(روزنامه ايران – 1394/10/09 – شماره 6112 – صفحه 17)
حرکتهای گروه موسوم به داعش از جنبه «فرم» و «محتوا»، جهان را به شگفتی واداشت؛ خشونت سازمانیافته، بهرهگیری از مدرنترین فرمهای نمایشی ترور و این آخری عملیات تروریستی در کنسرت موسیقی در ورزشگاه پاریس دلایلی برای این شگفتیاند. اما نکتهای که در مورد این گروه بسیار قابل توجه است حضور گسترده نیروهایی است که در اروپا تحصیل کردهاند و اکنون به این گروه پیوستهاند. اما خصوصیات عمومی این گروه چندان تازه نیست؛ این نوع فرم و کنش سیاسی–اعتقادی را پیش از این در هیبت و نشانههای دیگر در پیکر خمرهای سرخ در کامبوج منتهی نوع مارکسیستی آن، یا در شیوه عمل گروه طالبان در افغانستان دیدهایم. آنچه اینک بسیار جدید است استفاده گسترده از شبکههای رسانهای توسط گروه داعش است که باعث میشود بسرعت، رفتار و کنش آنها بازتاب جهانی پیدا کند و خشونت عریانشان به نمایش گذاشته شود.
اما پرسش از «چگونگی ممکن شدن داعش» را باید یک پرسش معرفتشناسانه، سیاسی، جامعهشناسانه دید و بررسی کرد تحت چه شرایطی از جنبه شناختشناسانه امکان بروز این پدیده وجود دارد؟
اگر بر نقشه سیاسی 1913 این منطقه از جهان نظری بیفکنیم نام هیچ دولت عربی مستقل را در آن نخواهیم یافت؛ مراکش و تونس زیرسرپرستی فرانسه هستند، الجزایر بخشی از فرانسه است، لیبی از آنِ ایتالیا است، مصر تحت سرپرستی عثمانی قرار دارد که بعداً به انگلیس واگذار شد، سودان تحت قیمومت دوگانه مصر و انگلیس است، عراق، سوریه و اردن تحت حکومت امپراتوری عثمانی قرار دارد.
این وضعیت عمومی که در این منطقه وجود داشت و درگیری قدرتهای صنعتی برای افزایش نفوذ، سرنوشت این منطقه را رقم میزد. با پیروزی انقلاب اکتبر و تحولات بعد از جنگ جهانی دوم، در این منطقه جدال بلوک غرب با بلوک متمایل به شوروی افزایش یافت و هر کدام طرح توسعهای را در این منطقه دنبال میکردند که در بنیانهای فکری تشابه داشت و آن، همانا توسعه از بالا با اتکا به نظامیگرایی و گونهای صنعتیسازی بود.
بدون اینکه به بافتهای فرهنگی و تاریخی این منطقه توجه لازم شود تز توسعه «روستو» از سوی غربیها و تز توسعه راه رشد غیرسرمایهداری، اندیشههای برنامه توسعه در این منطقه بودند. این طرحهای توسعه از بالا، بافتهای بومی این منطقه را متلاشی کرد، در حالی که نمیتوانست بافت منسجم جایگزین آن را فراهم آورد.
با روند جهانی شدن و با تخریب ساختارهای این جوامع و با توجه به نیازهای دنیای غربی برای پرداختن به کارهای سطح پایین آن جوامع، خیل عظیم جمعیت خاورمیانه به کشورهای اروپایی و امریکایی سرازیر شدند، در حالی که درکهای فلسفی و فکری و فرهنگی این جوامع نمیتوانستند این «مهمانان ناخوانده» را سامان دهند. در برلین، پاریس، لندن، نیویورک و دیگر کشورهای غربی بچههای این مهمانان ناخوانده آموزش میدیدند اما نمیتوانستند در این جوامع «ادغام» شوند؛ چرا که از جنبه اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی با لایههای جوامع غربی فاصله داشتند. آنها در مدرسهها و پلیتکنیکها آموزشهای فنی میدیدند اما در خانه و محل زندگی روایتها و داستانهایی از سرزمین اجدادی میشنیدند و ذهنهای آنها از این روایتها پر میشد. این روایت در بسیاری مواقع داستانهایی از متون مقدس و دینی بودند که همراه آداب و مراسم دینی زندگی آنان را معنا میبخشید.
بدین شکل، از جنبه ساختار ذهنی، لایههایی از تفکر تکنیکی و روایتهای دینی به همراه احساسات و حس تحقیری که از طریق جوامع و مردم کشورهای غربی در مدرسه، دبیرستان، محل کار و محل زندگی و حتی در مراکز تفریحی برای فرزندان آن «مهمانان ناخوانده» ایجاد میشد در دل و سینههایشان کینههایی علیه تمامی نمادها و سمبلها و فرمهای زندگی غربی شکل میداد و موجب میشد در بسترهای فکری و فرهنگی جریانی پیدا شود که میخواهد از فرهنگ و دین آبا و اجدادی خود دفاع کند.
اگر کسی به پاریس سفر کرده باشد خواهد گفت که در کنار زندگی پر زرق و برق این شهر، محلههایی را دیده است که اقلیتهای دینی و نژادی در آن ساکناند که هیچ ربطی به آن زرق و برق پاریس ندارد. بتدریج که روند جهانی شدن شدت گرفت نیروهای وسیعی به گردونه این روند جهانی شدن پیوستند و به دنبال کار و زندگی بهتر به کشورهای اروپایی و امریکایی کوچ کردند. اینها بسترهای اجتماعی نیروی سیاسیای بودند که در قلب کشورهای اروپایی تکوین پیدا کردند.
در فاز اول، این پولهای عربستان و دیگر دلارهای نفتی بود که در جوامع غربی و امریکایی صرف تشکیل کلاسهای گسترده آموزشهای دینی تندروانه و چاپ متون دینی با ترجمههای انگلیسی، فرانسه، آلمانی میشد. جوانان عرب در خیابانهای پاریس، لندن، برلین، فرانکفورت، نیویورک به تبلیغ «روایت خود از اسلام» میپرداختند. در سالهای دور، سیاستمداران کشورهای غربی میپنداشتند که میتوانند این بستر فرهنگی را علیه کشورهای سوسیالیستی از یک سو و ایران، به مثابه تنها کشور شیعه، اهرم کنند؛ اما جنبشهای اجتماعی در سیر خود، منطق خاص خود را دارند؛ و جریانها میتوانند به دلیل سیاستهای لحظهای علیه این یا آن رقیب بکار گرفته شوند، اما هدایت آنها بیرون از منطق درونی، دیگر به آسانی ممکن نیست.
بدینسان طالبان که با حمایت کشورهای غربی با پول عربستان و سازماندهی سازمان امنیت پاکستان شکل گرفت تا بتواند نیروهایی علیه قدرت نظامی شوروی از یک سو و علیه ایران شیعه از سوی دیگر تشکیلدهند، در افغانستان تجمیع شدند، اما آنها میسر خود را میرفتند، آنها در خاورمیانه و در تمامی کشورهای اروپایی و امریکا ظرفیتهای خاص و معین را فعال کرده بودند و بطور واقعی به شبکه گسترده نظامی و عملیاتی تبدیل شدند.
تغییر و تحولات همه جانبه در منطقه خارومیانه که با روی کار آمدن اوباما صورت گرفت و برخی آن را «بهار عربی» و گروهی دیگر «بیداری اسلامی» دانستند حاکی از فروریزی ساختارهای گذشته و امکانهای جدید برای گستردهترین نیرو در این منطقه است. اما از آنجا که این نیروهای جدا شده از این ساختار، در داخل این کشورها زندگی میکردند و این کشورها همراه با تغییرات در ساختارهای بینالمللی واجد گونهای چندگانه از کمپهای قدرت بودند، امکانات معینی فراهم آمده بود تا کشورهای اروپایی نتوانند سیاست یگانهای در برابر جریان اسلامی داشته باشند و این شبکه، از این شکاف بیشترین بهره را گرفت تا سیاست خاص خود را پیش ببرد.
به طور مثال کشورهای اروپایی و امریکایی در مقابل سوریه منافعشان ایجاب میکرد تا این نیروها و ظرفیتهای آن را به عنوان اهرم به کار گیرند و اینها همه شرایطی را بوجود آوردند که داعش را ممکن میساخت. به این ترتیب، داعش از طریق خرد فنی تکنولوژیک که فرزندان اعراب در اروپا و امریکا به آن مجهز شده بودند با روایتهای خاص از متنهای دینی، به همراه تنفر عمیق از فرهنگ مدرن که در اروپا و امریکا در آنها شکل گرفته بود و کینهتوزیای که علیه شیعه به واسطه حضور فعال شیعیان در قدرت در کشورهایی چون ایران، عراق و سوریه پیدا کردهبودند؛ همه پدیده شگفتانگیزی به اسم «دولت اسلامی عراق و شام» را شکل داد. و اینچنین داعش ممکن شد.
http://iran-newspaper.com/newspaper/page/6112/17/107831/0
ش.د9405339