تاریخ انتشار : ۰۴ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۸:۵۰  ، 
کد خبر : ۲۹۱۲۹۳
جُستاری درباره چگونگی پیدایش بهاییت و کارکردهای آن

فرقه استعماری

اشاره: بررسی و تورق کتب تاریخ دین و ادیان نشان می‌دهد فرقه‌های ضاله بسیاری در کنار ادیان به وجود آمده‌اند که گاها هیچ سنخیتی با فطرت دین نداشته‌اند اما از میان تمام این فرق، «بهاییت» فرقه‌ای مهم برای جامعه ایرانی است، چرا که در دوره‌هایی بویژه در زمان پهلوی دوم این فرقه در راس حاکمیت سیاسی نظام قرار داشته و افراد بهایی متعددی در دستگاه حکومتی وجود داشته‌اند و اساسا بهاییت برای لطمه به شیعه از سوی انگلستان بنا نهاده شد؛ فرقه‌ای که خود منشق از «بابیت» است و بابیت خود برگرفته از فرقه ضاله دیگری به نام «شیخیه» است.
پایگاه بصیرت / امیرعلی جهاندار
(روزنامه وطن امروز - 1395/02/27 - شماره 1884 - صفحه 12)

بابیت فرقه‌ای از درون شیخیه

بنیانگذار فرقه بابیه، سیدعلیمحمد شیرازی است. از آنجا که او در ابتدای دعوتش مدعی بابیت امام دوازدهم شیعه بود و خود را طریق ارتباط با امام زمان می‌دانست، ملقب به «باب» شد و پیروانش «بابیه» نامیده شدند. سیدعلیمحمد در سال 1235ق در شیراز به دنیا آمد. در کودکی به مکتب شیخ عابد رفت و خواندن و نوشتن آموخت. شیخ عابد از شاگردان شیخ احمد احسایی (بنیانگذار شیخیه) و شاگردش سیدکاظم رشتی بود و لذا سیدعلیمحمد از همان دوران با شیخیه آشنا شد، به طوری که چون سیدعلیمحمد در حدود 19 سالگی به کربلا رفت در درس سیدکاظم رشتی حاضر شد. در همین درس بود که با مسائل عرفانی، تفسیر و تاویل آیات و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیه آشنا شد. قبل از رفتن به کربلا، مدتی در بوشهر اقامت کرد و در آنجا به «ریاضت‌کشی» پرداخت.

پس از درگذشت سیدکاظم رشتی تا مریدان و شاگردان وی جانشینی برای او می‌جستند که مصداق «شیعه کامل» یا «رکن رابع» شیخیه باشد، میان چند تن از شاگردان رقابت افتاد و سیدعلیمحمد نیز در این رقابت شرکت کرد، بلکه پای از جانشینی سیدرشتی فراتر نهاد و خود را باب امام دوازدهم شیعیان یا «ذکر» او، یعنی واسطه میان امام و مردم شمرد. 18 تن از شاگردان سیدکاظم رشتی که همگی شیخی‌مذهب بودند (و بعدها سیدعلیمحمد آنها را حروف حی: ح 8 ی 10 نامید) از او پیروی کردند. باب در طول عمر خود افکار و آرایی متناقض داشت. یک بار خود را حتی باب و وکیل امام زمان هم نمی‌دانست و بار دیگر خود را نبی خطاب می‌کرد. چندین مرتبه هم از سوی عالمان به مناظره درآمد و پس از شکست ابراز ندامت و توبه کرد.

از کتاب «بیان» که آن را کتاب آسمانی خویش می‌دانست، برمی‌آید که خود را برتر از همه انبیای الهی و مظهر نفس پروردگار می‌دانسته و عقیده داشت با ظهورش آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در قرآن، به پا شده است. علیمحمد خود را مبشر ظهور بعدی شمرده و او را «من یظهره‌الله» (کسی که خدا او را آشکار می‌کند) خوانده است و در ایمان پیروانش بدو تاکید فراوان کرد. او نسبت به کسانی که آیین او را نپذیرفتند خشونت بسیاری را سفارش کرده است. وی از جمله وظایف فرمانروای بابی را این می‌داند که نباید جز بابی‌ها کسی را روی زمین باقی بگذارد. باز دستور می‌دهد غیر از کتاب‌های بابیان همه کتاب‌های دیگر باید محو و نابود شوند و پیروانش نباید جز کتاب بیان و کتاب‌های دیگر بابیان، کتاب دیگری را بیاموزند.

