تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۹  ، 
شناسه خبر : ۲۹۹۰۳۷
گفت‌وگو با دکتر روح‌الله ابوجعفري، مديرگروه اقتصاد دانش‌ بنيان پژوهشکده مطالعات فناوري
اشاره: اگرچه همواره اقتصاد با دانش درآميخته بوده اما ورود به آنچه عصر شبکه و فناوري ديجيتال خوانده مي‌شود به‌تدريج تأثير اين فناوري در زندگي روزمره مردم را ملموس‌تر کرده است. گوشي‌هاي هوشمند، يک نمونه خيلي ساده و دم‌دست‌ترين نوع استفاده از تأثير اين فناوري بوده که زندگي بدون اين دستگاه همه‌کاره حيرت‌انگيز را غيرقابل تصور کرده است. همچنين کسب‌وکار الکترونيک که بهره فراواني از اين دانش نوظهور برده، تأثير خود را در زندگي ما روزبه‌روز بيش‌ازپيش نشان مي‌دهد. دولت‌ها در جامعه‌هاي پيشرفته و پيشرو، پيش از آنکه اسير فناوري شده و در جريان خروشان آن گرفتار شوند، خود با پيش‌دستي در اين‌گونه حوزه‌ها و بهره‌بردن از دانش و يافته‌هاي پژوهشگران و دانشگاهيان به موج‌آفريني پرداخته و از دانش‌هاي نو به‌عنوان ابزاري براي پيشبرد آرمان‌هاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي خود سود مي‌برند. برعکس در جامعه‌هاي سنتي که در رؤياهاي نوستالژيک گذشته غوطه مي‌خورند يا يکسره از ظهور اين دانش‌ها بي‌خبر هستند يا در برابر آن جبهه‌بندي کرده و در نهايت همراه با سيل خروشاني که آنها را مي‌برد، مقهور و مبهوت آن مي‌شوند و خود به دست خود، اسباب رقيت و بندگي را بر گردن اقتصاد ملي جامعه افکنده و بندهاي وابستگي را سخت‌تر مي‌کنند. در ايران اما در اوان عمر دولت اصلاحات بنا بر برنامه چهارم توسعه که بر تارک آن، اقتصاد دانايي‌محور نقش بسته بود، تلاش‌هايي درراستای دستيابي به دانش سايبر، شبکه و ديجيتال با ايجاد معاونت‌هايي در نهاد رياست‌جمهوري آغاز شد و رشته‌هاي دانشگاهي با اين سمت و سو در دانشگاه‌ها پايه گذاشته شد. اين حرکت لاک‌پشتي که از همان سال‌ها تاکنون بيشتر با ايجاد محمل‌هاي بوروکراتيک و سازماني و کمتر در بطن اقتصاد ادامه دارد حتي نتوانسته مکان‌هايي را که طبق برنامه و براساس تصميم‌هاي شوراي عالي شهرسازي در تهران براي اختصاص کارگاه‌ها، کارخانه‌ها و دانشکده‌هايي در نظر گرفته شده بود، از جمله احداث شهرک فناوري در حاشيه شهرک حکيميه که در ارتباط نزديک با مجتمع‌هاي دانشگاهي امام حسين(ع) و دانشکده هوا- فضاي دانشگاه خواجه‌نصير و ساير مراکز علمي و پژوهشي واقع در اين منطقه جانمايي شده بود، اختصاص داده و با بي‌توجهي شهرداري و نهادهاي ناظر به فعاليت‌هاي تجاري و... اختصاص داده شد. از‌سوي‌ديگر، مجموعه رانت‌هايي که زير عنوان قانون حمايت از شرکت‌هاي دانش‌بنيان به سود اين شرکت‌ها در نظر گرفته شده به‌علت کژکارکردي‌هاي دستگاه عظيم بوروکراسي و در رأس آن، سياست‌هاي مالي، کارايي خود را از دست داده است. طبق اين قانون قرار بود تسهيلات و امکاناتي براي اين شرکت‌ها در نظر گرفته شود که از آن جمله: - وام کم‌بهره - معافيت مالياتي - عدم پرداخت عوارض گمرکي - عدم نياز به مکان اداري تجاري براي فعاليت - امکان فعاليت در داخل شعاع 120 کيلومتري شهرهاي بزرگ بود که عملا وام‌هايي که در اختيار اين شرکت‌ها قرار داده شد، عمدتا براي تأمين نيمي از نياز آنها براي خريد يا اجاره محل کار هزينه شده که نشان‌دهنده احتياط بيش از اندازه بانک‌ها در‌اين‌زمينه است. اساسا ويژگي سرشتي اين شرکت‌ها، کمک به کسب‌وکارهاي بزرگ براي بالابردن بهره‌وري آنهاست؛ براي مثال، شرکت وال‌مارت با 200 هزار نفر حدود یک ملیون پرسنل و نقش بسيار مهمي که در خرده‌فروشي آمريکا بازي مي‌کند، براي پشتيباني بانک‌هاي اطلاعاتي عظيم خود نياز به همکاري شرکت اوراکل دارد که بسيار کوچک‌تر و ضعيف‌تر از شرکت وال‌مارت است. شرکت‌هاي دانش‌بنيان با ارائه ايده‌هاي جديد براي توليد کالاهاي سنتي و موجود، تخريب خلاق را انجام داده و به اين وسيله انقلابي در توليد کالا و به همان نسبت، فروش شرکت‌هاي بزرگ و هلدينگ‌ها ايفا کنند. همين ويژگي در کشور ما مي‌تواند فعاليت اين شرکت‌ها را معطوف به صنايع نفت و گاز کند که اگرچه حرکت‌هايي در‌اين‌زمينه انجام شده و در حال انجام بوده اما بسيار کند و بي‌برنامه است. همان‌گونه که در گزارش مکنزي درباره اقتصاد ايران ديده مي‌شود، اين مؤسسه يکي از نکات برجسته و قابل سرمايه‌گذاري در ايران را بيوتکنولوژي در نظر گرفته که نشان‌دهنده ظرفيت‌ها و همچنين اهميت اين نوع کسب‌وکار در اقتصاد کشور است. درحالي‌که آمارها نشان مي‌دهند که با وجود گذشت چندين سال از عمر برنامه چهارم توسعه يا همان برنامه اقتصاد دانايي‌محور هنوز سهم اقتصاد دانش‌بنيان در اقتصاد کشور اندازه‌گيري نشده ولي آنچه مطالعه شده، اين سهم را حدود 2,17 (دو مميز 17) درصد نشان مي‌دهد که بسيار ناچيز است. در زمينه دانش نظري اقتصاد دانش‌بنيان، اخيرا کتابي منتشر شده با نام «اقتصاد دانش‌بنياد، بررسي نقش فناوري و نوآوري در توسعه اقتصادي» که با همکاري جمعي از اقتصاددان‌ها و پژوهشگران دانشگاه به ثمر رسيده است. اين کتاب که توضيحات آن را در همين صفحه مي‌خوانيد، به بررسي اين موضوع در کشور ما اختصاص يافته است. يکي از پديدآوردندگان اصلي اين کتاب، دکتر روح‌الله ابوجعفري از پژوهشگران اقتصادي جوان و عضو پژوهشکده مطالعات فناوري بوده که گفت‌وگوي «وقايع‌اتفاقيه» را با ايشان در ادامه مي‌خوانيم:
پایگاه بصیرت / فریبرز مسعودی

