تاریخ انتشار : ۲۳ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۷  ، 
شناسه خبر : ۲۸۹۰۸۷
واكاوي فعاليت‌هاي انجمن حجتيه در گفت‌وگوي «اعتماد» با علي‌اكبر محتشمي‌پور:
اشاره: بيشتر از هر خصيصه ديگي علي اكبر محتشمي‌پور يك روحاني با سابقه درخشان انقلابي است. آنها كه با ادبيات عرف سياست ديني آشنايي دارند مي‌دانند كه مراد از انجمني همان انجمن حجتيه است كه پس از سخنراني قاطعانه امام خميني(ره) اعلام انحلال كرد. اما محتشمي پور مي‌گويد انجمن نه تنها از بين نرفته بلكه نفوذش در دستگاه‌هاي دولتي و حاكميتي چنان گسترش يافته كه كار از مرحله هشدار گذشته و بايد مدد الهي بكند كار خويش. اين روحاني ريسه‌دار در تاريخ انقلاب سابقه آشنايي خود با امام را از سال 40 اعلام مي‌كند و خالا هم معتقد است همان راه امام را ادامه مي‌دهد. او البته چند سالي است كه به جاي تهران يا حتي قم و مشهد مجاور نجف شده است و آنجا زندگي مي‌كند. گاه گاهي به ايران مي‌آيد مثل تابستان و ايام منتهي به عاشورا. همين ايام كه در تهران اقامت دارد در جلسات شوراي مركزي مجمع روحانيون مبارز شركت مي‌كند تا ارتباطش را با روحانيون مبارز قطع نكرده باشد. وزير كشور دولت دوم، نخست وزير دوران دفاع مقدس و نماينده دو مجلس سوم و ششم اين روزها ديگر چندان دخالتي در سياست ندارد امام حاشيه‌نشيني‌اش از سر اعتقاد به عدم دخالت در سياست نيست. او مانند ساير مجمع روحانيوني‌ها كمتر در ساختار قدرت سياسي به بازي گرفته مي‌شود.
پایگاه بصیرت / محمد حسين مهرزاد – زهرا ترابي

(روزنامه اعتماد - 1394/08/10 - شماره 3381 - صفحه 11)

* چه زماني با امام آشنا شديد و چه چيزي در حضرت امام بود كه به اين نتيجه رسيديد مي‌شود با ايشان كارهايي كرد كه از ديگران متمايز است؟

** آشنايي‌ام با حضرت امام به سال ١٣٤٠ و ١٣٤١ برمي‌گردد؛ آن زمان تازه وارد حوزه علميه در تهران شده بودم و استاد ما مرحوم آيت‌الله مجتهدي بودند كه ايشان راجع به علما و مراجع قم توضيح مي‌دادند. بعد از رحلت آيت‌الله بروجردي؛ آن موقع آيت‌الله حكيم، آيت‌الله شيرازي، آيت‌الله شيرودي، آيت‌الله مرعشي، آيت‌الله شريعتمداري، آيت‌الله گلپايگاني از اساتيد ما در حوزه بودند. غير از اين افراد در حوزه، آقايي در قم وجود داشت، كه شخصيت ايشان اگر بالاتر از اين افراد نباشد كمتر هم نيست و داراي ويژگي‌هاي اخلاقي و عرفاني بالايي بود. درس غيرمتداول و يا غيرمرسوم مي‌داد.

مراجع صرفا درس فقه و اصول، مي‌دادند، اما ايشان درس اخلاق هم در قم مي‌دادند. آن زمان ايشان مي‌فرمودند حاج آقا روح‌الله، تاثير بسيار زيادي در طلاب و علماي حوزه علميه قم داشتند حتي كسبه و مردم عادي هم سر درس اخلاق امام مي‌آمدند، مي‌نشستند و استفاده مي‌كردند و اين درس‌هاي امام كه هفته‌اي يك‌بار در مدرسه فيضيه بود، اثرش تا يك هفته در ما وجود داشت، يعني احساس مي‌كرديم كه در يك هفته واقعا مصونيت از گناه و خلاف پيدا كرديم. وقتي كه ايشان بحثش را شروع مي‌كرد شاگردان ايشان كه سر كلاس درس‌شان بودند، آن‌گونه منقلب مي‌شدند كه بي‌‌اختيار گريه مي‌كردند و متحول مي‌شدند. اين اشاراتي بود كه استاد ما نسبت به امام خميني در سال ٤٠ و ٤١ داشت.

