تاریخ انتشار : ۲۳ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۳:۴۷  ، 
شناسه خبر : ۲۸۹۱۱۹
پایگاه بصیرت / دكتر سيدسعيد زاهد

(روزنامه رسالت ـ 1394/07/22 ـ شماره 8501 ـ صفحه 1)

از آغاز انقلاب اسلامي بحث مذاکره با آمريکا به عنوان يکي از مباحث راهبردي نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران مطرح بوده است. موضع گيري هاي حضرت امام (ره) همواره دولتمردان را از مذاکره با آمريکا منع مي نمود. پس از حضرت امام (ره) در دوران رهبري مقام معظم رهبري هم اين موضوع به دفعات طرح و با موضع‌گيري ايشان در همان راستا، مذاکره منع شده است. البته همان طور که رهبري فرموده اند در مقاطعي غير مستقيم و مستقيم پيام هايي رد و بدل شده و مذاکراتي صورت گرفته است اما موضع گيري راهبردي نظام مقدس جمهوري اسلامي که طبق قانون اساسي به وسيله مقام ولايت فقيه تعيين مي شود همچنان بر نبود مذاکرات است. چرا؟ نگاهي مختصر و گذرا به تاريخ سياسي معاصر جهان و ايران به ما کمک مي کند تا دليل اين موضع گيري را بيابيم.

بعد از جنگ جهاني دوم به علت تخريب هايي که صورت گرفت و بيش از 50 ميليون نفر از اروپايي ها کشته شدند اروپا ورشکست شد. ايالات متحده آمريکا که در اين جنگ پيروز نهايي بود، به ميدان آمد و با طرح مارشال در واقع اروپا را خريد. در طرح مارشال براي بازسازي اروپا، آمريکا سرمايه گذاري کرد و اروپايي ها نيروي کار آن را تأمين نمودند. بدين وسيله در واقع آمريکا مالک اروپا شد و تمام مستعمره هاي اروپا نيز تحت نفوذ آمريکا قرار گرفت. ايالات متحده آمريکا براي اداره مستعمره ها به همان روشي که اروپا را تصاحب کرده بود اقدام کرد و طرح هايي براي سرمايه گذاري در کشورهاي مستعمره تدوين نمود. اين طرح ها تحت عنوان "برنامه توسعه" عملياتي گرديد. در اين برنامه ها قرار بر اين بود که آمريکا در کشور هاي مستعمره که از اين به بعد کشورهاي در حال توسعه و بعداً جهان سوم ناميده شدند، سرمايه گذاري کند. تفاوت اين کشورها با اروپا در فرهنگشان بود. کشور هاي موسوم به در حال توسعه فرهنگ مدرنيته را نداشتند و اين امر مي توانست مانعي بر سر راه سرمايه گذاري هاي آمريکا باشد. بنابراين در طراحي هاي صورت گرفته قرار براين شد که ابتدا برنامه توسعه اقتصادي با همکاري هيئت حاکمه وابسته اين کشورها انجام شود و بعد از تنظيم ساختار صنعتي-شهري وابسته، به برنامه توسعه فرهنگي بپردازند و فرهنگ اين کشور ها را مانند فرهنگ غرب کنند. بدين وسيله مانع بر سر سرمايه گذاري ها بر طرف مي شد. در انتهاي اين برنامه، برنامه توسعه سياسي قرار دارد. طبق اين برنامه در آخرين مرحله، مديريت چنين ساختار اقتصادي و فرهنگي وابسته به دست خود مردم بومي سپرده مي شود و خودشان به علت وابستگي ساختاري چاره اي نخواهند داشت جز اينکه اداره آن را در حالت وابستگي ادامه دهند. در غير اين صورت تحريم هاي اقتصادي آنان را به زانو در خواهد آورد.

اين طرح در کشورما بعد از جنگ جهاني دوم از سال 1325 در قالب برنامه هاي توسعه آغاز شد و بعد از کودتاي 28 مرداد 1332 تحت عنوان برنامه اصل چهار با حضور خود آمريکايي ها عملياتي گرديد. تأسيس پليس مخفي شاه تحت عنوان ساواک در آن سال ها براي سرکوب هر نوع مخالفتي با سرمايه گذاري هاي آمريکايي در کشور بود.

در دهه 30 زير سايه سرکوب، اين سرمايه گذاري ها صورت گرفت و در دهه 40 ضمن ادامه سرمايه گذاري ها، به تغييرات فرهنگي نيز مبادرت ورزيدند. نهضت 15 خرداد به همين علت و در مقابله با اين تغييرات به رهبري حضرت امام خميني (ره) صورت گرفت که به شدت سرکوب شد. در دهه 50 مقرر شده بود تا مرحله سوم اين برنامه که توسعه سياسي ناميده مي شد به انجام برسد. برخي از انديشمندان آمريکايي در همان سال ها هشدار داده بودند که سازمان برنامه که براي اجراي اين طرح تأسيس شده بود کارايي لازم را ندارد و اين طرح در ايران با شکست مواجه خواهد شد. نتيجه اين برنامه ها نوعي شبه مدرنيزم وابسته در کشور ما شد که به صورت عاريتي بر بدنه جامعه ايرانيِ مسلمان چسبيده بود.

اما دولت آمريکا مصر به ادامه برنامه بود و به شاه براي اجراي مرحله سوم يعني توسعه سياسي فشار مي آورد. اقدامات اوليه براي توسعه سياسي فضا را براي حضور نيروهاي بومي به صحنه فراهم نمود. نيروهاي اسلامي که بعد از نهضت 15 خرداد عمده ترين نيروي مخالف برنامه هاي شاه و آمريکا در کشور بودند جريان را به دست گرفتند و تا انجام انقلاب اسلامي به پيش بردند. در واقع انقلاب اسلامي شورشي فراگير براي بازگشت به خويشتن خويش ايراني مسلمان و مقابله با همان ساختار شبه مدرن وابسته بود. انتظار مردم ايران از اين انقلاب اتکا به مکتب منور اسلام و تنظيم برنامه ها بر اساس عدالت اسلامي در راستاي استقلال ملي بود. به همين خاطر هم براي انجام و استقرار آن از هيچ گونه ايثار و از خود گذشتگي دريغ نکردند و همچنان دريغ ندارند.

بعد از مرحله اول انقلاب که فرمان وابستگي از دست آمريکا خارج شد غرب براي از بين بردن نيروهاي انقلابي و سپردن کارها به دست همان عواملي که طي چند دهه تربيت کرده بود، جنگ را به ملت ايران تحميل کرد. به اين خيال که در جنگ نيروهاي انقلابي از بين خواهند رفت و حضرت امام (ره) بي پشتيبان، از ادامه راه باز خواهد ماند. غافل از اينکه خداوند تبارک و تعالي غير از اين اراده کرده بود. جنگ شد دانشگاه انسان سازي و نه تنها نيروهاي انقلابي از دست نرفتند بلکه بر تعداد آنان بسيار افزوده شد. آنان هم که شهيد شدند هر يک به عنوان سرمايه اي اجتماعي موجب تربيت نيروهاي تازه نفس شدند.

بعد از جنگ متأسفانه در برنامه هاي دولت پنجم و ششم همان الگوي اقتصاد و فرهنگ وابسته مبتني بر برنامه هاي توسعه آمريکايي انتخاب و عملياتي شد. همه هشدار هاي مقام معظم رهبري مبني بر تهاجم فرهنگي، غارت فرهنگي و شبيخون فرهنگي هم در گوش مسئولين وقت اثر نکرد و تجمل گرايي و شکاف طبقاتي که علاوه بر رفتن به سمت وابستگي، نتيجه اين نوع از برنامه هاست، ايجاد شد. مردم به خيال اصلاح تجمل گرايي و شکاف طبقاتي به دولت اصلاحات رأي دادند. اين دولت هم به دنبال همان برنامه هاي توسعه، برنامه اصلي خودش را توسعه سياسي به همان سبک توسعه وارداتي قرار داد. يعني نه تنها در راستاي اصلاح الگوي وابسته دولت هاي قبلي کار نکرد بلکه به آن دامن زد و ادامه آن را در پيش گرفت. به همين خاطر بود که رهبري به بحث هاي مردم سالاري ديني و اختلاف آن با مردم سالاري ليبرال پرداختند و سياست هاي دولت هاي هفتم و هشتم را اين گونه مورد نقد قرار دادند و مطالبه جنبش نرم افزاري و الگوي اسلامي ايراني پيشرفت نمود. حتي بحث مبسوطي پيرامون به کار بردن کلمه پيشرفت به جاي توسعه ابراز داشتند.

دولت نهم با انگشت گذاشتن روي همين دردها و شعار اصلاحِ راه هاي کجِ گذشته، روي کار آمد. انصافا در اين دولت اصلاحاتي صورت گرفت و حتي سازمان برنامه که نمادي از اجراي برنامه هاي توسعه وابسته بود تعطيل شد. هر چند اتخاذ اين سياست ها موجب بروز اتهامات زيادي از جمله انجام کارهاي غير کارشناسي و غيره نسبت به اين دولت شد. دولت دهم در ادامه اين نوع اصلاحات متأسفانه به دفاع بد از ارزش ها پرداخت و نتيجه آن شد که دولت يازدهم با مشي اعتدال کمي بيش از پنجاه درصد از آراي مردم را به خود اختصاص داد.

در سال اول کار دولت دهم، براي اينکه نظريه غالب اين دولت مانند دولت هاي پنجم و ششم، يعني همان نگاه توسعه وابسته نشود، مقام معظم رهبري برنامه اقتصاد مقاومتي را مطرح نمودند. در اين نوع از برنامه ريزي تحريم ها نه تنها مسئله به حساب نمي آيند بلکه بهترين فرصت براي رهايي از آن الگوهاي اقتصاد وابسته و رفتن به سمت استقلال است. در چنين شرايطي گذاشتن تکيه اصلي بر مسئله تحريم و مذاکره بي قيد وشرط، براي رفع تحريم ها نوعي خطاي راهبردي براي نظام مقدس جمهوري اسلامي تلقي مي شد. دولت آمريکا اگر بخواهد با ما مذاکره کند در واقع مي خواهد برنامه هاي خودش را تحميل کند و وقفه پيش آمده در برنامه هاي توسعه به سبک خودش را حل کند. والا انگيزه ديگري براي مذاکره ندارد. به همين مناسبت است که رهبري از ابتدا اعلام بدبيني به اين مذاکرات نمودند و آن را محدود به فقط مسئله هسته اي نمودند. به عبارت ديگر بيان داشتند که اگر بنا هست امتيازي به غرب داده شود فقط در بخش هسته اي باشد نه ديگر بخش هاي اقتصادي يا خداي نخواسته سياسي و نظامي کشور و مذاکرات تنها به همين بخش محدود گردد. تأکيد همواره ايشان بر اين بوده که اين مذاکرات به هر صورت مي تواند براي کسب تجربه براي ملت ايران مفيد باشد؛ اين تجربه که نمي توان به مذاکره با آمريکا اميد داشت و براي حل مسائل ملي به او تکيه کرد.

امروز اندک اندک به خوبي اين نکات روشن تر شده است. همچنان سلاح تحريم در دست آمريکا و متحدانش جهت انصراف ملت ايران از بازگشت به خويشتن و کنار گذاشتن شعارهاي اصلي انقلاب اسلامي يعني استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي و تغيير نظر مسئولين کشور در اداره استقلالي آن به کار مي رود. از اين روست که براي پيشگيري از چنين آسيبي مقام معظم رهبري با قاطعيت تمام در سخنراني اخير خود مذاکره با آمريکا را به طور کلي منع نمودند و آن را به ضرر مصالح ملي کشور دانستند.

http://www.resalat-news.com/Fa/?code=213931

ش.د9403076