(روزنامه وقايع اتفاقيه – 1395/11/07 – شماره 329 – صفحه 6)

* خواهش مي‌کنم توضيح کوتاهي درباره تأسيس پژوهشکده و هدف‌هاي آن براي خوانندگان بدهيد و سپس بفرمایید چرا اقتصاد دانش‌بنيان؟ مگر بقيه اقتصادها بر پايه دانش نيستند؟

** ضرورتي که از حدود 30 سال پيش شکل گرفت، اين بود که ما يک فاصله تکنولوژيک با کشورهاي پيشرفته داريم و يکي از هدف‌هاي برنامه‌هاي توسعه، چه پيش از انقلاب و چه پس از آن، پرکردن اين شکاف بوده است. پيش از انقلاب، صنعت الکترونيک و خودرو را اولويت رسيدن به تکنولوژي فرض کرديم و پس از انقلاب، راه‌هاي ديگري را مانند صنايع سنگين در اولويت قرار داديم اما يک مسئله جدي فناوري، فهم آن است؛ به اين معني که در برهه‌اي فناوري را به شکل کارخانه مي‌ديديم؛ به‌عبارت دیگر، اگر کشوري کارخانه‌هاي بيشتري داشت يعني داراي تکنولوژي بود. حتي در برهه‌اي محصول به معني فناوري بوده و اگر هواپيماهاي پيشرفته‌تري داشتيم، خيال مي‌کرديم فناوري بالاتري داريم. اين مسئله ما را به نگاه‌کردن به فناوري در ابعاد مختلف آن واداشت. وقتي‌که نيات توسعه با مشکلات جدي روبه‌رو شد و آن شکاف فناوري را نتوانستيم پر کنيم، به‌سراغ ادبيات و سياست‌گذاري علم و فناوري رفتيم.

مديريت تکنولوژي وجود داشت و تعدادي از فارغ‌التحصيلان اين رشته‌ها که در خارج از کشور تحصيل مي‌کردند، به کشور برگشته بودند، تعاملاتي نيز با نهادهاي بين‌المللي داشتيم و اينها برنامه چهارم توسعه با عنوان برنامه اقتصاد دانايي‌محور را به‌وجود آورد. هدف اين بود که به سمت دانش‌بنيان کردن يا همان دانايي‌محور شدن اقتصاد برويم. از همان موقع، ترم اين حوزه پررنگ شد. اتفاق ديگري که افتاد نقشه جامع بود که به ما نشان داد در کشور، ضعفی جدي در فهم اين مسئله وجود دارد. اينها باعث شد که پي برده شود که کشور به نهاد پژوهشي‌ای نياز دارد که فناوري را از زاويه علوم انساني ببيند. خوب مي‌دانيم که اين فناوري فقط بعد فني نداشته بلکه بعد اقتصادي، مديريتي و جامعه‌شناسي و حتي بعد فلسفي هم دارد. پژوهشکده با اين هدف شکل گرفت و ما سعي داريم که از ابعاد مختلف بين‌رشته‌اي به مسئله فناوري نگاه کنيم، ضمن اينکه دغدغه ما، پيشرفت کشور است؛ ازاين‌رو، صرف فناوري اگر نتواند ثروت خلق کرده و به حل مسائل و نيازهاي کشور کمک کند، ارزش ذاتي ندارد ولي اينکه چگونه اين اتفاق بيفتد، يکي از مسائل است. از سويي چون موضوع موردنظر بين‌بخشي يا فرابخشي بود، به اين معني که باید هم به حوزه صنعت و کشاورزي و هم توليد و خدمات بپردازد، پژوهشکده مطالعات فناوري در نهاد رياست‌جمهوري شکل گرفت.

