تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۴  ، 
کد خبر : ۲۷۶۰۹۸
بررسی دلایل تغییرات در کادر رهبری عربستان و تأثیرات آن بر منطقه در میزگرد «ایران»

دگردیسی شاهزادگان سعودی در پیله پرآشوب خاورمیانه

جیران عزیزی - نیکنام ارشدنیا – مقدمه: عربستان به واسطه جایگاه اقتصادی و مذهبی خود همواره برای کشورهای منطقه خاورمیانه اهمیتی ویژه داشته است. اما ریاض به طور خاص در دهه اخیر رنگ و صبغه دیگری نیز به وجهه خارجی خود بخشیده و تلاش کرده در عرصه سیاسی منطقه نیز نام خود را به عنوان یکی از کشورهای بزرگ و مهم خاورمیانه مطرح سازد. از همین رو وقایع و حوادث داخلی این کشور نیز اهمیتی خاص برای خاورمیانه دارد. در یک ماه گذشته خانه تکانی گسترده ملک سلمان، پادشاه جدید عربستان و به دنبال آن تهاجمی شدن سیاست خارجی این کشور که بیانگر طرح‌ها و اهداف و نقشه‌های جدید سعودی‌ها در منطقه است، از جمله مسائل داخلی و سیاست خارجی عربستان بوده که ناظران منطقه با دقت و وسواس حوادث مربوط به آن را دنبال می‌کنند. بویژه حمله اخیر عربستان به یمن که تبدیل به نماد تهاجمی شدن سیاست خارجی این کشور شده است، بر تک تک کشورهای منطقه چه مستقیم و چه غیرمستقیم تأثیر فراوانی داشته است. در میزگردی با حضور دکتر هرمیداس باوند، دکتر مجید تفرشی و دکتر محمد علی مهتدی دلایل تغییرات در کادر رهبری عربستان و تأثیرات آن بر منطقه را مورد بحث قرار داده‌ایم.

* چه عوامل داخلی باعث بروز تغییرات در ساختار قدرت عربستان شد؟

** تفرشی: بی‌تردید هر جامعه‌ای برای حفظ و بقای سیاسی خود مجبور به انجام تغییر و تحولاتی درونی است. جامعه عربستان هم مثل سایر جوامع آماده و مستعد این گونه گذار است. از این رو نخبگان آل‌سعود که اغلب در کشورهای غربی تحصیل کرده و زندگی و اصول شهروندی را آموخته‌اند، با مشاهده امواج شتابان تحولات خاورمیانه زمزمه تغییر را به طرق مختلف آغاز کردند.

آنها اکنون بخوبی می‌دانند در جهان قرن 21 و با جهانی‌شدن ارتباطات و شبکه‌های مجازی، مدیریت سیاسی و فرهنگی  جامعه با اصول و ارزش‌های سنتی و قبیله‌ای دیگر جوابگوی خواسته‌ها و توقعات اقتصادی و سیاسی مردم نیست. از این رو در تغییر و تحول در داخل سیستم و کارآمد کردن آن اجماع گفتمانی پیدا کرده‌اند اما بر سر نحوه و زمان آن هنوز دچار اختلاف فکری هستند.

در این میان تحولات موسوم به بیداری عربی تجربه ارزشمندی را در اختیار رهبران آل‌سعود گذاشت. آنان دریافتند، روند تغییر نباید خشونت‌آمیز و یا توأم با دگرگونی‌های سریع و بنیادین باشد. در چنین بستری نخبگان پشت پرده آل‌سعود راه چاره را در روند تدریجی تغییر و آوردن چهره‌های جدید به قدرت دیده‌اند. از این رو اقدام ملک سلمان را نباید به تصمیم 2 نفر تقلیل داد. یک فکر و استراتژی بزرگ و معنادار پشت این امر قرار گرفته که در تلاش است عربستان را از طوفان ناآرام خاورمیانه مصون بدارد.

نخبگان جدید آل‌سعود بر خلاف همتایان سنتی خود، نه تنها نگران ایجاد چنین تغییراتی نیستند، بلکه با خوشامد گویی به روند صورت گرفته آن را گامی روبه جلو برای آینده و سیاست عربستان در نظر می‌گیرند. البته به نظر می‌رسد در روند دگردیسی صورت گرفته در خیمه آل‌سعود ظهور قدرت منطقه‌ای ایران بی‌ثمر نبوده است. آنها با مشاهده روند فزاینده نفوذ ایران در خاورمیانه و گشوده شدن باب مذاکرات ایران وکشورهای غربی، رؤیای هژمونی شدن خود را در خطر می‌دیدند. آنان اکنون با آوردن چهره‌های جدید امیدوارند، شاید بتوانند از نقش آفرینی بیشتر ایران در منطقه ممانعت به عمل آورند.

