تاریخ انتشار : ۲۴ آبان ۱۳۹۳ - ۱۰:۰۵  ، 
کد خبر : ۲۷۰۷۶۵
گزارش «اعتماد» از تحلیل‌های صاحبنظران ایرانی گروه تروریستی داعش

نوبنیادگرایی در ذهنیت روشنفکران ایرانی

محسن آزموده – اشاره: در سر خط خبرهای داغ روز مدام نام داعش (ISILیاISIS) تکرار می‌شود، گروه تروریستی بنیادگرایی که با ادعاهایی عجیب و غریب مثل احیای خلافت اسلامی و بازگشت به سلف صالح از دل خاورمیانه کهن بر آمده و با خشونتی عریان و رعب‌انگیز همچون مغول سده‌های میانه دست به کشت و کشتار می‌زند و مدعی است که می‌خواهد طرحی کهن را از نو زنده سازد! سرعت رشد داعش و مهابت اقدامات دهشتناک‌شان در عصر آگاهی شبکه‌یی و گسترش فناوری اطلاعات و ارتباطات، ذهن تحلیلگران و کارشناسان حوزه‌های مختلف تاریخ، روابط بین‌الملل، سیاست، جامعه‌شناسی، فلسفه، روان‌شناسی، ادیان و مذاهب، اقتصاد و... را وادار ساخته که هر یک از منظر خود به تحلیل و بررسی پرسش‌هایی نوپدید بپردازند: داعش چیست؟ از کجا بر آمده است؟ آیا خاستگاه یا ریشه‌یی در تاریخ دارد؟ چه اندیشه‌یی دارد؟ این اندیشه چه بنیادهایی دارد و چه نسبتی با مذاهب و فرق اسلامی دارد؟ منظورش از خلافت اسلامی در سده بیست و یکم چیست؟ چه چیز می‌خواهد؟ از دل چه شرایط اجتماعی بر آمده است؟ طرفداران بین‌المللی و مخالفانش چه کسانی هستند؟ نقش دولت‌های منطقه و جهانی در قدرت گرفتن آن چه بوده است؟ فارغ از طرفداران واقعی یا مخالفان عینی، این پیکارجویان برای هر یک از دولت-ملت‌های منطقه و فرامنطقه‌یی چه سود و زیان‌های سیاسی یا اقتصادی دارند؟ نگاه مردمان معمولی اعم از آنها که در عراق و سوریه هستند یا آنها که در سایر نقاط دنیا اخبار ایشان را خواه با ترس و اضطراب و خواه با هیجان زدگی و علاقه دنبال می‌کنند، چیست؟ شرایط اجتماعی و ویژگی‌های منطقه‌یی خاورمیانه در عراق و سوریه به ویژه در سال‌های اخیر چگونه بوده که برآمدن داعش و گروه‌های افراطی مشابه را موجب شده است؟ نسبت داعش با سایر گروه‌های بنیادگرا مثل طالبان و القاعده چیست و با آنها چه شباهت و تفاوت‌هایی دارد و...

چرا داعش برای ایرانیان مهم است؟

این پرسش‌ها و ده‌ها سوال دیگر این روزها در ذهن و ضمیر روشنفکران و پژوهشگران و تحلیلگران ایرانی نیز بازتاب یافته‌اند، گو اینکه این پژواک به دلایلی چند نزد ایرانیان پر رنگ‌تر بوده است. نخست و مهم‌تر از همه آنکه ما نیز در ایران زندگی می‌کنیم، یعنی در بطن خاورمیانه و تردیدی نیست که سرنوشت مان به عاقبت این منطقه گره خورده است، دوم آنکه ما نیز مسلمان هستیم و از این حیث در معرض این پرسش جهانیان هستیم که به راستی اسلام و اسلامگرایی چه نسبتی با ادعاهای داعش و بنیادگرایان مذهبی دارد؟ مساله سوم آن است که اتفاقا داعش بر خلاف گروه‌های بنیادگرای قبلی از جمله القاعده که نوک پیکان حمله‌اش به سمت غرب بود، این‌بار به خود جهان اسلام یورش برده و با تاکید بر اختلافات مذهبی (مثل اختلاف شیعه و سنی) تاکید می‌کند و چهارمین علت بسیار مهمی که موجب می‌شود ما ایرانیان به طور خاص نسبت به مساله داعش بی‌تفاوت نباشیم، آن است که داعش به طور خاص نسبت به شیعه آن هم تشیع ایرانی موضع‌گیری کرده است.

