تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۷  ، 
شناسه خبر : ۲۹۶۴۱۷
نوشتاري از سيدمصطفي هاشمي‌نيا

(روزنامه آفتاب يزد – 1395/08/06 – شماره 4743 – صفحه 11)

هر چند در فقه اهل تسنن مفهوم گسترده انفال عموما وجهی ندارد، اما برعکس در فقه امامیه انفال معنی بسیار گسترده تری از غنائم جنگی و شبیه آن یافته و بر آنچه خداوند در زمین برای عموم به ودیعه گذارده است اطلاق می‌گردد. از این نظر اراضی موات، جنگل ها، سواحل، معادن زیرزمینی از جمله نفت و گاز و غیره ثروتی هستند متعلق به خداوند و رسول خداوند (ص).فتوای علمای شیعه را می‌توان یکی از مترقی‌ترین و جامع‌ترین فتوای تاریخ اسلام دانست، زیرا از هرگونه زیاده خواهی، اکتساب غیرِحق و نابرابری‌های ‌ویران کننده اجتماع، جلوگیری کرده و راه را برای سوء‌استفاده سودجویان می‌بندد.از سویی تعلق یک مال به خداوند و پیامبر خدا، مومنین را وا می‌دارد که از آن حفاظت وحراست کنند، در مصرف آن تقوا به‌خرج داده و آن‌را بیهوده مصرف نکنند، آن‌را پاکیزه نگه داشته و در نگهبانی از آن کوشا باشند. شاید عمق فتوای علمای شیعه هنوز روشن نشده باشد و شاید آنان خود به تبعات فتوای خود دقیقا آگاه نبوده و از محاسن آن مستفیض نشده باشند. ماحسب صراحت قرآن مجید به پیامبر و اهل بیت(ص) اوصلوات می‌فرستیم پس به طریق اولی باید به مال‌الله احترام روا داریم و آنچه ممکن است را بجا آوریم.

خوب است بیاییم یک‌بار انفال را بشماریم و ببینیم در جامعه ما با انفال– مال الله- چه کرده‌ایم؟ این چه کرده‌ایم به همه بازمی‌گردد. نخست به عموم مردم که مستقیما با این انفال در ارتباط هستند و هر کس به فراخور نیاز خود می‌خواهد از آنها بهره‌برداری کند و صدالبته بخشی از این عموم مردمانی هستند که نه به حد نیاز خود بلکه به حرص و آز، انفال را به ثروتمند ‌شدن و قدرتمند ‌شدن خود مصرف می‌کنند.حساب عمومی که نیاز دارند و نمی‌دانند، با آنان که شهوت و حرص مال دارند و می‌دانند جداست. دوم گروهی از مدیران جامعه در سطوح مختلف هستند که با مدیرشدن، خود را از جامعه جدا می‌بینند و در طلب پایدار شدن مدیریت خود همه چیز را یا به‌نفع خود صادر می‌کنند یا اصلا آنقدر ناآگاه و بی‌توجه هستند که از همه چیزغافل می‌مانند. مدیریت پنجاه ساله ناصر‌الدین شاه و صد البته سلسله قاجاریه همه بر همین منوال بوده و می‌توان خطاب به این شاه بیت معروف سعدی «ای که پنجاه رفت و در خوابی» را قرائت کرد. یعنی اصلا ماموریت خود را در شاهی می‌دیدند و نه در مدیریت جامعه، حفظ ذخایر کشور و رشد و ارتقای آن و صد البته مردم از ذخایر کشور بوده و هستند و البته برای آنان عوام کالانعام هستند گرچه انعام(چارپایان) نیز از ذخایر کشور می‌باشند.