در کل باید گفت نسل جوان عربستان با وقوف به پیچیدگی جهان جدید، حفظ و افزایش قدرت منطقه‌ای عربستان را در گرو تغییر تدریجی در ارکان قدرت و ایجاد نظام سیاسی مطلوب و پیشرفته می‌دانند. بنابراین تغییرات ایجاد شده را باید در راستای چنین نگاه و تصوراتی ارزیابی کرد. بی شک در بروز چنین تغییرات گسترده و مؤثری نباید از نقش عوامل خارجی به سادگی عبور کرد.

* آقای مهتدی از نگاه شما ،عوامل خارجی مؤثر در ایجاد تغییرات ساختار قدرت در عربستان چه مواردی بودند؟

** در حال حاضر در عربستان حدود 5هزار شاهزاده از نسب‌های مختلف وجود دارد که هر کدام برای به انحصار در آوردن قدرت و سیاست در عربستان با دیگران نزاع دارند. گفتنی است تمام شاهزادگان از نوادگان بنیانگذار آل‌سعود هستند و تفاوت آنها در مادرشان است. اختلاف مادری به سبب وجود همسران زیاد پادشاهان آل‌سعود اکنون به تهدید اصلی سیاست این کشور بدل شده است.

در این میان خانواده سدیری‌ها به سبب تاریخی و قومی بیش از دیگران در قدرت و سیاست عربستان نقش و نفوذ دارند و به عبارتی این خانواده اکنون یکه تاز عرصه قدرت و سیاست در عربستان است. از این روست که تغییرات جدید قدرت در عربستان را نوعی کودتای سدیری‌ها نامگذاری کرده‌اند. چرا که فرزندان سدیر از زن‌های پادشاه عربستان به تنهایی حوزه سیاست عربستان را در کنترل و نفوذ خود گرفته‌اند.

از عوامل داخلی که بگذریم بی‌شک تحولات بین‌المللی و جایگاه سیاسی عربستان در استراتژی سیاست خارجی امریکا از دیگر عوامل بروز تغییرات قدرت در عربستان است. دولت سعودی از ابتدای شکل‌گیری به سبب  حمایت قدرت‌های بزرگ بخصوص امریکا جهت‌گیری خاص و تعریف شده‌ای را در عرصه سیاست خارجی داشته است.

وجود کانون‌های انرژی در منطقه و موقعیت جغرافیایی این کشور باعث جلب توجه قدرت‌های جهانی به این کشور شد از این رو از همان اوان شکل‌گیری امریکایی‌ها جایگاه ویژه‌ای در دکترین امنیتی خود برای این کشور تعریف و تبیین کردند. گفته می‌شود از زمان ملاقات عبدالعزیز با روزولت بر روی عرشه کشتی در کانال سوئز دو طرف توافق کردند که حافظ منافع یکدیگر در منطقه باشند. از این تاریخ به بعد امریکا حافظ منافع بزرگترین تولید کننده نفت خام در جهان شد و این تبدیل به استراتژی بلندمدت این کشور گردید. امروزه هم با وجود گذشت بیش از 6 دهه از تاریخ روابط سیاسی دو بازیگر همچنان شاهد حجم عظیمی از تبادلات و تعاملات اقتصادی و امنیتی آنان در منطقه هستیم.

در حال حاضر وجود چالش‌ها و تهدیدات مختلف امنیتی از سوی تکفیری‌ها و مقابله با افزایش قدرت منطقه‌ای ایران زمینه را برای همگرایی و تعامل دوطرف فراهم آورده است. البته در این میان باید گفت که امریکا با تغییر استراتژی، محور مناقشات منطقه‌ای را از محور عربی - اسرائیلی به عربی - ایرانی تغییر داد که در نوع خود سهم و نقش بزرگی را در تعمیق و همگرا شدن روابط دو بازیگر ایفا کرد. به هر ترتیب باید گفت که تغییرات سیاسی در عربستان در امتداد و مسیر سیاست خارجی منطقه‌ای امریکا قابل ارزیابی است و اگر امروز شاهد رویکرد تهاجمی عربستان در منطقه هستیم، به سبب سیاست عدم مداخله و حضور نیابتی امریکا در تحولات خاورمیانه است.