در اعلامیه‌های داعش با نبش قبر تحریف آمیز تاریخ هدف اصلی خود را براندازی «سپاهیان صفوی» می‌خواند و منظورش در واقع آن است که با قدرت گرفتن صفویه در ایران، جریانی «انحرافی» در سنت اسلامی در ایران قدرت گرفته است که برای اصلاح امور باید آن را رفع کرد. روشن است که روشنفکران و تحلیلگران ایرانی در برابر این ادعاها موضعگیری می‌کنند و می‌کوشند پاسخی به آنها ارایه دهند. اما واکنش روشنفکران ایرانی در برابر ظهور داعش و ادعاهایش را می‌توانند در چند گروه دسته‌بندی کرد. نخست تحلیلگران و محققانی که رویکردی تاریخی به مساله دارند و می‌کوشند به ریشه‌های فکری داعش و بنیادگرایان افراطی اشاره کنند. از میان این گروه می‌توان صادق آیینه‌وند، استاد تاریخ اسلام و داود فیرحی استاد علوم سیاسی و رسول جعفریان استاد تاریخ اسلام اشاره کرد.

گروهی از محققان عمدتا رویکردی سیاسی دارند و در واکنش‌های‌شان کوشیده‌اند فارغ از مباحث اعتقادی مساله را از جنبه تحولات سیاسی و بین‌المللی بنگرند؛ فاطمه صادقی پژوهشگر و تحلیلگر سیاسی و احمد موثقی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران و کامران متین استاد علوم سیاسی دانشگاه ساسکس و ابراهیم متقی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران مساله را عمدتا از این جنبه دیده‌اند. برخی دیگر از محققان پاسخ به مساله را از جنبه مباحث اعتقادی نگریسته‌اند و به مباحث الهیاتی و فلسفی توجه کرده‌اند، محمد مجتهد شبستری، فیلسوف و استاد الهیات فلسفی و عمادالدین باقی پژوهشگر و نویسنده از این دسته‌اند. ایشان عمدتا کوشیده‌اند ظهور و بروز داعش را از منظر نقد و بررسی قرائت ایشان از متون دینی مورد نقد و ارزیابی قرار دهند.

برخی روشنفکران و روزنامه‌نگاران نیز مساله داعش را در بطن تحولات روشنفکری و سیاسی و اجتماعی واکاوی کرده‌اند. روشن است که نمونه‌هایی که آمد، تنها واکنش‌های ذهن ایرانی نسبت به پدیده داعش نبوده است، گو اینکه پرداختن به همه موارد در حوصله و توان یک صفحه روزنامه نیست اما در ادامه خواهیم کوشید، به معرفی مهم‌ترین و آشناترین دیدگاه‌های اهل فکر ایرانی به مساله داعش ارایه بپردازیم.

بنیادگرایان ضد تمدن هستند

صادق آیینه‌وند استاد نام آشنای تاریخ اسلام دانشگاه تربیت مدرس و رییس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، داعش را «حاصل تشتت آرای علمای اسلام» می‌خواند. او در گفت‌وگویی با «شفقنا» می‌گوید: «در جهان اسلام وحدت و برنامه مشخصی وجود ندارد به همین دلیل امروز گروه‌های افراط گرا در جهان اسلام تبدیل به فتنه‌یی شده‌اند که به نام اسلام جنایت می‌کنند، فکر را منحرف می‌کنند و ضد تمدن هستند». آیینه‌وند برای توضیح ریشه‌های داعش به بررسی جریان‌های خشونت گرا در تاریخ اسلام مثل رده و قراء و خوارج در سده‌های نخست تاریخ اسلام اشاره می‌کند و جریان‌های بنیادگرای اخیر مثل داعش و بوکوحرام را ادامه همان‌ها می‌داند. از نگاه آیینه وند «هور و خفای این اندیشه‌ها از عواملی تغذیه می‌کند؛ این عوامل همان‌هایی هستند که وقتی یک مجال پیدا می‌کنند و امکانات، ظرف و شرایط برای‌شان فراهم می‌شود، خود را نشان می‌دهند.