* دولت و حاکميت همواره به‌دنبال آوردن فناوري در خدمت توسعه بوده است. پژوهشکده چه حرکتي و قدم‌هايي در اين راه برداشته که راه جديدي در اين عرصه باز کند يا ايده‌هايي تازه‌ای را به خدمت بگيرد؟

** در پژوهشکده، مسئله ما، نگاه جامع و سيستمي به موضوع فناوري است؛ مثلا وقتي‌ نهادي در وزارت علوم به‌عنوان نهاد پژوهشي به فناوري نگاه مي‌کند، آن را از زاويه آموزش و پژوهش مي‌نگرد يا اگر يک نهاد در وزارت صنعت به فناوري نگاه کرده، زاويه ديد آن از زاويه توليد است. در حوزه بازرگاني، نگاه تجارت است اما اگر اين ابعاد گوناگون را يکجا و بين‌رشته‌اي ببينيم؛ يکي از تمايزهايي است که ما ايجاد کرده‌ايم. نکته دوم اينکه، پژوهشکده وابسته به دستگاه اجرايي است و وابسته به دانشگاه نيست. هدفش صرفا توسعه علم يا مفاهيم نيست و مي‌خواهد به کاربست نتايج هم کمک کند. به‌همين‌خاطر ما از ظرفيت تکنولوژي براي به‌کاربستن کارها بهره مي‌گيريم و تا به‌ثمررسيدن آن را پيگيري مي‌کنيم. پس اگر در حوزه نظام آماري پيگيري کنيم، در صورت رسيدن به يک راهکار، آن را فقط به شکل يک کتاب براي کتابخانه بيرون نمي‌دهيم بلکه از طريق مراجع مثلا مرکز آمار يا ساير مراجع و متولي‌ها، آن را تا لحظه انجام پيگيري مي‌کنيم. حتي اگر لازم باشد، راهکارهايی قانوني براي تصويب آن و به سرانجام رساندن راهکارهايمان طي مي‌کنيم.

* عنوان کرديد اين موضوع يا مبحث از برنامه چهارم به‌عنوان اقتصاد دانايي‌محور مطرح و پيگيري شده است؛ آيا اين برنامه دستاوردهايي داشته و چرا پس از حدود 10 سال به ايجاد اين پژوهشکده منتهي شد؟

** ما در کشور نهادهاي ويژه‌اي داريم که به مسئله فناوري بپردازند؛ مثل وزارت علوم، تحقيقات و فناوري و از سال 1386، معاونت علم و فناوري که در نهاد رئيس‌جمهوري شکل گرفته است. تعدادي نهادسازي ديگر نيز در اين برهه انجام شده؛ مثلا دانشگاه‌ها از نگاه پژوهش‌ و آموزش‌محور براي کارآفريني به‌دنبال اين رفته‌اند. اين شيفت‌هاي پارادایميک به اين‌گونه شکل گرفت ولي مسئله‌اي که در برنامه چهارم توسعه بوده، خيلي نتوانست به اهدافي که لازم بود، شکل بدهد. يکي از دلايل، اين بود که نهادهايي که قرار بود اين وظيفه را انجام بدهند در کشور شکل نگرفته بودند. دانشگاه‌ها و صنعت ما آن ظرفيت را نداشتند از همه مهم‌تر، اين است که نگاه ما، نگاه عرضه‌محور بود؛ يعني فکر مي‌کرديم ما اگر بياييم دانشگاه را حمايت بکنيم، دانشگاه به يک فناوري و مقاله برسد، اين مقاله و فناوري به صنعت تبديل مي‌شود. به يک حلقه مفقوده توجه نکرديم و آن هم حلقه تجاري‌سازي بود؛ اينها خلأهايي بود که وجود داشت.

نکته مهم‌تر اينکه توجهمان به سياست‌هاي تقاضا‌محور هم نبود. قانون‌هايي از جنس قانون استفاده از حداکثر توان مهندسي داخلی داشتيم اما هيچ‌وقت به‌طور کامل اجرايي نشد، چرا؟ چون مدل‌هاي اجرايي در الزامات اجرايي آن را نديده بوديم؛ بنابراین، آنجا از شرکتي حمايت مي‌کرديم که بيايد وسيله‌اي توليد کند که در فرايندهاي پتروشيمي از آن استفاده شود ولي شرکت‌هاي پتروشيمي، هيچ الزامي براي استفاده از آن نداشتند. فضاي رانتي شکل‌گرفته براي حمايت از اين شرکت‌ها در بعد تقاضا تأثيري ايجاد نمي‌کرد؛ بنابراین باعث شد که خلأهايي به اين شکل به وجود بيايد. وقتي فضاي اقتصادي، فضاي رانتي و فضايي باشد که نتواند از توان داخلی استفاده کند، سياست‌هاي پولي و مالي ما به شکلي بوده که از توليد داخل حمايت نکنند، سياست‌هاي ارزي ما در خدمت توليد داخل نباشند؛ همه اين سياست‌ها دست‌به‌دست هم مي‌دهند تا واردات افزايش بيابد.