* در پس این تغییر استراتژی، اتحاد‌ها و ائتلاف‌ها در منطقه نیز تغییر شکل داده‌اند. آیا غیبت پادشاه عربستان در اجلاس کمپ دیوید نوعی نارضایتی و بدبینی به سیاست خارجی امریکا در منطقه از سوی این کشور و اختلاف آنان برآورد می‌شود؟

** داوود هرمیداس باوند: با آغاز نسیم بیداری عربی پیش‌بینی می‌شد، عربستان و ترکیه بیشترین بهره را از این تحولات ببرند. اما موج سیال این تحولات چنان با سرعت حرکت کرد که بسیاری از معادلات اولیه به هم ریخته و چه بسا حامیان ابتدایی این تحولات با مشاهده تهدیدات روزافزون آن بر ثبات و امنیت ملی شان از در خصومت با این

قیام‌ها برآمدند.  عربستان سعودی یکی از کشورهایی است که در ابتدای این قیام‌ها بخصوص با آغاز نا آرامی‌ها در سوریه با خوشامدگویی به آن در تلاش برای بهره برداری‌های سیاسی و ژئوپلیتیک از آن بر آمد. نگاه سعودی بر این بود که با ساقط شدن بشار اسد کمربند دفاعی ایران در منطقه فرو خواهد پاشید و به دنبال آن از نقش و تأثیرگذاری ایران در تحولات منطقه کاسته خواهد شد. اما موج دوم این قیام نشان داد، خواسته‌ها و علایق مردمی ریشه‌ای عمیق و بنیادی‌تر از اهداف و انتظارات قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای دارد. ادامه دار شدن نا آرامی‌ها در یمن و سقوط متحد آل‌سعود که در کنار ظهور داعش و تبدیل آن به تهدیدی بزرگ بر روی ثبات و امنیت منطقه رخ داد، خود تبدیل به تهدیدی برای ریاض شد. 

در چنین بستری آل‌سعود انگشت اتهام را به سمت کاخ سفید و کنگره نشانه گرفت. از دید سران سعودی امریکایی‌ها با در پیش گرفتن سیاست یک بام و دوهوا سبب تهدیدزا شدن قیام‌های خاورمیانه شدند. به عبارتی کاخ سفید از سیاست مشخص و منسجمی در جهت حمایت از حامیان منطقه‌ای خود در تحولات پر امواج خاورمیانه تبعیت نکرد و با در نظر گرفتن محذوریت‌ها و خواسته‌های ژئوپلیتیک خود در منطقه سیاستگذاری کردند که حاصل آن افزایش بی‌ثباتی برای دولت عربستان است.

امریکایی‌ها با وقوف به نگرانی‌های عربستان در تلاش بودند با دعوت از سلمان پادشاه سعودی به نوعی از ایشان دلجویی کنند. با این حال سلمان بنا به دلایل فوق الذکر از رفتن به اجلاس کمپ دیوید خودداری کرد و با این اقدام نارضایتی خود را از سیاست‌های غیر منطقی امریکا در منطقه نشان داد.

* آیا تهاجمی شدن سیاست خارجی عربستان در منطقه نیز ناشی از نارضایتی از سیاست‌های امریکا در منطقه است؟

** هرمیداس باوند: سیاست خارجی عرصه کسب و تأمین امنیت و منافع ملی کشورهاست و هر قدرت و مجموعه سیاسی برای حصول این اهداف مجبور به اتخاذ ابزارها و راهبردهایی است. عربستان سعودی هم مثل سایر بازیگران بزرگ منطقه و بین‌المللی در تلاش برای کسب حداکثری نفوذ و قدرت در حوزه علایق جعرافیایی خود است. آل‌سعود در طول دهه‌های اخیر در تلاش بود از حرکت‌های تکفیری - سنی به عنوان ابزاری در جهت حفظ منافع خود بهره ببرد.

با این حال با آغاز طوفان عربی چالش و تهدید بزرگی متوجه ساختار سیاسی متصلب و نفوذناپذیر این کشور شد. قیام‌های عربی که با مطالبات مدنی و دموکراتیک جوانان آغاز شده بود، در مدت کوتاهی در کل منطقه خاورمیانه فراگیر شد.