او و سلسله جلیله قاجار(همانند دیگر سلاطین ) باورشان شده بود که السلطان ضل‌الله فی‌الارض و چون سایه خدا بودند و مردم «عوام کالانعام» طبیعی است که آب و درخت و خاک و کوه و حیوانات عناصری بودند در خدمت سایه خدا و نه اموال متعلق به خدا و رسول خدا.سوم تحصیلکرده‌ها اعم از فرنگ رفته‌ها یا حوزویان که علی‌الاصول طبقه متفکر جامعه و انذار دهنده عوام و هدایت کننده آنان از جهل و گمراهی به آگاهی و ایمان باید باشند و به عمل نیک و اجتناب از بدهی‌ها فرمان دهند و اگر فرنگ رفته بودند باید که حسب اصول مدرنیسم دل می‌سوزاندند و اگر حوزوی بودند احادیث و اخبار رسیده از معصومین را آویزه گوش قرار می‌داده و برای عموم به انذار یادآوری می‌کردند. سال‌ها طول کشید تا سهراب گفت«آب را گل نکنیم» و گفت «چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید» مگر پیامبر(ص) از شکستن شاخه درخت مردم را نهی نکرد، مگر امام رضا(ع) ضامن آهو نشد، مگر مولا علی(ع) به دست خود هزاران نخل را غرس نکرد؟ مگر از ائمه معصوم آن‌همه خبر و حدیث در آلوده نکردن آب، آزار نرساندن به حیوانات،رعایت حال حیوانات بارکش و غیره نقل نشده که در جامعه ما به‌طور سنتی آن‌همه خلاف صورت گرفته است؟ مگر انفال طبق تصریح آیات قرآن کریم متعلق به خدا و رسول خدا نیست؟ آیا اگر از این دریچه به موضوع داشته‌های ‌خدادادمان نگاه کنیم برخود نمی‌لرزیم؟

اروپای بعد از رنسانس و با حاکمیت پوزیتیویسم و حکومت فرهنگ لیبرالیسم اقتصادی و احساس ضرورت برای شتاب در توسعه صنعت به‌عنوان ابزار توسعه، از هر آنچه در دسترس بود استفاده کرد تا آن‌که به نوعی توسعه یافت واصل گردید و نتیجه آن، آلودگی آب‌ها، تخریب جنگل‌ها و مصرف معادن بود، اما در قرن بیستم به خود آمده و آگاه شدند که تخریب این داشته‌های‌خدادادی به نابودی جامعه می‌انجامد و در صدد اصلاح آن برآمدند و اینک نیک می‌دانیم که رودخانه‌هایی که به رنگ سبز بود و از آلودگی آن ماهیان می‌مردند امروز چون اشک چشم صاف شده و ماهی‌ها در آن زیست می‌کنند. جنگل‌ها به زندگی شاداب بازگشته و هوای نهرها با آن‌همه خودرو و کارخانه، لطیف و فارغ از آلودگی شده است و این تنها در حالی است که آنان صرفا به زندگی جامعه خود می‌اندیشند و نه داشتن این نگاه که انفال از آن خداوند و رسول او است.

علی‌رغم همه این اقدامات اگر نیک بنگریم چرخه تولید و زندگی به خاطر مصرف سوخت‌های‌فسیلی و تولید گازهای گلخانه‌ای همچنان بر ریل تخریبزمین پیش می‌رود و اجلاس‌های‌جهانی محیط زیست نظیر اجلاس «کیوتو» هم کمتر تاثیر داشته است. هنوز صنعت و زندگی علی‌رغم توسعه یافتگی نمی‌تواند از انرژی آزاد طبیعت برای اداره خود استفاده کند و ناچار انرژی‌های‌ متراکم چون نفت و گاز- و البته هسته‌ای- را برای اداره خود مصرف می‌کند. هر چند تلاش‌های‌کم و بیش موثری چون استفاده ازباد یا تابش آفتاب صورت می‌گیرد، اما تا استفاده کامل از انرژی‌های‌آزاد باد، آفتاب و جزر و مد راه درازی در پیش است و به‌قول دوستی صنعت موقعی به بلوغ می‌رسد که بتواند انرژی‌های‌مورد نیاز خود را از انرژی‌های‌آزاد عیان در طبیعت بگیرد و مواد موجود در طبیعت را برای سوختن استخراج نکند. اگر وضع مصرف انرژی در جهان توسعه یافته چنین است و البته به مراحل تکاملی خود نزدیک می‌شود و حداقل آگاهی در این امر یافته‌اند و به‌همین دلیل نسبت به بیست سال قبل مصرف انرژی را به شدت کنترل و کاهش داده اند، اما ما که این انفال را ازآن خداوند و رسول او می‌دانیم به جای حفاظت و حراست از آنها و به‌کارگیری آنها در نهایت دقت و احساس ضرورت، آنها را چون کالای یک‌بار مصرف و آن‌هم به اسراف (که در قرآن مجید به شدت نهی شده است) به‌کار گرفته‌ایم و به‌نوعی، زیاده‌روی و اسراف در آن را از عناصر مهم سبک زندگی خودمان ساخته‌ایم. در برخی احکام شرعی که شاید چندان هم پراهمیت نباشد علی‌رغم فتوای صریح علما سختگیری می‌کنیم ولی انفال را فدای اجرای غلط و خلاف پیمان قرآن و فتوای صریح علما می‌کنیم.

این کج‌رَوی هم از سوی مردم و هم از سوی مسئولان اعمال می‌شود و طبیعی است که اگر حاکمیت حساسیت در این امر داشته باشد مردم به راه صحیح هدایت می‌شوند.

به این مثال‌ها توجه شود:

دولت مصرف بنزین را آزاد اعلام می‌کند و قیمت آن‌را هم بر مبنای ارزش صفر در سر چاه نفت محاسبه می‌کند. طبیعی است که مردم هم با بی دقتی آن‌را به هر مقدار که بخواهند مصرف می‌کنند، هم انفال را نابود می‌کنند، هم اکسیژن خداداد را می‌سوزانند، هم در تراکم خودرو ساعت ها می‌مانند و هم هوای آلوده استنشاق می‌کنند. دولت در اداره جنگل‌ها تسامح می‌کند. دزدان جنگل بی‌هیچ مشکلی جنگل تراشی می‌کنند و گاه ماموران بی دفاع و انگشت شمار جنگلبان را هم می‌کشند. ببینیم با نفت چه کرده‌ایم؟ برخی می‌گویند کاش نفت نبود-مثل کُره- آن‌وقت پیشرفت می‌کردیم. اینان می‌گویند نفت ما را بدعادت کرده و ملت ما تنبل شده و به خاطر نفت دچار رخوت شده اند. این بزرگواران مگر کشاورزان، کارگران، رفتگران، معلمان و بسیاری دیگر از اقشار جامعه را نمی‌بینند که تا چه اندازه زحمت می‌کشند. اینکه ملت ما به خاطر نفت تنبل شده هم اصل آن غلط است و ملت تنبل نیست و هم برفرض اگر ملت تنبل باشند ربطی به دارایی آنها ندارد، زیرا بسیارند ثروتمندانی که بسیار فعال هستند.مگر نفت باعث ثروت عموم مردم شده است؟ مگر بسیاری از مردم زیر خط فقر زندگی نمی‌کنند.

