(روزنامه جوان – 1394/08/25 – شماره 4678 – صفحه 5)
اين روزها بحث حملات انتحاري در پاريس و تهديد فزاينده عليه كشورهاي اروپايي از سوي داعش يكي از مهمترين نگرانيهاي غرب از فرآيندي است كه مدتها پيش و اتفاقاً با كمك دستگاههاي جاسوسي غرب آغاز شده است؛ فرآيندي كه مهمترين هدف آن ايجاد آشوب و ناآرامي در منطقه خاورميانه و تقسيم آنها به پازلهاي گوناگون قوميتي براي حفظ و صيانت از امنيت رژيم صهيونيستي است و آثار آن از مدتها قبل در عراق و سوريه آغاز شده است.
با اين حال طي چند سال گذشته مقاومت نظام جمهوري اسلامي ايران در مقابل داعش توانسته است، عملاً اين فرآيند را متوقف كرده و يكپارچگي منطقه شرقي مديترانه را حفظ كرده و به عنوان يك قدرت جهاني در عرصه بينالمللي مطرح شود.
نكتهاي كه شايد در اين باره جالب توجه باشد، عمق نفوذي باشد كه ايران به واسطه آن توانسته است، چنين توفيقي را به دست بياورد؛ نفوذي كه تنها و تنها مديون پيروزي انقلاب اسلامي ايران است؛ انقلابي كه با مختصات گذشته كاملاً متفاوت است.
انقلابي كه همه چيز را به هم ريخت
اريك هابسبام، يكي از مورخان مطرح انگليسي معتقد است كه انقلاب اسلامي ايران، اولين جنبش اجتماعي در دوران معاصر است كه سنت سالهاي ۱۷۸۹ و ۱۹۱۷ ميلادي را رد كرده است. منظور هابسبام از سنت ۱۷۸۹، انقلاب فرانسه و از سنت ۱۹۱۷، انقلاب روسيه است. به اعتقاد او در انقلاب فرانسه، «بورژوازي» فرانسه عليه «اشراف» بهپاخاست و در انقلاب روسيه نيز طبقه «پرولتاريا» عليه بورژوازي قيام كرد، يعني هر دو انقلابها داراي «خاستگاه طبقاتي» بودند در حاليكه در انقلاب اسلامي ايران چنين موضوعي مشاهده نشد.
شايد همين «به خلاف آمد عادت» بودن و ارائه نسخهاي جديد براي حكومتداري بود كه موجب شد خيلي زودتر از آنچه تصور ميشد، انقلاب اسلامي در جهان تكثير و فراگير شود. بازتابهاي جهاني انقلاب اسلامي نهتنها محدود به جهان اسلام نشد بلكه به سرعت به آفريقا و امريكاي لاتين و حتي برخي نواحي قاره سبز هم سرايت كرد، بنابراين «نظام سلطه» بايد به هر طريق ممكن از تكثير و صدور آن جلوگيري ميكرد. تحريمهاي گسترده عليه ايران، آغاز جنگ هشت ساله عليه ايران به واسطه عراق و ساير موارد اين چنيني تنها و تنها بخشي از تلاشهاي غرب براي مقابله با اين قدرت در حال فزوني بود.
فروپاشي نظام كمونيستي ايالات متحده و شوروي در ابتداي دهه ۹۰ ميلادي و خلأ يكي از دو قطب اصلي نظام بينالملل، اگرچه برخي از تحليلگران چون «فرانسيس فوكوياما» را دچار توهم كرد كه وارد «عصر پايان تاريخ» شدهايم اما نظريهپردازاني كه هوشيارتر بودند بهخوبي فهميدند اوضاع آنگونهاي نيست كه برخي روايت كردهاند، به عنوان مثال ساموئل هانتينگتون در كتاب خود با عنوان برخورد تمدنها به اين نكته اشاره ميكند كه تمدن اسلامي اولين تمدني است كه توانايي نوسازي و بازيابي خود را به عنوان يك قدرت بزرگ در اختيار دارد؛ تمدني كه قلب آن منطقه خاور نزديك بود و از همين رو بود كه تمركز بر منطقه خاورميانه يكي از مهمترين محورهاي اقدامات نظامي امريكا قرار گرفت. تصرف عراق و افغانستان و گسترش نظاميگري در اين منطقه به عنوان يكي از مؤلفههاي اصلي براي كنترل تمدن اسلامي در منطقه بود.