در چنین شرایطی رهبران سعودی به فکر مدیریت و هدایت این قیام‌ها برآمدند و در ابتدای امر هم فکر می‌کردند، قادر به تأثیر گذاری و مصون ماندن از این ناآرامی‌ها هستند. اما با شعله ور شدن اعتراضات در حیاط خلوت خود، یعنی یمن متوجه اشتباه راهبردی خود گشتند. آنها اکنون در شرایط معما گونه‌ای قرار گرفته‌اند از یکسو نظاره‌گر قدرت‌گیری حوثی‌های شیعه در یمن و از سوی دیگر شاهد ناکامی تکفیری‌ها در حذف اسد هستند و همه چیز را علیه خود می‌بینند.

چنین امری باعث اتخاذ سیاست‌های هیجانی و استیصال گونه در درون دستگاه سعودی شده است. بنابراین اگر امروز شاهد رویکرد تهاجمی این کشور هستیم به‌دلیل ناتوانی آنها در مدیریت این تحولات و بروز تهدیدات علیه امنیت و سیاست ریاض است.

انصارالله در یمن همچنان با وجود حملات هوایی ائتلاف دست برتر را در قیاس با سایر گروه‌های سیاسی یمن دارد و در سوی دیگر میدان نیز داعش قدرتمندتر از قبل اعلام کرده که مقصد بعدی عملیات در خاک عربستان خواهد بود و مکه و مدینه را به قلمرو خلافت اسلامی خود خواهد افزود. متأسفانه دولتمردان سعودی به جای اتخاذ عقل جمعی برای حفظ منافع خود از روی درماندگی به عملیات‌ نظامی روی آورده‌اند که نتیجه آن در بلندمدت خلاف خواسته‌های این کشور خواهد شد.

روی هم رفته باید گفت سران سعودی در جبران شکست‌ها و تنزل نقش منطقه‌ای خود به اقدامات ضربتی و تهاجمی روی آورده‌اند؛ امری که بی‌شک نتیجه‌ای جز کاهش اعتبار سیاسی این کشور و بروز تهدیدات در درون و ورای مرزهای خود نداشته است. بنابراین ضروری است، با دور اندیشی و در نظر گرفتن مصلحت منطقه و نظام سیاسی خود به منطق مذاکره و چانه زنی برای حل و فصل بحران‌های منطقه‌ای روی آورند.

**‌ مهتدی: به طور سنتی سران سعودی نقش رهبر و مرشد برای خود در جهان عرب قائل هستند و تصور می‌کنند که هدایت و مدیریت سیاسی کشورهای جهان عرب بر دوش آنها گذاشته شده است. آنها اکنون با چنین نگاهی به جنگ با نیروهای انصارالله  و دیگر حرکت‌های متضاد با منافع منطقه‌ای خود رفته‌اند. از این رو تهاجمی شدن سیاست خارجی عربستان و به دنبال آن آغاز نبرد هوایی در یمن را باید امری طبیعی و معمول دانست. چرا که طبق نگرش آل‌سعود این کشور مسئولیت حمایت و پشتیبانی از حرکت‌های سنی در منطقه را دارد.

متعاقب سقوط عبدربه منصور هادی که همزمان با مرگ ملک عبدالله بود، سران جدید عربستان بعد از تثبیت سیاسی در کشور خود به سراغ بحران یمن رفتند. این کشور در ابتدا با سیاست‌های تحریمی و در نهایت به گزینه نظامی به مبارزه با انقلابیون یمنی رفت. در حال حاضر هم با استمرار این روند در تلاش برای ساقط کردن جنبش شیعی انصارالله از ساختار قدرت عربستان و بازگشت عبدربه منصور هادی به ساختار قدرت یمن است. گفتمان تبلیغاتی سیاست خارجی عربستان در حمله به یمن این است که یک میلیشیای نظامی داخلی با اقدام نظامی و چریکی، دولت قانونی یمن را در صنعا ساقط کرده و در این میان دولت مشروع مردمی، از آنان  درخواست حمایت و مساعدت کرده است و آنها نیز بنا بر خواست و ملاحظات منطقه‌ای خود به دخالت در این ناآرامی‌ها پرداخته‌اند.  از این رو عربستان تا زمانی که به اهداف خود نرسد ادامه عملیات و تجاوزات نظامی را مشروع می‌داند چرا که خود را صاحب حق رهبری در منطقه و حفاظت از نیروهای سنی می‌داند.

