تحزب در ايران شكست نخورده است
* عملكرد احزاب در ايران و كاركرد آنان در عرصه سياست كشورچيست؟ حزبي كه در ايران كار ميكند چقدر با مدل مشخص حزبي كه در تئوريهاي دموكراسي مطرح شده مطابق است و چه مشخصاتي بايد داشته باشد؟
** احزاب، سازمانها، گروهها و تشكلهاي سياسي لازمه نظامهاي دموكراتيك هستند. يك سيستم دموكراتيك با حضور دموكراسي مردمي بهطور انفرادي عملا قابل اجرا نيست و گاهي پراكندگيها باعث از بين رفتن نيروي مردمي ميشود. بنابراين بهطور طبيعي مردم خودشان را سازماندهي ميكنند تا در قالب گروههاي مختلف همفكر بتوانند سهم خود را در مديريت كشور اعمال كنند. وقتي كه نظامي مردمي و آزاد باشد، حزب جزو لاينفك آن نظام به شمار ميرود.
آنچه جزو نيت و منويات قانونگذاران و خبرگان قانون اساسي بوده، ايجاد يك نظام دموكراتيك است. البته به تدريج در مقاطعي احساس كرديم كه تفاسير جديدي از قانون اساسي شده است. عدهاي حزب خود را سخنگوي خدا روي زمين دانستهاند. از اين نظر خود را فصلالخطاب و ختمدهنده مردم تلقي كردهاند. اين شكل ديگر با نظام دموكراتيك همخواني ندارد. اگر ما در جامعه بخواهيم اين رويه را به عنوان يك رويه پذيرفته شده حكومتي و دايمي بپذيريم ديگر احزاب و گروهها جايي ندارند. احزاب و گروهها اگر بخواهند صداي مردم را انعكاس دهند و مغاير با كساني باشند كه خود را به ظاهر صداي خدا روي زمين ميدانند، نميتوانند كاركرد درستي داشته باشند و ضمنا نميتوانند تاثيري در عرصه مديريتي كشور بگذارند. عرصه سياسي ما بايد مطابق با آنچه به عنوان پايه اوليه دموكراسي لازم است، همه صداها را بشنود و تمام تفكرات را محترم بشمارد.
ما بايد به اين جمعبندي برسيم كه فضا را باز بگذاريم و اشخاص با اهداف و رويكردها و فرهنگهاي مختلف بتوانند در عرصه تاثيرگذاري حضور يابند. چارچوبهاي كلي بهطور طبيعي در هر كشوري وجود دارد. چارچوبهايي همچون تماميت ارضي كشور، اعتقاد به امنيت ملي و مسائل ديگر كه كسي آنها رد نميكند اما اينكه به صرف سلايق مختلف محدوديت ايجاد شود، بهطور قطع از كارايي نظام حزبي در كشور خواهد كاست. در شرايط فعلي من فكر ميكنم كه احزاب ما در استاندارد فعاليتهاي حزبي كشورهاي پيشرفته نميتوانند عمل كنند. احزاب ما اكنون تنها براي بقاي نيروهاي سياسي دست و پا ميزنند تا به نوعي بهانهاي براي ارتباط افراد با يكديگر باشند نه براي اينكه بتوانند در سطح ملي كنش سياسي داشته باشند. اكنون متاسفانه احزاب و گروههاي ما زمينه كارايي را كه مورد انتظار گروهها و تشكلهاي حزبي است ندارند.
* شما به نيرو و تاثيراتي كه از خارج به احزاب وارد ميشود و توانايي و عملكرد مسوولانه حزبي را از آنها ميگيرد، اشاره كرديد. اگر بخواهيم به وضعيت داخلي بپردازيم چطور تحليل ميكنيد؟ احزاب ما چقدر بابت شكل نگرفتن نظام حزبي مطلوب مسوول و مقصر هستند؟
** به نظر من اين مورد علت ثانويه است. علت اوليه همان زمينههاي فراغ بال و انديشه دادن به كار حزبي است كه ضعيف است. علت ثانويه همين نكتهاي است كه اشاره كرديد. ما به لحاظ عملكرد و مسائلي مثل آموزشهايي كه بايد نيروهاي حزبي ببينند تا نوع سازماندهي آنها منظم باشد؛ امكانات مالي كه بايد داشته باشند و دستورالعملها نيز عملكرد درستي نداشتهايم. اصولا ما در اين حوزه هم ضعف داشتيم اما من معتقدم كه بخشي از اين علت ثانويه نيز به همان علتاوليه بازميگردد. علل اوليه باعث تضعيف جايگاه احزاب است و ما نميتوانيم انتظار داشته باشيم كه احزاب ما استاندارد حركت كنند و بتوانند در يك چارچوب تعريف شده به صورت قوي حركت كنند. علت موجده آنها ضعيف بوده است. بنابراين علت مبدعه آنها نيز بهطور طبيعي ضعيف خواهد بود.
* اگر احزاب را به دو نوع تقسيم كنيم، نوع اول احزاب عملگرايي كه معطوف به انتخابات هستند و براي حضور در قدرت تلاش ميكنند و معمولا ايام ديگر سال كاري از آنها ديده نميشود و نوع دوم احزاب مسوولي كه در خارج از قدرت نيز ميتوانند كنش موثر داشته باشند، فكر ميكنيد احزاب ايراني به كدام يك از اين دو نوع بيشتر شباهت دارند؟
** متاسفانه بايد بگويم كه احزاب ما تا وقتي كه در قدرت هستند ميتوانند فعل داشته باشند و قدرت حزبي لااقل به صورت شكلي داشته باشند، اما احزابي كه با محتواي حزبي باشند الان يا در اقليت هستند يا به معناي كامل آن اصلا وجود ندارند. به همين دليل اين مدل احزاب كه ما در شرايط كنوني داريم در زمان انتخابات و زماني كه بوي قدرت بلند است بيشتر به جنب و جوش درميآيند. اين مدل احزاب كه بخواهند مبارزات جدي داشته باشند و صرفا به آرمانها و اهدافشان فكر كنند و سياستورزي را در جهت باز كردن فضاي جامعه به كار ببرند، كم هستند و به ندرت ديده ميشوند. بيشتر احزاب ما معطوف به قدرت هستند و دغدغه آنها اين است كه بخشي از قدرت را در اختيار بگيرند. زمان انتخابات نيز فعاليتهاي آنها بيشتر ميشود.
اين ضعفي است كه به نظر من به علت اوليه كه به آن اشاره كردم بازميگردد. نگاههاي حاكميتي به احزاب نگاههاي منفي است و احزاب ما نيز به طور طبيعي احزاب تحليلرفتهاي هستند. البته اين بدان معنا نيست كه به همين شكل باقي بماند. ما امروز در فضاهاي رسانهاي و ارتباطي ميبينيم كه گروههاي مردمي بهخصوص نسل جديد كه با يكديگر مرتبط ميشوند از احزاب رسمي ما قويتر عمل ميكنند. اين مساله نويد اين را ميدهد كه ما درآينده بتوانيم اين پوسته را بشكنيم و وارد فاز جديدي شويم تا احزاب ما بتوانند حرفي براي گفتن داشته باشند.
* احزاب ما چه كاري ميتوانند انجام دهند براي اينكه تبديل به احزاب مسوول در سياست كشور شوند؟ به هر حال ما با اين شرايط مواجه هستيم. چه بايد كرد كه كاركرد حزبي در ايران را بتوان گسترش داد. احزاب در ارتباط با پايگاه اجتماعي خود و مردم با كارهايي از جمله تربيت نيرو و تبديل فرد به شهروند با گذاشتن جلسات مباحثه و آموزشي چقدر ميتوانند در گسترش نقش احزاب موثر باشند؟
** اين كارها خوب است. اينها مربوط به فعاليتهاي شكلي حزبي است كه بايد انجام شود. آموزشها و دستورالعملها و اعلام مواضع در مواقع متناسب بايد انجام شود اما تا اساس كار يعني جايگاه احزاب در قانون و در بينشها تغيير نكند اين كارها به جايي نميرسد. بينشها را بايد كساني كه سياستگذار هستند و نقش دارند و حرفهاي آنها تاثيرگذار است، بسازند. آنها بايد ديدگاهها را نسبت به احزاب شفافتر و روشنتر بيان كنند. افراد حزبي در درجه اول بايد اعتقاد راسخ به عقيده خود داشته باشند و در حوزه قانون بايد تغييراتي انجام شود. مثلا حزبي كه تاسيس ميشود و آن را شناسنامهدار ميكنيم و افراد و مرامنامه آن معلوم است، مسوول اشخاصي است كه به عنوان كانديدا براي رياستجمهوري و مجلس معرفي ميكند. ما ميتوانيم اين را در قانون اساسي بياوريم.
وقتي اين قدرت به احزاب داده شود، در اصل سازمان آنها جان دوبارهاي ميگيرند و رويكرد مردم براي شناخت، بيشتر ميشود. افراد ميدانند كه وقتي در حوزه حزب كار كنند خيلي از مسائل حل شده خواهد بود. احزاب جان ميگيرند. در اين صورت موارد ديگر را ميتوان تقويت كرد تا حزب شكل درستتري به خود بگيرد. در اين صورت احزاب خود را تقويت ميكنند تا حزب خود را به عنوان حزب برتر معرفي كنند. طبيعتا مواضع شفافتر خواهد بود و عملكرد نيروها بهتر ميشود و سالمتر حركت ميكنند.
* از صحبتهاي شما چنين نتيجه ميگيريم كه قايل به اين هستيد كه بايد برخي ساختارها تغيير كند تا فرهنگ بتواند متحول شود و اين در مقابل تفكري قرار ميگيرد كه ميگويد ما بايد فرهنگ حزبي را در جامعه گسترش بدهيم و بعد ساختارها در پي آن تغيير ميكند. آيا علاوه بر تغيير قانون احزاب ميتوانند در تغيير برخي ساختارهاي حزبي موثر باشند؟ احزاب از طريق ارايه مانيفست مشخص و نوشته شده ميتوانند در جهت تغيير ساختار حزبي گام بردارند؟
** كارهايي كه احزاب در اين زمينه ميتوانند انجام دهند، كاركرد خيلي محدودي خواهد داشت. ميتواند دورنماي آنها را جذابتر كند اما نه آنچنان كه بتواند متحول كند. تاثيري كه ميتواند تغييرات بنيادي در كشور ما نسبت به گروههاي سياسي در قانون اساسي داشته باشد، بيشتر است. قدرت قانوني كه به احزاب ميتوانيم بدهيم خيلي موثرتر و تعيينكنندهتر است تا اينكه بخواهيم برخي اصلاحاتي كه ميتوانيم در ظاهر كار حزبي انجام دهيم. اينها مفيد هستند اما به نظر من تاثير چندان عميقي نخواهند داشت.
* به هرحال تغييرات ساختاري امري نيست كه به راحتي و در شرايط فعلي محقق شود. آيا دل بستن به چنين تغيير شگرفي ما را به دام انفعال نمياندازد؟
** حرف شما درست است. همه گروهها و احزاب به جاي اينكه فعاليتهاي خود را صرفا به انتخابات محدود كنند و دستاورد خاصي نداشته باشند بايد فعاليت كنند تا همين اصلاح اساسي در جايگاه و زمين بازي خودشان صورت گيرد. در طول سالهايي كه ميگذرد بايد همين مساله را جا بيندازند. نميتوانيم به اميد اينكه روزي اتفاقي بيفتد بمانيم. بايد آن را در دستور كار خود قرار دهيم. بايد تمام گردهماييها و نوشتهها و مقالات و اعلام مواضع و تجمعات احزاب بر اين مساله متمركز شود. البته در حوزه انتخابات نيز در زمان خود ميتوان كار كرد. تا زماني كه جايگاه احزاب و وضعيت دموكراسي در كشور ما تعريف نشود گروهها و احزاب ما معطل ميمانند و فقط انرژي آنها به هدر ميرود.
* كنش احزاب ايراني در سياست كشور ما چيست؟
** موثرترين كنش احزاب در حوزه سياست داخلي را اين ميدانم كه انرژيها و نيروهاي خود را بر جايگاه خود متمركز كنند. اين به معناي توجه به منفعت تشكيلاتي نيست. دموكراسي ما در سطح ملي از جايي ضربه ميخورد كه اگر آزادي در كشور ما وجود داشته باشد به دليل عدم سازمانيافتگي آن مقدار از آزاديها نيز از بين ميرود. بنابراين تمركز روي جايگاه تشكلهاي سياسي و سازمانيافتگي آنان ميتواند باعث حفاظ و توسعه آزادهاي مدني شود.
* در گذشته كنش احزاب سياسي ايران بر چه بود؟ چه فعل موثري از سوي احزاب سياسي ايران در طول سالهاي گذشته شاهد بوديم؟
** متاسفانه در سالهاي گذشته به دليل اينكه مواضع مختلف ما مثل هم نبوده است ضربه خوردهايم. اكنون كه چهار دهه از انقلاب اسلامي ميگذرد، ما در هر يك از مقاطع، متفاوت عمل كردهايم. ما دوران نونهالي انقلاب و نظام را داشتيم كه شايد دوره نپختگي بوده است. ١٠ سال اول به تنازعات اوليه كه منجر به حاكميت ديدگاهها شد، گذشت. در دهه دوم ما پختهتر شديم و بيشتر به سمت اين رفتيم كه بپذيريم احزاب بايد وجود داشته باشند اما اين اتفاق وقتي افتاد كه نميدانستيم جايگاه احزاب كجاست. در دهه سوم به سراغ گرفتن اهرمهاي قدرت رفتيم بدون اينكه به نقش و جايگاه سازمانهاي سياسي توجه كنيم.
* دوران اصلاحات؟
** بله. چه زماني كه مجلس ششم را در اختيار گرفتيم و چه در زماني كه رياستجمهوري را در اختيار گرفتيم اين طور بوديم. بدون اينكه متوجه باشيم كه آيا گرفتن اينها تاثيري در ساز وكار تحقق مطالبات مدني دارد يا خير. البته بيتاثير نبوده است اما با رفتن يك جريان فكري و تغيير قدرت مطالبات محققشده يا از بين رفتند يا برعكس شدند.
* بنابراين ما بايد در دوران اصلاحات به سازمانيافتگي حزبي توجه ميكرديم؟
** بله. ما در شرايط فعلي بايد به اين بلوغ فكري رسيده باشيم كه احزاب و گروههاي ما قبل از اينكه انتخابات و آمدن افراد را در مسند مجلس يا رياستجمهوري يا نهادهاي شورايي موثر بدانند بايد روي تغيير ساختارها تمركز كنند. رويكرد ما بايد تغيير ساختارها باشد كه در گذشته و در مقاطع مختلف كم بوده است. البته الان ما شاهد هستيم كه اين بحثها در حال انجام شدن است و بحثها غليظتر هم شده است. اشتباه گذشته را بايد به پاي نابالغي خودمان بگذاريم. در حال حاضر بايد اميدوار باشيم كه بلوغي كه در حوزه سياست ايجاد شده در دستور كار اصلي قرار بگيرد.
* چرا احزاب ما بيشتر اقدام به ارايه بيانيه ميكنند تا برنامه و مانيفست مشخص؟ مختصات و مشخصات يك حزب مسوول در جامعه چه ميتواند باشد؟
** يك حزب مسوول در درجه اول بايد به مباني توجه داشته باشد. حفاظت از مباني ملي و اصلاح آنها بايد در درجه اول صورت گيرد. بعد بايد به دنبال مراكز قدرت باشد چون به هر حال مراكز قدرت نهايتا تاثيرگذار در قانونگذاري و اجراي قوانين هستند. به تبع آن بايد بر آموزش نيروها و توسعه فرهنگ حزبي اهتمام بورزند.
* از نظر ارايه برنامههايي كه به نوعي نقد و پيشنهاد به دولتها باشد چطور؟ آيا احزاب ما ميتوانند فعالتر از چيزي كه اكنون هست كار كنند؟
** وقتي جامعه جا افتاده باشد يكي از وظايف احزاب در آن نظارت بر عملكرد بخشهاي مختلف قدرت است. احزاب بايد بر قواي سهگانه نظارت داشته باشند. در جاهايي كه خود نماينده دارد، بايد پاسخگوي انتقادات باشد. در كشور ما قوه مجريه و قوه مقننه بايد توسط احزاب تشكيل شود. بگذريم از اينكه در شرايط فعلي دست احزاب كوتاه است و چندان تاثيري ندارند اما به هر حال نظارت بر نمايندگان خود و نمايندگاني كه به سختي وارد اين نهادهاي قدرت شدهاند يكي از وظايف احزاب است. نقادي مستدل باعث ميشود كه دولتها در مسير درست قرار بگيرند.
* ارايه برنامهها از طرف حزبي كه عملا در قدرت نيز حضور ندارد در زمان بين ادوار انتخاباتي ميتواند موجبات شناخت مردم را از حزب ايجاد كند؟ نوعي شناخت اساسي كه بر مبناي هويت احزاب شكل گيرد. نه اينكه تنها شناخت مردم از احزاب و جريانها در زمان انتخابات و مبتني بر مقاطع كوتاهمدت باشد. در سال ٩٢ ديديم كه بعضا كانديداهاي اصولگرا نيز با گفتماني نزديك به گفتمان اصلاحات نسبت به دولت احمدينژاد نقد داشتند. آيا تمايل به رايآوري احزاب و گروهها در زمان انتخابات در فرآيند شناخت مردم از گروهها اشتباه ايجاد نميكند؟
** وقتي كه تعامل بين احزاب و مردم باشد و در اصل احزاب بايد نماينده واقعي تفكرات موجود باشند. نه اينكه احزاب براساس فرقهها شكل بگيرند. يا فرقه فكري خاص يا فكري كه سبقه محلي دارد يا سبقه صنفي نبايد حزب تشكيل دهند. اگر احزاب نماينده تفكرات واقعي مردم باشند، تاثيري متقابل بين احزاب و مردم ميتواند ايجاد شود.
* چقدر نقد عملكرد دولتها در ايران كارشناسي شده، علمي و منطبق با منطق است؟ آيا در كشور ما نقد را با تهمت و انگزني اشتباه نگرفتهاند؟
** يكي از ضعفهايي كه احزاب ما داشتهاند اين بوده كه انتقادات چندان كارشناسي نبوده است. زماني كه آقاي هاشمي رييسجمهور بود شاهد بوديم كه طيفهايي داخل مجلس سوم يا حتي نيروهايي از دوستان خودمان و گروههايي كه خارج از دولت فعال بودند انتقاداتي در حوزه اقتصادي كه چندان كارشناسيشده نبود، به دولت داشتند. در حوزه سياست بينالملل نيز اين طور بود. بعدها عدهاي خودشان مدافع برنامههاي آن زمان شدند اما در آن مقطع مخالف بودند.
مثلا حرف اين بود كه سرمايهگذار خارجي چرا بايد دعوت شود؟ در آن زمان از طرف گروههاي خط امام اين انتقاد مطرح ميشد. امروز ميبينيم كه همان گروهها به دنبال جذب سرمايهگذار خارجي هستند. دليل طرح انتقادات اين بود كه احساسي برخورد ميشد و نقدها كارشناسي نبود. الان نيز در طيف گروههاي اصولگرا شاهد اين هستيم كه نقدها به مذاكرات هستهاي و بحثهاي اقتصادي بدون اعداد و ارقام و دلايل كارشناسي است و صرفا شعارهاي احساسي داده ميشود. بعدها چون خلاف آن ثابت ميشود مردم را نسبت به احزاب و گروهها بيتفاوت ميكند. احزاب بايد مراقب باشند.
* اين مساله چه تاثيري بر انتخاب مردم در ادوار مختلف انتخاباتي دارد؟
** اگر انتقادها بيپايه باشد و مردم نسبت به دانش احزاب و گروههاي سياسي شك پيدا كنند رهنمودهاي آنها براي انتخابات نيز ممكن است متزلزل شود و از سوي مردم مورد تبعيت قرار نگيرد و هدفي كه از تشكل و احزاب سياسي وجود دارد كه بهطور منسجم نمايندگاني را وارد نهادهاي قدرت ميكنند خدشهدار ميشود.
* آيا تحزب در ايران شكست خورده است يا هنوز حزب حرفهاي تشكيل نشده است؟
** من معتقد نيستم كه تحزب در ايران شكست خورده است. تحزب هر چند تضعيف شده باشد هنوز تنها راهكار نظام ما است. مردم ما مردمي نيستند كه ديكتاتوري بخواهند و آزاديخواه هستند. ما مردمي داريم كه براي آزاديهايشان بها قايل هستند و حاضرند كه هزينه بدهند. برپايي احزاب و گروهها هرچند در گذشته مطابق با استانداردها نبوده و زمينههاي موجود ضعيف بوده است اما در مقابل داريم ميبينيم كه روز به روز ارتباطات بين مردم بيشتر ميشود. فضاهاي مجازي توسعه پيدا ميكند. اينها كمك ميكند كه مردم قالبهاي همگرايي خود را حتي اگر شده از نو بسازند.
اگر قالبهاي كهنه و احزاب موجود جواب ندهد مردم ما با قالبهاي جديد شروع به كار ميكنند. من بدبين نيستم و تحزب را شكستخورده نميدانم. آن را داراي چالش ميدانم اما شكستخورده نه. در چهار دهه گذشته نيز همين گروهها بودند كه تا اينجاي كار نگذاشتند ايران مثل داعش و طالبان شود و ايران، ايران مانده است. فرهيختگان ما جانفشاني كردند. احزاب و گروههاي ما تا جاي ممكن پايداري كردند و به يمن همينها ميبينيم كه ميتوانيم هنوز در مورد احزاب و گروهها بحث كنيم. اينها خود نشان ميدهد كه احزاب و گروهها ميتوانند بمانند و شكستخورده نيستند و براي آينده آنان نيز ميتوان خوشبين بود.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=28594
ش.د9404285