمان که ارتباط نزدیک سیاسی و همسویی با جریان سیاسی حاکم ـ چه احزاب و چه دولت ـ پیدا کرده، متضرر شده است. نقدی هم که من به جریانات دانشجویی اصولگرا دارم از این منظر است که این جریانات، نزدیکی زیادی با جریانات سیاسی حاکم (و در شرایط فعلی با دولت) دارند. البته یک نکته را باید در نظر داشته باشیم که جریانهای دانشجویی چه اصلاحطلب و چه اصولگرا هر دو از منظری، در وضعیتی پارادوکسیکال قرار دارند: از یک طرف در ساختار وزارت علوم و دولت فعالیت میکنند و منابع مالی آنها به نوعی از حاکمیت تامین میشود و از طرف دیگر جریانهایی منتقد هستند و این مقولهای است که در ایران با آن مواجهیم.
اما به نظر من جریان اصیل، باید بتواند استقلال خود را از حاکمیت سیاسی و همچنین ماهیت انتقادی خود را حفظ کند. زمانی که ما میگوییم جریان دانشجویی جریانی آرمانگراست، این آرمانها تقلیلی نیست؛ آرمان آزادی، آرمان عدالت و... مقولاتی نیستند که بتوانیم خیلی سطحی به آنها بنگریم و باید رویکردی بنیادی به آنها داشته باشیم.
** شهرستانی به نظر من استقلال جنبش دانشجویی ضروری است. وابستگی به دولت همواره برای جنبش دانشجویی آسیبزا بوده است. پس از دولت نهم که دولتی اصولگرا بود ما سعی کردیم که جریان بسیج دانشجویی به دولت وابسته نشود و تاحدی این امر محقق شد. شما شاهد هستید که بیشترین انتقادات در برابر اظهارات مشایی و یا ماجرای کردان و یا رحیمی، از جانب جریان دانشجویی اصولگرا بوده است و در اینگونه مسائل، جریانهای دانشجویی مقابل، معمولا سکوت پیشه کردند و پرچم انتقاد به این مسائل را همیشه جریانهای دانشجویی اصولگرا در دست داشتهاند اما اتفاقات مخدوشکنندهای هم بوده است کما اینکه پیش از این نیز بوده است.
اما نباید این مسئله را به قاعده کلی تبدیل کرد که جریان دانشجویی به طور کل اپوزیسیون است؛ به نظر من این جفایی به جریان دانشجویی و جدا کردن آن از بطن جامعه است. صرف اپوزیسیون بودن برای جریان دانشجویی ارزش نیست و اینگونه نیست که جریان دانشجویی همیشه مخالف جریان عمومی جامعه است و این با منتقد بودن یک جریان تفاوت دارد. جریان دانشجویی میتواند با گفتمان حاکم همسو باشد اما انتقاد بکند، همانطور که در دوره اصلاحات نیز اینگونه بود که جریان دانشجویی بسیار منتقد بود و حتی تز عبور از خاتمی در همین جریان دانشجویی مطرح شد.
* این دو فعال دانشجویی در خصوص جریان دانشجویی خاصی که بتوان آن را به عنوان پرچمدار جنبش دانشجویی دانست بحث خود را دنبال کردند.
** شهرستانی در ابتدای انقلاب، انجمنهای اسلامی نماد جریانی بودند که به دنبال چارهجویی دینی و اسلامی بوده است و به خودبنیادی و استقلال هویت دینی باور داشتند. در واقع در دهه اول انقلاب، انجمن اسلامی به عنوان تنها جریان دانشجویی آن دوره به عنوان نماینده گفتمان انقلاب فعالیت میکرد. بعد از جنگ با فرمان امام، سنگ بنای بسیج دانشجویی گذاشته میشود. در واقع ماموریت بسیج، پیگیری پروژه انقلاب اسلامی در تمامی حوزهها را به عهده دارد و یکی از این حوزهها دانشگاه است که با تاسیس آن، تکثری در جریان دانشجویی ایجاد میشود.