* با توجه به تحولات جهان عرب و آغاز اعتراض‌های مردمی علیه دیکتاتورها روند تغییرات عربستان را مثبت ارزیابی می‌کنید؟

** هرمیداس باوند: جامعه و سیستم عربستان ساختار توده‌ای - سلفی دارد. در چنین ساختاری امکان تغییر و گذار به ارزش‌های دموکراتیک بسیار سخت و دیر اتفاق می‌افتد. در درون قدرت افرادی قرار دارند که با تبعیت از اندیشه‌های افراطی سلفی، دموکراسی و آزادی‌های مدنی را کالای غربی و نشانه خودباختگی می‌دانند. در سوی دیگر هم با مردمی مواجه هستیم که بشدت شکل قبیله‌ای و سنتی داشته و فاقد هر‌گونه تشکیلات مدنی و اجتماعی برای رسیدگی به خواسته‌های اقتصادی و سیاسی خود هستند.

در عربستان به غیر از شهرهای مکه و ریاض بقیه شهرها فاقد امکانات بالای آموزشی و علمی هستند. در چنین شرایطی سخن  گفتن از دموکراسی و ارزش‌های برابر، محلی از اعراب ندارد. با این حال با وجود تمامی این واقعیت‌ها و نشانه‌های کم رمق در عرصه رسیدن به دموکراسی و جامعه مدنی باید گفت اقتضائات و دینامیزم‌های یک جامعه ایجاب می‌کند آن جامعه و سیستم به پویایی و حرکت خود ادامه دهد. در طول تاریخ هیچ جامعه و نظام سیاسی لایتغیر باقی نمانده است و متناسب با محیط بیرونی و داخلی تحولاتی را پشت سر گذاشته است. بنابراین این روند تاریخی در هر جامعه‌ای گریزناپذیر است.

امروز در عربستان نشانه‌های زیادی هر چند ضعیف از تغییر و گام رو به جلو دیده می‌شود. نسل جدید نخبگان در عربستان که عموماً تحصیل کردگان جامعه غرب و امریکا هستند، پیشگامان تغییر در سیستم مدیریتی این کشور به حساب می‌آیند، آنها با مشاهده جهان غرب و وجود حاکمیت قانون و برابری انسان‌ها در تلاش برای اعاده این سیستم در درون سرزمین خود هستند. این افراد که اکثراً فرزندان شاهزاده‌های آل‌سعود هستند، از قدرت نفوذ و چانه زنی بسیار بالایی در القای ارزش‌های جدید و نهادینه کردن آن برخوردار هستند.

در طرف دیگر هم باید گفت که در داخل عربستان هم با گسترش نهادهای آموزشی و آکادمیک نسل بزرگی از جوانان وارد تحصیل و آموزش شده‌اند و این افراد غافل از تحولات جهانی نیستند و به وضوح عقب ماندگی فکری و سیاسی جامعه خود را در برابر رشد و توسعه دیگر ملت‌ها و جوامع نظاره می‌کنند. با مجموع این احوال در آینده با قدرت‌گیری این نسل و رشد آگاهی عمومی در جامعه عربستان شاهد بروز تغییرات معنادار در عرصه قدرت و فرهنگ خواهیم بود.

**‌ مهتدی: تغییر و تحولات دموکراتیک معمولاً در جوامعی اتفاق می‌افتد که یک روند موفق و روبه رشد در عرصه دولت - ملت‌سازی را پشت سر گذاشته باشند. به عبارتی خروج جامعه از مراحل سنتی و ورود به دنیای مدرنیته پیش شرط تشکیل دولتی مبتنی بر ارزش‌های مدنی و لیبرال است. در عربستان پایه‌های دولت ملی هنوز هم در ضعیف ترین شکل ممکن قرار دارد. این جامعه گرفتار در انواع تناقضات فکری، مذهبی و سیاسی و اجتماعی است. تفکر افراطی وهابی که مبتنی بر غیریت و دگرسازی است، مانع از برقراری اجماع و تفکر جمعی در این کشور شده است. از طرف دیگر شاهد وجود شکاف اجتماعی عظیمی میان مردم این کشور هستیم. طوری که در مکه و مدینه عموم مردم از رفاه و آرامش اقتصادی برخوردار هستند اما در مناطق شیعه نشین و حاشیه‌ای کشور در فقر و تنگدستی به سر می‌برند.