در اين فضا، هيچ‌وقت نمي‌توان انتظار داشت تقاضا براي دانش و فناوري در بنگاه‌هاي ما رشد کند. مسئله مهم ديگر، اين‌ است که هيچ‌وقت نتوانستيم از ظرفيت بازار داخلي براي توسعه فناوري استفاده کنيم. ما در دهه 70 و اوايل 80‌، ظرفيت بزرگي در توسعه صنعت پتروشيمي ايجاد و منابع مالي زيادي تزريق کرديم، با اين عنوان که از حوزه بالادست نفت و گاز به حوزه پايين دست ببريم. براي اجراي اين طرح‌ها، نيازمند ليسانس بوديم؛ ليسانس‌هاي فناورانه‌اي که بيايند و گواهي اين محصولات را به ما بدهند تا ما بتوانيم توليد کنيم. در هيچ جاي دنيا نمي‌روند چند‌بار يک ليسانس را بخرند. در صورتي که ما يک ليسانس را 10 تا 12 بار خريديم و ميليون‌ها دلار پرداخت کرديم؛ در‌حالی‌که مي‌توانستيم فرايند يادگيري را در اين تجربه‌هاي اول پالايشگاه و پتروشيمي به دست بياوريم. اين اتفاق در نيروگاه ما افتاد. در کنار نيروگاه شهيد‌رجايي در زمان اجرا، شرکت مپنا شکل گرفت و فرايند يادگيري ايجاد شد اما چرا اين تجربه‌ها در نفت يا حمل‌ونقل

به دست نيامد، چون اين نگاه توسعه فناوري در آنها وجود نداشت. فضاي کسب‌وکار و سياست‌هاي کلان ما، به‌گونه‌اي نبود که به سراغ آنها برويم. برنامه پنجم که اصلا به اين موضوع توجهي نداشت. در برنامه ششم هم مثل ساير برنامه‌هاي توسعه، نگاه برنامه‌اي کلان در آن نيست. مجموعه مجوزهايي است که دستگاه‌هاي اجرايي پيشنهاد مي‌دهند به دولت و در مجلس، توسط نمايندگاني با نگاه منطقه‌اي بررسي و تصويب مي‌شود. نکته مهم، اين است که در هر انتخابي، بي‌نهايت عدم‌انتخاب است. هر انتخابي که مي‌کنيم، به اين معني است که خيلي چيزهاي ديگر را انتخاب نمي‌کنيم و به اين هزينه فرصت توجه نمي‌شود.

* در اينجا سؤالي که پيش مي‌آيد، اين است که ما وزارتخانه‌هايي داريم که مسئول اجراي برنامه‌هاي توسعه‌اي هستند که در فرايندي به مجلس آمده و پس از این فرايند تصويب به آنها ابلاغ شده است. در عمر جمهوري‌اسلامي تاکنون پنج برنامه توسعه اجرا شده و البته در تصويب ششمين برنامه ‌گير کرده‌ايم. اين وزارتخانه‌ها، مجلس، مجمع تشخيص مصلحت، پژوهشکده‌ها و دانشگاه‌ها که به اين عنوان ايجاد شده‌اند که کشور را به سمت توسعه رهنمون شوند، مي‌بينيم در اجراي وظيفه ناتوان بوده‌اند؛ حال نقش اين پژوهشکده با اين منابع و نيروي انساني بسيار محدود چيست که آنها موفق به انجامش نشدند؟

** من عرض کردم. ما باید بتوانيم بينش‌هاي صحيح را که کشور لازم دارد، ايجاد کنيم. شايد بهتر باشد بگويم رسالت اصلي ما، اين نگاه است.

* اين بينش‌ها چه چیزی هستند؟ از چه ديدگاه‌هايي به اينها نگاه مي‌شود؟ کتابي که اخيرا توسط پژوهشکده به نام اقتصاد دانش‌بنيان منتشر کرده، اين موضوع را با چند ديدگاه شايد متضاد بررسي کرده است. در اين ارتباط، فکر کنم به موضوع وارد شويم بهتر باشد.

** يکي از بحث‌هايي که در پژوهشکده داشتيم و شايد براي اولين‌بار بود اتفاق افتاد، اين بود که مفاهيم توسعه که وارد کشور مي‌شوند، از زواياي مکاتب مختلف اقتصادي به آنها نگاه نمي‌شود و بنابراین ما هيچ‌وقت به‌صورت مختار و آگاهانه و مطابق نيازهاي کشور نرفتيم سراغ اينکه يک تعريف مختار انتخاب کنيم. مفاهيمي مانند دولت رقابت، مفاهيمي هستند که وارد کشور شدند، بدون اينکه توجه شود که الزامات اينها چيست‌؟ در مفهوم بازار و مقوله رقابت، يک مفهوم بنيادين وجود دارد و آن‌هم قاعده‌گذاري است ولي مفهومي که از بازار در کشور ما شکل گرفت، اين بود که همه‌چيز را رها کنيم تا دست پنهان بازار آن را درست ‌کند؛ درحالي‌که در خود غرب، وقتي يک مفهوم مي‌خواهد شکل بگيرد، يک عده مي‌آيند با اين نگاه به آن مي‌پردازند و عده ديگري هم مثل مارکسيست‌ها و نومارکسيست‌ها و حتي در جریان اصلی اقتصاد، افرادي مانند کينز بر نقش دولت و تأثيرگذاري و سياست‌گذاري اقتصادي اذعان دارند و می‌گویند چرا در کشور ما دولت وارد نشود؟ چرا با اين نگاه به آن دقت نمي‌شود؟ چرا يک جمع‌بندي فکري نداريم.

شما مي‌فرماييد کلي دانشکدهپژوهشکده براي اين قضيه به وجود آمدند ولي از زواياي مختلف شکل گرفتند. چرا ما براي اقتصاد تکاملي در دانشگاه، يک گرايش نداريم که مفاهيم مختلف اين را طرح کنند؟ يکي از آبشخورهاي اصلي نظري سياست‌گذاري علم و فناوري، اقتصاد تکاملي است. ما در اين کتاب سعي کرديم، ببينيم مفهوم اقتصاد دانش‌بنيان چيست پيش از ورود آن به کشور، از زواياي مختلف به اين قضيه نگاه کنيم. ما با استادان مطرح کشور با ديدگاه‌هاي مختلف صحبت کرده و وارد مذاکره شديم و مفهوم اقتصاد دانش‌بنيان را طرح کرديم. متأسفانه فهميديم دانشکده‌هاي اقتصاد کشور ما، پاي‌ کار اقتصاد دانش‌بنيان نيامدند. خيلي‌ها اصلا دراين‌باره اطلاعاتي ندارند. با استاداني که وارد صحبت شديم، به اين نتيجه رسيديم که بياييم روي اين موضوع کار کنيم و با توجه به نوع نگاه‌هاي مختلفي که درباره آن وجود داشت، به‌طور آگاهانه سراغ تکثر ديدگاه‌ها رفتيم زيرا به نظر من وقتي تکثر وجود داشته باشد، امکان انتخاب هست.

