تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۲  ، 
شناسه خبر : ۲۹۸۹۷۴

(روزنامه آفتاب يزد – 1395/11/10 – شماره 4818 – صفحه 3)

محمد عطریانفر در گفتگویی با ایرنا، ضمن تاکید بر اینکه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در تاریخ تکرار نخواهد شد، اطمینان می‌دهد که نخبگان کشور همواره از راه، منش و اندیشه او صیانت خواهند کرد.

هاشمی رفسنجانی از معدود افرادی بود که همزمان واجد دو خصوصیت بود. یکی در دوران مبارزه و پیروزی انقلاب پرقدرت و شکوهمند ظاهر شد و دیگری ظهور فرهمند و کارآمد در دوران پس از پیروزی و تثبیت نظام بود. حسین مرعشی تعریف می‌کرد «در دوره دوم ریاست جمهوری هاشمی، جریان اصولگرا فشار زیادی بر آقای هاشمی وارد می‌کرد و به شدت علیه وی شده بود. به ایشان گفتم شما که تکلیف شرعی‌تان را انجام دادید برای چه این همه تهمت و فشار را به جان می‌خرید؟ استعفا بدهید و رها کنید. وقتی شما را نمی‌خواهند شما هم خودتان را اذیت نکنید. آقای هاشمی خنده تلخی کرد و گفت: چطور به خود این اجازه را بدهم.»

یادم هست در دوره دوم سازندگی، آقای هاشمی تاکید بسیار زیادی بر توسعه اقتصادی و تغییر ساختار بنگاه‌های اقتصادی می‌کرد. از ایشان سوال کردم که چرا اینقدر روی توسعه اقتصادی تاکید می‌کند و به توسعه سیاسی و اجتماعی چندان که باید توجه نمی‌شود؟ ایشان پاسخی داد و گفت: «از کجا می‌دانید من معتقد به توسعه سیاسی و اجتماعی نیستم. تا وقتی نتوانیم شکم مردم را سیر کنیم، تا نتوانیم برای آنها احساس امنیت نسبی فراهم کنیم؛ هر قدر هم که درباره ضرورت توسعه سیاسی و اجتماعی برای مردم صحبت کنیم کسی حرف‌هایمان را نمی‌شنود. مردم اول باید به یک نقطه ثبات و آرامش در زندگی مادی خود برسند تا بتوانند به مسائل بالاتری فکر کنند.» همین الان بسیاری از دولت‌های موفق دنیا بر این باورند تا وقتی به توسعه و نوسازی اقتصادی پایدار دست پیدا نکنیم دموکراسی اصلا معنا ندارد.

هاشمی می‌گفت «طبقه متوسط بار توسعه و پیشرفت کشور را بر دوش دارد و تا این طبقه تقویت نشود، وضعیت زندگی طبقات فقیر هم تکان نخواهد خورد. این طبقه متوسط است که خلاق، کارآفرین و مبتکر است و قدرت تولید ارزش افزوده را دارد تا بخش‌های فقیر جامعه نیز از آن بهره‌مند شوند. این طبقه متوسط است که رونق اقتصادی ایجاد می‌کند و چرخ‌های اقتصاد را به حرکت درمی‌آورد.»

(در رابطه با اصطلاح دوران پساهاشمی) انطباق لازم با واقعیت ندارد. آنهایی که این اصطلاح را مطرح کرده‌اند، باید دلیل بیاورند. آقای هاشمی مانند بزرگان و رهبرانی نبوده است که یک‌مرتبه توفانی روحی، اجتماعی و سیاسی در جامعه به‌وجود آورد و ناگهان نیز از صحنه خارج شود. آقای هاشمی حیات سیاسی مستمری داشته است. ایشان بیش از 50 سال سابقه فعالیت مستمر و متعارف سیاسی و اجتماعی دارد و در این مدت تبدیل به شخصیتی بزرگ شده است. نوع تفکر، منش، روش و مدل نگاهش به مدیریت سیاسی در جامعه همچنان جاری است. هاشمی همین الان هم در جامعه وجود دارد.

طبقه متوسطی در اداره کشور حضور دارد و متاثر از اندیشه‌های هاشمی است. آقای هاشمی از دنیا رفته است، اما روش و نگاهش پابرجاست. برای همین مدتی قبل از فوتشان گفته بودند که اگر همین الان از دنیا بروم با خیال راحت مرده‌ام، چراکه تفکر بنیان‌هایی که در مقابله با تندروی در کشور گذاشته شد و مقابله‌ای که با این جریان صورت گرفت تا آنها سکان کشور را دراختیار نگیرند، باعث شد اندیشه اعتدال هر چند در اوج مظلومیت و محرومیت پابرجا بماند. نخبگان کشور از راه، اندیشه و کردار هاشمی صیانت می‌کنند. نگاهم به آقای هاشمی همیشه منطقی بوده است. خودم روزگاری از جمله منتقدان ایشان بودم و حتی ایشان هم به من گله و اعتراض داشت.

هیچ‌کدام از زوایای زندگی هاشمی ابهام ندارد و ایشان فیلم بازی نمی‌کرده است. هدف هاشمی برایش روشن بود و در راه رسیدن به آن هزینه می‌داد و اراده‌اش دچار خلل نمی‌شد. افراد بزرگ همیشه در معرض اتهام هستند. افراد موثر همیشه فحش می‌خورند. جمله‌ای از یکی از بزرگان در خاطرم هست؛ احتمالا شهید مطهری یا مرحوم حسن حبیبی، می‌گفت «قطار تا در ایستگاه ایستاده است کسی با آن کار ندارد، اما به محض اینکه شروع به حرکت می‌کند بچه‌ها سنگ برداشته و به شیشه آن می‌کوبند»، بنابراین اگر کسی کاری نکند هیچ کس هم کاری با او ندارد. ولی اگر حرکتی کردی و ارزش افزوده‌ای در اقتصاد یا سیاست و فرهنگ ایجاد کرد، آن وقت است که به سوی تو سنگ پرتاب می‌کنند.

یکی از دوستان جبهه مشارکتی ما به آقای حسین مرعشی گفته بود «بعد از آن همه جفایی که برخی دوستان در حق آقای هاشمی و در انتخابات مجلس ششم و ریاست جمهوری نهم کردند به دیدار هاشمی رفتیم، اما ایشان با گرمی تمام با ما برخورد کرد و حتی یک کلمه هم درباره چیزهایی که علیه‌اش گفته بودیم صحبت نکرد. با نهایت صمیمیت در این جلسه کنار ما نشست و بهترین مشاوره و راهنمایی‌ها را به ما داد. طوری که می‌خواستیم زمین دهان باز کند و از شرم در آن فرو رویم. انگار نه انگار که ما چه جفایی در حق هاشمی کرده بودیم.»

شاید باید اطرافیان و دوستان ایشان (آیت‌الله هاشمی) در مقابل این اتهامات موضع‌گیری بهتری می‌کردند. توجه داشته باشید که خیلی از این مسائل از جنس گفتگو نبود که با پاسخگویی حل شود. این همه حرف علیه مهدی هاشمی زده شد. مهدی هم به توصیه عده‌ای از کشور خارج شد. وقتی اتهامات بالا گرفت حتی برخی توصیه کردند وی از بازگشت به کشور خودداری کند، اما آقای هاشمی ایستاد و گفت مهدی به ایران می‌آید و به زندان هم می‌رود، اما اینکه آقا مهدی با پای خود به ایران آمد ارزشمند بود. ایشان گفت شما دارید پدرم را به خاطر من اذیت می‌کنید، به همین خاطر برگشتم.

هاشمی هم خط قرمز اعتقادی و فکری داشت ولی خط قرمزش شخصی نبود. هاشمی که حاضر بود خود، خانواده، زندگی و مالش را در راه تثبیت انقلاب و ارزش‌های اخلاقی بدهد، چگونه می‌توانست سر زندان رفتن دختر و پسرش دچار غلیان احساسات شود. یادم هست شبی که مهدی هاشمی می‌خواست فردایش خود را به اوین معرفی کند به منزل ایشان رفتم. آقای مرعشی، کرباسچی، فاطمه، همسر آقای هاشمی هم بود. ولی هنوز ایشان نیامده بود. مهدی می‌گفت فردا به محض ورود به زندان اعتصاب غذا می‌کنم، چون این حکم را عادلانه نمی‌دانم.

دقایقی بعد آقای هاشمی از راه رسید و با میهمان‌ها حال و احوال کردند و روی همان مبل‌های درب و داغان که اگر به جنوب شهر می‌بردید نیم میلیون تومان هم روی آن قیمت نمی‌گذاشتند نشست. گفت چه خبر؟ گفتم آقا مهدی می‌خواهد فردا در زندان اعتصاب غذا کند. یک‌مرتبه به شدت ناراحت شد و چهره‌اش را در هم کشید و خطاب به مهدی گفت: بی‌خود!!! حق نداری!‌ این حرف‌ها چیست؟ می‌روی زندان، سختی می‌کشی و بزرگ می‌شوی. ان‌شاءالله هم یک روز از آنجا بیرون می‌آیی. اعتصاب غذا از نظر من حرام شرعی است. برو و نترس و محکم باش.

شما نمی‌توانید رابطه مهدی با پدرش را تصور کنید. مهدی عزیزترین فرزند خانواده هاشمی بود. هوش بالایی دارد و بسیاری از خصوصیاتش مانند ایشان است. توهین و افتراهایی که به هاشمی و خانواده‌اش صورت گرفت، جرایم مشهود بود و باید بدون درخواست هاشمی با توهین‌کنندگان برخورد قضایی می‌شد. من جفاهایی که در حق هاشمی شد را تنها با ستم‌هایی قابل مقایسه می‌دانم که در حق بزرگان اسلام صورت گرفت. همانطور که بر سر رسول اکرم(ص) خاک می پاشیدند و ایشان برای کسانی که روی سرش خاک می پاشیدند از خدا طلب مغفرت می‌کرد و می‌خواست به خاطر نادانی‌شان از خطای آنها درگذرد.

(در رابطه با ماجرای پلمب شدن دفاتر مشاوران آیت‌الله هاشمی) پلمبی در کار نبوده است. برخی از مسئولان با خانواده ایشان از جمله با آقای محسن هاشمی تماس گرفته و گفتند چون می‌خواهیم مکان‌هایی که آقای هاشمی رفت و آمد داشته را بررسی کنیم، باید چیزی خدشه‌دار نشود. خود آقا محسن هاشمی به برادرش یاسر گفته دفترش را ببندد و این کار با نظر ایشان و توسط حراست انجام شده است. این پلمب دستور مقام قضایی نبوده است. به نظر من، میزان حملاتی که در گذشته به خانواده هاشمی صورت می‌گرفت کمتر شده و می‌شود. چون هدف از این هجمه‌ها تحت فشار قراردادن شخص هاشمی بود. خانواده وی هرگز هدف نبود. خانواده هاشمی بسیار نجیب، همراه و دلسوز ایشان بودند و تا آخر هم پای ایشان ایستادند.

http://aftabeyazd.ir/?newsid=63373

ش.د9503601