از لحاظ سیاسی هم شاهد وجود نظامی قرون وسطایی هستیم که به جای نگاه شهروندی به مردم، بیشتر به شکل رعایا با آنها برخورد می‌کند. شایع است که در عربستان نظام بیعت برقرار است که طبق آن مردم اعلان حمایت و سر سپردگی از حاکمان می‌کنند. البته به نظر می‌رسد در شکل‌گیری چنین امری انحصار قدرت اقتصادی و وجود دولت رانتی در این کشور بی‌تأثیر نبوده است.

به عبارتی مردم زمانی حق مشارکت و پاسخ طلبی از حاکمان را دارند که در قدرت و تولید اقتصادی جامعه و دولت سهیم و تأثیر گذار باشند. این درحالی است که به سبب درآمدهای بادآورده نفتی، دولت گرداننده جامعه است. حاکمان عربستان با در دست داشتن درآمدهای عظیم نفتی به توزیع ثروت در جامعه می‌پردازند و مردم به جیره خوار و حقوق بگیر دولت تبدیل می‌شوند.

بنابراین باید گفت تازمانی که پایه‌های دولت مدنی در عربستان نظیر شکل‌گیری طبقه متوسط، افزایش آگاهی عمومی و شکل‌گیری طبقه مولد اقتصادی در عربستان شکل نگیرد امکان حصول به دموکراسی غیرممکن است.

**‌ تفرشی: دموکراسی را به عنوان یک نظام سیاسی پیشرفته باید فرایندی و درازمدت نگاه کرد. هیچ جامعه‌ای در طول تاریخ یک شبه به دموکراسی و ارزش‌های آزادیخواهانه نرسیده است. تاریخ کشورهای غربی و اخیراً کشورهای تازه دموکراتیک شده، همگی گواه بر این هستند که روند توسعه و پبشرفت جامعه سلسله مراتبی و تدریجی است به این ترتیب که ابتدا باید زمینه‌های گذار به جامعه دموکراتیک همچون اقتصاد غیر رانتی، نخبگان تحصیلکرده و فرهنگ تساهل‌گرا در یک جامعه شکل بگیرد. سپس از دل این روند است که آرمان‌ها و اصول دموکراسی رشد و نمو

می‌کنند. در عربستان هم به نظر می‌رسد، شاهد رویش تدریجی نهال دموکراسی به شکل گسترش نهادهای آموزشی و افزایش طبقه متوسط هستیم. در حال حاضر در این کشور نسل جدیدی از نخبگان و تحصیلکردگان غربی وجود دارد که به شکل هماهنگ و هوشمندانه در تلاش برای انتقال ساختار پاتریمونیال حاکم در این کشور به سمت دموکراسی هستند.

از نمونه‌های بارز این امر فیصل بن سلمان است که تحصیلات آکادمیک خود را در انگلیس گذرانده است.وی که فارغ التحصیل دوره دکترای علوم سیاسی است صاحب نظر در خصوص مسائل خاورمیانه بخصوص ایران است و موضوع دکترایش هم در خصوص روابط ایران و عربستان بوده است. او در حال حاضر حاکم مدینه است و از استراتژیست‌های ارشد نظام آل‌سعود  محسوب می‌شود. بی‌شک وجود چنین افرادی در ساختار قدرت زمینه را برای مدنی شدن تدریجی فراهم خواهد آورد.

* دورنمای منازعه در یمن را با توجه به قدرت عمل بالای انصارالله در عرصه میدانی و افکار عمومی یمن از یکسو و استراتژی عربستان مبنی بر حذف این گروه از آینده یمن چگونه ارزیابی می کنید؟

** تفرشی: منازعه یمن باتوجه به ناهمخوانی منافع  دو طرف منازعه‌ای کش‌دار و طویل خواهد بود. از یک طرف ائتلاف عربی به سرکردگی عربستان عملیاتی را آغاز کرده است که طبق ان انصارالله باید از صحنه سیاسی یمن حذف گردد، امری که با توجه به قدرت تشکیلاتی و سازماندهی این گروه قریب‌الوقوع به نظر نمی رسد. از این رو عربستانی‌ها با شکل و شمایل مختلف همچنان بمباران مواضع حوثی‌ها را در دستور کار نظامی خود قرار داده‌اند امری که تا به حال نتیجه‌ای جز افزایش ویرانی و بروز فاجعه انسانی نداشته است. بدین ترتیب منازعه در یمن در دور باطلی قرار گرفته که هرکدام با نفی دیگری در تلاش برای حفظ موقعیت خود است و این امر روند منازعه را طولانی‌تر خواهد کرد و جنگ به شکل فرسایشی حداقل تا پایان دوره اوباما ادامه خواهد داشت.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات