(روزنامه وطن امروز - 1394/06/18 - شماره 1694
- صفحه 1)
اوایل هفته جاری «سلمان بنعبدالعزیز»، پادشاه سعودی به آمریکا رفت و در ملاقات با اوباما، تضمین گرفت توافق هستهای با ایران، خللی در حمایت بیچونوچرای واشنگتن از سعودی ایجاد نمیکند.
هدف اصلی این دیدار تلاش اوباما برای رفع نگرانیهای آلسعود و سایر شیخنشینهای خلیجفارس در قبال توافق هستهای با ایران اعلام شد و اوباما حتی قول کمکهای نظامی و همکاریهای بیشتر با دیکتاتورهای عرب خلیجفارس را داد. در پی برطرف شدن کدورتهای ظاهری بین اوباما و بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی، اکنون دولت و کنگره آمریکا دست به تلاشهای بیشتری برای تقویت تعهد خود به منظور افزایش حمایتهای نظامی و مالی از رژیم غاصب صهیونیستی خواهند زد و رقابت تسلیحاتی که هماکنون با انواع سلاحهای مدرن آمریکایی در غرب آسیا در جریان است، بیش از پیش گرم خواهد شد.
از این رو تراژدی مداخله آمریکا در خاورمیانه که خود را به شکل بازیگر اصلی و بحرانساز در منطقه به تصویر کشیده، نتایجی به همراه دارد که جنگ، خونریزی و درگیریهای قومی و نژادی تنها بخشی از آن است و گروه تروریستی داعش که محصول تصمیمات نابخردانه واشنگتن در حمله به عراق و تلاش برای سرنگونی دولت بشار اسد در سوریه بوده و تحت حمایتهای مالی خاندان سعود، آلت دست واشنگتن و ریاض برای پیشبرد اهدافشان بود، اکنون به کابوسی برای اهداف آمریکا و البته سعودیها تبدیل شده و در این میان حماقت شاهزادگان سعودی در حمله به یمن به بهانه سرکوب گروه حوثی که خود نیرویی بازدارنده در برابر گروه تروریستی القاعده محسوب میشود، به پیچیدگی اوضاع بشدت افزوده است.
آمریکا از دهه 1980 دستکم به بیش از 14 کشور در جهان اسلام حمله و آنها را اشغال یا بمباران کرده است. منطقه خاورمیانه با وجود کشته شدن صدها سرباز آمریکایی و صرف میلیاردها دلار، بحرانزده است و به ویرانی کشیده شده و جالب آنکه آمریکا هنوز هم به تداوم سیاستها و راهبردهای شکستخورده خود در این منطقه ادامه میدهد و حماقتهای آمریکا و متحدانش پایانی ندارد به گونهای که «چارلز والد» ژنرال پیشین نیروی هوایی آمریکا در گفتوگویی با واشنگتنپست میگوید: «ظاهرا قرار نیست ما در طول زندگی خود شاهد پایانی برای این بحرانها باشیم».
دموکراتها و جمهوریخواهان آمریکا در قبال تاکتیکها دچار اختلاف نظر هستند اما هیچ یک خواهان بحث درباره این موضوع نیستند که آیا آمریکا باید همچنان به حضور دردسرساز خود در منطقه ادامه دهد. حتی لیبرالهای محتاط نیز با این امر موافقند که آمریکا باید نقش خود را در حل مشکلات متعدد خاورمیانه ایفا کند(!) به عبارت دیگر همچنان در این منطقه حضور داشته باشد.