به یک معنا این بسیج دانشجویی همان انجمن اسلامیهای سابق است و با انجمن اسلامی دهه شصت تفاوت ماهوی ندارد و همسویی گفتمانی نزدیک با آن جریان و در واقع با گفتمان امام و انقلاب اسلامی دارد. بعد از جنگ، جریانات دانشجویی با گرایشات لیبرالی متاثر از فروپاشی شوروی در آن بازه و هژمونی جهانی لیبرالیسم شکل میگیرد. این جریانها به سیاستهای اقتصادی دولت سازندگی نقد وارد نمیکنند و عمده رویکرد انتقادی آنها معطوف به مطالبات لیبرالی میشود. دولت سازندگی، سیاستهایی را دنبال کرد که به شکافهای عمیق اجتماعی دامن زد و عمدهی این شکافها در حوزه عدالت اجتماعی رقم خورده بود. جریان دانشجویی لیبرال فضای بستهی سیاسی و فقدان آزادیهای اجتماعی را مورد هدف قرار میدهد.
* شهرستانی در خصوص همسویی بسیج با حاکمیت سیاسی گفتههای خود را ادامه داد.
** شهرستانی بین جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی تفاوت وجود دارد؛ به بیان دیگر بین گفتمان انقلاب و ساختار سیاسی آن تفاوتهایی وجود دارد. بسیج دانشجویی در پیوند با گفتمان نظری، سیاسی و هویتی انقلاب اسلامی و متولی آن محسوب میشود.
** جعفری اگر امکان دارد مولفههای این گفتمان را بیان کنید.
** شهرستانی گفتمان انقلاب اسلامی بر مبنای آمریکاستیزی، نظریه ولایت فقیه و آنچه امام تعریف کرده، قرار دارد؛ به بیان دیگر همان گفتمان سیاسی امام است. که یکی از آنها رابطهی دیانت با سیاست است و این پیوند میان سیاست و دیانت به عنوان دال محوری آن محسوب میشود که تجلی آن نظریه ولایت فقیه است. بسیج دانشجویی در چارچوب گفتمان هویتی حرکت میکند همانگونه که انجمن اسلامی دهه 60 اینگونه بوده است و در همین چارچوب هم نقد خود را وارد میکند. اما ساختار انقلاب اسلامی، نهادها، ریاست جمهوری، افراد و حتی قوانین آن را شامل میشود که میتوان به آنها نقد وارد کرد. در واقع گفتمان انقلاب که از آن صحبت شد به عنوان نرمافزار جمهوری اسلامی عمل میکند. بسیج دانشجویی به عنوان نماینده این گفتمان اتفاقا بیشترین نقد را به ساختارها وارد کرده است. برای مثال بیشترین نقد به قوه قضاییه در این سالها از سوی بسیج دانشجویی بوده است.
** جعفری من در مورد بحثهای آقای شهرستانی نقدهای زیادی دارم. اول اینکه در مورد تکثر باید بگویم، تکثر در دانشگاههای ما آنگونه که باید، وجود ندارد. آنچه که من در ابتدای بحث در خصوص دورهی دهه هفتاد به بعد گفتم را به معنای واقعی تکثر نمیدانم، بلکه تا به میزان زیادی آن را صوری میبینم. جریاناتی نظیر بسیج دانشجویی به همراه جریاناتی مانند جامعه اسلامی، جنبش عدالتخواه و انجمنهای اسلامی مستقل بوجود میآیند که همه آنها تحت عنوان جریانات اصولگرا دستهبندی میشوند. اما در مورد جریانهای دانشجویی منتقد ما فقط انجمنهای اسلامی را داریم که البته بعد از دوره اصلاحات بسیار محدود شدند؛ دفاتر آنها در بسیاری از دانشگاهها بسته شد و برخی به اشکال مختلف با جریانات جایگزین استحاله شدند. با این اوصاف نمیتوان خیلی از تکثر جریانات دانشجویی یاد کرد چرا که میان بسیاری از آنها مرزی وجود ندارد.
همچنین در مورد اینکه آقای شهرستانی گفتند که بسیج فعلی همان انجمن اسلامی دهه شصت است، من تا حد زیادی نمیپذیرم. هرچند که در حال حاضر بعضی از بحثهای آن دوره انجمن اسلامی، از سوی بسیج مطرح میشود؛ مباحثی نظیر عدالتخواهی، انتقادات اقتصادی، حمایت از مستضعفین و... اما به نظر من طرح اینگونه مباحث از سوی جریانات اصولگرا به شکلی تقلیل یافته صورت میگیرد. برای مثال مفهوم عدالت؛ عدالت مفهومی بنیادی است نگاه ما نباید تقلیلی باشد و اینکه برای مثال یک جریان دانشجویی اعلام کند که ما نامهای انتقادی به صدا و سیما یا قوه قضاییه نوشتیم تا حدی فقط رویه سطحی قضیه است.
ما باید بنیادیتر و در حوزههای مختلف به مسئله بپردازیم. برای مثال عدالت که فقط عدالت اقتصادی نیست، عدالت فرهنگی را هم شامل میشود؛ آیا ما در کشور از عدالت رسانهای برخوردار هستیم؟ عدالت فرهنگی داریم؟ آیا عدالت سیاسی داریم؟ حقوق شهروندی انسانها به طور کامل رعایت میشود؟ من معتقدم عدالت سیاسی و فرهنگی خصوصا در دو سال گذشته، به شدت مغفول مانده و زیر پا گذاشته شده است و معتقدم جریانی که به آن واکنش نشان میدهد، جریان منتقد دانشجویی است نه جریان اصولگرا. یک معیار برای این مسائل این است که ما چقدر هزینه دادهایم. یعنی چقدر در راستای عدالتخواهی و آزادیخواهی فعالیت کردهایم و تا چه اندازه تاوان آن را پرداختهایم.
به نظر من کسانی که در عرصهی عدالتخواهی و آزادیخواهی فعالیت میکنند، یقینا تاوانهای سنگینی را هم برای آن میپردازند. نکتهای که باید به آن توجه شود این است که جریانهای دانشجویی منتقد در ازای حداقلیترین انتقادات و مطالبات در برخی موارد هزینههای حداکثری پرداخته است که در مقابل برای جریان دانشجویی بسیج اینگونه نبوده است.
همچنین در مورد گفتمان انقلاب اسلامی که آقای شهرستانی گفتند بسیج بر مبنای آن عمل میکند. انجمن اسلامی نیز کم و بیش به همین صورت است. منتها به این شکل که انجمن اسلامی مبدا هویتی خود را آرمانهای رهاییبخش انقلاب اسلامی قرار میدهد. مبنای حرکت انجمن اسلامی آرمانهایی است که مردم به خاطر آن انقلاب کردند. آن آرمانها چیزی نیست جز استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی.
ما معتقدیم که نگاهمان به این آرمانها مانند عدالتخواهی، استکبارستیزی و... نباید نگاهی متصلب باشد. یعنی ما نباید همان بحثهای دههی شصت را دوباره با همان کیفیت مطرح کنیم. به نظر ما دنیا تغییر کرده است و این مفاهیم نیاز به بازتعریف دارند. مثلا وقتی از استکبارستیزی صحبت میکنیم باید جلوگیری از انگ دیکتاتوری خوردن را نیز ذیل این استکبارستیزی بدانیم. یعنی اگر امروز جمهوری اسلامی به واسطه رفتار عدهای، در دنیا برچسب دیکتاتوری میخورد ما باید با رفتار آن عده که موجبات این قضاوتها را فراهم میآورند، برخورد کنیم.
** شهرستانی البته شاید استکبارستیزی به این معنا هم باشد که در جریان انگ دیکتاتور زدن، همسوی با بیگانه نباشیم.
** جعفری قطعا اینگونه است. مضافا اینکه استکبار فقط در غرب نیست و هر قدرتی که زور بگوید یا منافع ملی ما را خدشهدار کند، مستکبر است. در مباحث دیگر مانند بحث مستضعفین ما علاوه بر مستضعفین اقتصادی، امروز باید به استضعاف فرهنگی و سیاسی نیز بپردازیم. و من از این منظر حرف آقای شهرستانی را قبول ندارم و معتقدم که انجمن اسلامی با وجود نقدهایی که دارد، هنوز وارث گفتمان دهه اول انقلاب است با این تفاوت که اینگونه مفاهیم را در دوره جدید متناسب با شرایط، بازتعریف کرده است.
** شهرستانی در مورد هزینههایی که شما گفتید، نوع مواجهه جریانها با مسائل را باید در نظر بگیریم. مواجهه گاهی، مواجههای انتقادی و اصلاحطلبانه است و گاهی مواجهه چارچوبشکنانه است. هیچ نظام سیاسی در برابر مواجهه چارچوبشکنانه سکوت نمیکند. از آنجایی که جریان دانشجویی بسیج چارچوب اصلی نظام سیاسی را قبول دارد و داخل آن فعالیت میکند، بنابراین مواجهه چارچوبشکنانه ندارد و از این رو هزینه نمیدهد.
