* برای پی بردن به چرایی توصیه به نیامدن احمدینژاد، باید این سؤال را مطرح کرد این حضور، چه پیامدهایی میتوانست داشته باشد. پاسخ شما به این سؤال چیست؟
** حضور احمدینژاد در انتخابات، میتوانست فواید و مضراتی داشته باشد، فواید آن مربوط به اصلاحطلبان و مضرات آن، مربوط به اصولگرایان و درمجموع کسانی میشد که از دولتهای نهم و دهم حمایت میکردند.
* چه نفعی برای اصلاحطلبان میداشت؟
** طبق نظرسنجیهای استمزاجی، احمدینژاد میتوانست در انتخابات 5 یا حداکثر 10 میلیون رأی داشته باشد، از این رو خطری برای اصلاحطلبان نبود. اما حضور او در رقابت، سبب میشد اصلاحطلبان از قدرت مانور خوبی برخوردار شده و بتوانند خطاهای استراتژیک او را به چالش بکشند. این میتوانست مستمسک خوبی برای تهییج رأیدهندگان برای حضور در پای صندوقها باشد. حضور رقیبی به نام احمدینژاد به اصلاحطلبان فرصت میداد تا بار دیگر خود را ساماندهی کرده و برتریهای کارکردی خود و دولت را بیان کنند. هرچند مردم به برخی از خواستهها و انتظارات خود دست نیافتند، اما آقای روحانی توانسته آرامش نسبی و امید را در حوزههای مختلف ایجاد کند. به عبارت دیگر، عملکرد دولت یازدهم به گونهای است که اصلاحطلبان میتوانند از آن دفاع کنند و این دفاع، نقطه خوبی برای طرح چالشهای مدیریتی احمدینژاد بود. در مجموع، بیم از حضور دوباره احمدینژاد و جریان رادیکال در قوه مجریه، باعث تقویت بیش از پیش انسجام اصلاحطلبان میشد، همان انسجامی که خرداد 92 و اسفند 94 را رقم زد.
* هرچند نشانههایی وجود دارد، اما موضع احمدینژاد نسبت به برجام، همچنان مبهم است. به نظر شما، او درصورت حضور در رقابت، نسبت به برجام چه رویکردی را در پیش میگرفت؟
** موضعگیری علیه برجام، یک رویکرد طبیعی بود که باید از احمدینژاد انتظار داشت. به عبارت دیگر، سیاستها و موضعگیری ایشان، ولو در ظاهر، همواره مخالف برجام بوده است، هرچند عدهای معتقدند احمدینژاد به اصل مذاکره و گفتوگو علاقهمند بود. اما چون برجام دستاورد برجسته روحانی بود، طبیعی این است که احمدینژاد در مخالفت با برجام موضعگیری میکرد. اما افکار عمومی و استراتژی کلان نظام، علیه برجام نیست. زیرا برجام حاصل همگرایی خواست مردم، تصمیمات دولت و حمایتهای راهبردی نظام و رهبری بوده است. در نتیجه احمدینژاد نمیتوانسته در این ساختار قرار بگیرد.
* شکست احتمالی او در انتخابات، چه پیامدهایی برای اصولگرایان میداشت؟
** اگر احمدینژاد در انتخابات شکست میخورد، این سؤال مطرح میشد که چرا آرای او تا این اندازه کاهش یافته است؟ این به آن معنا بود که احمدینژاد، تفکر و حامیانش، از اقبال مناسبی در جامعه برخوردار نیستند. شکست او میتوانست احقاق حقی را برای عدهای دیگر به وجود بیاورد، در مقابل کسانی که به دلیل حمایت از احمدینژاد، طیف وسیعی از جامعه را طرد کردند. به همین دلیل، حضور و شکستش که احتمال آن کم نبود، میتوانست ضرر تامهای برای اصولگرایان و حامیان پیشین او باشد.
* تأثیر نیامدن احمدی نژاد در اردوگاه اصولگرایان چیست؟
** هرچند در دو سال آخر اختلافاتی میانشان پیدا شد، اصولگرایان در تمام سالهای دولت احمدینژاد، حامی و شریک او بودند. از این رو باید نسبت به حمایتها و عملکرد احمدینژاد پاسخگو میبودند. از آن سو، حضور احمدینژاد در انتخابات میتوانست تشتتی در اصولگرایان ایجاد کند. زیرا اتفاقات دو سال آخر دولت دهم، سبب شد که اصولگرایان در یک وضعیت دشواری قرار بگیرند؛ نه میتوانستند از او حمایت بکنند، نه اینکه حمایت نکنند. به همین خاطر، حضور احمدینژاد برای اصولگرایان یک خطر جدی بود و میتوانست ایجاد اختلاف کرده و حتی آنان را از تصمیمگیری درباره انتخابات بازدارد. کمااینکه دیدیم پیش از توصیه انتخاباتی رهبری، بحثهای اصولگرایان این بود که اساساً میتوانیم به نامزدی احمدینژاد فکر کنیم یا نه و این بحثها، بیانگر آغاز شکافی میان اصولگرایان و جریانهای رادیکال بود.
* رهبر معظم انقلاب اشاره کردند که این حضور میتواند به شکلگیری یک دوقطبی منجر شود. این دوقطبی چه ویژگیهایی داشت؟
** طبیعی بود که حضور احمدینژاد از سوی مردم، به معنای مخالفت با یک جریان سیاسی کلان کشور که پیروزی روحانی و انتخابات مجلس را رقم زد، تلقی میشد. در این صورت، تضادی میان احمدینژاد با اصولگرایان معقول و اصلاحطلبان ایجاد میشد. در این شرایط او ناچار بود موضعگیریهای تند و شاذ داشته باشد، موضعگیریهایی که میتوانست جامعه را به سمت یک دو قطبی ببرد و حتی این تلقی را در جامعه القا میکرد که عدهای میخواهند مقابل آقای روحانی و دوران ایشان، موضع بگیرند و این عده سعی میکنند با آوردن احمدینژاد، این موضع را به نمایش بگذارند و این همان دوقطبی مورد اشاره رهبر معظم انقلاب است. این دوقطبی، دیگر دوقطبی اصلاحطلبان و اصولگرایان نمیبود، بلکه دوقطبی بین مردم و جریان حامی احمدینژاد میشد که در هر حالت به ضرر نظام بود. این شرایط از اساس، مخالف خواست نظام است، زیرا نظام و سیاستهای کلان رهبری، در مسیر رشد و پیشرفت و آرامش جامعه قرار دارد، اما حضور احمدینژاد ایجاد کننده تشنج و التهاب بود.
* آیا اصولگرایان بدون احمدینژاد به انسجام دست خواهند یافت؟
** اکنون که چهره تند و انسجام گسلی در میان اصولگرایان نیست، آنان بهتر میتوانند به اتفاق نظر دست یابند. آنان حول چهرههایی چون جلیلی، ضرغامی و قالیباف درحال گفتوگو هستند. آنان در نظر دارند به هر ترتیبی که هست، مقابل اصلاحطلبان و اصولگرایان معقول بایستند. از این رو باید چهرهای را مطرح کنند که در قیاس با نامزد طرف مقابل که آقای روحانی، از مقبولیت نسبی برخوردار بوده، قدرت مدیریت داشته و بتواند نظرها را به خود جلب کند. طبیعی است که اصولگرایان به دنبال چنین نامزدی میروند، نه نامزدی که 4 میلیون رأی آورده، یا نامزدی که با برجام مخالفت کرده یا مقابل سیاستهای کلی نظام ایستادگی تامه داشته باشد تا دوباره در جامعه بینالمللی به یک تضادی دامن بزند.
* بنابراین شما برجام را یکی از عوامل مؤثر در انتخابات آتی میدانید.
** مردم در پی آرامش هستند و دوست ندارند که جامعه و حاکمیت ملتهب شود؛ چه در مواجهه با جامعه جهانی و چه در جامعه درونی و این یعنی همراهی با برجام. هرچند برجام برنامه مشترکی برای بهبود رابطه با جامعه جهانی بود، اما در حوزه داخلی نیز تأثیرگذار است. به همین دلیل، رفتارهای تند و ساختارشکنانهای که بتواند روابط ما با دنیا را تحت تأثیر قرار دهد، مخالف برجام است و قطعاً در انتخابات آتی خریدار نخواهد داشت. از این رو طبیعی است هر نامزدی که وارد انتخابات شود، در راستای برجام حرکت خواهد کرد، ولو منتقد برجام باشد اما قطعاً نمیتواند برجامشکن باشد.
* آیا اصولگرایان می توانند نامزدی را به عنوان رقیب روحانی معرفی کنند؟
** تلاش برای ایجاد رقیب درونی از میان اصلاحطلبان برای روحانی، راه به جایی نخواهد برد. روحانی رئیس جمهوری است، اگر چه اصلاحطلبان خواستههای خود را مطرح میکنند و روحانی نیز برنامههای خود را دارد. اما مسائلی وجود دارد که میتواند به نقطه مشترک تبدیل شود، بویژه اینکه اصلاحطلبان به رشد، توسعه و حفظ منافع ملی فکر میکنند.
* تصمیم انتخاباتی احمدینژاد چه خواهد بود؟
** او عنصری است که با لجاجت شناخته شده است. میدانید که او تا همین جا نیز هزینه نظام را بالا برد، زیرا میتوانست بدون جوسازیها به توصیه رهبری عمل کند. اما او میخواهد باشد و حیات سیاسی داشته باشد، ضمن اینکه میخواهد با حضور خود، خطاهای خود را بپوشاند و به نوعی جامعه را در فضای پوپولیستی نگه دارد. احمدینژاد دلبسته این رفتارهاست. اما با تمام این صحبتها، معتقدم احمدینژاد تمام میشود، هرچند احمدینژادیسم تمام نمیشود. البته آنان هم حق دارند فعالیت داشته باشند، اما حاضر نیستند تشکیلات داشته باشند. زیرا احمدینژاد غیرقابل پیشبینی و غیرقابل حدس است و به همین دلیل در قالب یک جریان قرار نمیگیرد. درست به همین دلیل است که نظام دیگر نمیتواند چنین ریسکی را بپذیرد.
* او با اصولگرایان چه خواهد کرد؟
** او در دو جبهه کار میکند. اگر بتواند، آسیب خود را به بخشی از اصولگرایان خواهد زد، بویژه آنان که از نیامدنش خوشحال هستند. اما بخشی از نیروهای بدنه خود را به سمت اصولگرایان گسیل میکند تا بخشی از این جریان را به سود خود یارگیری کند. اما در مجموع، برآیند آینده احمدینژاد از نظر من این است که خود او در دو سال آینده آرام آرام فراموش میشود، چنانکه بسیاری از اطرافیان او اکنون فراموش شدند. زیرا او بدنه اجتماعی منسجم و یک تشکیلات سازمان یافتهای که شفاف سخن بگوید ندارد، درحالی که اصلاحطلبان به بازسازی خود پرداختند یا اصولگرایان تشکیلات و زوایای آشکار دارند که باعث میشود این دو جریان حذف ناشدنی باشند.
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/page/6329/21/153626/0
ش.د9502509