اما هر زمان که شهروندان آمریکایی به دنبال جواب قانعکنندهای برای این پرسش هستند که چرا باید آمریکا با صرف هزینههای سنگین به حضور در خاورمیانه ادامه دهد، با این جواب از سوی رئیسجمهوری خود مواجه میشوند: «جنگ در راستای «منافع ملی» ماست» و کنگره هم بر طبل جنگ میکوبد. حال چگونه جنگ تامینکننده منافع ملی(!) کشوری است، باید در سیاستها و اهداف جنگافروزان آمریکایی پاسخ آن را یافت. «منافع ملی» عبارتی است که سیاستمداران و کارشناسان را وامیدارد در نمایشهای تلویزیونی خود این باور را جا بیندازند که اساسا نباید درباره منافع ملی توضیح داد و درباره آن بحث کرد و هر زمان دولت برای پاسخگویی در این باره تحت فشار قرار میگیرد که چرا پایانی برای جنگهای آمریکا در منطقه نیست، دولتمردان طبقه حاکم عبارات نخنما را تکرار میکنند:
1- مبارزه با تروریسم، 2- محدود کردن ایران، 3- تامین نفت و 4- دفاع از اسرائیل.
با این حال هنگامی که شهروندان به جنگهایی که در راستای اهداف آنها صورت میگیرد نگاه دقیقتری میاندازند، هیچ استدلالی برای هیچیک از این موارد که توجیهکننده هزینههای سرسامآور جنگافروزیها باشد، نمییابند.
تروریسم
هنگامی که از تروریسم سخن به میان میآید، ادعای دولتمردان آمریکایی این است که با کشتن تروریستها(!) [هر آنکه در مقابل اهداف آمریکا ایستادگی کند و واشنگتن آن را برای اهداف خود خطر تلقی کند، تروریست خوانده میشود] از وقوع «11 سپتامبر»ی دیگر جلوگیری میکنند. با این حال کاملا مشهود است مداخلهجوییهای آمریکا نتیجه عکس داشته و رفتارهای آمریکا باعث شده بسیاری از آمریکا کینه به دل گرفته و دست به هر کاری میزنند که به آمریکا آسیب برسد. تعدد گروههایی که کمر همت به نابودی آمریکا بستهاند، گواه این مدعاست.
مردم آمریکا نسبت به سر بریدنهایی که از سوی داعش در شبکههای تلویزیونی بارها به تصویر کشیده میشود [و البته بازی رسانهای است و قطعا چاقو دسته خود را نمیبرد و با دروغهای سینمایی، سعی در ایجاد وحشت توسط داعش، قطعی است] دچار بهت و حیرتند اما آنها هیچگاه از سر بریدنهای خاندان سعود و متحدان «میانهرو» آمریکا که به طور مستمر در کشورهای دوست واشنگتن در حال انجام است، خبری ندارند. آنها حتی نمیدانند شبهنظامیان تحت حمایت آمریکا در عراق، فجایعی را در زندانهای عراق صورت دادهاند که سوراخ کردن جمجمههای زندانیان با متههای برقی، کوچکترین جنایات آنها محسوب میشود. داعش عارضه است نه دلیل.
بیماری گسترش خشونت و کشتار در خاورمیانه، مشکلی است که در فساد، ظلم و ستم و تکبر ریشه دارد و آمریکا هیچگاه قادر به حل آن نیست. دولتهای عرب منطقه نیز در صورتی که اختلافات و خودبزرگبینیها را کنار بگذارند، از تواناییهای لازم برای شکست داعشی که خود در شکلگیری آن نقش داشتهاند، برخوردارند. اگر آنها در این امر کوتاهی میکنند و بهجای از بین بردن داعش، آن را در سوریه و عراق، تسلیح کرده و خود به یمن یورش میبرند، آمریکا حق ندارد با مداخلهجوییهای خود بیش از آنکه به حل و فصل مشکلات منطقه کمک کند، به بحرانهای آن بیفزاید.
ایران
جمهوری اسلامی ایران بهعنوان کشوری مقتدر در منطقه همواره سیاست خود را بر حل و فصل مسائل منطقه از سوی کشورهای آن قرار داده و حضور بیگانگان را عامل اصلی تنشهای منطقه دانسته است. مواضع ضدامپریالیستی و کینهای که مردم ایران از آمریکا به دل دارند، ناشی از 62 سال مداخله آشکار آمریکا در سیاستهای داخلی ایران است که از 28 مرداد 32 با طرح سازمان سیا برای سرنگونی مصدق بهعنوان نخستوزیر منتخب مردم و روی کار آمدن [دوباره] شاهی دستنشانده، آغاز شد. برنامه هستهای ایران بهعنوان دستاویزی برای واشنگتن به منظور تحت فشار قرار دادن تهران مورد استفاده قرار گرفته و با نگاهی به نقش جانبدارانه آمریکا در جنگهای سیاسی و مذهبی در خاورمیانه، کاملا مبرهن است واشنگتن بیش از آنکه نگران برنامه هستهای ایران باشد نسبت به نفوذ گسترده و اقتدار ایران در خاورمیانه نگرانی عمیق دارد. حال این سوال مطرح میشود:
چرا رژیم صهیونیستی بدون امضای پیمانهای بینالمللی خود را محق به داشتن برنامه هستهای میداند که همگان میدانند ماهیت تسلیحاتی دارد اما جمهوری اسلامی ایران با وجود همکاریهای بیشمار و تعهداتی که فراتر از پادمانها و قواعد بینالمللی برای خود قائل شده و بازرسیها از صلحآمیز بودن آن حکایت دارد، مجاز به داشتن چنین برنامهای نیست؟!
آنچه باعث شده جمهوری اسلامی ایران پای میز مذاکره حاضر شود، حضور نظامی آمریکا در منطقه یا شاخ و شانه کشیدنهای واشنگتن نیست بلکه سران آمریکا به خوبی میدانند برای حل و فصل مشکلات عدیده منطقه به ایفای نقش تهران نیاز دارند و در واقع حل بحرانهای منطقهای بدون حضور جمهوری اسلامی ایران به هیچوجه میسر نیست.
نفت
نفت بهعنوان یک کالای استراتژیک، خواهان بسیاری در نقاط مختلف جهان دارد و البته تولیدکنندگان آن نیز به مشتری نیاز دارند. مصرفکنندگان آمریکایی، نفت را به قیمتهای جهانی میخرند و نفت به مانند دیگران که برای خرید آن پول پرداخت میکنند در دسترس مصرفکنندگان آمریکایی قرار دارد و وجود پایگاههای نظامی در منطقه تخفیف ویژهای برای آمریکاییها در پی ندارد.
انگیزه اقتصادی برای حمله به عراق حصول اطمینان از این امر نبود که مردم آمریکا به سوخت کافی برای خودروهای خود و نفت مکفی برای گرم کردن منازل دسترسی یابند بلکه جهت اطمینان از این واقعیت بود که شرکتهای نفتی آمریکایی، تنها شرکتهایی باشند که نفت را به خانه میبرند.
امروز آمریکا کمتر از 10 درصد نفت مورد نیاز خود را از خلیجفارس تامین میکند و به دنبال آن است که طی چند سال آینده با عبور از عربستان و روسیه خود را بهعنوان بزرگترین تولیدکننده نفت جهان به تصویر بکشد. تا سال 2020 آمریکای شمالی و احتمالا آمریکا در حوزه نفت و گاز به خودکفایی خواهند رسید.
اکنون این ادعا که آمریکا برای دستیابی به نفت و گاز به حضور در خاورمیانه نیاز دارد، دیگر خریداری ندارد.
رژیم مجعول صهیونیستی
رژیم تلآویو با زرادخانه عظیمی که دارد، از پیشرفتهترین و قدرتمندترین سلاحها برخوردار است و به جدیترین تهدید در کل منطقه تبدیل شده است. زرادخانه آن شامل سلاحهای اتمی و شیمیایی است، چرا که این رژیم از امضای پیمان منع گسترس سلاحهای کشتار جمعی امتناع کرده است و از این رو بدون هیچگونه مداخله خارجی میتواند به توسعه این سلاحها ادامه دهد- که میدهد- اما این رژیم با وجود داشتن سلاحهای پیشرفته بارها در جنگ با حزبالله لبنان و گروههای مقاومت فلسطینی شکست خورده است.
این ادعا که رژیم صهیونیستی در احاطه کشورهایی قرار دارد که برای آن تهدید محسوب میشوند، از اساس واقعیت ندارد، چرا که کشورهای عربی همسایه آنچنان منفعل و ناهماهنگ و درگیر جنگ شبهمذهبی هدایتشده از سوی عربستان و آمریکا برای ایجاد تفرقه بین شیعه و سنی هستند که بعید است بتوانند برای این غده سرطانی تهدید جدی محسوب شوند.
در واقع بزرگترین تهدید علیه رژیم صهیونیستی ماهیت اشغالگرانه این رژیم است که با جنایاتی که در حق ملت مظلوم فلسطین صورت میدهد، رزمندگان فلسطینی را به کابوسی برای خود تبدیل کرده است و حمایتهای آمریکا از این رژیم نیز باعث افزایش امنیت این رژیم غاصب نشده است و لفاظیها و یاوهگوییهایی که هر از گاهی از سوی سران این رژیم در قبال حمله نظامی به جمهوری اسلامی ایران صورت میگیرد، مصرف داخلی دارد، چرا که سران این غده سرطانی میدانند برای جمهوری اسلامی ایران نابودی این رژیم خونخوار و اشغالگر، زمان زیادی نیاز ندارد و کسی هم جرأت تعرض و تجاوز به خاک مقدس ایران اسلامی را ندارد. مشکل امنیتی برای این رژیم از داخل سرزمینهایی که اشغال کرده بروز میکند: وضعیت فلسطینیهای تحت اشغال و ستمدیده که در سال 1948 از سرزمین خود بیرون رانده شده و در کرانه باختری و نوار غزه تحت محاصره قرار گرفتند تا زمینه برای نفس کشیدن چند روز بیشتر صهیونیستها در این خاک مقدس میسر باشد.
مردم فلسطین هیچگاه رویای بازگردانی سرزمین مادری خود را کنار نخواهند گذاشت. قریب به 50 سال است دولتهای مختلف آمریکا با فشار بر هر دو طرف به دنبال مذاکره آنها برای دستیابی به راهحلی دائم بوده و میلیاردها دلار را راهی اسرائیل کرده و با تطمیع اردن و مصر به دنبال به رسمیت شناخته شدن رژیم صهیونیستی بودهاند. آمریکا هزینه سیاسی هنگفتی در این رابطه پرداخت کرده و نقش واشنگتن بهعنوان همراه رژیم صهیونیستی در ظلم و ستمی که علیه ملت فلسطین روا داشته میشود، منشا اصلی احساسات ضدآمریکایی در جهان اسلام است و تلاشهای واشنگتن تا به حال به نتیجه مثبتی برای طرفین ختم نشده است. تنها راهحل، دست برداشتن رژیم صهیونیستی از سیستم آپارتاید و پایان اشغال فلسطین است.
از این رو جواب واقعی برای این پرسش که چرا آمریکا از سر خاورمیانه دست برنمیدارد، در عبارت «امنیت ملی» یافت نمیشود بلکه باید آن را در میان گروهی یافت که خاصترین منافع را در این رابطه دارند: پیمانکاران نظامی، شیخنشینهای نفتی، لابی صهیونیستی و البته امپراتوری رسانهای که وظیفه گمراه کردن مردم را از طریق تحریک احساسات وطنپرستانه به منظور پذیرش دلایل جنگافروزیهای دولت آمریکا دارد.
مردم آمریکا شاهد این واقعیت هستند که دولتشان بهعنوان آلت دست شرکتهای چندملیتی تحت کنترل صهیونیستها و کارخانجات تولید سلاح و شرکتهای معظم نفتی، بیش از پیش در باتلاقی به نام غرب آسیا گرفتار آمده که هر چه بیشتر تلاش میکند، بیشتر در آن فرومیرود و آن روز دیر نیست که بر ماجراجوییهای آمریکا در غرب آسیا، نقطه پایان گذاشته شود؛ انشاءالله.