تاریخ انتشار : ۰۴ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۴  ، 
شناسه خبر : ۲۹۳۸۰۱
رييس دفتر سابق حفظ منافع ايران در مصر:
اشاره: در پي وقوع حرکت انقلابي در تونس همه چشم‌ها به سمت مصر دوخته شد و پس از سقوط بن علي طولي نکشيد که شعله‌هاي قيام به مصر رسيد، اگرچه در فرم ظاهري، مصر حرکت خود را از پنجم بهمن ماه 89 -11 روز پس از فرار بن علي- آغاز کرد، اما واقعيت اين است که مصر هيچگاه خاموش نبود و حتي با وجودي که اکنون نيروهاي انقلابي و مسئولان حکومت پس از بيداري اسلامي‌آن در زندان هستند، اما همچنان در التهاب به سر مي‌برد. مصر همچنان با فساد، ديکتاتوري و وابستگي در کنار فقر دست به گريبان است. مصر همچنان در گير و دار حکومت اسلامي‌با جريان‌هاي مذهبي به خصوص اخوان کنار نيامده است. مصر براي کشورهاي عربي و حتي غربي حايز اهميت است. هرتغييري در مصر بر منطقه و کشورهاي عربي اثرگذار است. نگاهي کوتاه به گاهشمار تحولات مصر، بي ثباتي سياسي را در اين کشور مشخص مي‌کند. در ابتدا گروه‌هاي مختلف سياسي در يک همگرايي طبيعي عليه مبارک بسيج شده و وي را از قدرت خلع کردند، دقيقاً پس از سرنگوني وي، کشمکش ميان گروه‌هاي مختلف براي به دست گرفتن قدرت سياسي شروع شد. وقتي که در نتيجه يک انتخابات قانوني در سال 2012 نماينده اخوان‌المسلمين برنده شد، ديگر گروه‌ها کمر همت به برکناري رئيس جمهور قانوني بستند و با ناديده گرفتن رويه‌هاي دموکراتيک در کودتايي وي را سرنگون کردند. اوضاع مصر آنقدر پيچيده و در هم تنيده شده که بحث درباره آن را يک مقاله، تحليل يا گفت وگو محدود نمي‌کند. با اين حال سعي شده در گفت‌وگو با مجتبي اماني، رييس دفتر سابق حفظ منافع ايران در مصر به بررسي تحولات مصر و به خصوص اخوان‌المسلمين بپردازيم:
(روزنامه مردم‌سالاري - 1395/04/20 - شماره 4080 - صفحه 8)

* مصر داراي چه پيش زمينه و خلاءهايي براي پذيرش بهار عربي بود؟ گرچه به سرانجام کامل نرسيد.

** انقلاب در کشورهاي عربي که داراي سه مشخصه ديکتاتوري، فساد و وابستگي بود، محتمل به نظر مي‌رسيد. کسي شک نداشت و خيلي‌ها منتظر بودند که تحولات يا بهار عربي در کشورهاي داراي اين سه مولفه روي دهد. حضرت امام ( ره ) نيز بعد از قرارداد کمپ ديويد به اين موضوع اشاره مي‌کنند که سرانجام مردم مصر خشم خود را نسبت به اقدام سازشي با صهيونيست آشکار مي‌کنند. انقلاب‌هاي عربي از تونس به وسيله يک جرقه شروع شد. همچنان که زمينه بروز انقلاب در ايران و اوج آن به انتشار مقاله اي عليه حضرت امام در روزنامه اطلاعات بر مي‌گردد. جرقه شروع بهار عربي در تونس نيز با اقدام بوعزيزي زده شد.

بن علي فرار کرد و انقلاب تونس به يکي از اهدافش که همان ساقط کردن راس نظام بود، دست يافت. پيش از شروع جنبش‌هاي عربي در مصر، با تعدادي از شخصيت‌هاي مصري ديداري داشتم. آنها بيان کردند که مي‌خواهند همانند مردم مصر عمل کنند. درواقع زمينه‌هاي اجتماعي چنين تحولي در مصر فراهم بود. مصر خود را برتر از آن مي‌ديد که در قضيه انقلاب‌ها پرچمدار نباشد. پس از تحولات روي داده، طي ملاقاتي با آقاي هيکل _ او در زمان مبارک يکي از مخالفان تلقي مي‌شد، و ارتباط مستقيم چندان با او ممکن نبود_ تعبيري به کار برد مبني بر اينکه تونس آزمايشگاه کوچکي براي تجربه يک انقلاب بود. آنها مشاهده کردن چون تجربه تونس موفق بوده، همان را در مصر انجام دهند.

آنها بر اين عقيده بودند که انقلاب مصر تاثير منطقه‌اي وسيعي خواهد داشت، نه تونس. اين مساله کمي‌به خودبزرگ بيني مصري‌ها مربوط مي‌شود و اينکه نمي‌خواستند خود را پيرو تونس بدانند. البته عوامل ديگري مانند فقر و احساس عقب ماندگي در مردم مصر بسيار بارز بود. آنها خود را سردمدار و داراي سابقه تمدني چند هزار ساله و يک سر و گردن بزرگتر از اعراب مي‌دانستند. آنها خود را ام البلاد مي‌ناميدند. تمامي‌اين موارد بر اين تعبير مي‌شد که اينک تجربه يک انقلاب در آزمايشگاه کوچکي به نام تونس نتيجه بخش بوده، از اين رو در مصر نيز شروع شد.

ديکتاتوري، فساد و وابستگي سه عامل اصلي جنبش‌هاي عربي در کنار مسايلي مانند فقر و عقب ماندگي به حساب مي‌آيد. اما به نظر مي‌رسد تحولات مصر همانند يک ساعت شني بود. درواقع ما دوباره به سه عامل اصلي ديکتاتوري، فساد و وابستگي در مصر رسيديم. به نظر مي‌رسد، تحليل‌هاي درستي از انقلاب تونس در مصر صورت نگرفت که شاهد بازگشت به نقطه اول هستيم.

يکي از شعارهاي اصلي مردم مصر، ساقط کردن نظام بود. اما در بهمن ماه 1389 شمسي آنها فقط توانستند راس نظام را ساقط کنند. مردم مصر نمي‌دانستند چه مي‌خواهند، ولي مي‌دانستند که چه چيزي را نمي‌خواهند. آنها رهبري هم نداشتند. افراد فعال در صحنه و انقلاب از گروه‌هايي بودند که تاريخ تشکيل آنها به چند ماه يا چند سال مي‌رسيد. تشکيلاتي داراي تاريخ مانند اخوان‌المسلمين وارد انقلاب نشده نبود. خواسته‌هاي گروه‌هاي با سابقه جزيي بود، اما در نهايت همه آنها روي يک شعار که همان ساقط کردن نظام بود، متحد شدند. به دليل نوپا بودن گروه‌هاي انقلابي، محافظه‌کاري و کنار گذاشتن منش انقلابي برخي گروه‌ها مانند اخوان‌المسلمين، جنبش مصر صرفا توانست راي نظام را تغيير دهد.

اين مساله با توجه به ملاحظات و تجارب تاريخي ملت مصر نسبت به حاکمان و پادشاهان است. هنوز مبارک تحت الحمايت است. هيچ پرونده قضايي متناسب با جرم و فضاي انقلاب براي او صادر نشده است. همانطور که گفتيد، به دلايل مطرح شده ساعت شني را شاهديم. نظامي‌که تحت عنوان دولت عميق در مصر از آن ياد مي‌شود، و در همه ارکان نيز رسوخ کرده، توانست بار ديگر با يک راس جديد بازسازي شود. جنبش مردمي‌مصر نتوانست نه نهادي را از نهاد قدرت تغيير دهد و نتوانست نهاد جديدي را ايجاد کند. نهادي که بتواند به حفاظت از انقلاب بپردازد و آن را هدايت کند.

در عين حال فقدان رهبري، سردرگمي، دستپاچگي و در ترديد به سر بردن انقلابي‌ها موجب شد نظام سابق به راحتي خود را بازسازي کند. چه آنها که طرفدار آقاي مرسي بوده و هستند، به خصوص اخوان و چه کساني که مخالف اخوان و مخالف نظام مبارک، تجربه تلخي داشته و نتوانستند نظام را ساقط کنند. همه گروه‌ها اعم از گروه‌هاي قومي‌عربي، لائيک، سکولار و مسيحيان ناراضي هستند. اتفاقي که اکنون منجر به حذف جريان انقلابي، ضد فساد، ضد ديکتاتوري و ضد وابستگي شده است.

* آيا شما معتقديد محافظه‌کاري جريان اخوان منجر به حذف جريان انقلابي و صرفا ساقط شدن راس نظام شود؟

** اخوان‌المسلمين به دليل شکست‌هاي متحمل شده در زمان مبارک، پيمان فرمانبرداري از نظام مبارک را امضا کردند تا فشارها عليه آن‌ها کاهش يابد. به همين دليل در مرحله انقلاب هيچگونه فعاليت انقلابي آشکاري نداشته تا به تدريج فضا براي ورود آنها به عرصه سياست مهيا شد.سرانجام توانستند تعدادي از کرسي‌هاي مجلس را تصاحب و همچنين يکي از رهبرانشان به رياست جمهوري برسد. آنها با همين ترديدها و محافظه‌کاري‌هاي خواهان رهبري انقلاب بودند. اين در حالي است که فضاي انقلاب محافظه‌کاري را اقتضا نمي‌کند. شما با تعداد زيادي از بازماندگان رژيم سابق، نقش‌ها و توطئه‌هاي کشورهايي که سال‌ها مصر تحت سلطه آنها بود، مواجه هستيد. افرادي که سعي بر به انحراف کشاندن انقلاب دارند. در مقابل انقلابي‌هاي هيچ کنش انقلابي از خود بروز نمي‌دادند. اين موضوع را با انقلاب ايران مقايسه کنيد.

مردم ايران به دليل رهبري حکيمانه، بيش از آنکه بدانند چه نمي‌خواهند، مي‌دانستند چه مي‌خواهند. شعار محوري ايران، استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي‌بود. يعني مردم مي‌دانستند دقيقا چه مولفه‌هايي را مي‌خواهند. نوع حکومت در شعار مردم ايران مشخص بود. به ياد دارم اوايل انقلاب شعار استقلال، آزادي، حکومت اسلامي‌بود. بعدها حضرت امام فرمودند شکل حکومت جمهوري اسلامي ‌است.زيرا حکومت اسلامي‌مي‌توانست حتي شاه را در برگيرد. يعني حاکمت اسلامي‌باشد حال شاه يا رييس‌جمهور آن را اداره کند. پس از انقلاب نهادهايي مانند سپاه پاسداران، کميته انقلاب، بنيادهايي مانند 15 خرداد، شهيد و .. براي خدمت رساني به مردم تاسيس شد. دادگاه‌هاي انقلاب تشکيل شد. سازمان امنيت شاه کاملا منحل شد. مسوولان وابسته به نظام شاهنشاهي محاکمه و بعضا اعدام شدند. اموال سرمايه داران رژيم سابق مصادره و اجازه داده نشد پول‌هاي آنها در خدمت ضد انقلاب قرار گيرد. مجموعه اقدامات انقلابي که در مصر روي نداد.

مردم مصر و حتي اخوان ادعاي انقلاب داشتند اما در مسير انقلابي عمل نکردند. يک نفر از عناصر وابسته به نظام مبارک، و حتي شخص او حکم قضايي شديدي نگرفت. تمام سرمايه داران نظام مبارک حفظ شدند. نزديک به 20 شبکه تلويزيوني از سوي سرمايه داران وابسته به نظام مبارک تاسيس شده بود تا در کار انقلاب اخلال ايجاد و مردم را دلسرد کنند. دادگاه‌هاي مصر به دليل حفظ همان ساختار هيچ حکمي ‌عليه افراد نظام مبارک صادر نکرد. هيچ موسسه اي به منظور خدمت رساني به مردم ايجاد نشد. آقاي السيسي در زمان مبارک رييس دستگاه اطلاعاتي ارتش و به نمايندگي از نظام مبارک با انقلابي‌ها صحبت مي‌کرد. آقاي مرسي او را به عنوان وزير دفاع برگزيد. انقلاب مصر خود را محصور قوانين زمان مبارک کرده بود.

در حالي که اين موارد در انقلاب ايران شکسته شده بود. انقلابي‌گري و انقلابي بودن حرف اول را بر همه قوانين مي‌زد. فرض کنيد در انقلاب ايران، مردم، ارتشبد نعمت‌الله نصيري رييس ساواک را مجدد بر سرکار خود بگذارند و بگويند که قوانين اجازه نمي‌دهد کسي پايين‌تر از ارتشبد رييس سازمان ساواک شود. يا همينطور در مورد وزرا. در ذهن انقلابيون مصر اينکه يک جوان 24 ساله وزير شود، جايگاهي ندارد. اما در انقلاب ايران اينگونه نبود. انقلاب نيازهاي جديد دارد. با همان ابزارهاي گذشته نمي‌توان انقلاب کرد. موضوع مهمي‌که اخواني‌ها به آن توجه نداشته و من در ديدارهاي خود با آنها مطرح مي‌کردم، داستان اعتماد آقاي دکتر مصدق به آمريکايي‌ها بود. مصدق براي مصري‌ها شناخته شده و حتي خياباني به نامش وجود دارد. عبدالناصر مصدق را به عنوان يک رهبر ملي که از او الگو گرفته بود معرفي مي‌کرد. در نزد انقلابيون مصر، مصدق يک شخصيت محبوب و ملي بود.

به آنها گفتم زماني که نهضت ملي شدن صنعت نفت به وجود آمد، تصور مصدق بر اين بود که بر اساس شعارهاي دموکراسي،حقوق بشر و مقابله با ديکتاتورها مي‌توان به آمريکايي‌ها اعتماد و نظام شاهنشاهي را سرنگون کرد. زيرا سرنگوني نظام شاهنشاهي منطبق با شعارهاي آمريکايي بود. اما در عمل، آمريکا، انگلستان و شاه دست به يکي کرده و مصدق را سرنگون کردند. اين داستان را براي هر انقلابي مصر تعريف مي‌کردم. تصور مصري‌ها بر اين بود که راه رسيدن به قدرت، يافتن راه حل مشکلات و اينکه با دردسر کم بر مصر حکومت کنند، اين است که از طريق آمريکايي‌ها که واقعا نفوذ بسيار زيادي در مصر داشتند، کار و موافقت آنها را جلب کنند. تلاش‌هاي زيادي نيز انجام دادند. اخواني‌ها و حتي آقاي مرسي در اوايل کار، براي اينکه اعتماد آمريکايي‌ها را جلب کرده و نشان دهند کم خطر هستند، دو اقدام مهم در صحنه سياست خارجي انجام دادند.

نخست آنکه صهيونيست ستيزي را کنار گذاشتند و آقاي مرسي اعلام کرد به همه قراردادهاي خود _ منظور قرارداد کمپ ديويد_ پايبند هستند و ديگر آنکه از نزديک شدن آشکارا به ايران خودداري کردند تا حساسيت آمريکا را برانگيخته نشود. اين همان استراتژي مبارک بود، اما اخواني‌ها ادعا مي‌کردند که تاکتيک آنهاست. در نهايت جواب نداد و همان اتفاقي که بر سر مصدق افتاد، بر سر مرسي آمد. آمريکا با تمامي‌عناصر نظام مبارک دست به يکي کرده و مرسي را سرنگون کرد. ممکن است شما با نقل قول‌هاي آمريکايي‌ها مبني بر ابراز نگراني از سرنگوني مرسي و اينکه خواستار بازگشت او به قدرت شده باشند، مواجه شده باشيد. اما در عمل سازمان سيا و پتناگون از آقاي السيسي دفاع مي‌کردند.

* آمريکا کمک‌هاي خود را قطع کرد.

** آمريکا به دليل شرايط انقلابي و مسايل اقتصادي خود، کمک‌هاي خود را قطع کرده بود. اما آقاي مرسي تلاش براي بازگردان کمک‌هاي آمريکايي مي‌کرد. او خواستار برگردان تصميم آمريکا بود. از اين رو سعي مي‌کردند با در نظر گرفتن مواضعي مانند کنار گذاشتن صهيونيست ستيزي، کنار گذاشتن انقلابي گري و دوري از ايران، کمک‌هاي آمريکا را افزايش دهند. کمک‌هايي که حتي در زمان مبارک به عنوان ابزار کنترل يک نظام مورد استفاده آمريکا بود. نيمي ‌از کمک‌ها هم به ارتش تعلق مي‌گرفت. زيرا ارتش خود را در ارتباط مستقيم با آمريکا مي‌ديد. اينکه چقدر آمريکايي‌ها کمک کرده يا عربستان چه ميزان کمک کرد، به صورت آشکار در اخبار مشاهده مي‌شود. اما در پنهان، آمريکا به دنبال تقويت يک جناح و گروه عليه گروه ديگر بود. اخوان تلاش مي‌کرد خود را مجموعه اي سر به راه در برابر آمريکا نشان دهد. اما آمريکايي‌ها اعتماد نکردند.

* آيا عملکرد نه چندان مطلوب اخوان در دوران حکومت داري مصر را به جايي هدايت کرد که تمام جامعه عليه اخوان باشند و همه حرکت‌ها عليه اخوان شکل بگيرد؟

** دلايل مطرح شده دليل بر ناتواني و اشتباه‌هاي اخوان در هدايت، کنترل واداره وضعيت مصر است. اما اتهام‌هايي متوجه اخوان مي‌شود که واقعا وجود نداشت. اخواني‌ها يک شبکه تلويزيوني در برابر ده‌ها شبکه تلويزيوني مخالفان نداشتند. يک شبکه ضعيف داشتند که بلافاصله آقاي السيسي به همراه چند شبکه متعلق به سلفي‌ها تعطيل کرد. معتقدم اخوان اساسا کاري انجام نداد. اصطلاحي در فضاي رسانه اي وابسته به نظام مبارک ترويج يافته بود مبني بر اينکه مي‌خواهند حکومت را اخونه کنند. يعني اخوان را حاکم کنند. در صورتي که تقريبا دو سوم کابينه آقاي مرسي پيش از سقوط به توصيه ارتش و سازمان امنيتي استعفا دادند. اينکه اخوان صرفا به اخواني‌ها توجه مي‌کرد، يک دروغ محض است.

من اشتباه مجموعه اخوان را در کارهاي انجام نداده مي‌دانم. فرض کنيد در کاخ رياست جمهوري به جز حداکثر ده نفر، همه از عناصر نظام پيشين هستند. وقتي به ملاقات آقاي مرسي مي‌رفتيم، شخصي که کنارش ايستاده بود، همان بود که در کنار مبارک مي‌ايستاد. سازمان اطلاعاتي مصر تغيير نکرد. ايراد اخوان اين بود که وزراي اخواني نداشت. در حالي که هر گروهي که به قدرت مي‌رسد، از مجموعه خود وزير انتخاب مي‌کند. کدام وزير اخواني وجود داشت؟ صرفا يک سري معاونان ومشاوران اطراف مرسي بودند که آنها هم اکنون در زندان هستند. اخوان تلاشي براي بازسازي و انجام يک عمل انقلابي نکرد. انقلاب را کنار گذاشتند و مي‌خواستند با همان قواعد نظام پيشين، انقلاب را رهبري کنند که نتوانستند. بگوييد مرسي چه چيزي را انجام داد؟

* تغييراتي که در نهاد قضايي مصر صورت گرفت عليه مرسي شد..

** نهاد قضايي مصر، نهاد قضايي مبارک است. اگر خواهان انقلاب هستيد بايد تغييراتي در نظام قضايي صورت دهيد. از همين نظام قضايي ده‌ها حکم اعدام براي مرسي و طرفدارانش صادر شده ولي يک حکم اعدام براي مبارک نداشته است. ماده و قانوني براي رسيدگي به جنايات مبارک وجود ندارد. زيرا در دوران مبارک، برخورد با انقلابي‌ها تکليف شده است. يکي از اتهام‌هاي آقاي مرسي فرار از زندان است. يعني اينکه فرض کنيد، پس از انقلاب اسلامي‌ايران، به کسي اتهام فرار از زندان شاه را بزنند. آيا مضحکانه نيست؟

يکي از تضادهاي آقاي مرسي با قوه قضاييه در اين بود که هيچکدام از احکام و اتهام‌ها عليه انقلابي‌ها را لغو نکرد. هنوز مصر افرادي به جرم اقدام عليه مبارک در زندان هستند. روز چهارم انقلاب درهاي زندان‌هاي مصر باز شد. ديوارها فرو ريخته و هم بيرون آمدند. اسم اين فرار نيست. اما اکنون يک جرم به جرم کساني که در زندان بودند اضافه شد و آن فرار از زندان. شما اقدام نيم بند مرسي عليه قوه قضاييه به منظور تغيير عناصر فاسد را چه تعبير مي‌کنيد؟ از نظر بنده يکي از مشکلات مهم انقلاب مصر، نبودن دادگاه انقلاب بود. اين در حالي بود که در يکي از تظاهرات گسترده مردم، محاکمه مبارک بود. ولي هيچ اتفاقي نيفتاد.

* آيا عدم نهادسازي در جريان انقلاب و ديگري وجود نداشتن رگه‌هاي انقلابي گري در جريان اخوان‌المسلمين به دليل اين نبود که آنها به دنبال ارايه الگويي ديگر از يک انقلاب اسلامي‌بودند؟

** اخوان‌المسلمين شيوه انقلابي حسن البنا يعني حدود 65 سال پيش گرفت و بيان کرد به انقلاب فکر نمي‌کند. اما آنها در يک عمل انجام شده قرار گرفته بودند. انقلابي در مصر روي داده و آنها حاکم بر انقلاب شدند. رييس جمهوري نيز داراي قدرت‌هاي فوق العاده اي بود. به نظرم ديدگاه اخوان که به انقلاب فکر مي‌کند يک تاکتيک بود. زيرا اگر مي‌گفتند به انقلاب فکر مي‌کنند، همانند دوران ملک فواد، ملک فاروغ، ناصر و مبارک با آن‌ها برخورد مي‌شد. طي چندين دوره تشکيلات اخوان منحل، افراد آنها زنداني و اموالشان مصادره شد. يک بار در سال 1948 توسط کميته آمريکا، انگليسي، فرانسوي، يک بار در زمان ناصر، و چند بار نه به صورت کامل در زمان مبارک و يک بار به طور کامل در زمان السيسي..

* اما سادات برخورد نکرد.

** سادات تمامي‌ زندانيان زمان ناصر را آزاد کرد. زيرا در آن زمان مشکل سادات، کمونيست‌ها و سکولارها بودند. سادات خواهان استفاده از نيرو و ظرفيت مذهبي‌ها عليه کمونيست‌ها و سکلولارها بود. البته دوره سادات نيز کوتاه بود. با اين حال جمعيت اخوان نمي‌تواند به دور از فضاي انقلابي، به فکر ساقط کردن حکومت‌هاي ظالم نباشد. آنها به دنبال الگويي بودند که با کنار گذاشتن شيوه انقلابي ارايه دهند که به نتيجه نرسيد. تجربه نشان داد که مماشات اخوان با دشمنان منجر به سقوط خودشان شد. پس از انقلاب اسلامي‌ايران هيجان و اميدي در دل اهل سنت ايجاد شد. زيرا برقراري حکومت اسلامي‌در بين علماي اهل سنت به مراتب ريشه دار تر از شيعه است. آنها خلافت بني اميه و بني عباس را امتداد حکومت خود مي‌دانستند که منقرض نخواهد شد.

بنابراين براي حفظ آن تلاش مي‌کردند. آنها انقلاب اسلامي‌را حرکتي در راستاي خلافت اسلامي‌مي‌ديدند که يک گروه اقليت شيعي، که هيچ خطر يا ابراز وجودي ندارد، مي‌توان آن را همراهي کرد. از اين رو اخوان در همان زمان به ايران تبريک گفت و نماينده فرستاد و جريان‌هاي سياسي جهان اسلام حمايت کردند. اهل سنت خود را مقدم بر اين مي‌دانست که ابتدا حکومت اسلامي‌تشکيل و سپس جمهوري اسلامي‌ايران گوشه کوچکي از آن خواهد بود. دو سه ماه بعد از انقلاب اسلامي‌شاهد برخي حرکت‌ها از جمله حرکت جهيمان العتيبي در مکه بوديم که اعلام حکومت اسلامي‌کرد و خود را مدعي قيام حضرت مهدي ( ع) مي‌دانست. اما سرکوب شد. قبل از آن نيز جمعيت تکفير الحجره در مصر و سپس سازمان‌هاي زيادي از درون اخوان شکل گرفت که شعار خلافت اسلامي‌را سر مي‌دادند. هرچقدر عطش رسيدن به خلافت اسلامي‌در اهل سنت بيشتر مي‌شد، آنها شکست مي‌خوردند اما جمهوري اسلامي‌ايران قوي تر مي‌شد.

