تاریخ انتشار : ۰۶ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۷  ، 
شناسه خبر : ۲۹۴۸۸۴
پایگاه بصیرت / سعدالله زارعی

(روزنامه كيهان – 1395/05/27 – شماره 21418 – صفحه 2)

«مشروعیت‌طلبی» در یک نظام سیاسی مستقل و در کشوری که دارای نظامی اثرگذار در عرصه‌های داخلی و خارجی است، حتماً باید درونی باشد چرا که در چنین نظام‌ها و کشورهایی «هویت» و «رسالت خاص» قابل معاوضه با هیچ چیز دیگری نیست چنین نظام‌ها و کشورهایی از آنجا که از پشتوانه عظیم ملی و حمایت اکثریت قاطع مردم برخوردارند، سیاست مستقل خویش را دنبال می‌کنند و در عرصه عمل تنها با آن دسته از سیاست‌ها و کشورها به «یگانگی» می‌رسند که آنها نیز از چنین رویکردهایی پیروی می‌نمایند.

در نقطه مقابل این نظام‌ها و کشورها، دولت‌هایی قرار می‌گیرند که به دلیل آنکه از پشتوانه کافی مردمی برخوردار نیستند و از این حیث کمبود دارند، مشروعیت خارجی را طلب می‌نمایند و در واقع با پذیرش ادغام در سیاست‌ها و منافع کشورهای دیگر، ادامه حیات خود را جست‌وجو می‌نمایند. چنین نظام‌ها و کشورهایی هویت متمایزی نداشته و رسالت خاصی را هم دنبال نمی‌کنند. اگر به بن این‌گونه نظام‌ها هم توجه کنیم در‌می‌یابیم که دولت‌های آن یا بوسیله کودتا سرکار آمده‌اند یا نتیجه یک رژیم موروثی‌اند و یا با استفاده از الگوی سیاسی غرب و تحت شرایط خاص با حداقلی از آراء سرکار آمده‌اند.

یک وجه مهم دیگر مشروعیت‌طلبی خارجی که به نظام سیاسی و کشور باز‌نمی‌گردد بلکه به افرادی که در رأس نظام و کشور هستند بازمی‌گردد، حس درونی و ساخت شخصیتی آنان است. یک کشور و نظام می‌تواند در عین قوت، ضعیف دیده شود این زمانی است که کشور قوی باشد ولی مسئولین ضعیفی داشته باشد. در این صورت اگر مردم و نخبگان توجه نکنند و مانع نشوند، کشور و نظام سیاسی هویت خود را از دست می‌دهد و منافع حیاتی آن به خطر می‌افتد.

در درون جمهوری اسلامی، از ابتدا افراد، دسته‌ها و احزابی بودند که ضعف شخصیتی داشتند و از این رو مدام به امام و بعدها به رهبر معظم انقلاب توصیه می‌کردند که دست از مخالفت با آمریکا بردارید وگرنه کشور به خاک سیاه می‌نشیند. البته این‌ها نوعاً خود را به تغافل می‌زدند که این آمریکاست که نمی‌خواهد ایران قوی و نیرومند را بر تابد نه اینکه ایران برنامه‌ای برای جنگ با آمریکا داشته باشد به هر حال نه امام و نه رهبر معظم انقلاب قبول نکردند که از کنار دشمنی‌های روزافزون آمریکا علیه اسلام و ایران بگذرند و از این رو بود که «جبهه مقاومت منطقه‌ای» با قطبیت ایران شکل گرفت. کمی قبل از این، همین توصیه‌ها را بعضی از افراد در مصر به رئیس جمهور وقت آن- ابتدا سادات و سپس مبارک- کردند و آنان پذیرفتند که مشی نسبتاً انقلابی و استقلال‌گرای جمال‌عبدالناصر را کنار بگذارند از بلوک شرق هم جدا بشوند و با اسرائیل نیز از در آشتی در‌آیند و در نهایت در سیاست خارجی آمریکا هضم شوند تا از یک سو هزینه استقلال و مقاومت نپردازند و از سوی دیگر به نان و آبی راحت‌تر برسند.