بهاییت، فرقه‌ای منشعب از بابیت

فرقه بهاییه، فرقه‌ای منشعب از فرقه بابیه است. بنیانگذار آیین بهاییت، میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله است و این آیین نیز نام خود را از همین لقب برگرفته است. میرزا حسینعلی در 1233 در تهران به دنیا آمد و آموزش‌های مقدماتی ادب فارسی و عربی را زیر نظر پدر و معلمان و مربیان گذراند. پس از ادعای بابیت توسط سیدعلیمحمد شیرازی در شمار نخستین گروندگان به باب درآمد و از فعال‌ترین افراد بابی شد و به ترویج بابیگری بویژه در نور و مازندران پرداخت. برخی برادرانش از جمله برادرش میرزا یحیی معروف به «صبح ازل» نیز بر اثر تبلیغ او به این مرام پیوستند. پس از اعدام علیمحمد باب به دستور امیرکبیر، میرزا یحیی ادعای جانشینی باب را کرد. ظاهرا یحیی نامه‌هایی برای علیمحمد باب نوشت و فعالیت‌های پیروان باب را توضیح داد. علیمحمد باب در پاسخ به این نامه‌ها وصیتنامه‌ای برای یحیی فرستاد و او را وصی و جانشین خود اعلام کرد.

پس از باب، عموم بابیه به جانشینی میرزا یحیی معروف به صبح ازل معتقد شدند و چون در آن زمان یحیی بیش از 19 سال نداشت، میرزا حسینعلی زمام کارها را در دست گرفت. امیرکبیر برای فرونشاندن فتنه بابیان از میرزا حسینعلی خواست ایران را به قصد کربلا ترک کند و او در شعبان 1267 به کربلا رفت اما چند ماه بعد، پس از برکناری و قتل امیرکبیر در ربیع‌الاول 1268 و صدارت میرزا آقاخان نوری، به دعوت و توصیه شخص وی به تهران بازگشت. در همین سال تیراندازی بابیان به ناصرالدین‌شاه پیش آمد و بار دیگر به دستگیری و اعدام بابی‌ها انجامید و چون شواهدی برای نقش حسینعلی در طراحی این سوءقصد وجود داشت، او را دستگیر کردند. اما حسینعلی به سفارت روس پناه برد و شخص سفیر از او حمایت کرد.

سرانجام با توافق دولت ایران و سفیر روس، میرزا حسینعلی به بغداد منتقل شد، بدین ترتیب بهاءالله با حمایت دولت روس از مرگ نجات یافت. در بغداد کنسول دولت انگلستان و نیز نماینده دولت فرانسه با بهاءالله ملاقات و حمایت دولت‌های خویش را به او ابلاغ کردند. والی بغداد نیز با حسینعلی و بابیان با احترام رفتار کرد حتی برای ایشان مقرری نیز تعیین شد. میرزا یحیی که عموم بابیان او را جانشین بلامنازع باب می‌دانستند، با لباس درویشی مخفیانه به بغداد رفت. در این هنگام بغداد، کربلا و نجف مرکز اصلی فعالیت‌های بابیان شد و روز به روز بر جمعیت ایشان افزوده می‌شد. در این زمان برخی بابیان ادعای مقام «من یظهره‌اللهی» را ساز کردند.

می‌دانیم که علیمحمد باب به ظهور فرد دیگری پس از خود بشارت داده بود و او را «من یظهره‌الله» نامیده بود و از بابیان خواسته بود به او ایمان بیاورند. گفته شده فقط در بغداد 25 نفر این مقام را ادعا کردند که بیشتر این مدعیان با طراحی حسینعلی و همکاری یحیی یا کشته شدند یا از ادعای خود دست برداشتند. آدمکشی‌هایی که در میان بابیان رواج داشت همچنین دزدیدن اموال زائران اماکن مقدسه در عراق و نیز منازعات میان بابیان و مسلمانان باعث شکایت مردم عراق بویژه زائران ایرانی شد و دولت ایران از دولت عثمانی خواست بابی‌ها را از بغداد و عراق اخراج کند.

بدین ترتیب در اوایل سال 1280ق فرقه بابیه از بغداد به استانبول و بعد از 4 ماه به ادرنه منتقل شدند. در این زمان میرزا حسینعلی مقام «من یظهره‌اللهی» را برای خود ادعا کرد و از همین جا نزاع، جدایی و افتراق در میان بابیان آغاز شد. بابی‌هایی که ادعای او را نپذیرفتند و بر جانشینی میرزا یحیی (صبح ازل) باقی ماندند، «ازلی» نام گرفتند و پذیرندگان ادعای میرزا حسینعلی (بهاءالله) «بهایی» خوانده شدند. میرزا حسینعلی با ارسال نوشته‌های خود به اطراف و اکناف رسما بابیان را به پذیرش آیین جدید فراخواند و دیری نگذشت که بیشتر آنان به آیین جدید ایمان آوردند.