وقتي از يک مفهوم، يک برداشت باشد، همان را برداشت مي‌کنيم؛ پس ما اول سراغ تکثر رفتيم. از زاويه مکتب‌هاي اتريش، اقتصاد نهادگرا و تکاملي، از زاويه مکتب نوکلاسيک هم به اقتصاد دانش‌‌بنیان نگاه کرديم تا ببينيم چه ظرفيت‌هايي وجود دارند و هرکدام از اين مکاتب چه نگاه و چه آورده‌اي براي ما دارند؟ اين آورده‌ها در سياست‌ها چگونه خود را نشان مي‌دهند؟ جالب است مقاله‌اي که درباره اقتصاد تکاملي نوشته شده، به يک مطالعه موردي تبديل شده است. در کانادا، سياست حمايت از تحقيق و توسعه را که يکي از پايه‌هاي اقتصاد دانش‌بنيان است، مطالعه کردند. از ديدگاه اقتصاد نوکلاسيک، اين سياست بدي قلمداد شد و از زاويه اقتصاد تکاملي، سياست خوبي به نظر آمده بود. حالا که ما مي‌خواهيم سياست اقتصادي براي کشور انتخاب کرده از چه مبناي نظري‌ای سياست‌هاي خود را تعيين کنيم؟ در حوزه اقتصاد نوکلاسيک، وقتي به اقتصاد دانش‌بنیان نگاه مي‌شود، تصورشان اين است که بايد زيرساخت‌هاي «ICT» توسعه پيدا بکند. اقتصاد دانش‌بنيان، اقتصادي است که نقش فناوري اطلاعات در آن خيلي پررنگ است ولي وقتي از زاويه اقتصاد مکتب اتريش به اين نگاه مي‌کنند، يک مفهوم دارند به نام دانش ضمني؛ يعني اگر دانش 10 قسمت باشد،9 قسمت آن دانش ضمني و مهارت است. مهارت در توسعه محصولات خودش را نشان مي‌دهد.

بايد در آن سياست سرمايه‌گذاري کنيم ولي بررسي تنها از ديد دانش صحيح نيست و بايد مبتني‌بر «IT» و زيرساخت‌هاي «ICTF» بتوانيم به اين قضيه نگاه کنيم. پس اين کتاب آمد به‌عنوان تجربه اول تلاش کرد از زواياي مختلف به اقتصاد دانش بنیان نگاه و ابعاد گوناگون اين را باز کند. براي کشور ما با اين مختصات که کشوري درحال‌توسعه و نفتي است و اقتضائات خودش را دارد، بايد بدانيم چگونه توسعه امکان‌پذير مي‌شود. مثلا يکي از مقالاتي که در اين کتاب کار کرديم، اين است که ببينيم اقتصادهاي نفتي چگونه اقتصاد دانش‌بنيان را پياده کنند. ما تجربه‌اي که به آن نگاه مي‌کنيم، تجربه نروژ است. فکر مي‌کنيم نروژ، کشور نفتي بسيار موفقی است و ما باید از تجربه اين کشور استفاده کنيم. نروژ، چه‌کار کرده؟ آمده مسئله ورود دلارهاي نفتي را با ايجاد صندوق‌هاي ملي ثروت، کاناليزه کرده تا دلارهاي نفتي وارد اقتصاد نشوند.

اين صندوق در کشورهاي ديگر يا در صنايع سرمايه‌گذاري مي‌کند و عايدي آن را به اقتصاد ملي مي‌آورد. اين يک مدل بود، ما هم آمديم همين کار را کرديم؛ حساب ذخيره ارزي و صندوق توسعه که هيچ موفقیتی نداشت! سؤال من است که چرا ما هيچ‌وقت به کشور آمريکا نگاه نکرديم؟ کشور آمريکا که روزانه 9 ميليون بشکه نفت توليد مي‌کند چرا تا سال 2013، اجازه صادرات نفت نداشته است؟ اول اینکه اقتصاد متنوعي داشتند، دوم اينکه زنجيره ارزش ايجاد کردند که اين نفت به داخل اقتصاد بيايد. ما چرا آن تجربه را به کار نگرفتيم؟ به خاطر اينکه آگاهي نداشتيم، توجه نکرديم و ادبيات آن را توسعه نداديم. فضاي تقسيم کار بين‌المللي آن را نمي‌پذيرفت؛ بنابراین مسئله اقتصاد دانش‌بنيان، مسئله‌اي است که ابعاد مختلف را درک مي‌کند. اقتصاد دانش‌بنيان، بخشي نيست در کنار بخش‌هاي ديگر مثل اقتصاد کشاورزي، اقتصاد صنعتي و حالا يک بخشي از اقتصاد ما، اقتصاد دانش‌بنيان است. اقتصاد دانش‌بنيان، مثل يک روح مي‌ماند.

* اقتصاد دانش‌بنيان اين‌گونه که شما مي‌فرماييد، يک بخش از اقتصاد و حتي نوعي از توسعه هم نيست. شما هر روش از توسعه را که در نظر بگيريد، اين بين بخش‌هاي مختلف اقتصاد پيوند ايجاد مي‌کند.