نفت مردم را تنبل نکرد، بلکه نفت دولت‌ها را تنبل کرده است. دولت تنبل به جای آنکه مردم را به حرکت وادار کند، از ثروت نفت برای کارآفرینی و سرمایه‌گذاری استفاده کند و به قول معروف به جای ماهی دادن ماهیگیری را یاد دهد برای خودشیرینی و نشان دادن اینکه به خاطر مردم سینه به تنور می‌چسباند پول انفال یعنی نفت را تقسیم بالسویه می‌کند و به همه اعم از فقیر و غنی یارانه می‌دهد. ارز نفت را برای آنکه معادل ریالی آن‌را به دست آورد صرف واردات، هزینه خطوط هواپیمایی خارجی و هزینه مسافران برای خارج رفتن می‌کند و درآمد ریالی آن‌ را خرج هزینه های ‌جاری دولت می‌کند و این در حالی‌است که هنوز بخش بزرگی از ملت که بنا به قول مجلسیان حداقل 6 میلیون نفر هستند نادارا و کم درآمد هستند.برای من واقعا عجیب است که توجه به احکام حلال و حرام به کجا رفته است؟ مگر دین پاسخگوی مسائل جامعه نیست.

مگر دین راجع به اموال خداوند و رسول او نمی‌تواند نظر دهد، آیا فقط باید برای ابواب پنج‌گانه فقهی نظر دهند. چنین است که ‌ نفت را با اسراف فراوان می‌سوزانیم یا بافروش آن‌ ظواهر جامعه را رنگ و روغن می‌زنیم. از هر دیدگاه که نگاه کنیم امری مسرفانه و نامعقول را مشاهده می‌کنیم و از آن‌جمله است سوخت فراوانی را که صرف تولید برق می‌کنیم و دلارهای فراوانی را که برای برق سرمایه‌گذاری می‌کنیم بی آن‌که مصرف آن‌را کنترل کنیم. اگر کسی حداقل مورد نیاز انسانی مصرف دارد باید با کمترین بها روبه‌رو شود، اما اگر کسی میل دارد هر آن‌گونه که دوست دارد مصرف کند باید هزینه‌های‌آن‌را تحمل کند. هزینه پرمصرف‌ها باید آن‌قدر شود که نتوانند پرداخت کنند و ناچار به صرفه جویی شوند و برق گران‌بها صرف تولید گردد. امروز اگر همه کارخانه‌های‌ ما با ظرفیت بهینه کار می‌کرد یقینا خاموشی برق داشتیم اما دولت همواره می‌خواهد با سیلی صورت خود را سرخ نگه‌دارد.

در مورد آب، وضع بسیار فاجعه بارتر است. آب را که از نظر قرآن کریم آن‌همه پرارزش است که می‌فرماید «و جعلنا من الماء کل شیٍ حی» هدر می‌دهیم و به جای آن‌که به محدودیت آب و نجات سرزمین ایران بیندیشیم حتی مصوبات مجلس یعنی وظایفی که برعهده وزارت کشاورزی و وزارت نیرو است را اجرا نمی‌کنیم و بعد وقتی مثلا می‌خواهیم فرهنگ‌سازی کنیم، می‌رویم سراغ آب، مسواک‌زدن و صرفه‌جویی در آن‌ که البته صحیح است ولی بسیار نابجا. تفکر لیبرالی انحرافی در مورد آب هم مصداق پیدا می‌کند.

به جای آنکه واقعیت را بیابیم و حسب واقعیت برنامه ریزی کنیم با تفکر هر که هر چه خواهد بکند و با دستاویز قرار‌دادن فرهنگ‌سازی می‌خواهیم الگوی مصرف را تغییر دهیم و با هدف مصرف هر چه بیشتر به فکر آب آوردن از دریای عمان و دریاچه خزر هستیم و طبعا هم نمی‌توانیم. این لفظ فرهنگ‌سازی هم بلایی است که بر ما نازل شده و چه بد از آن‌ استفاده می‌کنیم و به جای اقداماتی که در وظیفه حاکمیت است و با این لفاظی‌ها شانه از عواقب اقدامات خالی می‌کنیم و آینده را به حال خود واگذار می‌کنیم و البته می‌دانیم در سراشیبی سقوط و در نقطه اضمحلال ما حاضر نخواهیم بود و به گردن دیگران می‌افتد. همان عواقبی که از قبل حاکمیت قاجار نصیب نسل‌های‌بعد شد. اگر وظیفه، خدمت به مردم است به‌طریق اولی وظیفه‌مان خدمت به فرزندان و نوادگان مردم هم هست و باید میراثی از خود به جای بگذاریم که نسل‌های‌آتی به وجود امروز ما افتخار کنند و البته این هزینه دارد.

در نزدیکی منزل ما چهارراهی است که پلیس‌ راهنمایی گاهی چراغ‌های‌ راهنمایی را زرد چشمک‌زن قرار می‌دهد و گاهی قرمز و سبز نوبتی- هر‌گاه چراغ‌ها ‌سبز و قرمز می‌شوند مردم تکلیف‌شان را می‌دانند و به‌هرحال از آن‌ تبعیت می‌کنند و مشکل چندانی ایجاد نمی‌شود ولی هر‌گاه چراغ‌ها زرد چشمک‌زن می‌شود هر کس می‌خواهد خود را نجات دهد در نتیجه گرفتگی ترافیکی حاصل می‌شود. این نشان می‌دهد که اگر حاکمیت از وظایف خود شانه خالی کند و تکلیف را روشن نکند مردم چون راه مشخص را نمی‌بینند که از آن‌ تبعیت کنند، لذا در حد استطاعت خود برای بهره‌گیری شخصی اقدام می‌کنند و نتیجه و برآیند آن‌ یک پیکان منفی می‌شود که به منافع ایران وارد می‌شود. رهبر فرزانه انقلاب در ملاقات هفته دولت با دولتمردان به‌درستی گفتند که گفتمان جمهوری اسلامی «خدمت به مردم است» و اینجاست که دولت و مجلس باید معنی «خدمت» و «مردم» را به درستی بیابند و بر آن تعریف درستی انجام دهند.

نخست اینکه آیا خدمت به مردم به معنای آزاد‌گذاردن مردم است تا هر که هر چه خواست بکند؟ و آیا این خدمت منحصر به افراد زنده می‌شود یا آنکه نسل‌های‌آتی را باید دربرگیرد و آیا این خدمت مترادف خدمت به ایران و جمهوری اسلامی است یا فقط به آحاد زنده بر می‌گردد. دوم آنکه این «مردم» چه کسانی هستند و آیا دولت موظف به خدمت یکسان به همه «مردم» است مثل توزیع یارانه که به همه آحاد کشور اعم از پیر و جوان، زن و مرد، ثروتمند و مسکین، بیمار و سالم دولت یکسان خدمت کند و به قول فتاح، رئیس کمیته امداد «صدای مسکینان و محرومان را نشنود» و همه را به یک چشم نگاه کند و از عبارت «مردم در برابر قانون یکسان هستند» چنین استفاده کند که به همه یکسان خدمت می‌دهد و در این میان گروه برخوردار از همان خدماتی استفاده کند که گروه ناتوان و صدالبته که گروه برخوردار به‌طور طبیعی و سنتی خدمات دولت را هر چه بیشتر به سوی خود جلب کرده و می‌کنند.

در اینجا خوب است در واژه خدمت اندکی دقت کنیم و ببینیم خدمت به مردم چه ابعادی دارد و کدام‌یک پسندیده‌تر بوده و از رحجان بیشتری برخوردار است.

الف-خدمت به آحاد جامعه یعنی آنکه دولت زیربناهای مورد نیاز مردم مثل امنیت، آب، برق، گاز، تلفن، راه، آموزش، تربیت بدنی را فراهم می‌کند تا مردم بتوانند زندگی مناسبی داشته باشند. صد البته تمهیدات لازم برای اشتغال و درآمد مردم از جمله وظایف خدمت‌رسانی دولت است که بیشتر به سیاست‌گذاری بر‌می‌گردد و به‌صورت غیرمستقیم دولت در آن‌ شریک است.

ب- خدمت‌رسانی به ایران. ایران به‌عنوان یک سرزمین با هویت تاریخی و جغرافیای مشخص، زیستگاه 80 میلیون انسان است از مواهب آن استفاده می‌کنند. یاسر عرفات می‌گفت من به دنبال یک وجب خاک فلسطین هستم که بدون دغدغه پایم را روی آن بگذارم. ایران به معنی یک پیکره باهویت است که بدون آن 80 میلیون انسان ماوا و مسکن و زیست نخواهند داشت. پس باید کشور ایران وجود داشته باشد که مردم بتوانند از آن تغذیه کنند و در آن زیست نمایند. در اینجا عبارت «چو ایران نباشد تن من مباد» صادق است. شهادت، اسارت و جانبازی خیل عظیم مردان و زنان میهن‌مان در جریان دفاع مقدس و بیرون راندن دشمن بعثی و ندادن حتی یک وجب از خاک ایران، همان خدمتی است که باید برای حفظ سرزمین ایران انجام داد و چه خوب این شهیدان شاهد خدمت خود را به میهن انجام دادند. گاه سرزمین مورد هجوم دشمن از مرزها قرار می‌گیرد و این بسان زخمی است که بر پیکره انسان با یک دشنه وارد می‌گردد. انسان دشنه را خارج کرده و آن‌را ترمیم می‌کند. حکایت تجاوز رژیم بعث حکایت زخم خنجر است. اما اگر بدن انسان به بیماری قند یا سرطان دچار شود، دشمن درونی را باید به‌طریق دیگری از پای درآورد و امروز میهن ما دچار بیماری سرطان و قند شده است، بنابراین خدمت در اینجا به‌معنی خدمت به سرزمین است و جزء لاینفک خدمت به مردم است.

ج- خدمت‌رسانی به جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی هویت حاکمیتی است که با اعتقاد به ارزش‌های‌ متعالی از ویرانه‌های‌ نظام خودکامه شاهنشاهی سربرون آورده است و چون روح در کالبد کشور ایران به جریان افتاده است، جمهوری اسلامی یعنی ارزش‌های‌متعالی که مردم به آن پایبند هستند و امور کشور براساس ارزش‌های‌اسلامی اداره می‌شود. در اینجا هم جوهره اسلام و حاکمیت مردم مطرح است و هم اجرای قوانین و مقررات وضع شده برآمده از اسلام توسط مدیران و نیز مردم.

طبیعی است هر نوع تخطی از ارزش‌های ‌بنیادین ذکر شده و بی‌تفاوتی به حضور جوهره جمهوری اسلامی ضدخدمت به جمهوری اسلامی است و همه اعم از دولت و ملت باید در حفظ و بقای جمهوری اسلامی کوشا و توانا باشند.

اتفاقا در اینجا جمهوری اسلامی به کمک حفظ سرزمین و خدمت به آن می‌آید. بحثی که راجع به انفال و تعلق آن به خداوند و رسول خدا صورت گرفت در حقیقت کمکی الهی است که جمهوری اسلامی به «ایران» می‌کند.

خدمت به مردم به‌معنی بهینه‌سازی هر سه بند الف،ب و ج است و تلاش در انجام یکی از آنها و فراموش کردن دیگری موجب اخلال در حفظ هر سه و به‌خطر افتادن موجودیت مردم می‌شود. اگر توجه‌مان صرفا به بند الف باشد یعنی سیاست‌های پوپولیستی که نوعا برای فریب مردم جهت وجیه‌المله شدن حاکمان صورت می‌گیرد و حتی اگر با حسن نیت و بدون این انگیزه باشد، منابع کشور تحلیل رفته و هویت فرهنگی جمهوری اسلامی به‌تدریج از بین می‌رود. اگر صرفا به بند ب توجه شود نوعی سیاست‌های‌توسعه‌ای دیکتاتورمآبانه ضدمردمی مانند سیاست‌های‌استالینستی -یعنی قدرتمندی کشور بدون توجه به مردم-حاکم می‌شود که مردم در آن به عناصر بی‌ارزش همانند جامدات خواهند بود.

توجه به سیاست‌های‌ پیش‌برنده بند ج به سیاست‌های‌ملی‌گرایانه و نژادی وشوونیستی مانند آلمان نازی و در شکل مذهبی آن چون داعش باز می‌گردد که موجب تخریب سرزمین و انهدام نیروی انسانی می‌گردد.

***در سال‌های‌اخیر در کشورمان به دلیل آنکه خواست دولت نهم ودهم محبوبیت در نزد توده‌های ‌مردم بوده است (و البته دولت‌های ‌دیگر هم در درجات کمتری از این خواست برخوردار بوده‌اند) سیاست‌های‌پوپولیستی یعنی توجه به بند الف موجب برباد دهی ثروت کشور و به‌خطر افتادن سرزمین ایران و بروز نوعی سرطان و بیماری قند در کالبد کشورمان بوده است. دقت در مسئله آب، زمین، جنگل، دریاچه، فاضلاب، رودخانه، تالاب‌ها، رودخانه‌ها و حاشیه آن و مشخصات آنها در حال حاضر و مقایسه با سه دهه گذشته نشان می‌دهد که سرزمین ایران به‌سرعت رو به نابودی می‌رود و این بیشتر از قبل توجه به بند الف و سیاست‌های‌پوپولیستی بوده است. نویسنده خود را صاحب‌نظر در وضعیت بند ج یعنی خدمت به جمهوری اسلامی نمی‌داند، اما می‌توان گفت که خدمت به جمهوری اسلامی نیز در راستای شعارهای خدمت به مردم و سیاست‌های‌پوپولیستی رنگ باخته است.

متاسفانه آنان‌که مدعی صلاحیت درسیاست هستند و خود را ارجح مدیران می‌دانند همواره علیه دولت‌های‌مخالف خود به شعارهای پوپولیستی و افزایش توقعات مردم دست زده‌اند و دولت مخالف را به ناتوانی در برآوردن خواست مردم و عدم ارتقای رفاه مردم متهم کرده‌اند. نشریات وابسته به جریانات مخالف دولت اصلاحات تا آنجا که ممکن بود در متهم کردن دولت اصلاحات در ناتوانی به خدمت به مردم تلاش کردند و همین جریان و البته به شکل افراطی‌تر آن دولت یازدهم را متهم به عدم خدمت‌رسانی به مردم می‌کنند و دائما سطح توقعات جامعه را بالا می‌برند بدون آنکه به خدمت به «ایران» و «جمهوری اسلامی» اعتنایی داشته باشند.

هر چند دولت یازدهم، هم به خاطر همین هجمه ها و هم به خاطر طرز تفکر درونی و شاید نگاه بحق انتخابات آینده ریاست جمهوری و ترس از آمدن مردم فریبان برسکوی قدرت به شدت در حال مماشات است و البته همان‌طور که در ابتدای ریاست جمهوی می‌توانستند با قاطعیت یارانه های‌عمومی را قطع و به جای آن بخش قابل توجهی از آن را در اختیار کمیته امداد و بهزیستی برای رسیدگی به محرومان واقعی قرار دهند و امروز نمی‌توانند در سایر برنامه ها اولویت های‌واقعی را در نظر گرفته و به نجات سرزمین ایران همت گمارند. اگر از بیان رهبر فرزانه انقلاب که «گفتمان خدمت» را گفتمان جمهوری اسلامی دانستند چنین برداشت شود که همه امکانات کشور برای بند الف صرف شود واقعا برداشت ناصوابی اتفاق افتاده است.

عبارت مشهور شهید رجایی که «نگویید انقلاب برای ما چه کرده، بگویید ما برای انقلاب چه کرده‌ایم» ترجمان کوتاهی از آنچه گفته شد، است.

تقریبا می‌توان گفت که پس از شهید رجایی کمتر کسی چنین سخن گفته است و نتوانسته‌ایم برای مردمان کشورمان که هر آن‌گاه که لازم بوده همه چیز خود را طبق اخلاص می‌گذاشته اند بگوییم که رفع نیازهای مردم، پایداری سرزمین ایران و تقویت جمهوری اسلامی مجموعه‌ای است یکپارچه که سستی در هر کدام نتایج شومی را در بردارد. رهبر فرزانه انقلاب سال 95 را سال اقتصاد مقاومتی، اقدام وعمل نامیده‌اند. اقدام و عمل بهینه در هر سه مورد لازمه بقای نسل ایرانی و کشور ایران و نظام آن است.

هرچندبه‌دلیل عدم وجود برنامه لازم علی‌رغم آنکه نفت، آب، زمین را خواسته‌ایم در خدمت به مردم به‌کار بگیریم نتوانسته‌ایم به محرومیت‌ها پایان دهیم و طبیعی است چنین روشی، نتیجه‌ای متناسب آن خواهد داشت. فدا کردن سرزمین ایران و ارزش‌های‌جمهوری اسلامی با نگاه پوپولیستی به مردم نتیجه‌ای جز این هم ندارد. اینک در برنامه ششم در راس برنامه‌ها موضوع آب وکشاورزی ذکر شده است امری که اگر برنامه به آن اختصاص یابد حتما به راه صواب هدایت شده است. اما عموما این اولویت وقتی در کنار بقیه اولویت‌ها قرار گیرد آن‌که زورش بیشتر است برنده می‌شود. در عین حال ببینیم در میان انبوه احکام برنامه ششم جایگاه این اولویت در کجاست؟

در لایحه برنامه ششم مواد 11، 12 و 13 بندهایی است که به آب، کشاورزی و محیط زیست پرداخته است. ماده یازده اهمیت محیط زیست و الزامات ارزیابی زیست محیطی را مورد تاکید قرار داده است.

ماده دوازده اجازه افزایش قیمت آب را داده است و ماده سیزده در حقیقت اشاراتی برای رفع بحران آب داده که همه و همه خوب و قابل توجه است، اما بیشتر توصیفات کیفی است و هیچ معیاری برای اجرا نگذاشته و در حقیقت نوعی تحریر مطلب است و نه الزام برای حد مناسبی از اجرا.سوال اینجاست که وقتی پنج برنامه قبلی از اجرا فاصله می‌گیرد و حتی رئیس دولت نهم و دهم رسما اعلام می‌نماید که برنامه چهارم را خمیر کرده است و صدای هیچ تنابنده قدرتمندی بلند نمی‌شود چه تضمینی برای اجرای برنامه وجود دارد و برنامه براساس کدام شاخص باید سنجیده شود و چه اعتباری برای این قسمت‌ها باید پایدار گردد و این درست هنگامی است که به‌قول ریاست محترم مجلس در حقیقت اعتبار عمرانی نداریم و حتی به جرات می‌توان گفت هرگونه اجرای مواد مذکور بلافاصله با مخالفت‌هایی از جنس خودجوش! روبه‌رو می‌شود و هیاهوی سیاسیون مخالف دولت که جرات چنین کاری را داشته باشند به آسمان بلند می‌شود. رهبر فرزانه انقلاب گفتند که زمان کوتاه است ولی فرصت‌ها فراوان است. آیا دولت یازدهم و ان‌شاء‌الله دوازدهم با همان شجاعتی که برجام را به ثمر رساند، می‌تواند اولویت اول که درحقیقت اعتلای سرزمین ایران است را علی‌رغم همه فشارها به ثمر رساند؟ آیا می‌توان امید داشت؟ اگر چنین نشود آیا نباید سوال شود که این تذهبون؟

http://aftabeyazd.ir/?newsid=53855

ش.د9502296