اما بحث این است که جریان دانشجویی بسیج به این نتیجه نرسیده است که ریشه نظام جمهوری اسلامی را بکند و با ریشههای اساسی نظام جمهوری اسلامی مبارزه کند. دشمن اصلی آن استکبار جهانی است. نزاع اصلی برای بسیج نزاع بین جهان اسلام و جهان غرب است. دانشجویان ما در ابتدای انقلاب کسانی بودند که به لبنان رفتند، کشته شدند، اسیر شدند. امروز نیز به همین صورت است. بسیج خود را در یک نزاع جهانی با غرب و آمریکا میداند. این جریان دانشجویی به وقتش هزینههای این نزاع جهانی را خواهد پرداخت.
برای بسیج برای مثال احمدینژاد با کاستیهایی که ممکن است داشته باشد در مقابل نظام جهانی، خودی است و مسئله اصلی نزاع با غرب است و این ربطی ندارد که ما بهانه به آنها داده باشیم بلکه این نزاع جهانی محصول بالفعل شدن گفتمان انقلاب اسلامی است که در صورت بالفعل شدن، دشمنی تمام غرب را به دنبال خواهد داشت، ماهیت انقلاب اسلامی به این نزاع جهانی بستگی دارد. در واقع برای بسیج دانشجویی افتخار نیست که هزینهی مواجهه با یک نظام سیاسی را بپردازد که این نظام سیاسی خودش اپوزیسیون جهانی است و یک تنه در برابر نظم جهانی ایستاده است. بسیج ترجیح میدهد در کنار و با مشارکت این نظام سیاسی، در مقابل آن نظم جهانی که ظالمانه است، قرار گیرد و در واقع عرصه نزاع خودش را عرصه نزاع جهانی میداند.
** جعفری به نظر من هم جریانهای دانشجویی اصولا باید در چارچوب نظام فعالیت کنند. معنای قانون همین است و جز این معنا ندارد. بحث من این است که جریانهایی که نظام را قبول دارند و در چارچوب نظام فعالیت میکنند نیز باز به دلایلی هزینههای زیادی را میپردازند.
در مورد مواجهه با غرب نیز من معتقدم تا زمانی که ما برای این مسئله پاسخ درستی نداشته باشیم همچنان مشکل وجود دارد. من مخالف ساختن این دوگانهای هستم که به نزاع دامن میزند. تعریف رابطه با غرب باید به گونهای باشد که حداقل نزاع و خشونت و حداکثر صلح را به دنبال داشته باشد. هدف ما باید زندگی بهتر بشریت و حفظ کرامت انسانی آنها باشد. در عین اینکه عزت و اقتدار ما نیز محفوظ بماند. بنابراین مواجهه باید واقعبینانه باشد. هم در نظر و هم در عمل. به قول شهید مطهری مواجهه ما با مکاتب غربی نباید مبتنی بر نفی باشد چرا که نفی اینها موجب خودباختگی در برابر غرب میشود. بنابراین ما باید شناخت از غرب داشته باشیم.
همچنین به نظر من قسمت اعظم مواجهه ما با غرب مواجهه نرم است. ما نباید این حوزهها را با هم اشتباه بگیریم. عرصه تقابل در دنیای امروز بیش از آنکه نظامی و سیاسی باشد، فرهنگی، اقتصادی و علمی است. یعنی اینکه ما چقدر از نظر علمی، فرهنگی و اقتصادی از وابستگی به غرب رهایی یافتهایم. وقتی اقتصاد ما به چین وابسته است و واردات ما از آمریکا در سالهای اخیر روند صعودی داشته است یا فرهنگ آمریکایی در خانههای ما نفوذ کرده، چگونه میتوانیم از استکبارستیزی سخن بگوییم؟ برخوردهای سخت و حذفی با مقولات فرهنگی و اندیشهای در کشور، مشکلات را افزونتر میکند.
جریان منتقد اگر دولت و حاکمیت را نقد میکند به این دلیل است که اعتقاد دارد برتری در عرصه بینالملل نیز در گرو قوت این مولفهها به همراه قدرت رسانهای و مشروعیت و پشتوانه مردمی است. امروز برای اینکه در دنیا بتوانیم حرفی برای گفتن داشته باشیم باید ثبات سیاسی و قدرت علمی و فرهنگی داشته باشیم و این نیازمند اعتماد و استفاده از همه ظرفیتهای انسانی کشورمان ایران است.