1ـ پیروزی دونالد ترامپ بر هیلاری کلینتون، مردم آمريكا و جهان را مبهوت کرد. رسانهها به نشر موجی از تفسیرهای متنوع و گاه متضاد پرداختند و هر یک از صاحبنظران بنا به انتخابهای هستیشناختی، معرفتشناختی و روششناختی خود این امر را تحلیل کردند. برخی، این انتخاب را نشانهای از آغاز «پایان رؤیای دموکراسی آمريكایی» دانستند و دیگرانی آن را تلنگری بر نظام سیاسی فرسوده آن کشور در قالب نزاع دو حزب قدیمی پنداشتند و اظهار امیدواری کردند که برآمدن ترامپ، نخبگان سیاسی آمريكا را به بازنگری در «الگوهای سنتی نخبهگرایانه رقابت سیاسی» سوق دهد و با عطف اعتنای بیشتر به لزوم مشارکت مدنی، مایه تقویت دموکراسی در آن کشور شود.
2ـ این نوشته مروری بر برداشتهای اخیر درباره انتخاب ترامپ نیست، بلکه غرض آن است که با بررسی آنچه پروفسور «رونالد دورکین»، فیلسوف مشهور آمريكایی (2013ـ 1931 م) در کتاب «آیا دموکراسی در آمريكا ممکن است؟» نگاشته است این نکته را مورد توجه قرار دهیم که آنچه به دموکراسی قوام و استحکام میبخشد، شکلگیری «حوزه عمومی» و فضای «گفتوگو» میان مردمان است و تا مردم آمريكا درباره مهمترین موضوعهای مورد اختلاف خود، به مباحثهای متعهدانه و مناظرهای جدی روی نیاورند و تا کاندیداها نیز در عوض ایفای کاریکاتوری نقش گلادیاتورهای جهان باستان (کریخوانیهای سخیف و افشاگریهای شنیع و مجادلههای بیخاصیت)، به بحثی دامنهدار و صادقانه پیرامون مهمترین معضلات جامعه خود و جهان کنونی، نوع مواجهه و برخورد لازم برای تفسیر آنها و راهحلهای دموکراتیک برای حلشان نپردازند، وضعیت سیاست در آمريكا، با چنین آشوبهایی مواجه خواهد بود.
فراموش نکنیم که اوباما و ترامپ با وجود همه اختلافهای عمیقشان، لااقل در این وجه مشترکاند که به آنان از نظر بخشی از مردم آمريكا، به شکل منجیانی نگریسته میشد و میشود که قرار است آمريكا را از شر دامنگیر تضعیفکنندهاش رهایی بخشند؛ امری که تیتر اخیر نیویورکتایمز: «جهان اوباما را تغییر داد» میتواند مرثیهای بر آن رؤیا تلقی شود.
3ـ دورکین، کتاب «آیا دموکراسی در آمريكا ممکن است؟» را پس از پیروزی جورج بوش بر جان کری در انتخابات 2004 نگاشت و در ایران با ترجمه خشایار دیهیمی و محمود حبیبی از سوی انتشارات مینوی خرد راهی بازار شده است. او کتابش را با این جمله آغاز میکند: «سیاست آمريكا گرفتار وضعیت اسفناکی شده است. ما تقریباً سر هر چیز، بیرحمانه به هم میپریم. درباره ترور و امنیت، عدالتاجتماعی، جایگاه دین در سیاست، ویژگیهای یک قاضی خوب و ماهیت دموکراسی با هم اختلاف داریم. این اختلافات، مدنی نیستند: هیچکدام از دو طرف به دیگری احترام نمیگذارد. دیگر در مورد استقلال کشور با هم اتفاق نظر نداریم. سیاست ما دستکمی از جنگ ندارد.» (ص 11)
این سخنان بازتاب نگرانی دورکین از فضای رقابت انتخاباتی بوش و کری است؛ فضایی که به زعم دورکین «به نحو چندشآوری تفرقهانگیز بود» و بیانگر دوقطبی آبی (دموکرات) و قرمز (جمهوریخواه) که مردم و نخبگان سیاسی آمريكا را به نزاعی بیپایان و چشماندازی از گسست فرهنگی میان دو جهانبینی کاملاً متمایز رهنمون میشود. در یکسو آبیهای شیفته پیچیدگی فلسفی قرار دارند و در سوی دیگر قرمزهای اصالتجو و دینخو.
دورکین ضمن اذعان به وجود و اهمیت این گسست غیرمعمولی، معتقد است و امید دارد که بتوان مبنایی مشترک برای بحث درباره موضوعهای مورد مناقشه بیابد. او دو مبنای نظری اولیه برای عزیمت به وادی مناقشههای عملی انتخاب میکند؛ اصولی که معتقد است مکاتب سیاسی متضاد در آمريكا، فارغ از همه تفاوتهایشان، آنها را قبول دارند. این دو اصل در خلاصهترین حالت عبارتند از: 1ـ زندگی هر انسانی ارزش ذاتی بالقوهای دارد و 2ـ هر فرد برای موفقیت در زندگی شخصیاش دارای مسئولیتی ویژه است بنابراین نه تنها نباید زیر بار هیچ نوع تحمیلی برود، بلکه خود موظف است آگاهانه مسئولیت انتخاب یک زندگی خوب برای خود را پذیرا باشد. این دو اصل، پایههای کرامت انسانی هستند.
دورکین مناقشهبرانگیزترین موارد اختلاف در فرهنگ سیاسی آمريكاییان را حول سه محور «تروریسم و حقوق بشر»، «دین و کرامت انسانی» و «مالیات و مشروعیت» تمرکز میبخشد و میکوشد طبق اصول پایهای کرامت انسانی، اختلاف دیدگاهها را مورد کنکاش قرار دهد.
4ـ درباره محور نخست، دورکین سیاست آمريكا در برخورد با مظنونین تروریست را کاملاً ناقض حقوقبشر میداند و میگوید این باور که هر چیزی که امنیت آمريكا را بهبود میبخشد (ولو سطحی و حدسی) سیاستی عاقلانه است، مغلطهای عظیم است؛ زیرا این باور به معنای تقلیل دادن شجاعت و کرامتانسانی ما به نوعی پیشداوری بزدلانه و قربانیکردن عزتنفس خویش در رویارویی با خطراتی است که ممکن است ما را تهدید کنند. بنابراین باید در کنار امنیت، به آبروی خود و عواقب بزدلی خود نیز بیندیشیم.
5 ـ در محور دین و کرامتانسانی، دورکین به مناظره جدی دهههای اخیر در آمريكا میان محافظهکاران و لیبرالها درباره نسبت سیاست و دین و اختلافات حول مسائلی چون سقط جنین، رقابت نظریه تکامل داروین و رقیب دینی آن: نظریه «صنع هوشمند» و مناقشههای پیرامون وجود عبارت دینی در سوگند وفاداری به آمريكا میپردازد و معتقد است در جامعه آمريكا، الگوی دولت سکولار روادار، مرجّح است.
6 ـ در بحث مالیات، دورکین در قامت منتقد جدی جمهوریخواهان ظاهر میشود و توزیع نامتوازن ثروت، شکاف گسترده بین فقرا و اغنیا و وضعیت نگرانکننده بهداشت و مسکن را غیرقابل دفاع و تهدیدی مهم برای مشروعیت سیاسی نظام آمريكا میپندارد. دورکین نوعی شبکه ایمنی بیمهمدار برای محافظت از اقشار کمدرآمد را پیشنهاد میکند که مستلزم افزایش چشمگیر سهم مالیات اغنیا برای بازتوزیع نیز هست و یادآور دیدگاههای دیگر فیلسوف لیبرال آمريكایی، جان رالز است که از نظریه «عدالت بهمثابه انصاف» دفاع میکرد.
7ـ کتاب دورکین با نقدی بر «دموکراسی اکثریتی» و تلاش برای احیای «دموکراسی مشارکتی» پایان مییابد. او منتقد ناآگاهی مردم از مسائل سیاسی و رفتارهای هیجانی و نمایشی سیاستمداران است. پول و شوهای تبلیغاتی تحریفکننده و شوکهکننده مورد توصیه مشاوران سیاسی را آفت سیاست میداند و معتقد است ژورنالیسم کنونی نه تنها پاسدار حقیقت و یاور دموکراسی نیست، بلکه در شکل تلویزیونی آن، بیشتر در خدمت بازتولید نظمی محافظهکارانه است.
چکیده انتقاد دورکین در این کتاب چنین آمده است: «سیاست ملی هیچ کشوری مثل همایش فلسفی نیست... اما سیاست ملی ما حتی ظرفیت پذیرش معیارهای یک بحث معقول در سطح دانشآموزان سوم دبیرستان را هم ندارد چه رسد به بحثهای کلان.» (ص 139) بهزعم دورکین بدون تغییری جدی در سه مقوله آموزش (بهمثابه تمرین دموکراسی و گفت وگو)، روش انتخابات و تفسیر قانون اساسی، نمیتوان به آینده امید داشت.
8- دورکین زنده نماند تا آنچه را درباره بیمایگی مناظرات کنونی سیاسی پیشبینی کرده بود، در هیبتی زنندهتر در انتخابات 2016 تجربه کند، اما مباحث کتاب او، همچنان تر و تازهاند و ضرورت تأمل بر آنها بیش از پیش احساس میشوند. هنوز برای بسیاری از نخبگان سیاسی جهان، مسأله این است: «آیا دموکراسی در آمريكا ممکن است؟»
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/page/6415/15/168221/0
ش.د9503526