میرزا حسینعلی پس از اعلام «من یظهره‌اللهی» خویش، به فرستادن نامه (الواح) برای سلاطین و رهبران دینی و سیاسی جهان اقدام و ادعاهای گوناگون خود را مطرح کرد. بارزترین مقام ادعایی او ربوبیت و الوهیت بود. او خود را خدای خدایان، آفریدگار جهان، کسی که «لم یلد و لم یولد» است، خدای تنهای زندانی، معبود حقیقی، «رب ما یری و ما لایری» نامید. پیروانش نیز پس از مرگ او همین ادعاها را درباره‌اش ترویج کردند، در نتیجه پیروانش نیز خدایی او را باور کردند و قبر او را قبله خویش گرفتند. گذشته از ادعای ربوبیت، او شریعت جدید آورد و کتاب «اقدس» را نگاشت که بهاییان آن را «ناسخ جمیع صحائف» و «مرجع تمام احکام و اوامر و نواهی» می‌شمارند.

بهاییه پس از بهاءالله

پس از مرگ میرزا حسینعلی، پسر ارشد او عباس افندی (1260-1340 ق) ملقب به عبدالبهاء جانشین وی شد. پس از عبدالبهاء، شوقی افندی ملقب به شوقی ربانی فرزند ارشد دختر عبدالبهاء، بنابه وصیت عبدالبهاء جانشین وی شد. نقش اساسی او در تاریخ بهاییه، توسعه تشکیلات اداری و جهانی این آیین بود و این فرآیند بویژه در دهه 60 میلادی در اروپا و آمریکا سرعت بیشتری گرفت و ساختمان معبدهای قاره‌ای بهایی موسوم به «مشرق الاذکار» به اتمام رسید.

تشکیلات بهاییان که شوقی افندی به آن «نظم اداری امرالله» نام داد، زیر نظر مرکز اداری و روحانی بهاییان واقع در شهر حیفا (در فلسطین اشغالی) که به «بیت‌العدل اعظم الهی» موسوم است اداره می‌شود. در زمان حیات شوقی افندی، رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی تاسیس شد و شوقی از تاسیس این رژیم حمایت کرد و مراتب دوستی بهاییان را نسبت به این رژیم اعلام کرد. پس از مرگ شوقی، بهاییان به دودسته بهاییان ارتدکس (که بیشتر در هند، آمریکا و استرالیا ساکن هستند) و بهاییان بیت‌العدلی (غالب بهاییان امروزی را تشکیل می‌دهند) تقسیم شدند و تاکنون در زیر لوای رژیم صهیونیستی، انگلیس، آمریکا و سایر استعمارگران به حیات خود ادامه داده و با تبلیغات گسترده پیروان خویش را افزایش می‌دهند.

آیین‌ها و باورهای بهاییان

تقویم شمسی بهایی از نوروز آغاز شده به 19 ماه، در هر ماه به 19 روز، تقسیم می‌شود و 4 روز (در سال‌های کبیسه 5 روز) باقیمانده که موسوم به ایام «هاء» است به‌عنوان ایام شکرگزاری و جشن تعیین شده است. بهاییان موظف به نماز روزانه، روزه به مدت 19 روز از طلوع تا غروب آفتاب (آخرین ماه سال) و زیارت یکی از اماکن مقدسه ایشان، شامل منزل سیدعلیمحمد باب در شیراز و منزل میرزا حسینعلی نوری در بغدادند. بهاییان همچنین به حضور در «ضیافات» موظفند که هر 19 روز یک بار تشکیل می‌شود. از جمله آیین‌های بهاییت که مغایرت بین با شرع اسلام دارد، سنت ازدواج است که در این آیین ازدواج با محارم- جز زن پدر- بلااشکال است و هر کس می‌تواند با خواهر، خاله، عمه و... ازدواج کند. همچنین مساله حجاب نیز در این آیین کنار گذاشته شده است. قبله آنها نیز نه خانه خدا بلکه مقبره بهاءالله است.