حالا از سال 1974 که سادات در میان بهت مسلمانان به تل‌آویو رفت، 42 سال و از زمانی که در ایران اولین نغمه‌های سازش مطرح شد و امام نپذیرفت، 38 سال می‌گذرد این دو تاریخ با چهار سال فاصله بهم نزدیکند. آن روزی که سادات به تل‌آویو رفت، مصر، خیلی از ایران در آن روزی که دولت موقت- اولین دولت مشروعیت‌طلب خارجی در ایران بعد از انقلاب- بر سرکار بود، ده‌ها بار پیشرفته‌تر بود. مصر در آن روز از یک اعتبار وسیع عربی برخوردار بود و ارتش مقتدری داشت، درآمد دولت هم برای جمعیتی که آن روز حدود 30 میلیون نفر بودند، نسبتاً خوب بود و از این رو مصر به اکثر کشورهای آفریقایی کمک‌های بلاعوض هم می‌کرد.

در حالی که در سال 58 در ایران دولت در ابعاد مختلف ضعیف بود و بخش اعظم ارتش ایران هم عملاً فروپاشیده بود. امروز که نزدیک به چهار دهه از آن روزهای مصر و ایران می‌گذرد، وضع این دو کشور از هر جهت قابل توجه است امروز مصر بزرگ آن روز، تقریباً اعتباری ندارد و در هیچ پرونده مهم منطقه‌ای و جهان و حتی پرونده کشوری مثل لیبی که در مجاورت مرزهای آن است، به بازی گرفته نمی‌شود و در صحرای سینای خود هم درگیر یک بحران امنیتی شش ساله است در حوزه اقتصادی هم همین دو روز پیش یک مؤسسه معتبر مصری گفت مشکلات اقتصادی، مصر را در معرض یک انقلاب جدید قرار داده است.

مشروعیت‌طلبی خارجی از سوی افرادی که بنیان‌های دینی و انقلابی ندارند، پدیده عجیبی نیست در ایران نیز این نوع افراد همیشه بوده‌اند. یادمان نرفته است که در روزنامه‌های رسمی کشور، امثال سعیدی سیرجانی، صادق زیباکلام، عطاءالله مهاجرانی و طیفی دیگر از شبه‌روشنفکران، ادغام در سیاست‌های استکباری و کسب وجاهت در میان آنان را توصیه و در دانشگاه‌ها معادله‌سازی می‌نمودند. این‌ها اگرچه به عنوان بسترساز یک رخداد شوم مهم هستند اما درعین حال اگر توصیه‌ای باشد و نظام و دستگاه‌های کشور در برابر آن بی‌اعتنا باشند، اتفاقی نمی‌افتد. متأسفانه الان درکشور ما این تفکرات انحرافی به یک پدیده سیاسی در درون دولت تبدیل شده است. یکی از افرادی که به دلیل شرکت فعال در فتنه 88 محاکمه و محکوم به حبس شده و هم اکنون در وزارت خارجه ما در حلقه اصلی تصمیم‌گیری حضور دارد- و این حلقه هم با این فرد هم داستان است- در مصاحبه با هفته‌نامه دولت ملت می‌گوید: «هدف سیاست خارجی دولت باید اعتمادسازی بین‌المللی و رسیدن به یک تفاهم‌ بین‌المللی و کسب مشروعیت بین‌المللی باشد».

خب این نگرش وقتی به سوریه و دستاورد شگرف ایران در حفظ یک نظام سیاسی مردمی در معرض تندباد غربی- عربی می‌رسد، جمع‌بندی‌اش این است که سیاست‌های ما شکست خورده و در واقع این آمریکاست که در غیاب ما سرنوشت سوریه را تعیین می‌کند! این جریان در واقع از یک سو قدرت کشور خود را کوچک می‌شمرد در حالی که همه کشورها اذعان می‌کنند که اگر ایستادگی ایران نبود برنامه غرب و اعراب در سوریه به بار می‌نشست از سوی دیگر قدرت عمل آمریکا در سوریه را بزرگ می‌بیند و این در حالی است که آمریکایی‌ها شش سال است شعار تغییر سوریه را می‌دهند و هیچ اتفاقی هم در روی زمین به نفع آنان روی نداده است! حالا این آقایان می‌گویند منافع ملی ما اقتضا می‌کند که سرنوشت سوریه در یک باشگاه بین‌المللی با حضور ما تعیین شود و مدعی‌اند که ما از طریق گفت‌وگو می‌توانیم برای نگرانی‌های امنیتی که از ناحیه اسرائیل علیه شیعیان داریم، تضمین‌هایی را بگیریم! عجیب است آمریکایی‌ها خودشان در خودشان این قدرت را نمی‌بینند که فیصله دهنده به پرونده‌ای باشند و یا بتوانند به یک روند نتیجه‌مند در این منطقه شکل دهند! این جریان در ایران می‌گوید آمریکا مقتدر است! اخلاقی عمل می‌کند! و علاقه دارد با ما درباره مسایل منطقه به تفاهم برسد!

جریانی که دنبال کسب مشروعیت خارجی است و ادعا می‌کند که می‌خواهد مشروعیت ایران بالا برود و در واقع دنبال وجهه‌سازی برای خود در نزد آمریکایی‌هاست، باور نمی‌کند که چند دهه از ابرقدرتی آمریکا- به معنای قدرتی فیصله دهنده، اجماع‌ساز، اخلاقی، مهارگر- گذشته است. آمریکا بخصوص در حد فاصل مدیترانه تا اقیانوس هند قادر به تغییر معادله یا ایجاد یک معادله نیست بلکه فقط می‌تواند در یک روند تا حدی اخلال کند. کافی است که به پرونده‌های منطقه‌ای نگاهی بیندازیم. این جریان می‌گوید آمریکا در جنگ یمن دخالت ندارد و مخالف آن است و در گزاره دیگر می‌گویند آمریکا به عنوان ابرقدرت به تعهدات خود پایبند است ما می‌پرسیم از دل این معادله چه بیرون می‌آید: 1- آمریکا ابرقدرت است 2- با جنگ یمن مخالف است. این دو گزاره که توامان نمی‌توانند صحیح باشند بالاخره اگر آمریکا ابرقدرت است حسب مسئولیت اخلاقی که یک ابرقدرت دارد باید اجازه وقوع چنین جنگی را بدهد و اگر توان جلوگیری دارد و جلوگیری نمی‌کند پس وجه اخلاقی آن غلط است و نمی‌توان به تعهدات اخلاقی او اعتماد داشت.

این جریان با تساهل و تسامح از کنار عمق نفرتی که آمریکایی‌ها از ایران و انقلاب آن دارند، عبور می‌کنند و با ساده‌پنداری، ضربات سنگینی که انقلاب ایران بر پرستیژ و منافع آمریکا زده است را از نظر آمریکائیها یک موضوع قابل عبور تلقی می‌کنند این‌ها البته می‌دانند که بخش زیادی از افول آمریکا از جایگاه ابرقدرتی تحول‌ساز به جایگاه «کشوری مانع‌تراش» مرهون انقلاب ایران است و این را آمریکایی‌ها لااقل تا 300 سال آینده فراموش نخواهند کرد. این جریان در عین اینکه لابی صهیونیستی را حاکم بر پارلمان و سیستم احزاب رسمی‌ آمریکا می‌داند، گمان می‌کند این لابی و رژیم صهیونیستی فراموش می‌کنند که این ایران بود که با کمک به گروههای مقاومت لبنانی و فلسطینی، سیاست‌های اسرائیل را با بن‌بست مواجه کرده است.

این جریان گمان می‌کند در عمل، مشروعیت بین‌المللی - البته به تعبیری درست‌تر مشروعیت آمریکایی - به ایران و دولت کنونی آن، « اعطا» می‌شود به عبارتی این جریان گمان کرده است که چون یک ادبیات متمایز با ادبیات حضرت امام را در عرصه سیاست خارجی دنبال می‌کند، به طور واقعی از سوی آمریکا مورد استقبال قرار می‌گیرد و در نتیجه با توافق دو طرف ضمن آنکه این آقایان کار خود را در نظام جمهوری اسلامی ادامه می‌دهند، در این میان بخشی از مشکلات مردم را هم با کمک آمریکا حل می‌کنند و در تاریخ به عنوان قهرمان ملی به ثبت می‌رسند. این در حالی است که آمریکایی‌ها اگرچه حضور این افراد در مناصب نظام را ترجیح می‌دهند اما به خاطر کینه و حقد سرشاری که از ملت ایران و «جمهوری اسلامی» در دل دارند، به ایران روی خوش نشان نمی‌دهند از این روست که حدود شش‌ماه است از تلفن‌های شبانه و روزانه کری- ظریف یک لیتر آب هم برای ملت ایران گرم نشده است.

http://kayhan.ir/fa/news/83012

ش.د9501661