(روزنامه اعتماد ـ 1395/03/19 ـ شماره 3546 ـ صفحه 7)
** انديشه ايجاد يك جبهه متحد سوم در برابر دو قطبهاي راست و چپ ابرقدرت در جهان، سابقه طولاني در بين دولتها و ملتها، به خصوص در جهان سوم دارد.
پس از جنگ جهاني دوم و با آغاز دوران جنگ سرد، تلاشهاي پراكندهاي براي اتحاد كشورهايي كه خواهان استقلال سياسي و نظامي از ابرقدرتها بودند، شكل گرفت. در سالهاي ١٩٥٣ و ١٩٥٤، كريشنا منون، سياستمدار و انديشمند نامدار هندي از يكسو و دكتر علي ساستروميجويو، نخستوزير اندونزي از سوي ديگر، براي نخستين بار به شكلي منسجم و مشخص از ضرورت تاسيس يك اتحاد جهاني از كشورهاي غيرمتعهد به دو بلوك شرق و غرب سخن گفتند.
سران دولتهاي تازه مستقل شده اندونزي، برمه (ميانمار)، پاكستان و سيلان (سريلانكا)، به همراهي چوئن لاي، جمال عبدالناصر و نهرو رهبران سه دولت بزرگتر چين، مصر، هند و همت ويژه احمد سوكارنو معمار استقلال و نخستين رييسجمهور اندونزي، تصميم گرفتند تا پس از برگزاري يك همايش مقدماتي و محدود در سال ١٩٥٤ در كلمبو پايتخت سيلان، سال بعد با برگزاري همايش بسيار بزرگتري با حضور نمايندگان اغلب كشورهاي مستقل آسيا و آفريقا را در شهر باندونگ اندونزي برگزار كنند.
چهار هدف اعلام شده كنفرانس ١٩٥٥ باندونگ عبارت بود از:
١- تقويت حسن نيت بين كشورهاي آسيايي و آفريقايي.
٢- بررسي مسائل اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در ارتباط با كشورهاي آسيايي و آفريقايي.
٣- بررسي مسائلي از قبيل استعمارزدايي، نژادپرستي و حاكميت ملي كه به نظر كشورهاي ياد شده داراي اهميت ويژه است.
٤- تقويت موضع كشورهاي واقع در دو قاره آسيا و آفريقا در سطح جهان و كمك آنان در جهت پيشرفت صلح و همكاريهاي بينالمللي.
اين موارد، در واقع حاصل گفتوگوها و تاملات مشترك سوكارنو با جواهر لعل نهرو، نخستوزير هند و چوئن لاي نخستوزير چين در سال ١٩٥٤ به شمار ميرفت.
* آيا در اين كنفرانس، براي حضور نمايندگاني از ايران نيز به عنوان يكي از مهمترين كشورهاي آسيايي، تمهيداتي انديشيده شده بود؟
** دولت ايران نيز با پذيرش دعوت به كنفرانس باندونگ، هيات نمايندگي را به اندونزي روانه كرد. ابتدا قرار بود كه رياست هيات ايراني را دكتر علي اميني، وزير دارايي در كابينه فضلالله زاهدي برعهده بگيرد، ولي با سقوط دولت زاهدي و آغاز نخست وزيري حسين علاء، تركيب هيات اعزامي ايران عمدتا از سياستورزان به ديپلماتها و كارشناسان ارشد وزارت خارجه تغيير كرد. در اين شرايط، رياست هيات ايراني به دكتر جلال عبده، نماينده دايم ايران در سازمان ملل متحد رسيد. ديگر اعضاي ارشد هيات ايراني در باندونگ عبارت بودند از: دكتر فريدون آدميت، اميراصلان افشار، مجيد رهنما، علي فتوحي و محمد قوام بودند.
در كنفرانس آسيايي- آفريقايي باندونگ، علاوه بر هيات اعزامي ايران، سران و نمايندگان دولتها يا نهضتهاي آزاديبخش چون اردن، الجزاير، اندونزي، برمه، پاكستان، تايلند، تركيه، تونس، جزاير طلا، چين، ژاپن، سعودي، سوريه، سودان، سيلان، فلسطين، فيليپين، قبرس، كامبوج، لائوس، لبنان، ليبريا، ليبي، مراكش، مصر، نپال، ويتنام جنوبي، ويتنام شمالي، هند و يمن به عنوان عضو و چند كشور نيز به عنوان ناظر حضور داشتند. كشورهاي شركتكننده در اين كنفرانس، نماينده يك و نيم ميليارد نفر از جمعيت جهان بودند كه بيش از نيمي از ساكنان جهان آن روز را تشكيل ميدادند.
آرتور كنت، نويسنده مشهور فرانسوي كه كتابي مهم و مرجع درباره كنفرانس باندونگ نوشته درباره انگيزهها و اهداف اين گردهمايي بينظير و مهم چنين نوشت: «براي اينكه علت اصلي تشكيل كنفرانس باندونگ را درك كنيم، كافي است كه در جهان خيال از سويي خيابان برادوي نيويورك، يا خيابان شانزهليزه پاريس يا ميدان پيكادلي در لندن را به خاطر بياوريم و از سوي ديگر، گروهي از كودكان فقير چيني كه در محلات فقيرنشين شانگهاي كه از گرسنگي جان ميدهند، يا ديگر قحطيزدگان گرسنه و برهنهاي كه در گوشهاي از دهات دورافتاده يا ساكن اعماق جنگلهاي انبوه آفريقا هستند يا نابينايان در كوچههاي تنگ سعودي يا جذاميان هند را در نظر بگيريم.
باندونگ از سويي اين مناظر دلخراش را به ياد ميآورد و از سوي ديگر نشانگر اين واقعيت بود كه گرسنگان و محرومان جهان به خود آمدهاند و با صداي بلند ندا ميدهند كه شرايط عادلانه بايد تحقق يابد. آنان صبر و شكيبايي را از دست داده و به خود آمدهاند. آنان طليعه سربازاني هستند كه در صورت ادامه اين بيعدالتيها، با روحيه كينهورزي و ستيزهجويي خو خواهند گرفت و به مبارزه براي احقاق حق خود دست خواهند زد.»
* و در نهايت، چه نتايجي از كنفرانس باندونگ به دست آمد؟ حاصل اين كنفرانس براي جنبش عدم تعهد و كشورهاي عضو آن چه بود؟
** نتيجه كنفرانس باندونگ صدور يك قطعنامه ده مادهاي به اين شرح بود: ١- احترام به حقوق بشر، طبق اهداف مندرج در منشور ملل متحد ٢- احترام به استقلال و تماميت ارضي كل ملل ٣- احترام به حقوق ملتها در دفاع انفرادي و جمعي از حقوق خود، بر اساس منشور ملل متحد ٤- به رسميت شناختن تساوي كل نژادها و كليه ملل كوچك و بزرگ. ٥- عدم مداخله در امور داخلي كشورها ٦- ملحق شدن به دفاع جمعي در جهت جلوگيري از تامين منافع خاص ابرقدرتها ٧- خودداري از توسل به تجاوز يا به كار بردن زور عليه تماميت و استقلال سياسي ملتها ٨- حل و فصل اختلافات بينالمللي از راههاي مسالمتآميز از قبيل مذاكره، سازش، داوري، رجوع به دادگاه و ديگر راههاي مسالمتآميز بر اساس منشور ملل متحد ٩- تشويق به حفظ منافع متقابل در همكاري بين كشورها ١٠- احترام به تعهدات بينالمللي.
* زماني كه اين جنبش فعاليت خود را به طور جدي آغاز كرد اساسا چه اهدافي را دنبال ميكرد؟
** بي هيچ ترديدي برگزاري كنفرانس باندونگ، سنگ بناي اصلي و اوليه تاسيس جنبش عدم تعهد ((The Non-Aligned Movement(NAM) بود. در فاصله شش سال بين ١٩٥٥ تا ١٩٦١، تعدادي از رهبران جهان سوم، به خصوص سوكارنو، عبدالناصر، نهرو، محمد قوام، نكرومه، رهبر غنا و مارشال تيتو، رهبر يوگسلاوي در ملاقاتها و مذاكراتي كه داشتند، كم و بيش بر اساس همان اهداف اعلام و تصويب شده در كنفرانس باندونگ، زمينهساز ايجاد يك جنبش نوين جهاني در جهت استقلال از سيطره سياسي و نظامي ابرقدرتهاي شرق و غرب شدند. در سال ١٩٦١، در نشستي در بلگراد، ٢٥ كشور جنبش عدم تعهد را بنياد نهادند. در فاصله كنفرانس باندونگ تا تاسيس جنبش عدم تعهد، ايران با پيوستن به پيمان بغداد و سپس پيمان سنتو، رسما وارد اتحاد نظامي منطقهاي با امريكا و بريتانيا شد و امكان عضويت در جنبش عدم تعهد را از دست داد.
* در آغاز كار اين جنبش چه مسائلي ميتوانست موجوديت آن را تحتالشعاع قرار دهد؟
** از ابتداي تاسيس جنبش عدم تعهد، اين اقدام از هر دو سوي اردوگاه شرق به رهبري اتحاد جماهير شوروي و اردوگاه غرب به رهبري ايالات متحده امريكا مورد حمله و تعرض قرار داشت. از يكسو اين دو اردوگاه تلاش داشتند كه با جذب كشورهاي عضو جنبش به سمت خود، عملا اين حركت را از محتوا خالي كنند. از سوي ديگر، هم مسكو و هم واشنگتن اصرار داشتند تا اعضاي عضو جنبش و كليت اين حركت را به وابستگي ضمني و پنهاني به اردوگاه رقيب متهم كرده و عملا صلاحيت و مشروعيت عدم تعهد را زير سوال ببرند.
جنبش عدم تعهد در اوج جنگ سرد بين ابرقدرتها تاسيس شد و ناگزير در ميانه دو اردوگاه و با همه محدوديتها و ملاحظات ملي، منطقهاي و بينالمللي توانست تا حدي راه ميانه و سومي را در دوران جنگ سرد ابرقدرتها مطرح كند.
با اين همه، جنبش يا برخي از اعضاي آن، در طول حيات اين جنبش مكررا از سوي تعدادي از اعضاي آن يا كشورهاي ديگر (به خصوص امريكا و متحدان سياسي و نظامي آن) متهم شدند كه در عمل بيطرف نبوده و به يكي از دو اردوگاه جنگ سرد گرايش داشتهاند.
مساله ديگر، اتهام ناكارآمدي تدريجي به رهبري جنبش بود و چنين گفته ميشد كه در عالم واقع، عدم تعهد حركتي ظاهري بوده و تاثير چنداني بر سرنوشت كشورهاي خواهان استقلال از شرق و غرب نداشته است.
* كشورهاي عضو در جنبش عدم تعهد، دقيقا به چه مواردي خود را متعهد نميدانند؟
** جنبش عدم تعهد، متهم بوده كه دستكم تا دوران حيات اردوگاه شرق و وجود جنگ سرد، به دليل آنكه عمدتا شامل كشورهاي جهان سوم و از نظر اقتصادي، سياسي، راهبردي و نظامي ضعيف بوده، اغلب توان رويارويي با منويات دو اردوگاه، به خصوص در بعد نظامي و راهبردي را نداشته است ولي بايد قبول كرد كه حضور و وجود جنبش عدم تعهد در محدوده خاصي و به طور نسبي منجر به محدود كردن سياست توسعهطلبانه دو اردوگاه شده است. البته تا زمان فروپاشي شوروي و با يك بررسي كشور به كشور ميتوان دريافت كه در مجموع گرايش به اردوگاه شرق در بين كشورهاي عضو جنبش عدم تعهد بيشتر و نمايانتر بوده است.
* اين جنبش، تا به امروز كه چندين دهه از عمر آن ميگذرد با چه فراز و فرودهايي مواجه بوده است؟
** از نظر كمي، تعداد كشورهاي عضو جنبش عدم تعهد از ٢٥ عضو در سال ١٩٦١، به ١٢٠ عضو در حال حاضر رسيده است كه اين خود به تنهايي يك دستاورد مهم در طول ٥٥ سال عمر اين جنبش به شمار ميرود. تا زمان جنگ سرد و موجوديت شوروي، اردوگاه و بلوك شرق و پيمان ورشو، موجوديت جنبش عدم تعهد توجيه بيشتر و ملموستري داشت.
با اين حال پس از پايان دوران كلاسيك جنگ سرد، برخي چنين عنوان ميكنند كه با تغيير آرايش سياسي- راهبردي در جهان و ظهور قدرتهاي جديد و بزرگي چون چين، هند، ژاپن و كره جنوبي، عملا مقوله عدم تعهد يا در عمل وجود خارجي ندارد يا ماهيت آن نسبت به نيمقرن قبل به كلي تغيير كرده است.
از زمان فروپاشي شوروي، عملا نقش عدم تعهد كمرنگ و كوچك شده و كشورهاي عضو در حال بازخواني و بازنگري در نقش جنبش در سده بيست و يكم و در مواجهه با مسائل جديد جهاني هستند. با اين همه آرمانهايي چون مقابله با خشونت، دهشتافكني، فقر جهاني، نژادپرستي، تجاوز و توسعهطلبي و ترويج سياستهاي همگرايي، ائتلافهاي منطقهاي، ترويج چندفرهنگي، رواداري ديني، ملي و فرهنگي، احترام به حفظ محيط زيست جهاني، تلاش براي توسعه جوامع مدني و سازمانهاي مردم نهاد، و توزيع عادلانه ثروت همچنان در دستور كار جنبش باقي مانده و نياز به دستيابي به آن حتي بيش از گذشته حس ميشود.
* نقاط ضعف و قوت جنبش عدم تعهد كدام است؟
** از آغاز به كار جنبش عدم تعهد، دو مشكل جدي وجود داشته و دارد. اول آنكه شماري از كشورهاي عضو، مثلا كوبا، مصر، مراكش، عمان، پاكستان، قطر، سعودي، بحرين، سوريه، امارات متحده عربي و ويتنام، با وجود آنكه در دوران جنگ سرد رسما عضو پيمانهاي وابسته به دو اردوگاه شرق و غرب نبودند، ولي در عمل بهشدت وابسته به يكي از دو اردوگاه بوده و از نظر سياسي و نظامي كشورهاي مستقلي محسوب نميشدند.
ديگر آنكه در خود جنبش نيز بعضا كشورهايي مانند هند به دليل رشد چشمگير در سالهاي اخير، در عمل خود به يك ابرقدرت تبديل شده و ديگر به عنوان يك عضو ساده و برابر با ديگر كشورها در اين جنبش حضور ندارند.
* در اين ميان، چه كشورهايي از قدرت بيشتري برخوردار هستند و كدام كشورها ضعيفتر محسوب ميشوند؟
** به دليل تغيير موقعيت و جايگاه كشورهاي مختلف عضو جنبش عدم تعهد، دقيقا نميتوان به نام كشورهاي مشخصي به عنوان دست بالا در طول حيات اين جنبش اشاره كرد. با اين همه، در حال حاضر آفريقاي جنوبي، ازبكستان، اندونزي، ايران، پاكستان، پادشاهي سعودي، شيلي، مصر، نيجريه، ونزوئلا و هند كشورهاي نسبتا قدرتمندتر اين اتحاد جهاني محسوب ميشوند. بايد توجه داشت كه ضمن كاهش اقتدار و ضريب نفوذ جنبش، پيوستن ايران در سال ١٩٧٩ پس از پيروزي انقلاب اسلامي و آفريقاي جنوبي در سال ١٩٩٤ پس از از بين رفتن نظام آپارتايد، به اعتبار و اقتدار و اهميت جنبش عدم تعهد تا حدي افزوده است.
* با توجه به روندي كه اين جنبش طي ميكند چه آيندهاي را براي آن محتمل ميدانيد؟ آيا امكان حل شدن آن در نظام بينالمللي وجود دارد يا به مسير كنوني خود ادامه خواهد داد؟
** به گمان من، جنبش عدم تعهد در آينده نزديك يا ميان مدت از بين نخواهد رفت و به نوعي به حيات خود ادامه خواهد داد. با اين همه، اين جنبش اگر ميخواهد به صورتي تاثيرگذار، گسترده و عميق به حيات خود ادامه بدهد، نياز به بازتعريف نقش خود در عرصههاي منطقهاي و جهاني در ابعاد اقتصادي، سياسي، فرهنگي و نظامي است. در شرايط فعلي به تدريج اين جنبش تا حدي به صورت صوري و تشريفاتي به زندگي خود ادامه ميدهد و اين امكان وجود دارد كه در صورت عدم پوست اندازي و تغيير نقش و رويكرد، در دراز مدت با كمرنگ شدن جايگاه اين جنبش، فلسفه وجودي آن نيز عملا از بين برود.
* غيرمتعهدها تا به امروز در چه برهههايي، توانستهاند بر تحولات جهاني تاثيرگذار باشند؟ و آيا اساسا ميتوان براي اين جنبش چنين قدرتي را متصور بود؟
** تاثير مستقيم جنبش عدم تعهد در نظام بينالمللي نشان دادن راهي سوم در كشاكش جنگ سرد دو ابرقدرت و گشودن پنجرهاي جديد در راه استقلال از مسابقه تسليحاتي و راهبردي آن دو قطب قدرت جهاني بوده است. اين دستاورد كمي نيست. جنبش عدم تعهد تا حدي موفق شد تا صدايي براي كشورهاي بيصدا و ضعيف در عرصه نظام بينالمللي در جهت منافع ملي و منطقهاي آنها به شمار آيد. ممكن است راهكار عدم تعهد براي رهايي از سيطره قدرتهاي بزرگ كاملا كارآمد تلقي نشود، ولي تا زماني كه گزينه ديگر و بديلي براي اين راهكار وجود نداشته باشد، وجود جنبش عدم تعهد مغتنم و ضروري است. در دو مقوله خلع سلاح و امنيت بينالمللي، جنبش غيرمتعهدها تا حد زيادي توانست از شدت و رشد مسابقه و رقابت تسليحاتي بين دو اردوگاه ابرقدرتها به نفع كشورهاي ضعيفتر و جهان سوم بكاهد. اين دو مقوله از موارد نسبتا موفق جنبش در دراز مدت بوده كه دستيابي به آن نهتنها خدمت به اعضاي جنبش كه به كل جامعه بشري بوده و مورد تاييد موسسات ضدجنگ و طرفدار خلع سلاح جهاني نيز واقع شده است.
* چه انگيزههايي سبب ميشود كشوري به عضويت در غير متعهدها ترغيب شود؟ درواقع چه مزيتي براي اين كشورها وجود دارد؟
** دل كندن يا نااميدي از دلبستگي و وابستگي به ابرقدرتها براي حل مشكلات داخلي و منطقهاي، و تلاش براي يافتن راهي مستقل از پيمانهاي ناتو و ورشو، پيمانهاي مشابه و پيوسته منطقهاي آن و همچنين تلاش براي خروج از قيموميت اقتصادي و سياسي قدرتهاي بزرگ، انگيزه اصلي پيوستن كشورها به جنبش عدم تعهد بوده است. به هر روي، كشورهاي عضو جنبش، در ابعاد و اندازههاي مختلف مشتاق ارتقاي سطح سياسي و جايگاه منطقهاي و جهاني خود در پرتو استقلال از قدرتهاي بزرگ بودهاند. كشورهاي عضو جنبش عدم تعهد در واقع در پي يافتن پناهگاهي در كشاكش توفانهاي منطقهاي و جهاني براي خود بوده و هستند. درس تجربه و سيلي روزگار به كشورهاي عضو اين جنبش نشان داده كه اين احساس داشتن پناهگاه در همگرايي با قدرتهاي بزرگ به دست نيامده است. به ياد بياوريم كه در اواخر دهه ١٩٨٠ ميلادي معمر قذافي، ديكتاتور پيشين ليبي در سخنراني هتاكانه خود در يكي از اجلاس سران جنبش عدم تعهد، گفت كه ليبي تحت رهبري او، راه خود را در خارج از عدم تعهد يافته و اين جنبش را بيخاصيت و مسخره خطاب كرد. ولي تاريخ نشان داد كه گسستن از عدم تعهد و صرفا دل بستن به شرق و كرنش به غرب، نتوانست مانع سرنگوني و قتل عبرت آموز قذافي شود.
* طي ٢٥ سال اخير، جنبش عدم تعهد چه تغييراتي را در اهداف خود تجربه كرده است؟
** چنان كه گفته شد، گفتمان سياسي و راهبردي جنبش عدم تعهد در سالهاي پس از جنگ سرد و فروپاشي اردوگاه شرق تا حد زيادي تغيير كرده است. نگاهي به دستور كار دواير مختلف جنبش طي ربع قرن اخير، نشان داده كه دگرديسي تدريجي جدي در اهداف و منويات اين جنبش رخ داده است. اكنون مساله عضويت يا گسستن از پيمانهاي نظامي غربي و شرقي شايد در اولويت ديدگاه و منطقه جنبش خارج شده و جاي خود را به همگرايي در راهكارهاي مختلف در جهت مقابله با معضلات جديد يا جديدا بالا گرفتهاي چون تروريسم، فقر، قحطي، كمبود آب و غذا، بهداشت، نقض حقوق بشر، مشكلات زيستمحيطي، جنايات سازمان يافته، قاچاق مواد مخدر و قاچاق انسان داده است.
* عضويت در غيرمتعهدها چه پيامدهاي مثبت و منفياي را براي اعضاي آن در پي دارد؟
** پاسخ به اين سوال براي همه كشورها يكسان و ساده نيست. عضويت در جنبش عدم تعهد ميتواند موجبي براي جديتر شدن مقابله با معضلات و مشكلات برخي كشورها محسوب شود؛ چنان كه در موارد ديگر ميتواند مانعي براي پيوستن به راهكارهاي راهبردي جهاني و همگرايي نهادينه نظامي با قدرتهاي بزرگ تلقي شود. تجربه تاريخي نشان داده كه اين همگرايي نهادينه نظامي و راهبردي با قدرتهاي بزرگ، همواره و براي همه كشورها لزوما خبر خوشي نبوده و شماري از كشورها عطاي اين همگرايي را به لقاي آن بخشيده و راه عدم تعهد، با همه مشكلات، موانع و محدوديتهاي آن، را براي خود بهتر و مفيدتر يافتهاند.
در طول حيات ٥٥ ساله جنبش عدم تعهد، فشارهاي سازمان يافته و مصوبات جمعي اين جنبش موجب شده تا اصلاحات مثبتي در ساز و كار اقتصادي جهان به سود كشورهاي جهان سوم و در حال توسعه رخ دهد. اين اصلاحات آرماني نبوده و با سطح مطلوب فاصله زيادي دارد، ولي وجود و تاثيرگذاري آنها را هم نميتوان به كلي منكر شد.
* آيا عضويت در اين جنبش، تعارضي با ساير فعاليتهاي بينالمللي اعضاي آن ندارد؟
** گاهي چنين محدوديتهايي در مسائل راهبردي و نظامي براي كشورهاي عضو و فعال در جنبش وجود دارد ولي در زمينههاي ديگر، اتفاقا عدم تعهد، الهام بخش و زمينه ساز ديگر پيمانها و سازمانهاي منطقهاي و جهاني در جهت رسيدن به حقوق كشورهاي خواهان استقلال راي بوده است. يك نمونه تاريخي و آشكار از اين دست، سازمان كشورهاي توليدكننده نفت (اوپك) است كه با الهام گرفتن از جنبش عدم تعهد شكل گرفته و در طول حيات خود، كم و بيش و به هر شكل توانسته تا حدي به اتحاد صادركنندگان نفت و ممانعت از زيادهخواهي قدرتهاي بزرگ صنعتي دست يابد.
* نظام بينالمللي، تا چه حد در مواردي غير از آنچه اين جنبش نسبت به آنها غيرمتعهد است، با آن رفتاري عادلانه داشته يا دارد؟
** ساز و كار سازمان ملل متحد و به خصوص شوراي امنيت، عملا رفتار عادلانهاي با كشورهاي فاقد تاثيرگذاري ندارد.
كشورهاي داراي حق وتو و متحدان آنها در عمل در تصميمگيريهاي كلان جهاني تاثيرگذاري گستردهتر و عميقتري از ديگران داشته و در اين مسير، كشورهاي عضو جنبش عدم تعهد ناگزيرند در چارچوب ملل متحد و شوراي امنيت با يكي از كشورهاي داراي حق وتو، ولو به صورت تاكتيكي و مصلحتي، متحد بوده و در مواردي از استقلال راي خود و همگامي با جنبش عدم تعهد صرف نظر كنند.
با اين همه، جنبش غيرمتعهدها در سه مقوله اصلاح ساختاري سازمان ملل، اصلاح ساختاري شوراي امنيت و تاثيرگذاري در شوراي حقوق بشر سازمان ملل، موفق شده كه با يك حركت درازمدت متحد و سازمان يافته، گامهايي نسبتا محكم و جدي در جهت تغيير نسبي شرايط و عادلانهتر كردن سازوكار ملل متحد براي اعضاي ضعيفتر و كوچكتر بردارد. اين روند البته هنوز به پايان نرسيده و راه درازي تا رسيدن به وضع مطلوب و آرماني در پيش دارد.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=45720
ش.د9500785