** بله، اين هست اما من برمي‌گردم به همان سؤال اول شما که چرا اقتصاد دانش‌بنیان، مگر بقيه اقتصادها دانش‌بنيان نيستند؟ از خود انقلاب کشاورزي از دانش استفاده شده ولي نکته‌اي که در اين نوع از اقتصاد وجود دارد، اين است که نقش دانش به‌عنوان يک عامل توليد بسيار پررنگ است. مثلا در صنعت خودرو، ظرفيتي از تحقيق و توسعه را مي‌گذاريد. طراحي جزئيات و قطعات شده؛ اينها مونتاژ و درنهايت ميليون‌ها خودرو توليد مي‌شود ولي وقتي شما مي‌خواهيد يک دارو توليد کنيد، يک مولکول را درست کرده و از اين مولکول، يک دارو به دست مي‌آيد و بعد مي‌آييم يک مولکول ديگر درست مي‌کنيم. در فعاليت‌هاي استارت‌آپ، يک مدل ديگر از کسب‌وکار شکل مي‌گيرد و به طور مرتب بايد نوآوري کند تا بتواند در بازار باقي بماند؛ بنابراین در اين اقتصاد، عنصر دانش خيلي پررنگ‌تر و هزينه‌هاي تحقيق و توسعه و نوآوري در آن خيلي بالاست ولي شما وقتي يک يخچال طراحي مي‌کنيد، بر‌اساس يک طراحي اوليه، ميليون‌ها دستگاه يخچال توليد مي‌شود.

* مي‌توان گفت در اقتصاد دانش‌بنيان، نقش اصلي را فناوري اطلاعات ديجيتال دارد؟

** نگاهي که نوکلاسيک‌ها دارند، مي‌گويند که نقش فناوري اطلاعات در اين پررنگ است. فناوري اطلاعات، نقش بسيار بزرگي در انتشار دانش ايفا کرده است. در بحث‌هاي خودمان مي‌گوييم يک انقلاب فناورانه شکل گرفته و انقلاب فناورانه وقتي شکل مي‌گيرد، همه حوزه‌ها را تحت‌تأثير قرار مي‌دهد و يک نظام فني اجتماعي را پديد مي‌آورد؛ يعني در کنار آن هويت‌هاي جديد شکل مي‌گيرد و تجارت الکترونيک را پديد مي‌آورد؛ بنابراین نمي‌خواهيم نقش فناوري اطلاعات را کمرنگ کنيم ولي اقتصاد دانش‌بنيان، باز هم اقتصاد ICT نيست و حتي اقتصاد به معني اقتصاد جديد يا مثلا اقتصاد بدون وزن نيست. ما همه اين ادبيات را داريم ولي منظور از اقتصاد دانش‌بنيان، اقتصادي است که از ظرفيت دانش براي افزايش بهره‌وري در اقتصاد استفاده مي‌کند. ممکن است اقتصاد کشاورزي دانش‌بنيان باشد و اقتصاد صنعتي دانش‌بنیان داشته باشيم. در محصولات پيچيده، حجم بالايي از دانش‌ استفاده مي‌شود که اين يک تنوع است.

شما توليد کارخانه‌اي داريد که دانش در آن استفاده مي‌شود ولي مقياس و تيراژ بالايي توليد مي‌کنيد. در اين نوع اقتصادها تنوع خيلي فراواني براي مشتري وجود دارد؛ تنوع بالاست و ما در اقتصاد دانش‌بنيان از ظرفيت ICT استفاده مي‌کنيم ولي طيف زيادي از فناوري‌ها وجود دارد، مثلا بيوتکنولوژي، فناوري نانو، يا علوم شناختي که ترکيبي از الکترونيک و علوم اعصاب و روان‌شناسي که محصولات جديد به‌وجود خواهد آورد. در آينده، داستان به سمتي خواهد رفت که فناوري‌ها درهم تنيده مي‌شوند و مفهومي داريم با عنوان NBIC نانوتکنولوژي، بيوتکنولوژي IT، علوم شناختي (Cognitive Science) در آينده درهم تنيده مي‌شوند و محصولات جديدي را خلق خواهند کرد برای مثال، رباتيک يا فضاي رايانش ابري؛ بنابراین فهم اين خيلي مهم است؛ هم بحث فني و هم اينکه اين چگونه مي‌خواهد وارد اين نظام‌هاي اقتصادي بشود.

* اقتصاد دانش‌بنیان را مي‌شود اين‌گونه خلاصه کرد که به‌دنبال استفاده از دانش براي بالابردن بهره‌وري و ارضاي نيازهاي جامعه است؟

** دنبال اين هستيم که بياييم از اين مفهوم استفاده کنيم و يکي از ظرفيت‌هايي که در اقتصاد ما مانده و ظرفيت عظيمي هم هست، وقتي اين ظرفيت انساني با ساخته‌هاي اقتصادي کشور درهم تنيده نشود، کارکردي را که بايد ايجاد کند، نمي‌کند؛ بنابراین ازآن‌جهت اين اقتصاد دانش‌بنيان بايد با اين بحث‌هايي که شما انجام مي‌دهيد، مطالعات نظري‌ای که شکل مي‌گيرد و راهکارهاي عملياتي‌ای که دولت‌ها بايد سراغ آنها بروند، بايد تبديل به يک پارادایم جديد بشوند. درنتیجه، ما در اين پارادایم جديد به سراغ شاخص‌هاي جديد مي‌رويم و نقش بازار را بازتعريف می‌کنيم. نهادهاي هيبريدي بايد ساخته شوند؛ ما معتقدیم در اين حيطه صرفا نبايد دولت ورود کند ولي نقش هدايت‌گري خود را فراموش نکند. از طرفي بخش خصوصي فقط نبايد باشد و بايد به سمتي برويم که در اين فضا منافع فردي که از قديم در اقتصاد، حرف آن را مي‌زنيم به سمتي برود که از اين دانش براي رشد آن در کنار منافع جمعي استفاده بشود و به حل مسائل و چالش‌هاي اجتماعي کمک کند. تجربه توسعه فناوري‌ها را بايد دقيقا مطالعه کرد. يکي از پارادایم‌هايي که دنياي ما را عوض مي‌کند، اينترنت است.

زادگاه آن از کجا بوده؟ در آمريکا نهادي هست به نام «دارپا» که يکي از مؤسسات تحقيقاتي است و مشتري اصلي آن وزارت دفاع آمريکاست که روي فناوري‌هاي آينده کار مي‌کند. يکي از مسائل اصلي آن، ارتباط بين نيروهاي نظامي است؛ پروژه‌اي تعريف شد به نام «آرپانت» که پدربزرگ اينترنت شد. اين پروژه در آنجا شکل گرفت و به ثمر رسيد و بعد از آن در حوزه غيرنظامي استفاده شد و کم‌کم به جايي رسيد که شرکت‌هاي بزرگ در دنيا مبتني‌بر اين فناوري کار مي‌کنند. شرکت‌هاي خصوصي هم هستند؛ اپل، مايکروسافت و گوگل اينها همه خصوصي هستند اما اين ظرفيت اصلي را چه کسی ايجاد کرده است؟ نهادهايي ايجاد کردند که با سرمايه‌گذاري مأموريت‌محور دولت ايجاد شده و پروژه‌هاي شکست‌خورده هم دارند ولي ريسک و بازده با همديگر است؛ بنابراین ما نمي‌گوييم فقط کارآفرين بخش خصوصي بايد ريسک کند. دولت هم رفتار کارآفرينانه دارد و ريسک مي‌کند و بازده آن‌هم در قالب‌های مختلف مثل ماليات به خودش برمي‌گردد؛ بنابراین در اين نگاه، اقتصاد دانش‌بنيان به تعريف تعديل‌شده‌اي از بخش خصوصي، دولتي و نهادهاي عمومي غيردولتي نياز پيدا شده است. نهادهاي غيردولتي عمومي که فقط براي کشور ما نيست و بنيادهاي خيريه هستند که کار مي‌کنند و نگاهشان صرف افزايش سود نيست. صندوق‌هاي بازنشستگي وجود دارند که نگاه سرمايه‌گذاري درازمدتي دارند.

شما وقتي نگاه مي‌کنيد، مي‌بينيد نقش حامي مالي شرکت‌هاي دانش‌بنيان را بنيادهاي خيريه دارند. صندوق‌هاي بازنشستگي، نقش بزرگي در تأمين مالي صندوق‌هاي سرمايه‌گذاري ريسک‌پذير دارند که اينها در اينترنت و بيوتکنولوژي سرمايه‌گذاري مي‌کنند. منظورم اين است که ما پشت ماجرا را نمي‌بينيم و فقط روي آن را که محصولات پيشرفته و متنوع است، مي‌بينيم و مقهور و متحير مي‌شويم که چگونه اينها شکل گرفته‌اند و پيشرفت مي‌کنند و اقتصاد را دارند به سمت اقتصادهاي متنوع مي‌برند ولي زيرساخت نرم و زيرساخت سختي را که در پشت اين داستان قرار دارد را اگر بخواهيم اقتصاد دانش‌بنيان داشته باشيم، بايد ببينيم. نهادهايي را بايد ببينيم که 20، 30 سال آينده را مي‌ببينند. يکي از ويژگي‌هاي اين قضيه، تعريف تعديل‌شده دولت است که بايد به بازار، يک چشم‌انداز بدهد. فرستادن انسان به ماه هيچ‌وقت نمي‌تواند چشم‌انداز بخش خصوصي باشد ولي بخش دولتي اين چشم‌اندازي را که ايجاد مي‌کند، ‌بخشي را پديد مي‌آورد به نام صنعت هوا- فضا؛ در‌اين‌زمينه، بخش خصوصي مي‌تواند فعاليت کند.

* درباره نقش بازار در اين اقتصاد دانش‌بنيان توضيحي بفرماييد.

** وقتي از اين ديدگاه به بازار نگاه مي‌کنيم، مسئله خيلي مهمي که طرح مي‌شود، اين است که بازار، نهادي نيست که خودکنترلي باشد. بازار تعامل بين نهادهاي مختلف است که اتفاقا خيلي هم هوشيار نيست و بايد جهت داده بشود و اين جهت‌دهي با تعامل ذي‌نفعان شکل مي‌گيرد. در اين جهت‌دهي يادگيري به‌وجود مي‌آيد. ما اينجا برمي‌گرديم به نگاه کساني که آبشخور نظري‌مان يک مقدار با آنها متفاوت است؛ وقتي از اين زاويه نگاه مي‌کنيم، نوع نگاه ما برمي‌گردد به نگاه اقتصاد تکاملي به‌ويژه نگاه پولاني؛ او وقتي به بازار نگاه مي‌کند آن را يک نهاد جدا از جامعه نمي‌بيند. اصطلاحي که آقاي دکتر مالجو، حک‌شدگي و فک‌شدگي ترجمه کرده است؛ به اين معني ‌که در اقتصاد ليبرال، بازار از جامعه جدا مي‌شود و در برابر هم قرار مي‌گيرد. نگاه‌ ما به بازار بايد نگاهي باشد که در دل جامعه شکل مي‌گيرد و قرار است مسئله جامعه را حل کند. بخش خصوصي در يک بستر و زيرساخت که دولت و نهادهاي عمومي غيردولتي به‌وجود آوردند، بازي مي‌کند. خانم دکتر مازوکاتو، اقتصاددان نوآوري، وقتي درباره تعامل بخش دولتي و بخش خصوصي بحث مي‌کند، مثال او مثال آيفون است.

وقتي موبايل اپل را نگاه مي‌کنيم، يک محصول است. گران‌ترين برند دنيا هم ديگر کوکاکولا نيست، برند اپل است. اين يک نهاد خصوصي است و به‌دنبال سود هم هست. بازار آمريکا هم به او کمک کرده و اين رشد مي‌کند ولي وقتي نگاه مي‌کنيم، مي‌بينيم اين بر بستر اينترنت کار مي‌کند. چه کسي اين را ايجاد کرده؟ آرپانت؛ آرپانت متعلق به دارپا است، کي دارپا را ساخته؟ دولت پولش را داده است. تکنولوژي تاچ دارد که مبتني‌بر تکنولوژي الکترونيک و ميکروالکترونيک است که آن را هم يک نهاد تحقيقاتي ديگر آمريکا طراحي کرده و اين مؤسسه مال کجاست؟ مال دولت آمريکاست اما تعامل بازار و دولت را تقابلي نمي‌بيند بلکه تعاملي مي‌بيند. نکته مهم ديگر بحث تأمين مالي است؛ نظام بورس و بانکي در آمريکا از اين ظرفيت‌ها حمايت مي‌کند. يک بازار جديد يا شايد بهتر باشد بگوييم يک صنعت براي اينها به‌وجود مي‌آيد به نام صنعت سرمايه‌گذاري ريسک‌پذير. براي مثال، گوگل را انتخاب مي‌کنم؛ گوگل روي پايان‌نامه دو دانشجوي دکتراي دانشگاه استنفورد که روي الگوريتم‌هاي جديد سرچ، کار مي‌کردند شروع شد.

مرحله بعدي که مي‌خواستند پايلوت کارشان را شروع کنند يک «فرشته کسب‌وکار» آمد و يک چک صد هزار دلاري به اينها داد تا اينها چند تا کامپيوتر خريداري و سرور کردند و الگوريتمشان را به‌راه انداختند. آن آقايي که چک صدهزار دلاري داد، کي بود؟ مديرعامل يک شرکت سرمايه‌گذاري که يک کارآفرين بود. در مرحله‌هاي بعدي ونچرکاپيتال‌ها بودند که آمدند و در کار اينها يک ميليون و بعدا دو ميليون دلار سرمايه‌گذاري کردند و بخشي از سهام را خريدند. يک ترتيب نهادي وجود دارد. در مرحله آخر هم بورس نزد بخشي از سهام، اينها را به فروش رساند. ما فقط چي را مي‌بينيم؟ شرکتي را مي‌بينيم که در يک فضاي اقتصادي کار مي‌کند اما اينجا مي‌گوييم فضاي کسب‌وکار را درست کنيد، خودش شکل مي‌گيرد.

حالا وقتي مي‌رسيم به سؤال خوب شما که از نقش بازار در اقتصاد دانش‌بنيان صحبت مي‌کنيم، بازار، بازاري است که حاصل تعامل نهادهاي مختلف بوده و اين نهادهاي مختلف هرکدام کارکرد‌های خودشان را دارند. بخش خصوصي، کارکرد خودش را دارد و تأمين مالي، سياست دولتي و سرمايه‌گذاري دولت‌ها کارکرد خودشان را دارند. در تعامل بين اينها برايندي وجود دارد که به آن مي‌گوييم رقابت‌پذيري اقتصادي برايند ايجاد کالاهاي جديد و آن چيزي است که شومپيتر به آن مي‌گويد تخريب خلاق! به اين معني که وقتي صنعت گوشي‌هاي هوشمند مي‌آيد، ديگر تلفن‌هاي روميزي و سيمي کم‌کم کنار مي‌روند. پروژه بعدي گوگل، ماشين‌هاي هوشمند است. صنعت آينده خودرو، خودروهاي هيبريدي برقي است. تسلا موتور چند ماه گذشته، ماشين برقي اقتصادي‌اش را رونمايي کرد.

تخريب خلاق همين است؛ ماشين‌هاي ديزلي و بنزيني پارادایمشان عوض مي‌شود و تخريب مي‌شوند ولي خلاقانه. درنتیجه، سطح جديدي از اقتصاد به‌وجود مي‌آيد و سرمايه‌داري موتورش، ظرفيت نوآوري را به طور مرتب دامن مي‌زند که انگيزه‌ها را در آن راستا طراحي کند. تجربه واقعي توسعه فناوري اين‌گونه نيست که جهت‌دهي آن از سوي بازار به‌طور خودبه‌خودي انجام شده باشد. انقلاب فناورانه وقتي شکل مي‌گيرد، همه حوزه‌ها را تحت‌تأثير قرار مي‌دهد و يک نظام فني اجتماعي را پديد مي‌آورد؛ يعني در کنار خود، هويت‌هاي جديد شکل مي‌گيرد و تجارت الکترونيک را پديد مي‌آورد؛ بنابراین نمي‌خواهيم نقش فناوري اطلاعات را کمرنگ کنيم ولي اقتصاد دانش‌بنيان بازهم اقتصاد ICT نيست. اقتصاد دانش‌بنيان حتي اقتصاد به معني اقتصاد جديد يا مثلا اقتصاد بدون وزن نيست.

http://vaghayedaily.ir/fa/News/61173

ش.د9503621