تاریخ انتشار : ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۳:۳۰  ، 
شناسه خبر : ۲۸۹۹۳۰
تحريف‌كنندگان كدام چهره از امام را بيشتر مي‌پسندند؟
مقدمه: پروژه تحريف امام خميني (ره) كه به عنوان يك راهبرد اساسي و مشترك از سوي معاندين خارجي و منافقين داخلي در حال پياده‌سازي است روشن شدن بيشتر ابعاد و شناخت منشئات اين پروژه را بيش از پيش ضروري مي‌سازد. در اين نوشتار به بررسي ابعاد ديگري از پروژه تحريف خط امام با بيان دو چهره مخدوش و البته مطلوب تحريف‌كنندگان مي‌پردازيم.
پایگاه بصیرت / بهنام خسروي
(روزنامه جوان - 1394/09/18 - شماره 4696 - صفحه 10)

تحريف‌كنندگان سيره امام خميني از يك منظر، مي‌كوشند تا دو چهره وارونه و خلاف واقع از امام خميني به تصوير بكشند. در چهره اول تحريف‌شده از امام خميني، رهبر كبير انقلاب يك شخصيت دست‌نيافتني به تصوير كشيده مي‌شود كه فقط عده معدودي لياقت همراهي با اين شخصيت را دارند و ساير افراد چون نه امام را از نزديك ديده‌اند و نه در دوران انقلاب و دفاع مقدس حاضر بوده‌اند، نبايد از امام سخني بگويند و به تحريف احتمالي آن يگانه دوران اعتراض كنند. اين «امام»، امام اختصاصي عده‌اي معدود است كه فقط آنها حق بيان خاطرات و تفسير وي را دارند. در اين راستا، همه بايد تفسير اين عده معدود را بپذيرند، به آن گردن نهند و به تحريف احتمالي امام هم اعتراضي نكنند. در غير اين صورت به حركت در خلاف خط امام متهم خواهند شد.

در تصوير دوم مخدوش از امام خميني، بعد دشمن‌ستيزي ايشان مورد هدف قرار گرفته مي‌شود. در اين تصوير تحريف‌شده، امامي داريم كه نه دافعه‌اي دارد و نه خاصيتي. همه حتي دشمن‌ترين دشمنان انقلاب اسلامي ذيل عنوان خط امام و خودي قرار مي‌گيرند. حتي بخشي از تحريف امام خميني در همين راستا بعد از جنگ و با تكرار شعار «ايران براي همه ايرانيان» پيگيري شد. اين شعار در حالي در تريبون‌هاي ليبرال‌ها و مليون سر داده مي‌شد كه تلاش داشت فضا را براي ورود عناصر غيرمعتقد به انقلاب و امام، در داخل حاكميت باز كند. حتي در سال‌هاي بعد اين شعار همواره دستمايه تبليغات انتخاباتي اصلاح‌طلبان قرار مي‌گرفت. پر رنگ كردن اين شعار در حالي است كه اصل اين شعار محل اشكال است.

كدام ايرانيان؟ ايراني‌هايي كه در طول جنگ و روزهاي سختي، وطن و مردم را تنها گذاشتند و آنك در آرامش پس از طوفان، ‌برگشته بودند تا از مواهب كشور استفاده كنند؟ در ميان «همه ايرانيان»ي كه روزنامه‌هاي راستگرا شعارشان را سر مي‌دهند كم نبودند وابستگان رژيم پهلوي و افراد و گروه‌هايي كه نه تنها علاقه‌اي به جمهوري اسلامي نداشتند كه حتي نشان داده بودند منافع ملي را نيز ذبح منابع شخصي مي‌كنند و همواره در صف مدعيان دريافت ثروت مملكت حضور فعالي داشتند. آنها در طول جنگ به جاي دفاع از كشور و انقلاب به صراحت جنگ تحميلي را اشتباه بزرگ نظام عنوان مي‌كردند و گروه گروه از ايران خارج مي‌شدند و حال به محض اتمام جنگ به بهانه سازندگي و تغيير شرايط و با به دست گرفتن پروژه‌هاي عظيم و سودآور اقتصادي وارد كشور شده بودند.

اينان را كه مي‌توان نخستين تحريف‌كنندگان عملي سيره امام پس از رحلت ايشان دانست، همان تكنوكرات‌هايي بودند كه دولت وقت معتقد بود بعد از جنگ لازم است در امور مديريتي كشور حاضر باشند، چراكه «حزب‌اللهي‌هاي جبهه رفته» از ديد آنها «يك مشت بي‌سواد» بودند كه كشور بعد از پذيرش قطعنامه ديگر به آنها نياز نداشت. بازگشت دامنه‌دار تكنوكرات‌ها به عرصه مديريت حكومت، يكي از عوامل نفوذ ساختاري عليه كشور بود كه بعدها خود را در قالب تجديدنظر طلبان و عوامل فسادهاي بزرگ نفتي نشان داد.

يكي از دلايل طرح اين زمره شعارها در دوران پس از جنگ اين بود كه برخي مديران به غلط تصور مي‌كردند كه بايد سياست خارجي و سياست داخلي نويني متناسب با شرايط ثبات كنوني جامعه پي‌ريزي كرد كه در آن ضرورتي براي تكرار واژه‌هاي انگيزاننده و محرك نظير آرمان‌گرايي، انقلابي‌گري يا جهاد و شهادت‌طلبي نباشد يا اگر قرار است اين مفاهيم والا در جامعه حضور داشته باشند بايد چنان از مغز تهي و عملاً دست‌نيافتني شوند كه در تعارض و تزاحم با برنامه‌ريزي‌هاي متخصصين و فن‌گرايان قرار نگيرند. مديران نوكيسه شرايط پس از جنگ، كه خود ميزشان را مديون آشفته بازار شرايط جنگ بودند، اولاً شعار ايران براي ايرانيان را ساختند و سعي كردند براي اقدامات خود توجيه وطن‌دوستي ايجاد كنند، ثانياً اين پروسه غلط را بدين شكل جا انداختند كه نظام مي‌خواهد دشمنان را تبديل به افرادي خنثي و سپس افراد خنثي را تبديل به دوستداران انقلاب كند و همين اين عبارت را مكرراً در تريبون‌هاي مختلف تكرار كردند.

مقامات اجرايي در دوران بازسازي كشور بعد از جنگ، برنامه‌هاي داخلي خود را بر اساس جذب سرمايه خارجي و سياست خارجي‌اش را بر تنش‌زدايي بنيان نهادند. در همين مقطع بود كه افرادي نظير بزرگ نادرزاد (معاون وزير فرهنگ رژيم فاسد پهلوي) به دعوت وزير فراري ارشاد اسلامي، محمد سام (وزير اطلاعات و كشور در كابينه هويدا)، احسان نراقي (مشاور ارشد شاه معدوم و اداره‌كننده بنياد پهلوي)، منوچهر شاه‌قلي (از پيروان فرقه ضاله بهائيت و وزير بهداري و علوم و آموزش عالي در كابينه هويدا)، بهمن بهزادي (سرپرست برنامه‌هاي تجاري رضا پهلوي در امريكا) به ايران آمدند.

جذب سرمايه خارجي و سياست خارجي تغيير يافته، قطعاً اثراتي را بر كشور تحميل مي‌كند و الزاماتي را نيز براي انقلاب ايجاد مي‌كند، يكي از همين الزامات، از ديد مقامات وقت، نحوه تعامل با دنيا بود. عده‌اي از مقامات ارشد وقت، خواهان حذف شعار مرگ بر امريكا و مرگ بر اسرائيل به اسم تنش‌زدايي و با اين استدلال كه امام مخالف شعار مرگ بر امريكا بوده است، شده بودند. اينجا بود كه پروژه «موزه‌سپاري» انديشه امام و تبديل اين حقيقت جاودانه، به پوششي براي توجيه ضعف و انحرافات افراد كليد خورد.

تصوير اول: خميني دست ‌نيافتني و اختصاصي

در اين فرايند استحاله تدريجي، دو تصوير برساخته عافيت‌طلبان از امام ساخته و به محيط جامعه منعكس شد. در اولين تصوير وارونه از امام‌خميني‌(ره) به دليل ماهيت كاريزماتيك و «فرهمند» رهبر كبير انقلاب، فقط عده‌اي از خواص حق تفسير و تحليل بيانات ايشان را دارند. عده‌اي كه از ابتداي انقلاب در كنار ايشان بوده‌اند و مقام‌هاي بالايي داشته‌اند، يكي از امتيازات خاص خود را تفسير يكجانبه امام(ره) مي‌دانند. آنها بر اين باور هستند خاطرات و تفاسيرشان از امام‌ خميني(ره) عين حقيقت است و ديگران مصداق بارز خلاف جريان خط امام هستند.

عامه مردم و نسل جواني كه محضر امام را درك نكرده است و در جريان فعاليت‌هاي انقلابي و تشكيل حكومت توسط ايشان نبوده ممكن است با توجه به سابقه اين افراد و حضور فيزيكي آنها در انقلاب و در كنار امام‌خميني، تصور كنند تفسير آنها عين حقيقت و مواضع امام(ره) است. به‌اين‌ترتيب نسل جوان قطعاً دچار انحراف مي‌شود و امام(ره) را نه آنگونه كه بود، بلكه اين‌گونه كه چنين اشخاصي با توجه به اهداف و مشي زاويه گرفته خود با انقلاب تفسير مي‌كنند، بشناسند؛ ادامه اين روند، قطعاً منجر به فراموش‌شدن حقيقت امام(ره) و آرمان‌هاي انقلاب خواهد شد؛ هرچند كه اسم و احترام ظاهري امام(ره) باقي بماند، اما مسير ايشان به فراموشي سپرده مي‌شود.

از سوي ديگر برخي ريش سفيدان انقلاب –حتي شايد از سر دلسوزي- احساس مي‌كنند كه با روي كار آمدن نسل جديد و جوان انقلاب، ديگر جايگاه اجتماعي و توان جريان‌سازي و هدايت فرمان انقلاب را از دست ‌داده‌اند. اين عده چون خود را وارث، باني و صاحب انقلاب مي‌دانند از هرگونه تبيين انديشه‌هاي رهبر فقيد انقلاب به جز تفسيري كه خود از امام دارند جلوگيري مي‌كنند. به بهانه‌هاي مختلف سعي مي‌كنند صرفاً تفسير خود از امام را درست جلوه دهند لذا هرگونه رويداد جديد را انحراف مي‌دانند و حسرت دوران امام(ره) را مي‌خورند و مدام تكرار مي‌كنند كه كانون و محور انقلاب، آنان بوده‌اند و امام نيز غير آنان كسي را در شعاع نگاه خود نمي‌ديده است. اين عده از افراد كه البته در دوران پس از انقلاب مناصب مهمي نيز در اختيار داشته‌اند خود را باني انقلاب و رفقاي امام مي‌دانند.

هيچ مخالفتي با خود را برنمي‌تابند و بر اين باور هستند كه نسل جديد چون امام(ره) را درك نكرده است، براي مديريت كشور هنوز ناپخته است. اين عده البته چون مي‌دانند تفسير انحصاري‌شان از امام ناصواب است، مستمراً به خاطرات شخصي و خصوصي خود با امام استناد مي‌كنند. در اين صورت چون مدركي وجود ندارد، نمي‌توان گفته‌هاي آنان را زير سؤال برد و تفسير آنان مسلط مي‌شود. استناد مداوم به خاطرات خصوصي با امام، نامه‌نگاري‌هاي محرمانه و جلسات خصوصي با ايشان در همين راستا ارزيابي مي‌شود.

افراد طرد شده از جامعه و نظام، براي مقابله با بازگشت به تفسير صحيحي از امام خميني(ره) كه بيش از دو دهه تلاش كرده‌اند آن را در پستوهاي خود و در ميان زرق و برق تجمل‌گرايي، پنهان نموده و به فراموشي بسپارند، و نيز به دست آوردن مجدد رانت‌هاي فراوان و بازگشت به قدرت، راهي جز مخفي شدن در پشت امام خميني و علم كردن «امام راحل» ندارند. به هرحال آن زمان كه زنگار بر تصوير امام خميني مي‌نشاندند گذشته است و اكنون همه اين را مي‌فهمند كه نسل جوان انقلاب، عطش بي‌انتهايي براي بازخواني و تبيين صحيح انديشه امام خميني(ره) و بازگشت به طريقت آن پير پيدا كرده‌اند كه اين تشنگي مهار شدني نيست.

تكرار اين عبارت كه «كشور بعد از انقلاب يك دوره طلايي داشته است و آن دوره هم دوره رهبري امام بوده است و پس از آن انقلاب با بحران مواجه شده است.» تلاشي است براي جلوگيري از رسوخ انديشه امام به نسل آتي و نگه داشتن او در دهه 60 و در موزه انقلاب اسلامي. نقص جلوه دادن كشور در زمان حيات ظاهري امام و مديريت خود و معيوب نشان دادن مديريت راهبردي و كلان حكومت پس از رحلت امام، از جمله اقدامات اين افراد است. تبعات اختصاصي نشان دادن امام و انحصار آن براي عده‌اي خاص، نه تنها زمينه را براي تحريف انديشه امام فراهم مي‌سازد، بلكه مقدمه‌اي است براي اختصاص رانت‌هاي غيرمشروع و معقول به همين به اصطلاح ياران و رفيقان ديروز امام.

چنانچه صراحتاً مدعي مي‌شوند «از امام اجازه‌هاي ويژه‌اي داشته‌اند كه هيچ كس چنين اجازه‌اي نداشته است». سابقه وابستگي به امام و انقلاب و بعضاً نهادهاي امنيتي يا نظامي و قضايي سبب مي‌شود كه ايشان براي خود مصونيتي قائل شوند و به هيچ مرجعي پاسخگو نباشند. اين عدم پاسخگويي در نهايت مستقيماً باعث ناكارآمدي نظام و سيستم حاكم بر كشور خواهد شد كما اينكه تاكنون شاهد بوده‌ايم موارد متعددي از فسادهاي ريز و كلان مكشوف در نظام با واسطه يا بي‌واسطه به منتسبين اين افراد مرتبط شده است.

خطر تحريف امام خمينی(ره) توسط برخي انقلابيون سابق و اصحاب رهبر انقلاب، از اين روست كه اگر دشمن بيروني و واضح، چيزهايي را اعم از دروغ يا راست به ايشان نسبت داد به دليل مشخص بودن موضع دشمن و اهداف وي از ايجاد اختلاف، آسان‌تر مي‌توان هدف وي را تشخيص داد و تحليل كرد. اما كساني كه در انقلاب نقش داشتند و به امام نزديك بودند، اگر سخني از انديشه يا منش امام بگويند، اقناع و توجيه نادرستي آن و اثبات نقيض آن براي عموم مردم كار ساده‌اي نخواهد بود و به سان رسوخ تدريجي قطرات آب در دل سنگ، ماهيت انقلاب را تغيير شكل خواهد داد و تضعيف خواهد نمود و در اين صورت همان‌طور كه رهبر فرزانه انقلاب فرمودند تحريف امام سبب خواهد شد كه «مملكت و ملت سيلي بخورد.»

تصوير دوم: خميني خنثي

در اين تصوير امام خميني(ره) شخصيتي به تصوير كشيده مي‌شود بدون هيچ‌گونه دافعه و جاذبه مؤثر و قاطع. همه دوست او هستند و وي دشمن هيچ‌كس نيست. همه مي‌توانند خميني را به خود منسوب كنند و او رهبر همه گروه‌ها و احزاب سياسي داخلي (اعم از معتقد به انقلاب يا معارض با انقلاب) است. هدف اصلي از اين عمل، كه درواقع بزرگ كردن دايره شعاع انقلاب قلمداد مي‌شود، تحريف دشمن‌ستيزي امام خميني با هدف واردكردن «غيرخودي‌ها» به دايره «خودي‌ها» است. بايد توجه شود كه اين امر نه از سر دلسوزي و هدايت فريب‌خوردگان، كه از روي نفاقي است كه قصد دارد پروژه نفوذ و براندازي را در قالب شعار «ايران براي همه ايرانيان» كه پيشتر ذكر آن رفت به سرانجام خود برساند. در اين قالب اسلام هم ديني خنثي خواهد شد.

زيرا امام خميني(ره) به‌صراحت گفته‌اند كه: دشمن انقلاب اسلامي، كساني هستند كه مسيرشان اسلام نباشد. اما اين جريان با هدف فروكاست خميني كبير از يك شخصيت انقلابي فعال به يك شخصيت دموكراتيك منفعل، نقدهاي صريح و بي‌پيرايه امام به سلطنت‌طلب‌ها، جريانات چپ و نهضت آزادي، جبهه ملي، ليبرال‌ها و همه آنها كه مسيرشان اسلام نبود را سانسور مي‌كنند. اين گروه مواضع امام را نسبت به جريان نهضت آزادي و گروه‌هاي همسو با آن با اين هدف سانسور مي‌كنند كه آن سخنان امام براي برهه‌اي خاص بوده است و نه همه زمان‌ها و اكنون زمان برادري و تلاش همه ايرانيان است در جهت ساختن ايران.

جالب آن جاست كه همين جريان، گروه‌هاي مؤمن انقلابي را چنان از عرصه مديريت كشور حذف مي‌كند كه انگار حزب‌اللهي‌ها دشمن درجه يك خط امام و انقلاب! حتي گاهي پا را از اين هم فراتر مي‌گذارند و در مواردي كه مخالفت‌هاي مي‌گويند امام‌خميني(ره) در مواردي كه حكم مخالفت با عده‌اي يا گروهي را داده‌اند از طرف بيتشان كاناليزه شده بودند. اين ادعا در جريان بازرگان مطرح شد و پس از آن در ماجراي منتظري و عزل وي از قائم مقامي رهبري تكرار شد. مشخص است كه در اين تهمت آشكار، منظور صرفاً بيت امام نيست، بلكه همه افراد و جريان‌هاي انقلابي كه به نحوي با امام مرتبط بودند متهم به كاناليزه كردن امام مي‌شوند. حال اينكه چه بسا اين افراد تلاش‌هاي ناكام خود براي تأثيرگذاري بر تغيير رفتار امام را به پاي ديگران مي‌نويسند!

يكي از راهبردهاي تحريف امام در اين سطح، همانطور كه گفته شد، رؤيايي نشان دادن اوضاع حاكم بر زمان امام و انتساب مشكلات يا ساختارهايي كه از نظر آنان مطلوب نيست، به ايام پس از رحلت امام است.

نمونه بارز اين نوع نگاه در تحريف نگرش امام نسبت به مسئله مهم شوراي نگهبان و نظارت اين نهاد بنيادين انقلابي قابل مشاهده است. چنانچه بيان مي‌شود در زمان امام خميني نظارت شوراي نگهبان وجود نداشته است و نظارت استصوابي بدعتي است كه پس از امام به وجود آمده است! اين درحالي است كه نگاهي به حدود 10 انتخابات برگزار شده سراسري در ايام حيات امام راحل و رد شدن افراد منتسب به جبهه ملي، نهضت آزادي، منافقين، منتسبين به رژيم سابق و... در فرايند احراز صلاحيت‌ها، باطل بودن اين تحريف را اثبات مي‌كند.

در سند راهبردي حزب مشاركت نيز كه در اواخر دهه 80 تدوين شد، همين نوع نگاه تحريف شده به مديريت امام و جامعه پساامام اشاره شده است: «دوران حيات رهبر انقلاب باوجود جنگ به‌رغم وجهه فرهمند امام، انتخابات نقش مؤثر در حكومت داشت. پس ‌از آن برداشت اندك‌سالار غالب گرديد. بعد از يك دوره تلاش براي غالب كردن وجه مردم‌سالار، اينك نيرويي قدرتمند وجود دارد كه مي‌كوشد، نوعي «يكه‌سالاري» را در نظام غالب نمايد. در صورت غالب شدن نيروي طرفدار يكه‌سالاري، نظام جمهوري اسلامي ايران تغيير ماهيت خواهد داد.»

منظور اصحاب فتنه از مردم‌سالاري، نه دموكراسي واقعي، كه ورود عناصري است كه امام هميشه آنها را دشمن نظام و مردم و انقلاب توصيف مي‌كردند. اين افراد در همين زمينه به گونه‌اي سخن امام در مورد اهميت رأي و نظر مردم را جعل مي‌كنند تا اولاً جمهوري اسلامي را به نظام‌هاي ليبرال غربي تشبيه كنند، ثانياً از رأي مردم، انتخاب خود را نتيجه بگيرند. به عنوان مثال جمهوريخواهى بي‌قيد و شرط (لاييك) را به امام‌خمينى(ره) هم نسبت مى‌دهند و استناد مي‌كنند كه چون امام خميني در دفاع از حقانيت انقلاب اسلامي فرموده‌اند «مردم اين نظام را انتخاب كرده‌اند»، لذا منبع اصلي مشروعيت را رأي مردم مي‌دانند و اين چنين نتيجه‌گيري مي‌كنند كه جمهوريت در انديشه امام، همان دموكراسي سكولار غربي است.