از اين رو انقلاب‌هاي عربي به درستي بيداري اسلامي‌نام گرفت. فقط اشتباه در برداشت بود. انقلاب‌هاي عربي، بيداري اسلامي‌بود که در وجودش يک انقلاب عادي بود. طبيعي بود که دشمن نيز حرکت بيداري اسلامي‌را که خطري براي اسکتبار جهاني بود به درستي تشخيص داده و درصدد ارايه نمونه‌هاي تقلبي آن از جمله داعش بر آمد. بيداري اسلامي‌منجر به روي کار آمدن النهضه در تونس شد. در يمن جريان اسلامي‌به قدرت رسيد. حوثي‌ها تحت عنوان جريان انصارالله وجود دارند. در بحرين به همين صورت. نقش مرجعيت شيعي در عراق و يک روحاني شيعي به نام سيدحسن نصرالله در لبنان. حضور اخوان در مصر خطري براي ترکيه بود. ترک‌ها به دنبال خلافت عثماني هستند. ترک‌ها به دنبال اخوان سرکوب شده بودند نه اخوان قدرت يافته. زيرا خلاف اسلامي‌مورد هداف اخوان و خلاف عثماني متعلق به ترکيه است. در اين ميان اخوان يک اشتباه بزرگ مرتکب شد.

آنها تصور مي‌کردند، کار تمام شده است. از اين رو بيان مي‌کردند که ايران نيز بايد جزيي از خلافت اسلامي‌ما باشد. به همين دليل در مقابل ايران عرض اندام کردند. مسايل سوريه نيز داخل موضوع شد. مرسي تصور مي‌کرد عربستان او را در احياي خلافت اسلامي‌کمک خواهد کرد. به همين دليل اولين سفر خود را به عربستان انجام داد و اعلام کرد عربستان راوي اهل سنت و ما حامي‌آن هستيم. خواستار اين بود که خود را زير چتر حمايت و کمک‌هاي مالي عربستان قرار دهد. اخوان در نهايت متوجه وعد‌هاي پوچ عربستان شد. اخوان فهميد که عربستان به دنبال خلافت اسلامي‌نيست و آمريکا نيز چنين اجازه اي نمي‌دهد. اما زماني متوجه شد که دير شده بود. اخوان بعد از انقلاب مصر هيچ حرکتي براي جذب افکار عمومي‌انجام نداد. به دليل وجود ترديدها، و تبليغات رسانه‌هاي وابسته به نظام مبارک، محبوبيت اخوان تا حدودي از بين رفت يا انگيزه براي دفاع از آنها کاهش يافت. البته وقتي بنا بر سقوط مرسي شد، مجبور به کشتن هزاران نفر از طرفداران اخوان و مرسي شدند.

ما شاهد اخواني هستيم که در ابتداي شکل گيري بيداري اسلامي‌نسبت به بروز انقلاب ترديد دارد. در عين حال از لحاظ تاکتيکي عنوان مي‌کند که به انقلاب فکر نمي‌کند. بنابراين اخوان در مرحله اي قرار مي‌گيرد که آيا اساسا قرار است انقلابي صورت گيرد که نهادسازي هم انجام شود. آيا علت اين مساله اخوان فاقد يک جريان فکري – ايدئولوژيکي براي حکومت داري بوده است؟ يا فايد شخصي که انديشه‌هاي اخواني را براي برقراري نظام سياسي تئوريزه کند. شخصي مانند راشد الغنوشي در تونس و اخوان را در تونس نجات مي‌دهد.

مستندات و مکتوبات اخوان درباره نحوه اداره حکومت حداقل در ابعاد معنوي کم نيست. اما در بحث اجرا به دليل محافظه‌کاري نتوانستند افکار را به مرحله عمل برسانند. تعبير شما اين است که اقدامات آقاي الغنوشي منجر به نجات اخوان در تونس شد. اما به نظرم اقدام آقاي الغنوشي مبني بر اينکه موفق شد اثبات کند اخوان خطري براي منافع ديگران ندارد، يک کناره‌‌گيري است نه نجات اخوان. اخوان سعي بر حفظ قدرت داشت بدون اينکه به آداب حفظ اين قدرت که اولين مشخصه آن انقلابي گري است پايبند باشد. به همين دليل در تونس موفق به تغيير برخي نهادها و موسسات شده و در مصر چنين اتفاقي نيفتاد. به همين دليل نبايد تصور داشت که اخوان در تونس اين کشور را به معني واقعي کلمه نجات داده يا اخوان مصر به معني واقعي کلمه شکست خورد.

* با توجه به تجربه اخوان طي سال‌ها حضور در مصر، اکنون و آينده اش چه خواهد شد؟ اخواني که از طرف عربستان به عنوان يک سازمان تروريستي معرفي مي‌شود.

** شرايط جهان و منطقه به خصوص به گونه‌اي است که پيش‌بيني حوادث خيلي سخت شده است. به اين علت که عوامل و مولفه‌هاي مختلف و زيادي پيوسته است و باعث پيچيدگي‌هاي زيادي شده است. موضع کشورهاي مختلف به عنوان مثال آمريکا در حوادث مصر مشاهده کنيد متناقض است. تحت تاثير موضوعات مختلف تغيير کرده است. خانم کلينتون در خاطرات خود ابزار پشيماني کرده که از مبارک به راحتي صرف نظر کرديم. البته شايد خانم کلينتون اين را نداند که آمريکا به دليل اضطرار مجبور به صرف نظر از مبارک شد تا نظام و ساختار آن را حفظ کند. همانگونه که سادات براي مساله داخلي يا تهديدات داخلي اقدام به آزادسازي نيروي‌هاي اخواني از زندان کرد، چنين موضوعي هم اکنون براي اخوان متصور است.

برخي از دلايل برخورد خشن با اخوان از سوي حکومت السيسي به روابط خارجي مصر مربوط مي‌شود. يکي از دلايل مهم حمايت عربستان از السيسي دشمني آنها با اخوان‌المسلمين بود. زيرا اخوان داراي ايده خلافت اسلامي‌است و عربستان بايد در اين خلافت اسلامي‌جايگاهي داشته باشد و بر پايه خلافت اسلامي‌بدون اينکه عربستان جزيي از خلافت باشد، معنا ندارد. اما همين عربستان وقتي در صحنه يمن با اين موضوع مواجه مي‌شود که گروهي از اخوان‌المسلمين مي‌تواند عليه حوثي‌ها عمل کنند، با اخوان در آنجا مدارا مي‌کند. قطعا اين مدارا مخالفت آقاي السيسي را به همراه داشته است. چه بسا اخوان يمن به عربستان فشار بياورد که از ابزار خود براي کاهش فشار عليه اخوان مصر استفاده کند.

يک شبکه درهم تنيده اي از منافعي که روز به روز تغيير مي‌کند، وجود دارد و با توجه به تغييرات محتمل در مصر که مشکلات عديده اقتصادي، سياسي و اجتماعي دارد، باعث تغييرات در حکومت مصر شود. يا اگر فشار به عربستان در يمن از جناب اخواني‌ها زياد شود يا حوادث مشابهي در مکان‌هاي ديگر اتفاق بيفتاد، قطعا اولويت عربستان اين نيست که تضاد خود را با اخوان ادامه دهد. زيرا اولويت اول عربستان در منطقه برخورد با ايران و شيعيان است. بنابراين در اين چارچوب چندان نمي‌توان از بازنگشتن اخوان به عرصه حکومت مطمئن بود. بايد هر موضوعي را محتمل دانست. اخوان‌المسلمين تشکيلاتي با قدمت 87 ساله با تجارب مختلف است. شايد تجربه اخير به بازسازي آنها کمک کند و به عرصه‌هاي جديد در انقلاب، حکومت و حفظ آن برسند. بنابراين بايد بازگشت اخوان به عرصه سياسي مصر نه لزوما قدرت را دور از ذهن بدانيم.

http://mardomsalari.com/Template1/News.aspx?NID=251222

ش.د9501228