این امر در بطن جامعه و تفکرهای دینی حتی تفکرهای ایدئولوژیکی مثل نازیسم، فاشیسم و مارکسیسم وجود دارد و تنها خاص ادیان الهی نیست. منتها چون اعمال و رفتار این گروه‌های افراطی به گونه‌یی است که با تکیه به دین و به نام خداوند کشتار به راه می‌اندازند، خطر آنها بیشتر است.» آیینه‌وند در بیان راه‌حل برای مقابله با داعش می‌گوید: ‌«تنها راه این است که یک بخشی از جهان اسلام یعنی علمای دین، مراجع و نخبگان حرکت کنند. ما باید همه کسانی را که به اسلام اعتقاد دارند، هدایت کنیم و به مردم نشان دهیم که از آنها دفاع می‌کنیم. این گروه‌ها باید کنگره بگذارند، با هم متحد شوند، چارچوبی برای تبلیغ جهان اسلام بیان کنند و برنامه‌یی برای آینده داشته باشند. منظور از متحد بودن این است که فتوا دادن در سوریه، نجف و قم به یک صورت و یکپارچه باشد و جهان اسلام با تشتت آرا مواجه نباشد.

مثلا در یک کشور کوچک که پول و چاه‌های نفت به آن سرازیر شده و از قبل آن تروریست تربیت می‌کند، شاهد هستیم که بعضی از علما این حرکت را تایید می‌کنند، برای خود تشکلی درست کرده‌اند و این تشکلات بلایی برای دین اسلام شده است بنابراین ضروری است که شیعه نجف و قم و اهل سنت الازهر با یکدیگر متحد شوند و یک استراتژی روشنی برای هدایت و تربیت جهان اسلام تصویب کنند. از سوی دیگر دانشمندان جهان اسلام، روشنفکران، عالمان و همه کسانی که به عزت اسلام اعتقاد دارند و جنگ‌شان یک برنامه تمدن‌ساز معرفتی است و همچنین جامعه شناسان، روان‌شناسان و فیلسوفان باید جمع شوند، این حرکت را آسیب‌شناسی کرده و یک برنامه‌ریزی مدون شده‌یی برای 20 سال آینده جهان اسلام تدوین کنند.»

بنیان سست دولت-ملت‌های مجعول

کامران متین، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه ساسکس برای تبیین برآمدن داعش به تحولات بین‌المللی توجه دارد و در تحلیل این موضوع مسائل را از جنبه سیاسی تحلیل می‌کند و کمتر مسائل عقیدتی درون جهان اسلام را مد نظر قرار می‌دهد. او در ریشه‌شناسی این موضوع در گفت‌وگویی به تحولات بین‌المللی بعد از جنگ جهانی اول و قرارداد سایکس - پیکو ‌اشاره می‌کند. این موافقتنامه سری که در سال 1916 میان دولت‌های ‌پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و امپراتوری روسیه بسته شد، امپراتوری عثمانی را به کشورهای نوساز سوریه، عراق، لبنان و فلسطین تقسیم کرد و مرزهایی بدون پیچیدگی میان این کشورها کشید. کامران متین معتقد است: « این تقسیم دلبخواهی از سوی فرانسه و انگلستان به نوعی ریشه اصلی بحران فعلی است.

به این معنا بحران فعلی در واقع انفجار نتایج و پیامد‌های آن تقسیم استعماری و تشکیل دولت‌های مدرن در منطقه با بنیان‌های بسیار لرزان است.» او در بیان ماهیت داعش می‌گوید: ‌«ماهیت داعش خیلی پنهان نیست، دیگر گروه‌های سنی آنها را یک گروه تکفیری می‌دانند و در فیلم‌هایی که منتشر می‌کنند گروه‌های شیعی را صفوی و مرتد خطاب می‌کنند و دیگر نحله‌های اسلامی را کافر پنداشته و در نهایت ریختن خون آنها را نیز حلال می‌دانند. نکته‌یی که در این میان فراموش شده این است که گروه‌هایی چون داعش از پایگاه اجتماعی زیادی برخوردار نیستند زیرا اگر از رویکرد جامعه‌شناسانه، دیدگاه مذهبی در جامعه را مورد بررسی قرار دهیم معمولا به جامعه‌یی محافظه کار برخورد می‌کنیم نه رادیکال.