نميتوان رويارو با نظام اسلامي جنگيد
در اين ميان گسترش موج «بيداري اسلامي» در جهان اسلام كه به اذعان بسياري از تحليلگران ناشي از امواج جهاني انقلاب اسلامي بود، موجب شد نظام سلطه بيش از گذشته نسبت به انقلاب اسلامي حساس شود.
سردمداران نظام سلطه به خوبي ميديدند كه «عمق استراتژيك جمهوري اسلامي» از منطقه «غرب آسيا» فراتر رفته و شمال آفريقا و امريكاي لاتين را نيز دربرگرفته است. تجربه شكست امريكا در عراق، افغانستان، سوريه و همچنين شكستهاي رژيم صهيونيستي در جنگهاي ۲۲ روزه، هشت روزه و ۵۰ روزه از نيروهاي مقاومت فلسطيني موجب تزلزل بيش از پيش امريكا و همپيمانان او در منطقه و جهان شد.
شكستهاي پياپي امريكا در مقابل نهضت اسلامي مردم ايران به خوبي اين نكته را نشان داد كه ديگر استفاده از توان نظامي نميتواند به تنهايي براي مقابله با كشورهاي اسلامي به ويژه توان رو به گسترش ايران مؤثر واقع شود. از طرف ديگر بحران اقتصادي رو به گسترش در غرب نيز نشان داد كه ديگر ماشين نظامي غرب نميتواند مانند سابق به حمايتهاي مالي شركتهاي چندمليتي يا تحمل تلفات چند هزار نفري از سوي افكار عمومي غرب دلخوش باشد.
شايد به همين دليل بود كه وزارت دفاع امريكا در «سند اولويتهاي دفاعي امريكا در قرن بيستويكم» بهوضوح اشاره ميكند كه ديگر اولويت امريكا نبايد حضور مستقيم در جنگها باشد و صرفاً بايد به جنگهاي محدود و پارتيزاني بسنده كرد.توماس فريدمن، تحليلگر ارشد نيويورك تايمز نيز درباره كاهش قدرت اقتصادي و نظامي امريكا براي مداخله مستقيم در ساير كشورها بهصراحت اعلام كرد: «ما ديگر حتي به اندازه يك بند انگشت توان مداخله نظامي در بحرانهايي مانند سوريه را نداريم، البته ميتوانيم پول و سلاح بدهيم اما مداخله مستقيم نه. از اين جهت كشورهايي مانند تركيه بايد به تنهايي اما با حمايت ما عمل كنند. امريكا وارد دورهاي شده كه بايد كمي هم به مشكلات داخلي خود بپردازد.
جريان تكفيري؛ رقيبي در مقابل انقلاب اسلامي
از همين رو بود كه غرب براي مقابله با اين توان رو به رشد شروع به ايجاد هستههاي تروريستي در قالبهاي جديد كرد تا بتواند با آن به جنگ موج تازه اسلامگرايي به رهبري ايران برود؛ گروههايي كه علاوه بر نشان دادن چهرهاي سخت و خشن از اسلام تلاش دارند تا افكار عمومي غرب را براي لشكركشي نظامي به سرزمينهاي مسلمين قانع كنند.
در كنار اين همين گروههاي تكفيري به اصليترين ابزار براي مقابله با جبهه مقاومت به خصوص حزبالله لبنان در منطقه تبديل شدهاند كه بمبگذاري در منطقه ضاحيه لبنان از سوي همين گروههاي تكفيري نشان روشني از آن است.
رهبر انقلاب چند سال پيش با اشاره به دخالت غرب تصريح كردند: غرب در دهههاي بيداري اسلامي و بهويژه سالهاي اخير پس از شكستهاي پياپي از ايران و افغانستان تا عراق و لبنان و فلسطين و اينك مصر و تونس و... كوشيده است پس از شكست تاكتيك اسلامستيزي و خشونت علني، به تاكتيك بدلسازي و توليد نمونههاي تقلبي دست بزند تا عمليات تروريسم ضدمردمي را به جاي «شهادتطلبي»، «تعصب و تحجر و خشونت» را به جاي «اسلامگرايي و جهاد»، «قوميتگرايي و قبيلهبازي» را به جاي «اسلامخواهي و امتگرايي»، «غربزدگي و وابستگي اقتصادي و فرهنگي» را به جاي «پيشرفت مستقل»، «سكولاريسم» را به جاي «علمگرايي»، «سازشكاري» را به جاي «عقلانيت»، «فساد و هرج و مرج» اخلاقي را به جاي «آزادي»، «ديكتاتوري» را به نام «نظم و امنيت»، «مصرفزدگي، دنياگرايي و اشرافيگري» را به نام «توسعه و ترقي»، «فقر و عقبماندگي» را به نام «معنويتگرايي و زهد» قلمداد كند.
از افغانستان تا عراق
تأكيد بر مواردي همچون انجام عملياتهاي انتحاري پياپي يا تأكيد بر جلوه خشونتآميز اسلام نشان ميدهد كه غرب با حمايت از چنين جريانهايي تنها و تنها به دنبال ارائه مدلي جايگزين براي انقلاب اسلامي است. اين اتفاق در حوزههاي مختلف جغرافيايي رخ داد و رهبر معظم انقلاب بارها و بارها بر اين مسئله با ذكر مثال تأكيد كردند. به عنوان نمونه درباره حضور گروه طالبان در افغانستان فرمودند:كار دشمنان انقلاب اسلامي با محوريت امريكا به اينجا رسيد كه سعي كردند نسخه بدلِ سر تا پا غلط از نظام اسلامي را در افغانستان به وجود آورند كه شد حكومت طالبان، تبديل شد به يك كاريكاتور خندهآور مسخره، همان هم شد آفت جانشان.
شايد به خيال خودشان ميخواستند پرچم اسلامخواهي و احياي اسلام سياسي را از دست اين ملت بگيرند و دست كساني بدهند كه دستآموز خودشان بودهاند. ايشان درباره تشكيل گروهك تروريستي داعش در عراق و سوريه و اعمال دهشتناك اين گروه در اين باره نيز باز هم بر همين مدلسازي تأكيد و دست غرب را در چنين توطئهاي براي منكوب كردن اسلام واضح ميدانند. ايشان در اين رابطه ميفرمايند: اين جريان تكفير - اين چيزى كه امروز در عراق و در سوريه و در برخى از كشورهاى ديگر منطقه بروز كرده و در واقع با همه مسلمانها مواجهند، نه فقط با شيعه - ساخته دست خود استعمارگران است، اينها چيزى به نام القاعده، چيزى به نام داعش درست كردند براى مقابله با جمهورى اسلامى، براى مقابله با حركت بيدارى اسلامى، منتها دامن خودشان را گرفته است، امروز دامن خود آنها را گرفته است.
پذيرش عمق نفوذ ايران يا مقابله با داعش در خانه
حادثه روي داده در پاريس به خوبي اين نكته را نشان داد كه حالا آنچه غرب براي مقابله با انقلاب اسلامي در تدارك آن بود به دشمني براي خود آنان و آن هم در خانه تبديل شده است. «راند پل» سناتور جمهوريخواه امريكايي در گفتوگو با سيانان از سياستهاي نادرست امريكا و مداخله كشورش در بحران سوريه بهشدت انتقاد كرد و گفت: داعش متحد ما در سوريه بود، ما براي عقب راندن نيروهاي وفادار به دولت دمشق به اين شبه نظاميان سلاح داديم و مكاني امن براي اين افراد در خاك سوريه درست كرديم. به نظر من دخالت ما در سوريه به بروز بحران جاري در عراق منجر شده است. حالا و با اين شرايط فوق به نظر ميرسد غرب بايد عمق نفوذ ايران را براي مقابله با دست پروردههاي خود بپذيرد يا آتش را در خانه خود پذيرا باشد.
http://javanonline.ir/fa/news/753670
ش.د9404198