* چرا در حوزه نسبت به ايشان مقاومت‌هايي و مخالفت‌هايي وجود داشت؛ به عنوان مثال مي‌گفتند در ظرف سيدروح‌الله آب نخوريد، علتش چه بود؟

** اصولا در حوزه‌هاي علميه يك بخشي از علما مخالف علم فلسفه، عرفان، حكمت و... هستند. امام خميني هم استاد فلسفه و حكمت بود و علاوه بر مساله فقه، اصول و علوم حوزوي رايج. امام در علم فلسفه و حكمت يك استاد بي‌‌نظير و بي‌‌بديلي بود و البته او در حكمت شاگرد «شاه‌آبادي» بزرگ بودند و مرحوم شاه‌آبادي يكي از حكماي بزرگ در دنياي شيعه محسوب مي‌شدند و در تهران سكونت داشتند. امام براي تلّمذ و شاگردي ايشان هر هفته از قم به تهران مي‌آمد و در درس ايشان شركت مي‌كرد و يك درس خاصي هم كه مخصوص امام بود، مرحوم شاه‌آبادي براي حضرت امام گذاشته بود.

* يعني يك كلاس دو نفره بين امام و شاه‌آبادي؟

** بله. امام از اين درس مخصوص و خصوصي استفاده‌هاي بسيار زيادي كرده بودند كه هميشه از مرحوم شاه‌آبادي ياد مي‌كردند و حتي من از امام شنيده بودم كه اسم مرحوم شاه‌آبادي را با پسوند «روحي فداه» مي‌گفتند؛ خيلي معتقد به مرحوم شاه‌آبادي بودند. همان‌طور در درس فلسفه شاگردان بزرگي همچون، مرحوم شهيد مطهري، مرحوم آيت‌الله العظمي منتظري و ديگر بزرگان علم فقه، اصول و فلسفه و غيره حضور داشتند. امام شاگردان بزرگي داشتند و تربيت كردند.

كساني كه مخالف فلسفه بودند فيلسوف‌ها را از دين خارج مي‌دانستند، فرض كنيد ملاصدرا و ديگر علماي فلسفه را كافر مي‌دانستند؛ جالب اين است كه از امام مي‌پرسيدند فلاني مخالف فلسفه است، امام مي‌فرمود اشكال ندارد، علتش اين است كه فلسفه را نمي‌دانند چيست، والا كسي كه علم فلسفه را بداند مخالف نمي‌شود. تعبير امام نسبت به مخالف‌شان اين‌طور ملايم بود، در حالي كه مخالفان، امام و ديگراني كه علم فلسفه را خوب مي‌دانستند و استاد علم فلسفه بودند را كافر، ملحد و مشرك مي‌دانستند، و اگر كسي از ظرفي كه آنها آب مي‌خورده بايد دست و صورتش را آب مي‌كشيد چون نجس شده بود. علتش همين مساله فلسفه و حكمتي بوده كه امام دارا بوده است.

* اين تصلب و سرسختي كه در حوزه وجود داشت، امروز هم شما مي‌بينيد؟

** امروز در قم نيست، در حوزه علميه قم اساتيد بزرگ فلسفه وجود دارند.

* مقصود من همان موضوع خاص فلسفه نيست. آن نگاه متحجرانه چطور ديده مي‌شود؟

** البته آن نگاه متحجرانه در باب فلسفه و حكمت همين حالا در نجف وجود دارد و در مشهد هم نسبتا ديده مي‌شود ولي از منظر ديگر، تحجر را صرفا در قالبِ فلسفه و حكمت نمي‌بينيم و نمي‌دانيم، بلكه در باب سياست و مسائل اجتماعي و فرهنگي نيز چنين تحجر و تصلبي در جامعه وجود داشته و هنوز هم دارد و به‌شدت هم پررنگ‌تر مي‌شود و در قالب شعارهاي خاصي به چشم مي‌آيد. يك بخشي از جامعه و حوزه‌هاي علميه ما در گذشته و حال، مخالف ورود علما، طلاب و محصلين حوزه‌هاي علميه به عرصه سياست، اجتماع و فرهنگ رايج در جامعه بودند و كساني را كه از اين روش پيروي مي‌كردند را به‌شدت مورد نقد قرار مي‌دادند. حتي در گذشته راديو گوش كردن را حرام مي‌دانستند يا روزنامه خواندن يك كار قبيحي در حوزه بود. فرض كنيد طلبه‌اي يك روزنامه دستش بود و به حوزه علميه مي‌رفت خيلي‌ها به او اعتراض مي‌كردند و مي‌گفتند تو آخوند و طلبه نيستي، تو يك آدمي هستي كه اخلاق، روش و رويه حوزه علميه را زير پا گذاشتي و از عدالت خارج شدي؛ از اين‌گونه اتهامات مي‌زدند.