مگر اینکه یک نارضایتی عمیقی وجود داشته باشد که بخش‌هایی از جامعه پذیرای یک چنین گروه‌های رادیکالی شوند و سیاست‌ها و پراتیک آنها را تخفیفی در وضعیت ناگوار فعلی خود پندارند. در رابطه با عراق و گروه داعش نیز با یک بنیه مالی از شرایط موجود استفاده می‌کند و حتی شاید بسیاری از گروه‌های مسلح وابسته به عشایر با حفظ استقلال خود به داعش بپیوندند و شواهد نیز حکایت از وضعیتی این گونه دارد. بدون چنین بستری داعش قطعا نمی‌توانست چنین پیشروی‌هایی داشته باشد»

آمریکا سر منشا درگیری است

عماد افروغ، استاد دانشگاه و تحلیلگر اصولگرا مساله بر آمدن داعش را با تحولات بین‌المللی تحلیل می‌کند و بر نقش امریکا در بر آمدن این گروه تاکید می‌کند. او در مصاحبه‌یی با تسنیم می‌گوید: ‌« در اینکه باید نسبت به مواضع امریکا حساس و محتاط بود هیچ تردیدی نیست و ما هیچگاه از امریکا یک موضع صادقانه ندیدیم. نکته اساسی دیگر اینکه، امریکا سال‌ها در قبال جهان اسلام موضع واحد داشته و ابتدا همواره خودش تفرقه انداخته و جهان اسلام را با انواع اختلاف‌ها و آسیب‌ها مواجه و سپس خود را به عنوان منجی معرفی کرده است. امریکا هم خودش منشا تشتت و درگیری است و هم می‌خواهد به عنوان منجی وارد شود و این طرح فقط در قبال جهان اسلام نیست، حتی در موضوع بالکان هم امریکا همین روند را طی کرده است. یعنی خودش سرمنشا درگیری است و خودش هم برای حل نمایشی موضوعات وارد می‌شود و متاسفانه بعضا به دلیل ساده‌انگاری بازیگران منطقه‌یی موفق هم می‌شود، لذا چیزی که نتوانسته در جنگ به دست بیاورد با استقرار آرامش و یک توافق به دست می‌آورد.»

داعشی‌ها ضد شیعه هستند

داود فیرحی، استاد اندیشه سیاسی اسلامی در دانشگاه تهران معتقد است که در تحلیل داعش باید بیش از هر چیز به تحلیل جریان‌های فکری درون اسلام توجه کرد. او با ارایه دسته‌بندی جریان‌های فقهی و سیاسی در جهان اسلام به ویژه در نزد اهل تسنن نسب داعش را به جریان‌های سلفی می‌خواند و می‌گوید: ‌«جریان سلفی ایدئولوژی سنگینی دارد. درون سلفیه یک سلفی علمی را در جنوب خلیج فارس داریم یا سلفی‌های «الصحوه» یعنی شیوخ بیداری در عربستان یا در مناطق دیگر. دومی سلفی‌های جهادی و در حقیقت جهادی‌های تکفیری هستند. جریان تکفیر تا اندازه‌یی در اندیشه‌های آنها مهم است که از در این دو هفته، سه تا چهار کتاب به نام «فقه تکفیر» از درون اهل سنت منتشر شد بنابراین داعش از سلفی‌های جهادی تکفیری است و عمده ایدئولوژی آنها احیای خلافت عباسی و پرچم‌های‌شان نیز نماد آنهاست.

بزرگ‌ترین ضد آنها شیعه است و در خطبه‌های نماز جمعه و کلیپ‌های منتشر شده از آنها از شیعه به عنوان «روافض صفویه» یاد می‌کنند. جالب است که ارتش مالکی را نیز «جیش الصفویه» می‌خوانند یعنی اصلا آنها را عرب تلقی نمی‌کنند. ایده‌یی تحت عنوان «تاسیس الحکومت الاسلام» دارند و معتقد هستند که حتما باید حکومت اسلام و نه حکومت‌های اسلامی را تاسیس کنند. جالب این است که در دیدگاه‌های خود پسوند «اسلامی» را به کار نمی‌برند بلکه در دیدگاه‌های خود از «حکومت اسلام» استفاده می‌کنند. »فیرحی در بیان هدف داعش می‌گوید: «آماج آنها مثلث سنی‌های کلاسیک یعنی پیروان مکاتب ائمه اربعه، شیعه و غرب هستند.

این گروه، بیشتر گرایش ضد شیعی دارند. در آنها نشانه‌هایی از گرایش به غرب دیده نمی‌شود و اتفاقا یکی از اولین صحبت‌هایی که ابوبکر بغدادی که امروز خلیفه داعش نام دارد، پس از آزادی از زندان ابوغریب داشت، این بود که بلافاصله به فرماندهان امریکایی گفت که سال 2013 شما را در نیویورک خواهم دید یعنی به این شکل نیست که دست نشانده امریکایی‌ها باشند. »

ربط داعش با ابن تیمیه و عبدالوهاب چیست؟

البته در بیان ریشه‌های داعش در جریان‌های سلفی یک باور غلط رایج آن است که عمدتا داعش را به ابن تیمیه (1328-1263) و پس از او محمد بن عبدالوهاب (1791-1703) منتسب می‌کنند. البته تردیدی نیست که داعشی‌ها افکار مشابهی با وهابی‌ها دارند اما همان‌طور که عماد باقی در گفتار «تبری ابن تیمیه از گروه‌های تکفیری و تروریسم» نوشته اولا باید میان ابن تیمیه و عبدالوهاب تمایز گذاشت، به این معنا که اولا ابن تیمیه تکفیرگرا نبود و عبدالوهاب بود و ثانیا ابن تیمیه عقل‌گرا بود و عبدالوهاب نبود. او همچنین میان خود جریان‌های وهابیت تمایز می‌گذارد و می‌نویسد: «جریان وهابیت نیز در گذر زمان تغییر کرده و امروز به دوشاخه تقسیم شده است؛ وهابیان ارتدوکس و وهابیان پروتستان.

هزاران وهابی در دانشگاه‌های مختلف امریکایی و اروپایی تحصیل کرده‌اند و نگرشی متفاوت از وهابیان سنتی دارند. وهابیان ارتدوکس به محمدبن عبدالوهاب شبیه‌تر و وفادارترند و وهابیان نوگرا به ابن تیمیه. وهابیان ارتدوکس همچنان شیعه را رافضی و مشرک می‌خوانند و فتوای به قتل آنها می‌دهند و جبهه النصره و داعش و بخشی از القاعده استمرار همین خط هستند و وهابیان مدرن با وجود انتقاداتی که به شیعه دارند اما مانند ابن تیمیه تشیع را یکی از مذاهب اسلامی می‌دانند. امروزه جریان تکفیری و سلفی‌گری بیش از هر چیز سردر آخور قدرت‌های سیاسی دارد که با وهابیان ارتدوکس همنوایی دارند.»

داعش در حد یک دولت شکست خواهد خورد

رسول جعفریان، استاد تاریخ اسلام دانشگاه تهران نیز لزوم تفکیک در جریان‌های مختلف در وهابیت را ضروری دانسته و در سایت خود پیرامون این دسته‌بندی‌ها و محل رشد و نمای آنها در عربستان نوشته است: «در سعودی عهد ملک عبدالله، همواره دو نیروی متخاصم وجود داشته که یکی جانبدار اصلاحات در وهابیت بوده و دیگری افراط در آن داشته است. جریان افراطی هم، دو بخش بوده و هست: جریانی که مدافع دولت سعودی است و آن را دولتی اسلامی دانسته و مدافع آن است و جریانی جهادی که از سه دهه قبل هسته اصلی‌اش علیه دولت سعودی ریخته شد و البته این دولت با زیرکی آن را به جانب افغانستان سوق داد. » او در مورد نسبت داعش با وهابیت و عربستان چنین نوشته است: ‌«هیچ شکی وجود ندارد که جریان توده‌یی داعش، افراطی‌ترین جریان جهادی است که تمام دولت‌های اسلامی را به خاطر قبول قوانین مدرن، کافر می‌داند.

طبیعی است که چنین جریانی، دولت اصلاحی ملک عبدالله را نیز غیر اسلامی بداند.» جعفریان در یادداشتی با عنوان «راه نجات» به شرح و بسط نظریه خلافت توسط داعش اشاره می‌کند و می‌نویسد: ‌«خلافت تازه‌ترین راه‌حل-اگر بشود اسم آن را راه‌حل گذاشت- جماعتی است که دنبال نجات شرق اسلامی مقهور تمدن غرب است، هر چند همین به قول معروف دست به دامان روش‌های تجربه شده در قرون جدید از نوع چپ‌گرایانه آن است که فقط و فقط آدمکشی و فشار و نظامی‌گری را به عنوان ابزار انتخاب کرده و بر آن است هر که با ما نیست، از ما نیست و باید نابود شود». او خود در یادداشتی در خبرآنلاین داعش را محتوم به شکست می‌داند و می‌نویسد: ‌«داعش در حد یک دولت شکست خواهد خورد اما بخش زیادی از توان نظامی و اقتصادی آن به صورت پراکنده باقی خواهد ماند.

تجربه نشان داده است که از آن مرحله به بعد امریکا مساله را به دولت‌های عراق و سوریه ـ چه دولت بشار یا دولتی که امریکا در نقشه خود دارد و ممکن است درباره آن با عربستان و ترکیه به توافق برسد ـ واگذار خواهد کرد. در ادامه، برای ده‌ها سال مشکل در منطقه ادامه دارد تا آنکه داعش هم سرنوشتی مانند القاعده پیدا کند، سرنوشتی که سازمان‌هایی از این قبیل دارند که دو راه بیشتر نیست یا با دولت‌های مرکزی مصالحه خواهند کرد و در مسیر این مصالحه وارد یک نظام مشترک با مخالفان‌شان خواهد شد یا آنکه به صورت گروه‌های منزوی و دور از شهرها خواهند ماند و به تدریج در مسیر نابودی و ضعف همراه با استفاده از روش‌های نامتعادل در برخوردهای نظامی و سیاسی قرار خواهند گرفت.»

داعش بنیاد تئوریک دارد یا ندارد؟

محمد مجتهد شبستری، استاد الهیات و فلسفه دین در متن کوتاهی ضمن بیان «مبناهای تئوریک داعش» می‌نویسد: ‌«هیچ شکی وجود ندارد که جریان توده‌یی داعش، افراطی‌ترین جریان جهادی است که تمام دولت‌های اسلامی را به خاطر قبول قوانین مدرن کافر می‌داند. طبیعی است که چنین جریانی، دولت اصلاحی ملک عبدالله را نیز غیراسلامی بداند.» از نگاه او «پادزهر تئوریک در این باب فقط و فقط به رسمیت شناختن «حقوق بشر» است. به رسمیت شناختن این مبنا که در جهان حاضر هیچ انسانی و هیچ گروهی حق ندارد به نام خدا یا هر عنوان دیگر با قهر و غلبه قیام کند و نظم سیاسی جامعه‌ها و حکومت آنها را در دست بگیرد یا بر خلاف رای اکثریت با استبداد و اختناق آن را در دست خود نگه دارد. تاسیس نظم سیاسی و تعیین قواعد آن و اعمال قدرت سیاسی و حفظ آن، حقوق فرد فرد انسان‌های هرجامعه است و لاغیر.

اینها حقوق بشر است از آن نظر که بشر است و در همه جهان و همه جامعه‌ها باید به رسمیت شناخته شوند.» البته مصطفی بروجردی، رییس دانشکده روابط بین‌الملل معتقد است که «داعش پایه تئوریک ندارد» و می‌گوید: «صرف نظر از اینکه تعدادی از صاحبنظران بر این باورند که پیدایش جریان‌هایی مانند داعش، محصول تلاش‌های سرویس‌های امنیتی غربی برای تخریب وجهه مسلمانان است، ایده خلافت اسلامی، ایده‌یی نیست که امروز بتواند در جامعه پیچیده‌یی که در میان جوامع اسلامی با آن مواجه هستیم، الگوی مطلوبی باشد. به همین خاطر حتی بسیاری از متفکران سنتی جهان اسلام هم از این ایده استقبال نکردند.»

داعش محصول روشنگری دینی در عصر مدرن است

در تحلیل بر آمدن داعش البته یک دیدگاه هم هست که از سوی برخی روزنامه‌نگاران دنبال می‌شود و معتقد است که داعش محصول «روشنگری دینی» در عصر جدید است. این نگاه معتقد است که «بنیادگرایی اسلامی فرزند ناخواسته روشنگری اسلامی است. رویای روشنفکرانه بازگشت به صدر اسلام، عبور از روحانیت رسمی، گذار از شریعت سالاری سرسختانه، تشکیل حکومت دینی مبتنی بر اخلاق و تقوا، مرزبندی با غرب گرایی و تجددخواهی وارداتی؛ تلاش برای انقلاب دینی و رویای سوسیالیسم اسلامی در آرای روشنفکران مسلمان از سیدقطب تا شریعتی موج می‌زد و سرزمین‌های موعود مانند جمهوری اسلامی پاکستان که محمد اقبال لاهوری و شیفتگان فارسی زبان او در ایران تحت تاثیرش بودند و برایش سرودست می‌افشاندند آزمایشگاه این اندیشه شد. اکنون چهره دیگر این نهضت یعنی داعش سربرآورده است.

خلافتی که علیه شریعت است و اسلام گرایی‌ای که علیه اسلام است. این دشمن خانگی است. » ابراهیم فیاض جامعه شناس و استاد دانشگاه تهران هم سو با این نظر است، او در یک میزگرد خبرگزاری مهر ضمن قبول اینکه از دل پروتستانتیزم (پروژه برخی از نواندیشان دینی) بنیادگرایی حاصل می‌شود، می‌گوید: ‌« وهابیت و بهاییت مکتب‌های روشنفکری قرن نوزدهمی‌اند و خودشان را نهضت‌های روشنگری دینی می‌دانند.»

داعش محصول بحران دولت-ملت است

فاطمه صادقی، تحلیلگر مسائل سیاسی اما دقیقا بر خلاف دیدگاه پیش گفته است. او اتفاقا در تحلیل ظهور داعش عوامل مختلف را مد نظر قرار می‌دهد و می‌گوید: ‌«یکی اینکه داعش محصول سیاست‌های امریکا در منطقه بوده، یعنی شکست پروژه تهاجم نظامی (امریکا) و ساختار دولت‌هایی که پس از سرنگونی صدام در عراق بر سر کار آمدند؛ دولت‌هایی که مشکلات جدی‌ای در همه ابعاد داشتند. » او البته ظهور داعش را جدی‌تر از این می‌داند و می‌گوید: «داعش از جمله واکنش‌هایی است که از دل بحران بزرگ‌تری پدید می‌آید که به نظر من بحران دولت- ملت است. بحران «دولت-ملت» در عراق این است که آنها هنوز نتوانسته‌اند یک دولت تشکیل دهند که بتواند چتری فراگیر را بر همه گروه‌ها مثل اقلیت‏‌های مذهبی و قومی از جمله کردها، سنی‏‌ها و شیعیان بیفکند.

در نتیجه بسیاری از اینها از شمول دولت بیرون مانده‌اند و مطالباتی دارند که هنوز به آنها پاسخ داده نشده است. البته بحران فقط به عراق محدود نمی‌شود، بلکه شاهد گستردگی نارضایتی‌های فراگیری در سطح منطقه هستیم. بنابراین از یک منظر این اتفاقات نشان‌دهنده آن است که اغلب دولت‌های فعلی در منطقه، از دولت بودن و ایفای وظایف دولت مشروع قاصرند.» صادقی در تحلیل جامعه شناختی ظهور داعش معتقد است که« ظهور داعش بیش از هرچیز نشانگر ظهور وضعیت جدیدی در خاورمیانه است که ریشه اصلی آن حاکمیت‌های فرقه‌یی هستند؛ حاکمیت‌هایی که از ملی بودن و پاسخ به مطالبات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی مردم ناتوانند. در فقدان تشکل‌های مدنی و سیاسی و افکار و احزاب و رسانه‌هایی که بتوانند خواسته‌های عمومی را نمایندگی کنند، تنها بدیل، اسلحه است. از منظر تاریخی؛ عامل بسیار مهم دیگری را هم باید اضافه کرد و آن حمله نظامی امریکا به عراق است که با هدف سقوط صدام و به اصطلاح «صدور دموکراسی» صورت گرفت، اما درواقع، چیزی نبود مگر یک مداخله امپریالیستی تمام عیار. بنابراین نه تنها در عراق بلکه در دیگر کشورهای منطقه هنوز از شرایط امپریالیستی خارج نشده‌ایم. این حمله، بسیاری از زیرساختارها را در این کشور نابود و آن را به برهوتی بدل کرد. میزان تخریب در عراق حتی از افغانستان هم بیشتر بود، زیرا افغانستان از پیش درگیر جنگ داخلی بود، در حالی که عراق از هرچه بگذریم، در دوره صدام دارای یک نظام آموزشی کارآمد بود و در مقیاس منطقه‌ای، کشور نسبتا پیشرفته‌یی محسوب می‌شد.

اما با تهاجم امریکا از این کشور هیچ چیز باقی نماند. در نتیجه نسل جدیدی که بار آمده، در دوران تهاجم نظامی کودکی خود را سپری کرد و امروز تعداد بسیاری عضو گروه‌های تندرو هستند. اینها هیچ چیز جز جنگ و تخریب و عملیات انتحاری و دعوا بر سر قدرت ندیدند و نشناختند. از آموزش درستی برخوردار نیستند و به توسعه و دموکراسی و این چیزها بسیار بدبین هستند و از آنها سرخورده. هرچند ممکن است در استفاده از اینترنت و دیگر تکنولوژی‌ها البته در کنار موادمخدر و «وقیحه‌نگاری»، به غایت، حرفه‌یی باشند و گوشی‌های موبایل پیشرفته هم داشته باشند اما درواقع، تفکر ندارند و از نظر فکری، به‌شدت نابالغ و فقیرند. » صادقی روشنگرانه بر خلاف تحلیل فیاض اتفاقا معتقد است که ظهور پدیده‌یی چون داعش «تا حد زیادی از بحران فکری‌ای هم پرده برمی‌دارد که در منطقه شاهد آن هستیم. این مساله بسیار جدی است. نفس پدیدآمدن این جریان نشان از یک انفعال سیاسی جدی دارد.

در واقع اسلحه در جایی حرف اول را می‌زند که آدم‌ها از ساختن بدیل‌های سیاسی و ایده‌های نوین برای ابراز خود ناتوان هستند. بنابراین ضمن اینکه این جریان ممکن است به نظر خیلی خشن بیاید، اما نشانگر انفعال بسیار فراگیر مردم خاورمیانه است که از یک سو با حاکمیت‌های امنیتی متکی بر زور اسلحه مواجهند و از سوی دیگر در برابر آنها احساس بی‌قدرتی می‌کنند. اما بن بست در آلترناتیوهای سیاسی کاملابه بن بست‌های فکری وابسته است. در مقام مقایسه باید بگویم خاورمیانه فعلی نسبت به قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم از نظر فکری به‌شدت پسرفت کرده است. یک زمانی امثال «شیخ محمد عبده» وجود داشتند که مسائل جهان اسلام را در بعدی فراملی جدی می‌گرفتند و تلاش فکری زیادی می‌کردند تا برای آنها پاسخی بیابند و بسیار هم تاثیرگذار بودند. اما امروز شاهد تحولی جدی در گفتارهای روشنفکری هستیم. واقعیت این است که به نظر من جریان‌های فکری امروز دیگر نه تنها جهانشمول نمی‌اندیشند، بلکه حتی در دامنه محدود خود هم تاثیرگذاری چندانی ندارند. تاثیر این رویه را بر جنبش‌های اجتماعی می‌توانید ببینید.»

اسلامگرایان تکلیف‌شان را با جهانی شدن روشن کنند

احمد موثقی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران نیز در تحلیل خود درباره داعش با فاطمه صادقی همراه است. او معتقد است: «اسلامگرایان در قرن بیست و یک، در دنیای مدرن، جهانی شدن و امواج اطلاعات اگر بخواهند به مثابه یک راه‌حل عمل کنند و پاسخگوی مشکلات مسلمانان باشند باید تکلیف‌شان را با چند مفهوم کلیدی روشن کنند. چون ما خلاهای تئوریک داریم، استراتژی روشنی هم نداریم و بعضا منافع شخصی، جناحی و خاص به دلیل فقدان نهادسازی بر منافع ملی ارجحیت می‌یابد. در این زمینه هانتیگتون می‌گوید: به میزانی که نهادها شکل می‌گیرند، مصالح عمومی دنبال می‌شوند و اگر نهادها خوب شکل نگیرند مصالح عمومی دنبال نمی‌شوند.

یعنی افراد، گروه‌ها و رهبران در کشورهای جهان سوم بیشتر به دنبال منافع شخصی خود هستند تا مصالح عمومی و چون شخصی حکومت می‌کنند، همیشه این احتمال وجود دارد که منافع ملی و مصالح عمومی قربانی شوند. تا اسلام تکلیف خودش را با ناسیونالیسم که از دل آن دولت ملی ساخته می‌شود معلوم نکند وحدت ملی، انسجام ملی، امنیت اجتماعی و... شکل نمی‌گیرد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات