(روزنامه مردمسالاري ـ 1395/02/05 ـ شماره 4021 ـ صفحه 9)
** داعش به تدريج موقعيت سرزميني خود را از دست ميدهد. در عراق که حدود چهل درصد را از دست داده است و با توجه به تهديد مشترک براي همه گروهها و نيروها و حمايت و ائتلاف بينالمللي به رهبري آمريکا اين روند ادامه دارد. در اين اواخر هم وزير دفاع آمريکا اعلام کرد که بايد داعش نابود شود يعني در واقع اين کار گزيرناپذير است و دولت عراق و گروههاي مختلف روي اين اجماع دارند که مساله موصل و بيرون راندن داعش عملي شود. در سوريه هم با توجه به حملات هوايي که روسيه انجام داد و کمکهايي که ايران و حزبالله لبنان دارند، جريان عقبنشيني داعش رو به پيشرفت است اما يکسري عوامل داخلي و منطقهاي وجود دارند که ممکن است اين روند را کُندتر کند يا مثلا جريان داعش ولو با عناوين ديگري بازتوليد شود؛ حتي شورشها، اختلافات و جنگ داخلي و تجزيه به گونهاي ديگر پتانسيل بسيار بالايي در هر دو کشور مخصوصا کشور عراق که الان مورد بحث است دارد که ميتواند در سيکلهاي بعدي چه برگشت داعش را و چه برگشت جريانهاي افراطي با عناوين ديگري را در پي داشته باشد.
* داعش ضعيفتر شده است و بسياري از مناطق را از دست داده که ميتواند نقطه قوت براي حکومت عراق باشد اما از زاويه ديگر نگاه کنيم ميبينيم که شاهد يک بحران سياسي در عراق هستيم مانند تحصن پارلمان عراق. چرا کشور عراق نتوانسته از اين وضعيت به نفع خود و اوضاع بهتر کشور استفاده کند؟
** تحصن 170 نماينده پارلمان و برکناري رييس مجلس و اعتصاب و تظاهرات خياباني در بغداد جريان صدر و در حمايت و همراهي با اين تحصن پارلماني، همه اين اختلافات ضعف دولت عراق و چند پاره بودن قدرت سياسي در اين کشور را نشان ميدهد. مسايل قومي فرقهاي يک وجه اجتماعي دارد که همين مسايل شکافهاي قوميو فرقهاي است حتي در داخل خود جريانهاي شيعه اين اختلافات وجود دارد، از سوي ديگر مسايل اقتصادي و کاهش درآمدهاي نفتي و مساله بازسازي اين مناطق آزاد شده که اساسا يک کار دشوارتر و سنگين حتي سنگينتر از آزادسازي مناطق جلوه ميکند چراکه فساد مالي اداري گستردهاي وجود دارد و اعتراضات و تحصنها و اختلافات از يک سو، در اعتراض به اين فساد مالي اداري است و از سوي ديگر به دليل اصلاحاتي که ميخواهند داشته باشند تا اين مشکلات حل شود. شکافهاي قوميمذهبي به شدت وجود دارد حتي بين جريانهاي شيعي که حتي همين اواخر به لبنان رفتند و با سيدحسن نصرالله ملاقات کردند تا ميانجيگري کند. در اختلافهايي که وجود دارد عوامل منطقهاي هم فعال هستند. عربستان و کشورهاي خليج فارس نارضايتي از اوضاع سوريه و عراق و در رابطه با قبايل سني دارند حال درست است اهل سنت از داعش فاصله ميگيرند اما خودشان داعيههايي دارند مثلا در رابطه با استان الانبار تعدادي از اين سران قبايل به آمريکا رفتند و در ملاقات با اوباما خواهان توجه به سنيها و امتيازات ويژه شدند و از سوي ديگر هم کردها به شدت به اين سمت تمايل دارند که رسما از خودمختاري فراتر روند و استقلال به دست آورند.
در عراق مساله آوارگان و بازگشت آنها نيز مطرح است، خانوادههايي که يک يا چند تن از اعضاي آن عضو گروه تروريستي داعش شدهاند زخمهاي رواني، اختلافات محلي، تبعيضها و سخت گيريهاي شديدي که در رابطه با خانوادههايي که مثلا يک عضو آن به نوعي گرايش به داعش پيدا کرده است ميتواند عوارض زيادي داشته باشد و اين ضعف و چندپارگي سياسي، کسري بودجه مفصل عراق که برآورد ميشود مبلغ بسيار بالايي باشد و پولهابي که براي بازسازي لازم است در نهايت ميتواند به مساله سرخوردگي و پيوستن جوانان سرخورده مثل دور قبل به جريانهاي افراطي بينجامد. در سوريه هم اين مساله مطرح است که مثلا کردها به هر حال خودمختاري به دست آورند و از دولت مرکزي فاصله بگيرند؛ بنابراين عوامل اجتماعي و اقتصادي خود را در حوزه سياسي يا مسايل حوزه سياسي در حوزه اجتماعي اقتصادي منعکس ميکند، يعني مشکل اصلي عراق اساسي و فقدان دولت ملي و مدرن و حتي فرهنگ سياسي مدرن است يعني احزاب و گروهها حول محورهاي فرقه اي، جناحي و حزبي سهم ميخواهند و تا قلب دولت اين سهم خواهيهاي فرقه اي، جناحي و حزبي مادون ملي وجود دارد که به تضعيف بيشتر ميانجامد و همواره اين مسايل در ابعاد مختلف يکديگر را بازتوليد ميکنند.
* بين مباحثي که مطرح کرديد مساله آمريکا و وزراي پيشنهادي مطرح است برخي بر اين نظر هستند که آن چيزي که حيدرالعبادي براي وزراي پيشنهادي مطرح کرده بيشتر به سمت آمريکا گرايش دارد و آمريکازدگي به وجود آمده است؟
** در ميان شيعيان دسته بنديهايي وجود دارد البته آيتالله سيستاني يک موقعيت ممتازي در اين کشور دارد و سمتگيري او فراتر از اين سمتگيريهاست. برکناري نوري مالکي هم در همين رابطه و به نوعي بر اثر فشار سنيها و عربستان بود ضمن اينکه در عملکرد مالکي هم يکسري تبعيضها و بيتوجهيهايي هم وجود داشت. همين الان همين مساله مطرح است که بيتوجهيها نسبت به گروههاي سني وجود دارد و جايگزيني حيدر العبادي در چنين شرايطي و با توافق صريح و ضمني بين قدرتهاي منطقهاي عربستان، ايران و آمريکا بود و به هر حال در چارچوب سياستهاي آمريکا و مورد حمايت آمريکاست. اوباما هم قرار است به عربستان برود تا عربستان و کشورهاي خليج فارس را متقاعد کند که به عراق کمک کنند که متقابلا ميخواهند پيوندها و نفوذهايي داشته باشند.
* خب اين مسايل را چطوري ميتوان حل کرد؟
** بايد يک نگاه جهاني و عمل سياسيِ
ملي محلي داشت. ايران بايد بتواند مسايل اساسي را با آمريکاييها، دموکراتها و
اوباما حل کند. اوباما در حال حاضر مورد انتقاد کشورهاي خليج فارس خصوصا عربستان
قرار دارد دولت اوباما با توجه به اينکه به زودي در توليد معادلات نفت نقش پررنگي
پيدا ميکند و اولويتهاي امنيتياش در آسياست پس مسايل خاورميانه اولويتي برايش
ندارد و نسبت به سياستهاي عربستان و کشورهاي خليج فارس انتقاد دارد و از نقش
غيرسازنده و مخرب آنها انتقاد ميکند. حتي ميتوان اشاره کرد که در واقع دوستان
منطقهاي ايالات متحده ميخواهند آمريکا را درگير جنگ ناخواستهاي بکنند از جمله
نارضايتي که عربستان در رابطه با مسايل سوريه و لبنان دارد در همين راستا است.
خب اين مساله نشان ميدهد که بايد يک همسوييهايي در سطح جهاني بين نيروهاي تاثيرگذار آمريکا، اروپا، ايران روسيه و بازيگران منطقهاي ديگر مثل ترکيه و عربستان براي ايجاد صلح و ثبات منطقه فراهم شود. يعني اگر همکاريهاي عقلاني، جهاني و معتدل به سمت برقراري صلح و ثبات، تقويت طبقه متوسط، انباشت سرمايه و سرمايهگذاريهاي مولد صورت نگيرد آن وقت جريانهاي افراطي داخل اين کشورها با ضعف دولت و خلأ امنيتي که به وجود ميآيد و از سوي ديگر جريانهاي افراطي منطقهاي که عربستان به شدت آمادگي تقويت اين جريانهاي افراطي را دارد و حيات خودش را در بحرانزايي ميبيند، گسترش مييابد؛ حتي مساله آوارگان و پناهندگان ميتواند در رابطه با نفوذ داعش و سلفيها خطر بعدي در لبنان باشد چراکه در شمال لبنان و بيروت کشوري که چهارو نيم ميليون نفر جمعيت دارد يک و نيم ميليون آن آواره سوري هستند و هيچ کمکي هم به آن نميشود و اروپا هم دنبال اين است که مشکل آوارگان خودش را به کمک ترکيه و پول هنگفتي که به ترکيه ميدهد حل کند. به طور کلي اگر آن جريانات عقلاني جهاني و ملي خصوصا ميان ايران و آمريکا نتوانند فعال شوند و به سمت صلح و ثبات و همسويي و يک جور ديپلماسي برد- برد با نفع مشترک متقابل بين اينها و نفع جهاني حرکت کنند، جريانهاي افراطي موقعيت پيدا ميکنند و منطقه بيش از گذشته به آشوب کشيده ميشود.
* راه حل نظامي چقدر در استقرار آرامش نقش دارد؟ به عبارت ديگر آيا گزينه نظامي راه حل مناسبي است؟
** راه حلهاي نظاميمشکل را حل نميکند مثلا شهرهاي سوريه و عراق را هم آزاد کنند ولي بازسازي اين شهرها نياز به پول و سرمايهگذاري دارد نياز به ايجاد کارخانه و تاسيسات توليدي و کار و درآمد دارد عدهاي برآورد ميکنند که براي هر شهري ميلياردها دلار پول لازم است درحالي که اين کشورها مسايل اقتصادي مالي پيچيدهاي دارند و حدود سه و سه دهم ميليون نفر از جمعيت عراق آواره هستند يا پنتاگون اعلام کرده از 2014 تا کنون شش و نيم ميليارد تومان براي بيرون کردن نيروهاي تکفيري از عراق هزينه کرده خب اين جريانات در رابطه با جنگ آنقدر هزينه ميکنند و پيروز هم ميشوند ولي بعد از آن چي؟ بعد از اين جنگ و کشتارها و چي؟ زخمها و آسيبهاي اجتماعي را بايد چطور حل کرد آن وقت در برابر اين شش و نيم ميليارد دلار، براي ايجاد ثبات در همين مناطق آزاد شده فقط 15 ميليون دلار خرج شده است. پس اگر اين جريانهاي عقلاني، ملي و جهاني براي حل مسايل ريشهاي و اساسي در اين کشورها اقدام نکنند جريانهاي افراطي در اين کشورها با پمپاژ و جريانهاي افراطي منطقهاي در رأس آن عربستان و اسراييل و محافظهکاران، کار را خراب ميکنند.
* آمريکا در آستانه انتخابات رياست جمهوري است که تا اين لحظه پيشتازان آن کلينتون و ترامپ هستند به نظر شما روي کار آمدن ترامپ از حزب جمهوريخواه و با توجه به مواضع تند و تيزي که گرفته است تحولات منطقه را به چه سمتي ميبرد؟
** مسايل امنيتي منطقه به اين سمت ميرود
که ادبيات جمهوريخواهان و در رأس آن ترامپ تقويت شوند آنها نيروهاي جنگطلبي
هستند که در پيوند با کمپانيهاي اسلحه سازي قرار دارند و اگر دولت اوباما و
دموکراتها هم کنار بروند، در واقع شما عملا داريد کمک ميکنيد که ترامپ رييسجمهور
شود که اساسا قايل به بر هم زدن توافق هستهاي و جنگ با ايران هستند؛ کلا قايل به
برخورد نظامي در منطقه و تقويت جريانهاي نظاميگري در منطقه هستند چون در پيوند
با کمپانيهاي اسلحهسازي قرار دارند. در نتيجه وقتي منطقه به آشوب کشيده شود دنيا
به آشوب کشيده ميشود. اين منطقه به شدت آبستن حوادث خونينتر و ويرانگرانهتر
است که ميتواند شعلههاي آن دامن همه را بگيرد.
من در مصاحبههاي قبلي هم گفتم که متاسفانه ما رهبراني که از سطح متوسط بالاتر باشند را در سطح منطقه و جهان نداريم و بعضا کساني هستند اما چون معدود هستند متاسفانه نميتوانند کارشان را پيش ببرند؛ بنابراين ما خلأ رهبران جهانيانديش را داريم و اينکه مسايل را جهاني ببينند و ملي منطقهاي با عقلانيت اعتدال، در نظر گرفتن نفع متقابل، تقويت طبقه متوسط، ايجاد کار و درآمد، بحث صنعتي شدن توسعه و دموکراسي در قالب ملي با تشکيل دولت ملي بينديشند؛ بنابراين مساله منطقه يک پروژه عظيم با همکاري گسترده نيروهاي داخلي در تک تک اين کشورها از جمله سوريه و عراق و متحدان منطقهاي و قدرتهاي منطقهاي و جهاني است. بايد يک نگاه جهاني وجود داشته باشد و در عمل گام به گام پيش رود و مساله به طور ريشهاي حل شود وگرنه با اين وصله پينه کردن و واگذار کردن به شانس و برخوردهاي مقطعي کوتهبينيها و نفع خود را ديدن و نفع ديگران را نديدن کار به جايي نميتوان برد.
گروههاي شيعي آنهايي که الان مخالف دولت العبادي و وزراي پيشنهادي او و سياستهايش هستند بايد بتوانند نظراتشان را مسالمتآميز منتقل کنند تا منجر به تضعيف بيشتر اين جبهه داخلي نشود و با مذاکرات و گفت و گو و به صورت برد – برد و تدريجي، خود گروههاي شيعي به يک جمع بنديهايي برسند و در مورد اصلاحات، رفع فساد و تبغيض بايد يک نگاه ملي داشته باشند نه صرفا شيعي و بعد در اصل اهداف اصلاحي و روشهايي که در آن اختلاف دارند مشخصا به يک اجماعي برسند تا بتوانند اصلاحات را پيش ببرند و اساسا اصلاحات هر چه زودتر و بيشتر در جهت برقراري صلح و ثبات، تقويت دولت مرکزي، شکلگيري دولت ملي و حکومت قانون و شايستهسالاري، رفع اين تبعيضها و ايجاد فضاي کسب و کار مورد نياز است. در تکريت هم تلاشهايي ميشود تا همزيستي گروههاي مذهبي شيعه و سني صورت بگيرد ولي بايد آن را تعميم داد تا پيوند شيعه و سني از قالبهاي استراتژيک فراتر رود و همچنين در رابطه با کردها، دولت آمريکا و دولتهاي منطقهاي مثل ايران بايد بتوانند نقش سازنده خود را ايفا کنند تا وارد يک ديپلماسي برد- برد شوند و گفتوگو، مذاکره و اصلاحات بايد در گفتمان گروههاي داخلي باشد با تقويت دولت مرکزي نه دامن زدن به اختلافات داخلي و تشديد تنشها.
http://mardomsalari.com/Template1/News.aspx?NID=246026
ش.د9500591