بهاییت و مواجهه آنها با خاتم‌النبیین

بابیان و بهاییان در اثبات نبوت سران و رهبران خود همانند باب و بهاء به دلایلی متمسک می‌شوند. آنان درصدد تفسیر، توجیه و تاویل «خاتمیت نبوت پیامبر اسلام(ص)» برآمدند تا به‌زعم خودشان ثابت کنند در اسلام، راه رسالت و ظهور نبی صاحب شریعت و دین جدید، باز است و آنچه ختم شده، نبوت رؤیایی و تبعی است لذا وحی و الهام رؤیایی وجود ندارد! بعث رسول و نبی صاحب شریعت، ختم نشده، بل ظهور انبیای تابع و غیرمستقل که در خواب ملهم شوند، ختم شده است، بنابراین جمله «خاتم‌النبیین» دلالت بر ختم و انقطاع بعث رسول ندارد زیرا هر رسولی، نبی نیست تا از ختم نبوت، ختم رسالت هم لازم‌ آید. در کل، آنها بر این باورند که در آیات و روایات خاتم‌النبیین و لانبی بعدی آمده است نه خاتم‌المرسلین و لا رسول بعدی. اما در رد این نظر باید گفت آنها در معنای نبوت و رسالت خلط کرده‌اند و ختم نبوت مستلزم ختم رسالت هم خواهد بود و مویداتی از قرآن و روایات و دلایل عقلی هم در این باره وجود دارد.

سیاست و بهاییت

رهبران بهاییت همواره بر جدایی دین از سیاست تأکید داشته و به دنبال آن، بر عدم پیوند بهاییت و بهاییان با جهان سیاست اصرار می‌ورزند. عباس افندی بر آن بود که «بین قوای دینییه و سیاسیه تفکیک لازم است» و هم او گفته است «بهاییان به امور سیاسی تعلقی ندارند» و مهم‌تر از آن، از منظر وی، «میزان بهایی بودن و نبودن این است که هر کس در امور سیاسیه مداخله کند و خارج از وظیفه خویش حرفی زند یا حرکتی کند، همین برهان کافی است که بهایی نیست، دلیل دیگر نمی‌خواهد... ».

بر همین مبنا، به پیروان خود حکم می‌کند و همچنین به آنان اطمینان می‌دهد: «به نصوص قاطعه الهیه، در امور سیاسی ابداً مدخلی نداریم و رایی نزنیم». به گواه تاریخ، رهبران بهایی، حکم جدایی دین از سیاست و عدم مداخله علمای روحانی در امور سیاسی را تنها برای علمای اسلام و ایران صادر کرده‌اند و خود را مشمول آن حکم ندانسته و با تمام وجود در صحنه سیاست فعال بوده و هستند، کمااینکه در سطح هیات وزیران و نخست‌وزیری رژیم پهلوی حضور و فعالیت سیاسی داشته‌اند.

فعالیت بهاییان در مسائل سیاسی

برای شناخت نقش بابیت و ازلی‌گری و بهایی‌گری در مشروطیت می‌توانیم فعالیت‌های اینها را به 2 قسمت تقسیم کنیم: یک قسمت، فعالیت تمهیدی و یک قسمت، فعالیت به اصطلاح مباشرتی. برای شرکت در خود نهضت مشروطیت، فعالیت تمهیدی که اینها کردند، از دوره باب بوده و آن نسخ شریعت اسلام بوده است. برای اینکه مقدسات اسلام را نابود کنند، آمدند به انواع شگردها عمل کردند که یکی از آنها مساله رجعت بود. میرزا حسینعلی نوری مدعی بوده است که: من امام حسین هستم که رجعت کرده‌ام به دنیا و برای ام سلمه زرّین تاج(قره العین) مدعی بودند که این فاطمه زهرا(س) است که به دنیا رجعت کرده است. فعالیت‌های مباشرتی آنان نیز در حوز‌ه‌های مختلفی در ایران نظیر کرمان و اصفهان انجام می‌گرفت. البته این جریان با جریان دینی‌ای که در نهضت مشروطه فعال بودند تفاوت‌هایی داشت.

بهاییت و نقش آن در سرکوب نهضت جنگل

شبکه بهایی‌ها در شکست و سرکوب نهضت جنگل نقش اطلاعاتی و خرابکارانه بسیار مؤثر و مرموزی ایفا کرد، نقشی که تاکنون مورد بررسی کافی قرار نگرفته است. احسان‌الله خان دوستدار، چهره سرشناس تروریستی که در صفوف نهضت جنگل تفرقه انداخت و «کودتای سرخ» را بر ضد میرزاکوچک خان هدایت کرد، به یکی از خانواده‌های سرشناس بهایی ساری (خانواده دوستدار) تعلق داشت. سردار محیی (عبدالحسین‌خان معزالسلطان)، همدست او، از اعضای خاندان اکبر بود که برخی اعضای آن بویژه میرزا کریم خان رشتی به رابطه با «اینتلیجنس سرویس» سازمان اطلاعاتی و امنیتی انگلیس شهرت فراوان دارند. حداقل دو تن از برادران میرزا کریم‌خان رشتی و سردار محیی، مبصرالملک و سعیدالملک را به‌عنوان بهایی فعال می‌شناسیم. فتح‌الله اکبر (سردار منصور و سپهدار رشتی) برادر دیگر ایشان است که در آستانه کودتای اسفند 1299 رئیس‌الوزرا بود و نقش مهمی در هموار کردن راه کودتا ایفا کرد.

بهاییان و کودتای رضاخانی

همچنین در کودتای سوم اسفند 1299 که توسط رضاخان میرپنج و سیدضیاءالدین طباطبایی رخ داد، در کابینه سیدضیاء یکی از سران درجه اول بهاییان ایران به نام علیمحمدخان موقرالدوله وزیر فواید عامه و تجارت و فلاحت شد. این مقام نیز به پاس خدمات بهاییان در پیروزی کودتا به ایشان اعطا شد. از سال 1868 میلادی که میرزا حسینعلی نوری (بهاء) و همراهانش به بندر عکا منتقل شدند، پیوند بهاییان با کانون‌های مقتدر یهودی غرب تداوم یافت و مرکز بهایی‌گری در سرزمین فلسطین به ابزاری مهم برای عملیات بغرنج ایشان و شرکای‌شان در دستگاه استعماری بریتانیا بدل شد.

سفر سال‌های 1913- 1911 عباس افندی به اروپا و آمریکا که با تبلیغات فراوان از سوی متنفذان محافل سیاسی و مطبوعاتی دنیای غرب همراه بود، نشانی است آشکار از این پیوند عمیق میان سران فرقه بهایی و کانون‌های مقتدری در اروپا و آمریکا. در دوران متأخر قاجاریه، تعداد قابل توجهی از بهاییان به‌عنوان کارگزاران سفارتخانه‌های اروپایی، بانک شاهی انگلیس، بانک استقراضی روسیه، کمپانی تلگراف و برخی دیگر از نهادهای غربی فعال در ایران مشغول به کار شدند.

سابقه عضویت بابی‌ها و بهایی‌ها در سفارت خانه‌های دولت‌های غربی در ایران بسیار مفصل است و برخی اعضا و خویشان خاندان نوری از نخستین بابیان و بهاییانی بودند که به استخدام سفارتخانه‌های فوق درآمدند.

حمایت‌ عبدالبها از بریتانیا در جنگ‌ اول‌ جهانی‌

‌با شروع‌ جنگ‌ جهانگیر و پیوستن‌ عثمانی‌ به‌ آلمان‌ در جنگ‌ با متفقین‌ (انگلیس، فرانسه‌ و آمریکا)، روابط‌ پیشوای‌ بهاییان با غرب‌ صلیبی‌ شدیدتر و نتیجتاً‌ حساسیت‌ و مخالفت‌ دولت‌ عثمانی‌ با وی‌ افزون‌تر شد. این‌ حساسیت‌ و مخالفت‌ به‌ جایی‌ رسید که‌ جمال‌ پاشا، «فرمانده‌ کل‌ قوای» عثمانی در جنگ‌ با ارتش‌ انگلیس‌ در ناحیه شامات‌ و فلسطین‌ در اواخر جنگ‌ اول جهانی‌، تصمیم‌ به‌ قتل‌ عباس‌ افندی‌ گرفت‌ و تهدید کرد اگر بزودی‌ مصر را فتح‌ کند در مراجعتش، عباس‌ افندی‌ را به‌ صلابه‌ خواهد کشید!

شوقی‌ نیز از «سوء‌ظن‌ شدید» فرمانده‌ کل‌ قوای‌ ترک، جمال‌ پاشا، نسبت‌ به‌ امر الهی‌ و «مخالفت‌ بی‌منتهای» وی‌ با آن‌ سخن‌ گفته‌ و می‌افزاید: وی‌ «صریحاً‌ اظهار داشت‌ چون‌ از دفع‌ دشمنان‌ خارج، انگلستان‌ فراغت‌ یابد به‌ تصفیه امور داخل‌ اقدام‌ و در اولین‌ قدم‌ حضرت‌ عبدالبها را» در برابر چشم‌ مردم‌ «مصلوب» و مرقد بها را «منهدم‌ و با خاک‌ یکسان‌ خواهد کرد».

‌براستی‌ دلیل‌ این‌ همه‌ خشم‌ فرمانده‌ ارتش‌ عثمانی‌ در جنگ‌ با انگلیس‌ نسبت‌ به‌ عباس‌ افندی و تصمیم‌ وی‌ به‌ اعدام‌ پیشوای‌ بهاییت و تخریب‌ قبر بها، چه‌ بود؟ منابع‌ غیربهایی، علت‌ این‌ خشم‌ را حمایت‌ مؤ‌ثر افندی‌ از انگلیس‌ در آن‌ هنگامه‌ دانسته‌ و بعضاً‌ از واژه‌هایی‌ چون‌ «جاسوسی» و نظیر آن‌ بهره‌ می‌جویند.

به‌ قول‌ اسماعیل‌ رائین: خشم‌ شدید جمال‌ پاشا از عباس‌ افندی، از «همکاری‌ محرمانه‌ و علنی‌ بهاییان با قوای‌ انگلیس» ناشی‌ می‌شد «که‌ در صدد تصرف‌ فلسطین‌ و حمایت‌ از یهودیان‌ بود» و عباس‌ افندی‌ گندم‌ در اختیار ارتش‌ نیازمند بریتانیا گذارد. ‌اقدام‌ عباس‌ افندی‌ به‌ تامین‌ آذوقه‌ برای‌ ارتش‌ اشغالگر بریتانیا در قدس، موضوعی‌ مسلم‌ بوده‌ و منابع‌ وابسته‌ به‌ بهاییت بدان‌ تصریح‌ دارند. خانم‌ بلانفید در ص‌ 210 کتاب‌ مشهور خود The Chosen Highway: (که‌ به‌ تصویب‌ زعمای‌ بهایی در اسرائیل‌ و انگلستان‌ رسیده‌ است) شرح‌ می‌دهد که‌ چگونه‌ در جریان‌ اشغال‌ قدس‌ توسط‌ ژنرال‌ آللنبی‌ (فرمانده‌ قشون‌ بریتانیا) در جنگ‌ جهانی‌ اول، عباس‌ افندی‌ انبارهای‌ آذوقه‌ را روی‌ سربازان‌ گرسنه انگلیسی‌ گشود. ‌کمک‌ عباس‌ افندی‌ به‌ نیروهای‌ اشغالگر، تنها در تامین‌ آذوقه آنها خلاصه‌ نمی‌شد، بلکه‌ آنگونه‌ که‌ افسران‌ انگلیسی‌ مستقر در حیفا به‌ لندن‌ نوشته‌اند، آنان‌ از «نفوذ» و «نظریات» پیشوای‌ بهاییت نیز برای‌ پیشبرد مقصود خود بهره بسیار برده‌اند. ‌

بهترین‌ راه‌ برای‌ درک‌ علت‌ خشم‌ حکومت‌ عثمانی‌ به‌ عباس‌ افندی، مطالعه رفتار عجیب‌ انگلیسی‌ها با پیشوای‌ بهاییت در همان‌ مقطع‌ بحرانی‌ است؛ رفتاری‌ که‌ سرفصل‌های‌ آن‌ چنین‌ بود: حفاظت‌ شدید از جان‌ عباس‌ افندی‌ و خانواده‌ و یاران‌ وی‌ از دستبرد قوای‌ عثمانی، احترام‌ شایان‌ و مساعدت‌های‌ مستمر حکام‌ بریتانیا در قدس‌ به‌ او و اطرافیانش‌ پس‌ از استقرار سلطه لندن‌ بر قدس، بویژه اعطای‌ لقب‌ «سِر» و نشان‌ شوالیه‌ توسط‌ ژنرال‌ آللنبی‌ (به‌ نمایندگی‌ از دربار لندن) به‌ عباس‌ افندی و شرکت‌ در تشییع‌ جنازه وی‌ پس‌ از مرگ‌ و حمایت‌ کامل‌ از نوه‌ و جانشین‌ جوانش: شوقی‌ افندی، در برابر مخالفان.

چتر عنایت‌ لندن‌ بر سر پیشوا

‌زمانی‌ که‌ سرویس‌های‌ اطلاعاتی‌ انگلیس‌ (و به‌ قول‌ شوقی: «دایره اطلاعات‌ انگلستان») از تصمیم‌ خطرناک‌ جمال‌ پاشا نسبت‌ به‌ پیشوای‌ بهاییت خبر دادند، دولت‌ بریتانیا با فوریت‌ برای‌ نجات‌ جان‌ وی‌ و نزدیکانش‌ دست‌ به کار شد. ‌آللنبی‌ هنگام‌ فتح‌ حیفا (آگوست 1918) فرمان‌ مخصوصی‌ از امپراتور انگلیس‌ دریافت‌ کرد که‌ دستور می‌داد همراه‌ با نشانی‌ از عضویت‌ امپراتوری‌ برای‌ عباس‌ افندی، به‌ دیدار وی‌ رود. پیرو این‌ امر، آللنبی‌ شخصاً‌ «به‌ زیارت‌ مقام‌ اعلی‌ [مرقد باب‌ در کوه‌ کرمل] در حضور حضرت‌ عبدالبها مشرف‌ شد و به‌ حکام‌ عسکریین‌ [امرای‌ لشکر] سفارش‌ کرد‌ مقامات‌ مقدسه بهاییان باید تحت‌ محافظت‌ و حراست‌ حکومت‌ [انگلیس] باشد و ابداً‌ کسی‌ تعدی‌ نکند».

به‌ تعبیر شوقی: زمانی‌ که‌ «سپاه‌ انگلیز، غالب‌ و منصور گشت‌ و...دولت‌ قاهره» بریتانیا در فلسطین‌ «عَلَم‌ برافراخت... سالار انگلیز بر حسب‌ تعلیمات‌ و سفارشات اکیده وزیر خارجه» انگلیس‌ «به‌ شرف» دیدار با عباس‌ افندی‌ «فائز گشت‌ و در حضور» وی‌ «به‌ زیارت‌ مرقد» باب‌ نائل‌ شد. امکان‌ دیدار بهاییان با پیشوای‌ خود فراهم‌ گشت‌ و «الواح‌ عدیده‌ و رسائل‌ متعدده‌ از قلم» عباس‌ افندی‌ «نازل‌ و... به‌ کمال‌ آزادی‌ در اطراف‌ جهان‌ منتشر گشت. و خلاصه: «مخاطرات» بزرگی‌ که‌ مدت‌ 65 سال‌ حیات‌ بها و عبدالبها را احاطه کرده‌ بود زائل‌ شد و «سد سدید در پیشرفت‌ امر» بهاییت برداشته‌ شد. ‌پس‌ از تحکیم‌ پایه‌های‌ قیمومیت‌ انگلیس‌ بر قدس، دولتمردان‌ انگلیسی‌ حاضر در فلسطین، در نامه‌ به‌ لندن، پیشنهاد کردند بابت‌ «خدمات‌ صادقانه‌ و مستمر» عباس‌ افندی‌ به‌ «آرمان‌ بریتانیا» و استفاده افسران‌ بریتانیایی‌ مستقر در حیفا از «نفوذ و نظریات‌ ارزشمند» پیشوای‌ بهاییت، نشان‌ و لقب‌ عالی‌ امپراتوری‌ به‌ وی‌ اعطا شد.

این‌ پیشنهاد تصویب‌ شد و ژنرال‌ آللنبی‌ (فرمانده‌ کل‌ قوای‌ بریتانیا) همراه‌ دستیارش‌ ماژور تئودور پول، در آوریل‌ 1920 رسماً‌ مراسمی‌ برپا کرد و به‌ نمایندگی‌ از دربار لندن، به‌ پیشوای‌ بهاییان، لقب‌ «سر» (Sir) و نشان‌ «شوالیه امپراتوری» (Knight hood) داد.

یهودیان و بهاییت

در بررسی تاریخ پیدایش و گسترش بابی‌گری در ایران، نمونه‌های فراوانی از گروش یهودیان جدیدالاسلام به این فرقه مشاهده می‌شود که به رواج‌دهندگان اولیه بابی‌گری و عناصر مؤثر در رشد و گسترش آن بدل شدند. صرف نظر از انوسی‌ها (یهودیان مخفی)، نقش یهودیان علنی در ترویج و گسترش کمی و کیفی بابی‌گری و بهایی‌گری نیز چشمگیر است. اسماعیل رائین در کتاب واپسین جنبش قرون وسطایی در عصر حاضر که در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی ایران منتشر شد، می‌نویسد: «بیشتر بهاییان ایران یهودیان و زردشتیان هستند و مسلمانانی که به این فرقه گرویده‌اند در اقلیت هستند. اکنون سال‌هاست که کمتر شده مسلمانی به آنها پیوسته باشد...»

سال‌ها پیش از رائین، در اوایل حکومت رضا شاه، آیتی، نظر مشابهی ابراز داشت و به سلطه یهودیان بر جامعه بهایی ایران اشاره کرد: «این بشارتی است برای مسلمین که بساط بهاییت به طوری خالی از اهل علم و قلم شده که زمام خامه را به دست مثل حکیم رحیم و اسحاق یهودی و امثال او داده‌اند.»

رائین می‌نویسد: «بهاییان از بدو پیدایش تا امروز همواره از جهودان ممالک استفاده کرده و آنها را بهایی کرده‌اند. می‌دانیم که ذات یهودی با پول و ازدیاد سرمایه عجین شده است، یهودیان ممالک مسلمان که عده کثیری از آنها دشمن مسلمانان هستند و همه جا در پی آزار رساندن و دشمنی به مسلمین هستند، خیلی زودتر از مسلمان به بهاییت گرویده‌اند و از امتیازهای مالی بهره فراوان برده و می‌برند و مقداری نیز به مرکز بهاییت (عکا) می‌فرستند».

بهاییت و رژیم صهیونیستی

رشد و بالندگی این فرقه در محافل بین‌المللی پس از استقرار رژیم غاصب صهیونیستی، مشروعیت بخشیدن به یکدیگر همانند تایید رسمی شوقی افندی در سال 1954 و تعریفات متعدد او از اسرائیل در نامه‌نگاری با بهاییان و اجازه فعالیت آزادانه بیت‌العدل به‌عنوان بالاترین نهاد مرجع دینی در بهاییت در اسرائیل از جمله شواهد بارزی است که با اسناد تاریخی بخوبی قابل اثبات است.

از آنجا که عمده ویژگی‌های رفتاری بهاییت با ویژگی‌های رفتاری اسرائیلی‌ها همخوانی داشت، با تشکیل رژیم صهیونیستی و تشکیلات مرکزی بهاییت در شهر حیفا، این فرقه کاملاً در خدمت این رژیم قرار گرفت و فعالیت‌های آنها براساس خواسته‌های اسرائیلی‌ها تنظیم شد. در این میان بهایی‌ها از حمایت آمریکا و انگلستان نیز برخوردار بودند.

از سوی دیگر، فعالیت بهاییان بویژه در ارتباط با اسلام‌زدایی سازگاری زیادی با روحیه محمدرضا پهلوی داشت. مجموعه این مسائل سبب شد بهاییت برای حفظ موجودیت و تحقق اهداف خود در عصر محمدرضا شاه که برای آنها به منزله دوران طلایی بود، در زمینه گسترش روابط ایران و اسرائیل که کاملاً در راستای منافع آنها بود، به فعالیت قابل توجهی بپردازند.

تشکیلات مرکزی بهاییت در شهر حیفا و در کنار قبر «عباس افندی» قرار دارد. در دوران محمدرضا با توجه به نفوذ بیشتر آمریکا و اسرائیل، تلاش فراوانی برای رسمیت بخشیدن به فرقه بهاییت می‌شد زیرا آنها نقش مؤثری در تثبیت رژیم سلطنتی و حکومت شاه داشتند به گونه‌ای که بسیاری از نزدیکان شاه و خاندان پهلوی و عده زیادی از کارگزاران و متولّیان پست‌های حساس و کلیدی کشور بهایی بودند. بهاییت در تمام دوران سلطنت پهلوی و در مقاطع حساس، به‌رغم ادعای غیرسیاسی بودن، هماهنگ با سیاست‌های موردنظر رژیم و در جهت تثبیت موقعیت آن تلاش کرد.

تایید انقلاب سفید شاه، همکاری با ساواک، جلب حمایت دولت‌های بزرگ از شاه و سلطنت او به وسیله اسرائیل و عضویت در حزب رستاخیز، قسمتی از مواضع سیاسی فرقه یادشده بود. رژیم صهیونیستی با حمایت همه‌جانبه از فرقه ضاله بهاییت و نفوذ دادن آنها در پست‌های کلیدی هیات حاکمه رژیم شاه بویژه در دربار، دولت و ارتش در جهت اغراض و اهداف خود و ضربه زدن به فرهنگ اسلام و مسلمین بویژه به مردم ایران و فلسطین به‌عنوان یک ابزار، نهایت بهره‌برداری را در جنبه‌های مختلف به عمل می‌آورد. در واقع می‌توان گفت یکی از عوامل مؤثر در بسط و گسترش روابط ایران و این رژیم، بهاییان بودند که نقش مهمی را در این زمینه ایفا کردند.

بهاییت و مقابله با جمهوری اسلامی

پیوند وثیق بهاییت با قدرت‌های استکباری دنیا و همکاری سران بهایی با قدرت‌طلبان جهانی، در جهت تامین اهداف خود پیروان این فرقه را به تقابل با نظام جمهوری اسلامی سوق داده است؛ اجازه فعالیت آزادانه به بیت‌العدل بهایی در فلسطین اشغالی و مدیریت سران بهایی در شبکه‌های ضد جمهوری اسلامی در خارج از کشور گواهی عیان در اثبات این مطلب است.

http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1884/12/157572/0

ش.د9500128

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات