(روزنامه شرق ـ 1395/07/13 ـ شماره 2697 ـ صفحه 19)
فرم عمومی که شورایعالی سیاستگذاری اصلاحات در حوزه انتخابات شوراهای اسلامی شهر ساماندهی کرده، این است که مسئولان و چهرههای شاخص اصلاحطلبی در حوزههای انتخابیه نقش اصلی را در تعمیم مسئولیت و تعمیم اختیارات ایفا کنند. هیچگاه شورایعالی سیاستگذاری ادعای تصمیمگیری برای شهرها را نخواهد داشت همانطور که در گذشته نداشته است.
احزاب اصلاحطلب در فرایند اِعمال سیاستهای اجرائی در مقطع ۹۲ نقدهایی را به شورای هماهنگی جبهه اصلاحات داشتند؛ مثلا شورای هماهنگی در گزینش افراد و ساماندهی تبلیغات انتخابات شوراهای ۹۲ اشکالاتی داشت که باید بهتر عمل میکرد و چهرههای مناسبتری برمیگزید. بههرحال پیشبینی ما این است که انتخابات ریاستجمهوری ۹۶ از منظر اصلاحطلبان فاقد هرگونه عارضه است، زیرا کاندیدا مشخص است، چارچوب فعالیتها مشخص است و یکپارچگی و توافق نظر هم بر آقای روحانی در همه احزاب اصلاحطلب وجود دارد. اگرچه ممکن است نقدهایی هم نسبت به عملکرد دولت وجود داشته باشد اما هیچ گزینهای در برابر آقای روحانی قابل جایگزینی نیست و نیروهای اصلاحطلب از هیچ شخصیت دیگری نام نمیبرند.
در همه انتخابات تمرکز نیروهای اثرگذار در فعالیتهای سیاسی معطوف به خیرالموجودین است؛ خیرالموجودین به تناسب زمان و شرایط برگزیده میشود و امر مطلقی محسوب نمیشود. در شرایطی چنین تصمیم و حمایتی مناسب حال ملت ایران و اصلاحطلبان است، گرچه ممکن است در شرایط دیگری تصمیم دیگری گرفته شود. امروز با توجه به مناسبات سیاست در ایران و مسائل پیرامونی آن، خیرالموجودین نزد اصلاحطلبان آقای روحانی است.
آقای روحانی نسبتا موفق بودند یا بیش از حد انتظار موفق بودند، خیلی تفاوت نمیکند. در واقع سیمای اجتماعی، قامت مدیریتی، عملکرد و سیاستورزی آقای روحانی «سنگنشان»های درخشانی نزد اصلاحطلبان ترسیم کرده است.
رئیسجمهوری در عملکرد سهساله خود توفیقات گرانقدری به دست آورده و برای اصلاحطلبان در هیچ دورهای انتخابات را تحریم نکردند. ممکن است شما در مقاطعی از انتخابات از سوی کسانی پیشنهاد تحریم شنیده باشید اما هیچگاه از سوی اصلاحات تحریم رخ نداد؛ اصلاحطلبان فوق انتظار بوده است. به عبارت روشنتر بیان بنده این بود که آقای روحانی آوانگاردتر از مطلوب اصلاحطلبان ظاهر شده است.
صراحتا میگویم که اصلاحطلبان مجبور به حمایت از روحانی نیستند بلکه مطلوبشان در حمایت است.
تفکر اصلاحات همواره بر مشارکت در انتخابات بوده است
بنده به ضرس قاطع عرض میکنم تفکر اصلاحات، البته اصلاحات به مفهوم همان تفکری که از ۷۶ به این سو از چپ اسلامی آغاز و تا به امروز ادامه دارد، همواره مشارکت در انتخابات را توصیه کرده است. شاید پیش از انتخابات بهخاطر برخی رفتارهای نهادهای مرجع حقوقی و شیوه برخوردشان با کاندیداهای اصلاحات، حرفوحدیثهایی بوده اما خروجی آنچه از ناحیه اصلاحطلبان تحت عنوان گفتمان غالب صادر شده مشارکت بوده است.
در آن مقطع شورایعالی اصلاحطلبان نداشتیم اما چهرههایی که نماد اصلاحطلبی بودند، مشارکت در انتخابات را توصیه میکردند. در سال ۹۰ شورایی به معنای امروزی و با ساماندهی مشخص که در رأس آن ریاست محترم دولت اصلاحات و جناب آقای هاشمیرفسنجانی هستند وجود نداشت اما نمادهایی که سخن و پیام آنها دلالت بر جامعیت و پیام گسترده اصلاحطلبی میکرد یعنی از رئیس دولت اصلاحات گرفته تا آقایان هاشمیرفسنجانی، عبدالله نوری، موسویخوئینیها و چهرههایی که در مجمع روحانیون هستند و برخی از شخصیتهایی که حتی در حزب مشارکت بودند و سخنشان در جامعه اثرگذار بود و بُرد داشت، پیامشان پیام همراهی و مشارکت بود و انتخابات را تحت تحریم قرار ندادند.
امروز به دلیل اینکه امکان شکلگیری تفکر اصلاحطلبی در درون احزابی که تمامعیار بتوانند ایفای نقش کنند وجود ندارد، رویکردها به سمت عملکردهاست. اگر حاکمیت این فرصت را فراهم کند تا احزاب به معنای واقعی کلمه که در قانون اساسی آمده و عرف سیاسی در دنیا آن را عملی کرده است و از آن بهره میبرد، در ایران شکل بگیرد طبیعی است هر حزب، گروه سیاسی و تفکری باید واجد یک عنوان حزبی باشد و تنها از نیروهای وابسته خود در صحنه سیاسی حمایت کند. در این شرایط موضوع کارآمدی و عملکرد افراد نیز در درون حزب یک دوره تأثیر و تأثر را پشت سر میگذارد؛ به این معنا که جامعه مخاطب شما بهجای اینکه داوریاش روی عملکرد فرد باشد، روی عملکرد حزب قرار میگیرد و میگوید این حزب در دورهای که به قدرت رسیده موفق بوده یا موفق نبوده است؛ اما در شرایطی هستیم که این فرصت برای احزاب وجود ندارد؛ بنابراین طبیعی است داوری مردم و قضاوت ملی به سمت عملکرد افراد برود.
گامهای مؤثر در شهرداری در شورای شهر اول برداشته شد
من اعتباری برای عملکرد شورای دوم، سوم و چهارم قائل نیستم، از طرفی خیلی نمیتوانم بگویم برای شورای شهر اول هم اعتبار قائل هستم، زیرا خودم در آن و سالیانی هم رئیس شورا بودم؛ اگر از این موضع سخن بگویم حتما حمل بر خودستایی میشود؛ اما کسانی که دستی بر آتش در شوراها دارند و از انصاف نسبی برخوردار هستند و اتفاقا در شورای شهر اول هم نبودند و احتمالا در شورای دوم، سوم و چهارم حضور داشتند، قضاوتشان این بود که اگرچه شوراها و مشخصا شورای شهر تهران، از بدو تولد تا به امروز توفیق قابلقبول و رضایتمندی نداشته است؛ اما از منظر نسبی و مقایسه، شورای شهر اول گامهای مؤثری در زمان خود برداشت.
برخی از سامانهها که عدهای الان پُز آن را میدهند و بهرهاش را میبرند و نامش را شورای عالی و مناطق و فعالیتهای فرهنگی میگذارند، پایه اصلیاش در آن شورا گذاشته شد. در شورای شهر اول موضوع استیضاح و توضیحخواستن از شهردار را مطرح کردند و مرزبندی بین تکالیف شورا و شهرداری مشخص شد؛ این را کسانی به من گفتند که وقتی به شورای دوم شهر رفتند ابتدا میگفتند حیثیت و آبروی شوراهای ایران را شورای اول برد؛ اما پس از ششماه و یکسال که وارد شورای شهر شدند، گفتند ما که کاری نکردیم، اگر هم کاری بوده در شورای شهر اول بوده است.
هیچگاه نقش مخرب صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران را در حق آن شورا فراموش نکنید. مدیریت صداوسیما با هرکسی که بود، وظیفهاش ایجاد آرامش بود؛ اما بهجای اینکه اعتمادآفرینی کند، سراغ چهرههای خاص شورای شهر اول که به نظر من نام آنها «شورشگر» و «عناصر شورشی» بود، میرفت و آنها را پررنگ و بزرگ میکرد.
میگویید من و برخی آقایان مثل عبدالله نوری چهره سیاسی بودیم و چرا در شورای شهر حضور داشتیم، بهدور از خودستایی عرض ما این است که ما با شایستگی لازم مدعی فهم مدیریت شهری در تراز امروزین آن بوده و هستیم، اگر تهران با همه اشکالاتش در حوزه مدنیت شهری تحولی پیدا کرد، ما در متن این تحول نقش نظارتی یا مدیریتی داشتیم.
متأسفانه در قانون، اختیارات مبسوطالیدی که یک شهردار دارد، از رئیس دولت بالاتر است. نهادهای نظارتی و کنترلی بر سر دولت خیمه میزنند و کنترل میکنند، اما نسبت به مدیریت شهری چنین نظارتی وجود ندارد. نمیخواهم بگویم الزاما این غلط و آن درست است، بلکه میخواهم بگویم هم در آن افراط شده و هم در این تفریط!
فیلتر شورای شهر شدیدتر از فیلتر شورای نگهبان بود، بررسی صلاحیتها بر عهده کمیسیون شوراهای مجلس بود که از شورای نگهبان تاکنون شدیدتر عمل کرده است.
برجام ربطی به پارلمان نداشت
اصلا برجام ربطی به پارلمان نداشت! برجام محصول تدبیر رهبری است و مجلس هم کاری جز تأیید برجام نمیتوانست انجام دهد، بهدلیل اینکه برجام جای دیگر تأیید شده بود، آقایان مجبور بودند قبول کنند. این مجلس نقش خود را در قضیه برجام از دست داد! و اصلا نمیتوانست جز آن حرفی بزند.
مطلوب سال ۹۲ اصلاحطلبان در گام اول آقای هاشمی بود و ایشان به صحنه هم آمدند، طبق نظرسنجیها هم نزدیک به ۳۰ میلیون رأی داشتند و ۹۰ درصد آرا به نفع هاشمی بود؛ اما ایشان را بهدلیل کبر سن اخراج کردند.
در پاسخ به این سؤال که چرا با وجود حضور آقای هاشمیرفسنجانی، محمدرضا عارف کاندیدا شد: چرا نامزد نشود؟ این به تاکتیکهای انتخاباتی اصلاحطلبان برمیگردد، قطعا اگر هاشمی در صحنه بود عارف کنار میکشید.
بازجوهای سال ۸۸ به من میگفتند شما پل اتصال بین جریان مشارکت و آقای هاشمی هستی و به همین دلیل هاشمی را رادیکال کردی، برخی میآیند که بروند، برخی هم میآیند که بمانند و برخی هم میآیند که برای آینده خودشان تاریخ بسازند؛ اشکالی ندارد. اصلا نباید سیاستهای راهبردی را در انتخابات با رفتارهای تاکتیکی که بنا به دلایلی صورت میگیرد خلط کنیم. مشخصا کاندیدای اصلاحطلبان آقای هاشمی بود و چون او را از صحنه خارج کردند، به قول علما نوبت به «فالاعلم» رسید، اَعلم اصلاحطلبان هاشمیرفسنجانی بود؛ اما فَالاَعلم آنها پس از بررسیها روحانی بود؛ اصلاحطلبان از روحانی تصویری و از عارف هم تصویر دیگری داشتند، سپس در مقام انتخاب، مسائل را از باب احتمال توفیق، تأثیرگذاری، دیالوگ با مردم، تأثیر تبلیغاتی، ساماندهی پیروزی و شیوه تمشیت امور بعد از رسیدن به حاکمیت، مطالعه کردند و به روحانی رسیدند.
اصلاحطلبان درباره هاشمی بهصراحت گفتند اشتباه کردیم
در پاسخ به این سؤال که چه اتفاقی میافتد، عالیجناب سرخپوش ۷۸ تبدیل به گزینه مطلوب اصلاحطلبان در سال ۹۲ میشود: شما حرف بیاعتبار آقای گنجی را به اصلاحطلبان نچسبانید؛ خطا کردند و به خطای خودشان هم اعتراف کردند، دستشان را هم بالا بردند و گفتند اشتباه کردیم.
حرف بیاعتبار اکبر گنجی را به اصلاحطلبان نچسبانید، عالیجناب سرخپوش توهین ابداعی گنجی آن هم در رسانهای به نام «صبح امروز» است، اشتباه نکنید. جمعبندی خاتمی، بهعنوان محور اصلاحات، در سال ۸۰ و برای دور دوم انتخابات ریاستجمهوری این بود که ای کاش همان روندی را که هاشمی در سال ۷۶ به ما سپرد، ادامه میدادیم. برخی از افراطیگریها که ازسوی دوستان در دوران اصلاحات رخ داد، مورد نقد ایشان بود. خاتمی در دور دوم سمتوسو را به همان سیاستهایی که هاشمی تا سال ۷۶ تعقیب کرد، سوق داد.
در آن زمان روزنامههای اصلاحطلب تعداد اندکی بودند و تقریبا با اصولگرایان برابری میکردند و وزن و تعدادشان در جامعه نسبتا با هم برابر بود؛ البته گفتمان اصلاحات در آن مقطع خیلی توسعهمندتر بود. در آن ایام عالیجناب سرخپوش فقط مختص شخص اکبر گنجی بود و قطعا صدای وی از لایههای پایینتر اصلاحات که تحتتأثیر فرایندهای رادیکال بودند، تجاوز نکرد. نقد بلااشکال است. کسی نباید مانع نقد منصفانه شود. تعابیر توهینآمیز محل اشکال است، آقای قوچانی هم نقد میکرد، آقای عباس عبدی نقادانه مینوشت، آقای حجاریان هم منتقد بود.
من حتما منتقد دولت پس از سازندگی هستم که چرا در برابر افراطیگریها علیه آقای هاشمی موضع صریحتری نگرفت. افرادی هم آقای هاشمی را نقد میکردند. چه بسا برخی از این افراد ممکن است خردهحساب شخصی هم با هاشمی داشتند و نقدشان چندان هم از سر منزلت ملی و معرفتی نبود. این کسانی که نام برده شد، بعد از مدتی فهمیدند رویکردی را که نسبت به هاشمی در پیش گرفتهاند، باید اصلاح کنند. حالا این فرایند تا سال ۸۴ طول کشید.
دوستان اصلاحطلبی که نسبت به هاشمی منتقد بودند، در این فرایند متوجه این معنا شدند که «گر تو بهتر میزنی، بستان بزن!»؛ یعنی وقتی کار را دستشان گرفتند، دیدند حکومتداری و دولتمردی مسئله سادهای نیست؛ اگر تا دیروز بالای گود ایستاده بودند و نقد میکردند، امروز خودشان وسط گود هستند و سیاستهای هاشمی هم به این سادگی نقدکردنی نیست؛ بنابراین خودشان برگشتند. همین امروز هم به این معنی نیست که عملکرد دولت آقای هاشمی را بهطور مطلق تأیید کنیم؛ اما هاشمی در مقام نسبیت، جزء چهرههای حمایتشده و معتمد همین اصلاحطلبانی است که دیروز منتقدان او بودند.
محور موضوع بازداشت من بحث هاشمی و اصلاحطلبان بود. آنها به من میگفتند شما پل اتصال بین جریان مشارکت و آقای هاشمی هستید، گفتم میپذیرم. گفتند شما بههمیندلیل هاشمی را رادیکال کردید، گفتم نیت من عکس این بود؛ زیرا میخواستم دوستان جبهه مشارکت را نرم کنم و مؤثر بودم و علت اصلاح برخی از مواضع مشارکت هم ناشی از همین پل ارتباطی بود. حالا اینجا اختلاف نظری منطقا میتواند باشد که آیا هاشمیرفسنجانی از آنها تأثیر گرفته یا آنها از هاشمیرفسنجانی تأثیر گرفتهاند؟ باور من این است که آقای هاشمیرفسنجانی از دوستان اصلاحطلب از جنس مشارکت که شما تصور میکنید، تأثیر نگرفتهاند؛ اما دوستان مشارکت از رویکرد هاشمیرفسنجانی در مسیر تسامح و تعدیل بهره گرفتند و اثرپذیر بودند؛ اما در درون هاشمیرفسنجانی به تناسب زمان تحولاتی رخ داده است که از امتیازات و اجتهادات ایشان به حساب میآید و چه بسا برخی از این تحولات با نیتها و دیدگاههایی که آقایان مشارکت دارند سازگاری کند. این ناشی از درک مستقیم و استقلالی است که شخص آقای هاشمیرفسنجانی دارد و ربطی به جریان مشارکت ندارد.
اصلاحطلبان لشکریان انبوه و درهمتنیده و موسعی بودند که ژنرال کافی وکارآمد کم داشتند و هاشمی هم ژنرال نیرومندی بود که سرباز نداشت. منظور ایشان این است که مبانی یکی است، رهبری هم با حفظ مبانی و اصول تغییر کردهاند، امام(ره) هم در مدت ۱۰ سال تغییر کردند؛ مثلا گفتند روحانیون نباید بر سر کار بیایند؛ اما بعد گفتند بیایند.
من سال ۶۱ در روزنامه کیهان بودم. امام در آن زمان اولویت را به جنگ میداد؛ بنابراین برخی محدودیتها را اِعمال کرد و بهحق هم اعمال کرد. مجلسیها در سال ۶۶ به امام نامه نوشتند، امام هم گفتند اولویتهایی وجود دارد؛ ولی من بنا دارم شرایط را برگردانم. فرمانده، رهبر و مسئول اول هر کشوری میتواند محدودیتهایی را بنا به اقتضای زمان اعمال کند، تدابیر فرماندهی در عرصه عمل اجتماعی و بحران سیاسی میتواند متفاوت از نظامنامه متعارف باشد. خود امام در نظریات بالاتری ذیل عنوان ولایت فقیه که آن را شعبهای از ولایت رسول اکرم نام بردند، گفتند ولی فقیه میتواند حتی واجبی را موقتا تعطیل کند.
هاشمی به تناسب زمان تغییر کرده است، اصلا همه تغییر میکنند، باید هم تغییر کنند. دورهای که جنگ تمام شد، تازه همه عوارض جنگ خودش را نشان داد، دیدگاهی که آقای هاشمی داشت، این بود که ما تا زیرساختها را سامان ندهیم، نمیتوانیم صحبت دیگری بکنیم که دردی از مردم دوا شود؛ چون جنگ تمام شده و خواست و نگاه مردم به حاکمیت تغییر کرده است. مفهوم سخن آقای هاشمی این بود که تا قبل از ۶۸ فرزندان برای اینکه از جبههها دفاع کنند، زاده میشدند. آنها برای شهیدشدن به دنیا میآمدند؛ ولی بعد از سال ۶۸ برای زندگیکردن، تغییر الگو و حفظ آینده و تقویت نسل به دنیا میآمدند.
http://www.sharghdaily.ir/News/104526
ش.د9502015