* به نظر شما چرا اين نگاه را داشتند؟

** به هر حال معتقد بودند، من وارد خصوصيات چرايي اين موضوع نمي‌شوم، اين قصه سر دراز دارد. اين نكته را اشاره كنم كه مي‌گفتند سياست براي اهل سياست است و ربطي به حوزه‌هاي علميه، علما و مراجع ندارد. اين افراد سياست را به عنوان دروغ گفتن و سر مردم كلاه گذاشتن قلمداد مي‌كردند در حالي كه امام مي‌فرمود؛ آن سياستي كه دروغ، تهمت و كلاه گذاشتن سر مردم، دارد براي سياست‌بازان است، مربوط به كساني نيست كه داراي علم سياست هستند. ما كه سخن از سياست مي‌گوييم، يعني اينكه مردم در جهت صحيحِ سرنوشت خودشان دخالت داشته باشند، در مسائل اجتماعي راه صحيح را پيش بگيرند و سياستِ انساني بر جامعه حاكم باشد.

* انجمن حجتيه چقدر در اين فكر كه حوزه و روحانيت نبايد به سياست نزديك شود و بايد امر سياست را به سياست‌بازان بسپارد دخيل بود؟

** صرفا داستان انجمن حجتيه نيست؛ من اگر بحث متحجرين را تقسيم‌بندي كنم، اين مساله ريشه‌اش در رابطه با استعمار پير انگليس بود؛ وقتي انگلستان شكست‌هاي سختي را از حضور علماي بزرگ شيعه در نجف و ايران خورد، به اين فكر افتاد كه اين شكستي كه در رابطه با مشروطيت و تحريم تنباكو خورده را جبران كند.

تنباكويي كه در انحصار شركت‌هاي انگليسي بوده و سود تنباكو را ناصرالدين‌شاه دربست در انحصار قرار داده بود يك مرتبه متوجه شد در ايران هيچ كس ديگر قليان نمي‌كشد و تنباكو مصرف نمي‌كند اين شركت به سمت نابودي و ورشكستگي رفت، چون همه تخم‌مرغ‌هايش را در يك سبد گذاشته بودند و روي تنباكوي ايران سرمايه‌گذاري كرده بود و حالا مي‌ديدند اين تنباكويي كه در ايران تاثير دارد و در انحصار خودش است ديگر كسي نمي‌خرد، وقتي جست‌وجو مي‌كنند، مي‌بينند يك آخوندي در نجف فتوا داده است كه امروز كشيدن قليان و استفاده از تنباكو حرام است. اين چه كسي است كه اين همه قدرت دارد و يك خط نوشته و اعلام كرده و تمام ايران يكپارچه تبعيت كردند و قليان نمي‌كشند. حتي در دربار ناصرالدين‌شاه، او مي‌گويد چرا امروز براي من قليان نياوردند؟ مي‌گويند خانم‌هاي حرمسرا تمام قليان‌ها را شكستند.

خانم‌هايش را صدا مي‌زند، مي‌گويد اين چه كاري بوده كه شما كرديد؟ خانم‌هاي‌شان پاسخ دادند آقاي ميرزا شيرازي فتوا داده قليان حرام است و ما شكستيم. گفت: آقاي شيرازي ديگر چه كسي است؟ گفتند همان كسي كه ما را به شما حلال كرده و قليان را حرام كرده است. اگر آن خوب است، اين هم خوب است، بايد به اين هم عمل كنيم. ناصرالدين‌شاه با آن استبدادش در خانواده، حرمسرا و دربار خودش به فتواي مرحوم شيرازي عمل كرد. دولت انگليس و اصولا سياستمداران انگليسي ديدند عجب چيزي است كه تا الان نمي‌دانستند.

براين اساس راه افتادند كه با اين حضور سياسي موثر علما و مراجع چگونه مقابله كنند. آمدند اين داستان را كه اصولا آخوند نبايد در سياست دخالت كند را عنوان كردند. نه اينكه مستقيم بگويند، آمدند يك‌سري افراد را به عنوان افراد نفوذي داخل حوزه‌هاي علميه وارد كردند، مثل مستر «همفر» و از اين قبيل افراد آمدند رسما به عنوان يك آخوند شيعه آنجا درس خواندند و عالم شدند و خيلي از نظر علمي مهم شدند، حتي در خانه مراجع هم اينها حضور داشتند و به اسم حاج شيخ محمد، حاج شخ نقي رفت و آمد مي‌كردند و هيچ كس هم نمي‌دانست اينها از عوامل انگليس هستند و اين افراد خيلي هم مقدس‌مآب و جانماز آب‌كش بودند. نماز آنچنان و تحقيقات آنچناني داشتند و تعبيري كه امام براي آنها داشت مقدس‌نما بود.

ضربه‌هايي كه اينها به اسلام و روحانيت زدند، جبران‌پذير نيست. هر كسي را كه مي‌خواستند از ميدان بدر كنند مي‌گفتند اين آدم سياسي است. همين كه مي‌گفتند اين آخوند، آدم سياسي است، ديگر كسي پشت سر او نماز نمي‌خواند و ديگر كسي او را قبول نداشت و حتي جواب سلام او را نمي‌داد. به مرور زمان عوامل انگليس در جوامع ما رايج شدند و بحث تقدس و مقدس بودن را پيش گرفتند و اين داستان مقدس بودن و غيرمقدس بودن اين افراد داستاني است كه انگليس‌ها سر داده و در حوزه‌هاي ما رايج كرده است.

دسته دوم؛ دسته‌اي بودند كه تحت تاثير القائات و تبليغات جريان‌هاي خارجي كه آمده بودند و نفوذ داخل حوزه‌هاي علميه كرده بودند هرگونه تحرك سياسي اين افراد را مذموم مي‌دانستند و مورد نكوهش قرار مي‌دادند و كسي را كه وارد اين عرصه مهم اسلامي مي‌شد متهم مي‌كردند به اينكه از دين و عدالت خارج شده و به تعبير حضرت امام، كار را به جايي رسانده بودند كه اگر آخوندي لباس سربازي بپوشد، از عدالت خارج مي‌شود. يك روحاني وقتي ديد دشمن به كشورش حمله كرده همراه با مردم همراه شد، لباس پوشيد و اسلحه در دست گرفت و با دشمن جنگيد او از عدالت خارج است و ديگر نمي‌شود پشت سر او نماز خواند.

يعني كاري را كه واجب شرعي است، دفاع از ناموس كشور و از تماميت ارضي كشور، واجب است؛ ممكن است عيني نباشد ولي واجب كفايي است؛ يعني شما ديديد دشمن به خانه، شهر و كشورت حمله كرده است و از نظر نيرو دچار مشكل هستيد بايد برويد به عنوان واجب كفايي دفاع كنيد. اين چيزي كه واجب كفايي است را طوري قلمداد كردند كه اگر كسي وارد آن شود از عدالت خارج است. آخوند بايد لباس سربازي بپوشد و اسلحه در دست بگيرد و برود در ميدان جنگ!

آن وقت امام در اين زمينه تعبيرهاي مختلفي داشتند و مي‌گفتند اميرالمومنين و امام حسين و ائمه كه در جنگ‌ها شركت و از مسلمانان دفاع مي‌كردند آيا از عدالت خارج مي‌شدند؟

يك بحث تحجر درباره فلسفه، حكمت و... كه در علوم پايه‌اي حوزه‌هاي علميه است و عرصه‌هاي دانشگاهي و كشورهاي غربي، شرقي كه علم خيلي مدرني است ريشه در طول تاريخ دارد و الان هم مهم است. اين هم از مواردي بود كه متحجرين به چهره افراد واقعا موثر در جامعه ما خدشه وارد مي‌كردند.

يك بخشي هم، بخش انجمن حجتيه است؛ اينها هم ورود در عرصه سياست را مانع بزرگي در راه خودشان مي‌دانستند و لذا منع مي‌كردند و طرفداران خودشان را تحريم كرده بودند كه به هيچ‌وجه در مبارزاتي كه آقا در سال ٤١ به رهبري روحانيت قم برپا كرده بود، نبايد شركت كنيد و با شاه و رژيم پهلوي نبايد مخالفت شود و در سياست نبايد وارد شويد. اگر يك اعلاميه مراجع دست يكي از اعضاي خودشان مي‌ديدند كافي بود به انجمن حجتيه بدهند و او را اخراج كنند.

انجمن حجتيه صرفا در رابطه با مبارزه با بهاييت بود و آن چيزي كه در رابطه با تحقيقات يا برداشت‌هاي من است، اين است كه ساواك هم در تبليغ و ترويج بهاييت نقش داشت و هم در تقويت و ترويج انجمن حجتيه؛ دليلش هم اين است كه ادارات زمان شاه يا ارتشي‌ها اجازه فعاليت‌هاي مذهبي نداشتند اما ژنرال‌هاي بزرگ در داخل ارتش شاه بودند كه اينها بهايي بودند و ترويج و تقويت بهاييت مي‌كردند و كساني بودند كه عضو انجمن حجتيه بودند؛ از هر دو اين گروه‌ها كه در خارج به جان هم افتاده بودند و درگير بودند و اصلا كار يكي تبليغ بهاييت بودند و كار ديگري تبليغ امام زمان بود، اينها هر دو با هم در حال جنگ بودند، منظورم جنگ مسلحانه نيست بلكه از نظر فكري و عقيدتي با هم مشكل بودند و البته كتك‌كاري هم بين اين افراد وجود داشت. وقتي جلسات را به هم مي‌ريختند با هم درگير مي‌شدند و پليس مي‌آمد و آنها را دستگير مي‌كرد و آن ژنرال بهايي، بهايي‌ها را آزاد مي‌كرد و آن ژنرال حجتيه‌اي، اعضاي انجمن حجتيه را آزاد مي‌كرد.

البته در روستاها نيز اختلافات شان كشيده شده بود، در آنجا درگيري‌ها بالا مي‌گرفت و آدم هم كشته مي‌شد. ما در آن زمان يك دفعه خبردار مي‌شديم در فلان روستاي يزد بين بهايي‌ها و انجمن حجتيه درگيري شده و يك مسلمان يا از مردم عادي كشته شده است. يعني مساله كشيده شده بود به مساله داخلي، خانوادگي، اجتماعي، حزبي و گروهي.

* پشتوانه حجتيه چه اشخاصي بودند؟

** پشتوانه‌اش يك بخشي پولدارها بودند و يك بخشي از آن به خارج از كشور و ريشه‌هايي كه در آن انگليسي‌ها به حوزه علميه آسيب زده بودند برمي‌گردد. اين مي‌توانست ريشه در آن تفكر و انديشه بريتانياي پير داشته باشد. يك بخشي هم مربوط مي‌شد به خود ساواك و دربار كه از اين طريق افكار و انديشه جوان‌ها را منحرف مي‌كرد؛ يعني به جاي اينكه مردم به خصوص نسل جوان و روشنفكر درباره مسائل مهم كشور خودشان كه بحث حاكميت و حكومت فكر كنند كه كشور به كجا مي‌رود و در خارج رابطه با كشورهاي ديگر چه است و سياست‌هاي داخلي شاه مسائل كشاورزي و صنعتي مملكت را نابود مي‌كند، به جاي اينكه راجع به اين چيزها فكر كنند و در رابطه با آن مبارزاتي را آغاز كنند، مي‌رفتند دنبال اينكه بهاييت چه مي‌گويد و با آنها مبارزه كنند و جوان‌هاي بهايي مي‌رفتند با انجمن حجتيه و با همديگر درگير مي‌شدند و جوان‌هاي ما از عالم واقع و عالم سياست واقعي و درست دور مي‌شدند و بهترين فرصت براي شاه بود كه هر كاري دوست داشت انجام دهند.

* اولويت انجمن مبارزه با بهاييت بود و اولويت انقلابيون مبارزه با شاه؟

** در آن زمان به غير از رژيم شاه كه وابسته به غرب و امريكا بود چيز ديگري در ميان نبود و مملكت كاملا در اختيار امريكا و كشورهاي ديگر بود. مثال مي‌زنم؛ امريكايي‌ها در سال ١٣٤٣، ٢٠٠ميليون دلار به شاه وام دادند، در مقابلش گفتند كه بايد بعد از گذشت ٥ سال ٣٠٠ ميليون دلار شما پرداخت كنيد، يعني ١٠٠ ميليون بهره روي آن پولي كه دادند، بعد گفتند در مقابل اين قانون كاپيتولاسيون در ايران اجرا شود؛ به اين صورت كه ٦٠ هزار، [آن زمان مستشار نظامي امريكا در ايران بوده] نظامي و كارمندان امريكايي در ايران مصونيت قضايي داشته باشد، نظام كاپيتولاسيوني اين بود كه اگر امريكايي‌ها در ايران اقدام به جرمي مي‌كرد، آدمي مي‌كشد يا به ناموس كسي تجاوز مي‌كرد، مصونيت قضايي دارد و پليس نمي‌تواند او را دستگير كند و دستگاه قضايي نمي‌تواند او را محاكمه كند. در مقابل اگر ايراني اين كار را مي‌كرد بلافاصله دستگير و محكوم مي‌شد.

اين به معناي آن است كه در كشور ما يك ايراني حتي به ميزاني كه در خارج از كشور حقوق دارد در ايران ندارد؛ يعني اگر در خارج به يك ايراني تعرضي شود، طبيعتا دستگاه قضايي آن مجرم را دستگير و محاكمه مي‌كند و حق ايراني را به او يا ورثه او مي‌دهد. اما در ايران نمي‌شد، اين يعني مملكت استقلال، اين در آن تاريخ صورت گرفت. امام به خاطره همين مساله آمد و اعتراض كرد به كاپيتولاسيون و دستگير و به تركيه تبعيد شد و بعد به نجف.

در انجمن حجتيه اگر كسي اسم كاپيتولاسيون را مي‌آورد از انجمن اخراج مي‌شد؛ چيزي كه حتي در ادارات شاه هم نبود. موافق و مخالف كاپيتولاسيون در ادارات شاه هم بودند ولي اين‌طور نبود كه او را اخراج كنند و بگويند كارمند اين اداره نيستي. اما انجمن حجتيه حتي از اين هم پايين‌تر بود يعني به مجرد اينكه كسي وارد سياست مي‌شد، اخراج مي‌شد. انجمن حجتيه يك جريان كاملا وابسته به ساواك بود كه ريشه‌هاي اين انجمن به خارج و انگليس وابسته بود و اينها همين امروز در نظام جمهوري اسلامي ريشه دوانده‌اند.

* امروز انجمن در ساختار سياسي، اجتماعي و فرهنگي چقدر ريشه دوانده و موثر است و چه جاهايي را در اختيار دارد؟

** وقتي انقلاب اسلامي پيروز شد، مسوول اين انجمن يعني پدر معنوي اين انجمن، مرحوم آقاي «حلبي» به امام پيغام داد كه من امروز ١٥، ١٦ هزار دكتر، مهندس و متخصص در رشته‌هاي مختلف در انجمن دارم كه اينها مي‌توانند مملكت را اداره كنند؛ حالا كه مملكت پيروز شده و در دست شما افتاده، شما مي‌توانيد از اين نيروها استفاده كنيد. جوابي كه امام به آقاي حلبي [نام شناسنامه‌اي او هم آقاي تولايي بود] داد، اين بود كه همان مردمي كه انقلاب كردند مي‌توانند حكومت كنند و كشور نيازي به متخصصين شما ندارند؛ جواب قاطع و دندان‌شكني هم بود.

به مرور زمان اينها فعاليت داشتند و به خاطر همين تفكرات‌شان امام اجازه ندادند كه در امور كليدي مديريتي بالا از اينها استفاده شود. حتي يك بار آقاي ولايتي خدمت امام رسيده بودند و پرسيده بودند كه بعضي از اعضاي انجمن حجتيه كه متخصص هستند و در مسائل سياسي مهارت دارند، پيشنهاد مي‌شوند براي سفارت، در خارج به عنوان سفير يا كاردار مشغول شوند، نظر شما چيست؟ امام مخالفت كرده بودند و گفته بودند اينها نمي‌توانند وارد اين پست‌ها شوند.

اينها بعدها ديدند فايده‌اي ندارد و امام خوب نقش اينها را متوجه شده و سياست‌هاي اينها ولو اينكه انكار كنند اين بوده و هست كه طبق بعضي روايات امام زمان در زماني ظهور مي‌كند كه فساد همه جاي عالم را گرفته و عالم‌گير باشد و ما از طرف ديگر مامور هستيم تا امام زمان (عج) ظهور كند. پس يك مسلمان بايد مقدمات ظهور امام زمان را فراهم كنيم؛ مقدمات ظهور چيست؟ فساد عالم‌گير شود، ما بايد كمك كنيم تا فساد عالم‌گير شود تا امام زمان ظهور كند [مي‌خندد.]

* آقاي حلبي همان موقع اعلام كرد ما به اين چيزها اعتقادي نداريم.

** مي‌گويند؛ ولي در عمل اين‌گونه است. ما نمي‌خواهيم بياييم ثابت كنيم ولي در عملكرد انجمن حجتيه، چنين بحث‌هايي وجود دارد. وقتي در كلاس درس‌شان به كادرهاي‌شان مي‌آموزند كه ما بايد مقدمات ظهور را فراهم كنيم، طبيعي است كه اين موضوع بازتاب منفي دارد. به هر صورت اين انجمن حجتيه آمدند و ديدند اين‌گونه فايده‌اي ندارد و اعلام انحلال كردند.

* بعد از سخنراني امام؟

** بله. اعلام كردند ما منحل كرديم و مرحوم «خزعلي» را واسط قرار دادند و در نهايت حضرت امام نظر قاطع‌شان را به آقاي خزعلي گفته بودند و آنها هم اعلام انحلال كردند.

* امروز انجمن را چطور ارزيابي مي‌كنيد؟ نفوذ انجمن در ساحت‌هاي اجتماعي و فرهنگي چطور است؟

** امروزه انجمن حجتيه و جريان‌هاي مشابه انجمن حجتيه، فرقه هستند. اصولا فرقه‌ها در تاريخ اين‌گونه هستند و بودند كه خودشان را حق مطلق مي‌دانستند و غير از خودشان را باطل مطلق و معتقد بودند كه باطل بايد از بين برود هر قدرتي هم كه مي‌خواهد باشد. خوارج در زمان اميرالمومنين، يك فرقه بودند كه خودشان را حق مطلق مي‌دانستند و غير از خودشان را باطل مطلق؛ لذا يك شب نشستند هم فرمان قتل اميرالمومنين (ع) را صادر كردند و هم قتل معاويه و عمروعاص را؛ معاويه در شام بود، عمروعاص در مصر بود و اميرالمومنين در كوفه بود و سه نفر را مامور كردند كه اين سه نفر را در يك شب به قتل برسانند.

يعني غير از خودشان را مستحق نابودي و مرگ مي‌دانستند و مي‌گفتند بايد محو شوند. جريان انجمن حجتيه هم به همين شكل است، خودشان را حق مطلق مي‌دانند و باقي را باطل مطلق مي‌دانند؛ منتها بعضي‌ها جريانات مدرن هستند، اينها روش‌هاي‌شان هم مدرن است. انجمن حجتيه بيشتر اعضايش تحصيلكرده هستند و اينها را از دانشگاه‌ها انتخاب مي‌كنند و چهره‌هاي خوشفكر و خوش‌استعداد را جمع مي‌كنند و مي‌آورند و اينها با سيستم‌هاي جديد در دنيا آشنا هستند و روش‌هاي‌شان هم براي حذف فيزيكي و غيرفيزيكي افراد مدرن است.

اما برسيم به جريان مصباح‌يزدي در امروز. مصباح‌يزدي يك جرياني را در مملكت راه انداخته كه در اركان نظام، اعم از سپاه، بسيج، دستگاه‌هاي دولتي و همه را پشتيباني مي‌كند و او هم خشن است و هر كس غير از اين تفكر را داشته باشد، مرتدّ مي‌دانند و معتقدند از دين خارج است و بايد حذف شود. اين دوتا هم دو روي يك سكه هستند، [مي‌خندد] هم انجمن حجتيه و هم داستان خوارجِ اين شكلي. اين يعني تفكر فرقه‌گرايانه كه خودشان را حق مطلق مي‌دانند و ديگران را باطل مطلق مي‌دانند و واجب‌الحذف از صحنه روزگار مي‌دانند، اصلا حق حيات براي مخالف خودشان قائل نيستند. براين اساس صرفا انجمن حجتيه نيست كه اين گرايش دارد، غير از انجمن حجتيه هم وجود دارد.

يك بخشي هم يك فرقه ديگري هستند كه اينها نه انجمن حجتيه هستند، نه جريان آقاي مصباح اما اينها خودشان افراد بي‌‌سواد يا كم‌سواد تحت عنوان مقد‌س‌نماها هستند يا مداح‌هايي كه مداحي مي‌كنند و بعد شروع به سخنراني وسط روضه مي‌كنند و بعد هم حكم قتل افراد را بين روضه خودشان صادر مي‌كنند و خودشان را حق‌مطلق مي‌دانند و باقي را باطل مطلق و اين افراد نفوذ دارند. بعضي وقت‌ها زمينه نفوذ براي اينها فراهم است؛ در هشت سالي كه آقاي احمدي‌نژاد بود زمينه نفوذ در درون اركان نظام براي انجمن حجتيه، جريان آقاي مصباح، مقدس‌نماها ومداح‌ها در همه سطوح فراهم بود. خيلي راحت اينها آمدند حتي استخدام شدند، استخدام‌هاي وسيع در سطح دستگاه‌هاي مختلف كشور و آزادي مطلق داشتند و هر كاري دوست داشتند، كردند. در اين دو سال اخير دولت مبتلاست به يك دستگاه مريضي كه جريان انجمن حجتيه و جريان آقاي مصباح‌يزدي و جريان مقدس‌نماها، در آن نفوذ كردند و كاري هم نمي‌شود كرد.

يك زماني هر كسي كه غير از خودشان بود، بيرون مي‌ريختند، كما اينكه ديديد اساتيد كاركشته دانشگاه‌ها، بهترين نيروهاي علمي اين كشور را از دانشگاه‌ها بيرون ريختند و عده‌اي را بورسيه كردند. اين كار راحت بود چون دست‌شان باز بود و همه در اختيار اينها بود، اما الان اين‌طور نيست، دولت اگر بخواهد دست به يكي از آن مهره‌هايي كه آنها كار گذاشتند بزند، چه قيامتي مي‌شود و راه مي‌آفتند مي‌گويند نيروهاي مومن را از گردونه خارج مي‌كنند.

* نفوذ انجمن حجتيه به جايي رسيده كه بخواهيد اعلام هشدار كنيد؟

** [مي‌خندد] من معتقدم، ديگر از آن مرحله گذشته؛ يعني از خط قرمزهاي بسيار پررنگ عبور كردند و برخورد با اينها خيلي سخت شده است و تنها مدد الهي است كه مي‌تواند كمك كند و آن چيزي را كه امام هشدار داد در گذشته امروز عين آتش زير خاكستر است.

* نفوذ فرهنگي انجمن حجتيه را چگونه مي‌بينيد؟ برخي مدارس و مراكز فرهنگي هستند كه نزديك به انجمن ارزيابي مي‌شوند آيا اين كادرسازي آنهاست؟

** اينها از همان زمان گذشته وقتي ديدند در كشور نمي‌توانند آن پست‌هاي اساسي را در دست بگيرند، تصميم گرفتند در آموزش و پرورش ورود پيدا كنند، به عنوان معلم ساده، اعم از خدماتي، فرهنگي و كارمند، معاونت پرورشي، از طريق معلم، ناظم و مدير ورود كنند. چون هم مدرك داشتند و هم سابقه و هم يكسري عوامل موثرشان در آموزش و پرورش بود. اينها از طريق همين افراد سرشناس در آموزش و پرورش، توانستند افراد زيادي را وارد اين عرصه كنند به خصوص در دوره هشت ساله احمدي‌نژاد يك دفعه حجم بسيار زيادي را در آموزش و پرورش به عنوان معلم استخدام كردند.

اين هشدار خيلي جدي است و اينها به دنبال كادرسازي هستند نه به عنوان اينكه صرفا يك كار فرهنگي بخواهند روي بچه‌ها انجام دهند. من سال اول دبيرستان در مدرسه علوي بودم، سال ١٣٣٦ يا ١٣٣٧، كلاس هفتم بودم، (در كتاب خاطراتم اين خاطره را آوردم منتها از قول يكي از هم‌شاگردي‌هاي دبيرستان علوي كه ايشان مي‌گفت) معلم مخصوصي كه آنجا از طرف انجمن حجتيه بود، افراد را گزينش مي‌كرد كه آقاي فلان در آن كلاس و در آن كلاس و بعد اين افراد را در يك منزلي دعوت كردند، از جمله اين آقا را دعوت كرده بود.

رفتند آنجا و شروع كردند راجع به امام زمان صحبت كردن و بعد هم گفته بودند من هفته‌اي يك جلسه دارم و شما بياييد و عضو انجمن حجتيه شويد. او مي‌گفت وقتي من از جلسه به خانه رفتم، پدرم گفت چرا دير آمدي؟ گفتم چنين جلسه‌اي بود و چنين گفتند و اين حرف‌ها را زدند و راجع به امام زمان گفتند. گفت پدرم عصباني شد و گفت حق نداري ديگر در آن جلسه بروي وگرنه قلم پايت را مي‌شكنم. گفت من ديگر نرفتم و بعد معلم به من گفت چه شده و چرا نمي‌آيي؟ گفتم پدرم اينطور به من گفته و آنها هم از من مايوس شدند. مي‌خواهم بگويم اينها هدف‌شان صرفا كار فرهنگي نيست، اينها دنبال حركت وسيع كادرسازي هستند. به نظر من، آموزش و پرورش بهترين جا است، نوجوان و جواناني هستند كه هنوز پشت پرده را نديدند و راحت مي‌شود آنها را فريب داد.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=29164

ش.د9404381