هدف از اينگونه توصيفات از امام قطعاً فراخ‌تر كردن دايره شعاع انقلابيون و در نتيجه مطرح كردن حلقه‌هاي منتسب به خود ذيل پرچم انقلابي‌گري است. اختراع «امام دموكرات و مخالف خشونت» ناشي از اين ضرورت است. با اين قرائت عملاً امام، آن قدر خوب است كه نمي‌توانسته با هيچ گروه و دسته‌اي مخالفت كند و مخالفت امام با ليبرال‌ها و سكولارها و چپ‌ها را مي‌توان ناديده گرفت. حال آن كه رهبر انقلاب در تعبير سيره امام مي‌فرمايد: «اولين مطلبي كه در [مكتب‌] امام وجود دارد، اثبات اسلام ناب محمدي و نفي اسلام امريكايي است. امام، اسلام ناب را در مقابل اسلام امريكايي قرار داد. اسلام امريكايي چيست؟

اسلام امريكايي در زمان ما و در زمان امام و در همه زمان‌ها – تا آنجايي كه ما مي‌شناسيم، ممكن است در آينده هم همين‌جور باشد – دو شاخه بيشتر ندارد: يكي اسلام سكولار، يكي اسلام متحجر؛ لذا امام، آن‌كساني را كه تفكر سكولاري داشتند – يعني دين را، جامعه را، رفتار اجتماعي انسان‌ها را، جدا از اسلام مي‌خواستند – همواره در رديف كساني گذاشت كه نگاه متحجّرانه‌ به دين داشتند؛ يعني نگاه عقب‌افتاده‌ غيرقابل فهم براي انسان‌هاي نوانديش و متعصبانه‌ برروي مباني غلط، تحجر؛ هردوي اينها را امام در كنار هم همواره ذكر كرده است.» فراخ كردن دايره خط امامي‌ها ناشي از اين امر است كه شبكه حاميان غرب در داخل و در بين مسئولان بايد در حكومتي كه با نام امام خميني بر پاست، لااقل ظاهر امر را حفظ كنند به همين دليل به ناچار سعي مي‌كنند ذيل عنوان خط امام، سكولار‌ها و ليبرال‌ها را در دايره خودي‌ها قرار دهند.

ليكن استمرار روح انقلابي توسط امام، قطعاً با منافع جرياناتي كه خواهان عادي‌سازي رابطه با امريكا هستند در تضاد مطلق است. به همين دليل آنان امامي را مي‌خواهند كه كلمه‌اي در مورد استكبار و شيطان بزرگ سخن نگفته - و اگر هم گفته ناظر به مقطع خاص زماني خود بوده- امامي كه ژستي ليبرال‌مسلك داشته و حامي رابطه با جهان بي‌قيد و شرط بوده است. همين كه در رسانه‌هاي بيگانه ادعاهاي دروغي مبني بر كشف نامه‌اي محرمانه از امام خميني(ره) به كارتر مطرح مي‌شود، و به تبع آن رسانه‌هاي زنجيره‌اي به طور هماهنگ اين خبر را پوشش دادند و ادعا كردند كه امام خميني(ره) حتي در همان ايام نيز مخالف رابطه امريكا نبوده‌اند و بلكه به مذاكره مي‌انديشيده‌اند، و اين نامه مجعول را شاهد ادعاي حقانيت خود مي‌دانند، نشان مي‌دهد كه خط تحريف انديشه امام كاملاً جدي و برنامه‌ريزي شده دنبال مي‌شود.

حال آن كه امامي كه ما طبق اسناد و حقيقت تاريخ مي‌شناسيم همان امامي است كه در نوفل لوشاتو در پاسخ به فرستاده كارتر، به صراحت تأكيد كرد در صورت دخالت امريكا در ايران، اعلام جهاد خواهد كرد. اين امام كجا و آن امام برساخته تحريف‌كنندگان كجا؟

فرجام سخن

چنان كه ذكر گرديد دو گروه در تحريف امام خميني(ره) نقش مهمي را بازي مي‌كنند. گروه اول خواص بازگشته از انقلاب هستند كه به دليل هراس از انتقاد علني از سيره امام خميني(ره)، ايشان را آنگونه كه مايل هستند تفسير مي‌كنند تا اميال و اهداف سياسي خود را پيش ببرند. گروه دوم اما از امام تصوير يك رهبر خنثي و بي‌طرف را مي‌سازند كه هيچ‌گونه دافعه‌اي ندارد و همه مي‌توانند با او احساس نزديكي كنند. مسلماً اين امام، قرابتي با اسلام ناب ندارد. هر دو تصوير تحريف امام است و در راستاي حفظ ظاهري مترسك وار از انقلاب اسلامي و نابودي سيرت جمهوري اسلامي ايران است.

http://javanonline.ir/fa/news/758319

ش.د9404758