(روزنامه شرق ـ 1395/08/19 ـ شماره 2725 ـ صفحه 19)
جريانهاي فكري دانشگاهي و روشنفكري ايران عمدتا به جناح دموكرات علاقهمندند اگرچه برخي از بين همين دانشگاهيان هستند كه جمهوريخواهان را ميپسندند؛ اما فارغ از نظرات آنها، مقامات عمدتا دراينباره زيرپوستي عمل ميكنند؛ خيلي واضح و صريح دراينباره سخن نمي گويند. اما در چندين دهه پيشتر، يعني سالهاي حكومت شاهنشاهي در ايران، حاكمان بيشتر جمهوريخواهان را ميپسنديدند، حتي در دوران قدرت دموكراتها آنها را «كرهخر» (با اشاره به نماد حزب دموكرات) خطاب ميكردند كه نمونهاش در خاطرات اسدالله علم ديده ميشود. علاوهبراين، ايران از سالهاي تأثيرگذاري بر انتخابات اين كشور، دور شده است. سال ١٩٨٠ اشپيگل نوشته بود «زماني ايالات متحده ميتوانست تصميم بگيرد كه چه كسي در ايران بر مسند قدرت بنشيند؛ اما امروز آيتاللهي در تهران ميتواند سرنوشت انتخابات ايالات متحده آمريكا را تعيين كند». بيشك مهمترين تأثيرگذاري ايران در انتخابات آمريكا به ماجراي تسخير سفارت آمريكا در تهران (١٣ آبان ٥٨) و آزادكردن آنها پس از ٤٤٤ روز بازميگردد كه جيمي كارتر دموكرات را از نشستن دوباره بر صندلي رياستجمهوري محروم و ريگان جمهوريخواه را روانه كاخ سفيد كرد.
اما نگاهي به سابقه اين رابطه كه از دوران اميركبير كليد خورده، نشان ميدهد كه سياستمداران ايران، جمهوريخواهان را بيش از دموكراتها ميپسندند و اين را پنهان هم نميكنند. اين خوشوبش تاريخي با جمهوريخواهان ريشه در ماجراي سياه نفت دارد. از منظر تاريخي حزب جمهوريخواه آمريكا به شركتهاي بزرگ آمريكايي بهويژه شركتهاي نفتي بسيار نزديك است، در مقابل آن دموكراتها بيشتر به سنديكاهاي كارگري و قسمتهاي ديگري از اقتصاد آمريكا نزديك هستند؛ ازهمينرو ايران بهعنوان يك كشور نفتخيز رابطه نزديكتري با جمهوريخواهان دارد و عمدتا دموكراتها در دوران قدرت خود ايران را درباره مسائلي مانند حقوق بشر و آزاديهاي مدني و سياسي و كارگران تحت فشار قرار ميدادند.
تمايل ايرانيها به جمهوريخواهان در تمام اين دورهها تكرار شده و تنها استثناي اين قاعده تمايل ايرانيها به باراك اوباماي دموكرات در دو دور از انتخابات اين كشور بود كه بيشتر به نظر ميرسد مسلمانبودن او اين فضا را در ايران برايش ايجاد كرد.
اگرچه رابطه ايران و آمريكا از دوران اميركبير فراز و فرود داشته؛ اما عمدتا دو كشور در سطح بالايي از رابطه بودهاند؛ اما در سه دهه گذشته اين رابطه تنها در چند مقطع خلاصه شده است. ماجراي تسخير سفارت، ماجراي مك فارلين، مذاكرات درباره عراق، قرارگرفتن در محور شرارت طراحيشده ازسوي بوش پسر، همكاري غيرعلني در افغانستان و نهايتا ديدارهاي هستهاي وزراي خارجه ايران و آمريكا در دولت يازدهم كه علاوه بر دستيابي به توافق، منجر به آزادي سه زنداني ايراني- آمريكايي و در مقابل آزادسازي مبلغي پول شد. همچنين گفتوگوي تلفني حسن روحاني و باراك اوباما؛ اما فارغ از اين سه دهه، ايران و آمريكا، از آغاز تا دوران پهلوي، روابط چشمگيري با هم داشتند. ايرانيان تا جنگ جهاني دوم به اين رابطه خوشبين بودند و آمريكا را سرزمين دوري ميدانستند كه رفتار سياسياش مشابه انگليس و روسيه نيست. شايد از همين خوشبيني بود كه در نظمدادن به نظام مالي ايران نام افرادي مثل آرتور ميليسپو و مورگان شوستر آمريكايي به چشم ميخورد. حتي افرادي مثل باسكرويل، آرتور هوپ و ساموئل جوردن افراد خوشنامي در ايران بودند. در حاليكه يكي از مهمترين مقاطع سياسي تاريخ ايران، نهضت مشروطه است، بررسي موضعگيريها نشان ميدهد كه سفراي آمريكا در آن مقطع كمتر خواستهاند دراينباره موافقت يا مخالفت جدي از خود نشان بدهند. به نوعي تلاش ميكردند دراينباره بيطرفانه عمل كنند و تنها گاهي دراينباره سخن گفتهاند.
اما كودتاي ٢٨ مرداد و نقش آمريكا در سرنگوني دولت ملي دكتر مصدق، حضور نظاميان آمريكايي در جريان جنگ جهاني دوم در ايران و همكاري سيا در تشكيل ساواك جزء مواردي است كه به اين تصوير مثبت در نگاه مردم آن زمان خدشه جدي وارد كرد. پسازآن هم ورود جهان به جنگ سرد و تغيير معادلات بينالمللي اين نقش را پيچيدهتر كرد.
بعد از امیرکبیر، آغازي آرام
رهبر تاريخي اصلاحات، به دنبال تلاش براي تغيير روابط ايران از محاصره روس و انگليس به كاردار ايران در استانبول، دستور داد تا با جورج مارش، وزيرمختار آمريكا، در اين شهر ارتباط برقرار كند و پيشنهاد گفتوگو بدهد. «تیلور»، رئیسجمهوري وقت آمريكا از اين پيشنهاد استقبال و اختیارنامهای صادر كرد. آمريكاييها به دنبال رقابت با انگليس بودند و مذاكرات يكسالهاي با ايران درباره كشتيراني پيش گرفته و عهدنامه دوستي امضا كردند؛ اما با مخالفت انگليس دولت از تصويب اين عهدنامه سر باز زد و ماجراي عزل اميركبير و تراژدي حمام فين كاشان رخ داد و موضوع به فراموشي سپرده شد؛ اما ناصرالدين شاه بعد از تيرگي رابطه با انگليس بر سر افغانستان، راهبرد اميركبير را ادامه داد و بار ديگر كاردار ايران در استانبول، مذاكره با آمريكا را از سر گرفت. موضوع خرید چند کشتی و استخدام ملوان آمريكایی بود؛ اما در لواي اين معامله، آمريكا متعهد شد كه جزاير و بنادر ايران را از تسلط دولت انگليس درآورد و... در نهايت مذاكرات به سمتي رفت كه قرار دوستي و تجاری بين ایران و آمريكا ازسوي «فرانکین پیوس»، رئیسجمهوري آمريكا و ناصرالدین شاه قاجار در تاریخ ٢٠ شوال ١٢٧٣ (١٣ ژوئن ١٨٥٧) به امضا رسید. به دنبال آن نخستین سفیر ایران در آمريكا حاج حیدرقلیخان معهدالوزاره بود که بناي سفارت ايران در آمريكا را كه ٣٧ سال است خاك ميخورد بنا نهاد. همتاي او در تهران نيز ساموئل جوردن بود.
برخي تاريخپژوهان، سنگبناي رابطه اين دو كشور را در تاريخ ديگري مييابند. زماني كه تعدادي از مبلغان مسيحي آمريكايي به ايران ميآيند و شعبهاي در ايران تأسيس ميكنند. اين ماجرا به سال ١٨٢٩ برميگردد.
رضاشاه، يك سال قطع رابطه
١٠ سال بعد از دوران شاهنشاهي رضاشاه، ايران و آمريكا قطع يكطرفه رابطه و فراخواندن وزيرمختار را تجربه كردند. ماجرايي كه به دنبال تخلف رانندگي وزير مختار ايران در ايالت مريلند، به جريمهشدن، درگيري و نهايتا بازداشت وزير مختار ايران منجر شده بود. درحاليكه رضاشاه انتظار داشت بابت بازداشت نمايندهاش از ايران عذرخواهي كنند، وزير خارجه آمريكا تأكيد كرده بود نمايندگان كشورها بايد قوانين اين كشور را رعايت كنند. تذكري كه موجب خشم و فراخواندن وزير مختار به تهران شد. آمريكا كه آن زمان منافع نفتي كلاني در ايران داشت، يك كاردار را در ایران باقي گذاشت و سفارتش را تعطيل نكرد.
يك سال بعد با اينكه رابطه دو كشور به صورت كجدارومريز بود، دولت وقت لايحهاي شامل دو قرارداد امتياز نفتي با آمريكاييها به مجلس برد كه آنهم با اتفاق آرا تصويب شد. يك سال بعد از آن، روزولت جمهوريخواه، نمايندهاش را به ايران فرستاد و از بازداشت جلال غفار (وزير مختار) عذرخواهي كردند و روابط سياسي مجددا برقرار شد.
اما يكي از مهمترين مشكلات رضاشاه موضوع اشغال ايران از سوی نيروهاي روس و انگليس بود كه آمريكا به درخواست كمك ايران چه قبل از اشغال و چه بعد از اشغال، پاسخ مثبتي نداد.
از جنگ جهاني تا كودتا
بعد از جنگ جهاني دوم، آمريكا تلاش كرد اين تصوير را تغيير دهد؛ اگرچه همچنان تمايلات بينالمللياش مانند رقابت با بريتانيا و شوروي برايش اهميت فوقالعادهاي داشت.
دكترين ترومن دموكرات در سال ١٣٢٦ بر ارسال محموله كمكهاي نظامي به ايران قرار گرفت و ٢٥ ميليون دلار براي آموزش و تجهيز ارتش ايران اختصاص يافت.
اما در همان مقطع، تلاشهاي دكتر محمد مصدق براي مليكردن صنعت نفت كه چندين سال طول كشيد، يك مخالف جدي داشت كه دولت بريتانيا بود؛ چون منافع اقتصادي كلان خود را از دست ميداد. بريتانيا براي سرنگوني دولت مصدق، از ترومن كمك خواست، ولي او اين درخواست را نپذيرفت و گفت ايالات متحده تاكنون دولتي را سرنگون نكرده و نميتواند اين كار را بكند؛ اما برگ رأي آمريكاييها وقتي جمهوريخواهي مثل آيزنهاور را انتخاب كرد، براي بريتانيا هم رفيق كودتا پيدا شد. البته با طرح اتهام متمايلبودن دولت مصدق به شوروي. دو كودتا در فاصله سه روز؛ اولي ناكام، اما دومي دولت مردمي دكتر محمد مصدق را شكست داد. آمريكاييها و بريتانياييها فضا را براي حصر خانگي مصدق و بازگشت محمدرضا پهلوي به تهران آماده كرده بودند.
پاشنه آشيل واشنگتن؛ جنگ سرد
دوران شاهنشاهي محمدرضا پهلوي پر از فرازونشيب بين تهران و واشنگتن بود. قيمت نفت و نقش ايران در اوپك آنچنان پراهميت بود كه همچنان جمهوريخواهان به تهران نزديكتر از دموكراتها باشند. اينبار اما دموكراتها وقتي بر مسند قدرت مينشستند، دنبال انجام اصلاحات در ايران بودند. اما آنچه وضعيت را پيچيدهتر ميكرد، جنگ سرد و رقابت دو ابرقدرت آمريكا و اتحاد جماهير شوروي بود كه براي پيشگيري از گرايش ايرانيها به جبهه سرخها، آمريكا از ايران حمايت بيشتري ميكرد و در مواردي نفوذ خود را هم افزون ميكرد.
بر تخت پادشاهي نشستن محمدرضاشاه، همزمان بود با دولت آيزنهاور جمهوريخواه كه بزرگترين دغدغهاش مهار كمونيسم بود. او اين هدف را با تقويت شاه در منطقه پي ميگرفت و در مقابل امتيازات نفتي از ايران ميگرفت.
كمك مالي نافرجام تهران
هفت سال بعد از كودتاي ٢٨ مرداد، محمدرضا پهلوي احساس ميكرد حالا نوبت اوست كه نقش مثبتي در كمپ جمهوريخواهان ايفا كند. در رقابت بين ريچارد نيكسون جمهوريخواه و جان. اف. كندي دموكرات، او كمكهاي مالي براي جمهوريخواهان ارسال كرد. چه آنكه نيكسون هم غريبه نبود؛ او معاون آيزنهاور بود و جلسات مربوط به كودتا در دفتر او برگزار ميشد. اما نوبت دموكراتها بود كه از صندوق درآيند. كندي جوان در دولتش دكترين «نجات آزادي» را مطرح كرد و بر فضاي باز سياسي و اقتصادي در كشورهاي جهان تأكيد داشت. اجراي اصلاحات ارضي در ايران، آزادي فعاليت احزاب و به طور كلي انقلاب سفيد، به نظر ميرسد ميوههاي دكترين كندي بودند. با ترور كندي دوره جانسون دموكرات آغاز شد كه شاه ايران در همان سالها، قانون كاپيتولاسيون و مصونيت كامل سياسي به كاركنان نيروهاي مسلح آمريكايي مستقر در ايران را در مجلس به تصويب رساند. جانسون هم در مقابل موانع تأمين سلاحهاي پيشرفته به ايران را برداشت.
انتخاب ژاندارم
سال ١٩٦٠ نوبت به ريچارد نيكسون رسيد. او همكاري نظامي با ايران را افزايش داد. اين رهبر جمهوريخواه مثل اسلافش از نقش شوروي ميترسيد؛ ازاينرو، ايران در مقابل اعراب و اتحاد جماهير شوروي، عنوان ژاندارم منطقه را گرفت. او سال ٥١ به تهران سفر كرد تا درباره موافقتنامه تسليحاتي مذاكره كند. زمان زيادي طول نكشيد كه پايگاههاي نظامي آمريكا در شمال و جنوب كشور سربرآوردند؛ اما نيكسون با رسوايي واترگيت استعفا داد و نوبت به همحزبياش جرالد فورد رسيد كه مقابل جيمي كارتر دموكرات گزينه مطلوبتري براي پهلويها بود. چه آنكه از همان ابتدا كارتر به دنبال حقوق بشر بود. فورد هم در همان كارزار انتخاباتي از فروش اسلحه به ايران استقبال كرده بود. سال ١٣٥٥ شاه دوباره به فكر حمايت مالي از كانديداي مورد علاقهاش در انتخابات آمريكا افتاد و ١٢٠ ميليون دلار از طريق اردشير زاهدي در اختيار كمپ انتخاباتي جمهوريخواهان قرار داد. اينبار دموكراتها خشمگين شدند. اين خشم منجر به ارسال پيام شفاهي رئيسجمهور كارتر به محمدرضا شاه شد كه او را براي ملاقات با رئيسجمهور دموكرات راهي واشنگتن كرد. آن سالها ديگر صداي انقلابيون بلند شده بود و تجمع دانشجويان ايراني مخالف شاه در خيابانهاي اطراف كاخ سفيد و پرتاب گاز اشكآور اشك ميهمان و ميزبان را درآورد.
كارتر- ريگان؛ انقلاب ايران
كارتر در دوران رياستجمهوري خود با زمزمههاي انقلاب ايران به عنوان يك جنبش مردمي روبهرو بود؛ آنهم در شرايطي كه خود به عنوان يك دموكرات، تمايل داشت محمدرضا شاه اصلاحاتي در نظام سياسي كشور انجام دهد. كارتر كريسمس ٥٦ را به انتخاب همسرش، در ايران گذراند. رقيب جمهوريخواهش در انتخابات پيشرويشان، رونالد ريگان، هم ارديبهشت ٥٧ به تهران سفر كرد. كموكيف رابطه ريگان و كارتر با محمدرضا شاه، بيش از هر چيز تحتتأثير انقلاب ٥٧ قرار گرفت؛ اتفاقي كه با پيروزي انقلاب و تسخير سفارت آمريكا در تهران، كارتر را از دوباره نشستن بر صندلي رياستجمهوري ايالات متحده بازداشت و ريگان را راهي كاخ سفيد كرد تا سه دهه قطع رابطه دو كشور رقم بخورد.
ديوار بلند بياعتمادي
از همان ابتدا، مشخص بود دولت انقلابي تمايل چنداني به رابطه با آمريكا ندارد. جراحت دخالتها و نفوذهاي سابق، كمكم عفوني شده و عدهاي راهحل تسخير سفارت را برگزيدند. انتخابي كه خصومت، بياعتمادي و تلخي بيسابقهاي را بين دو كشور رقم زد. ديگر خبري از معاملههاي نفتي و لابيهاي پشت پرده و رفاقتها نبود. ماشين طراحيهاي سهمگين در واشنگتن، روشن شده بود و ماجراي طبس و چند سال بعد، سرنگوني هواپيماي مسافربري ايرباس به وقوع پيوست.
دولت كارتر كه نوامبر ١٩٨٠، انتخابات سختي در پيش داشت، براي آزادي گروگانهايش از سفارت كه حالا لانه جاسوسي خوانده ميشد، شش ماه قبل از انتخابات دست به عمليات طبس زد؛ عملياتي كه ناكام ماند.
با آغاز جنگ ايران و عراق، حكايت رابطه ايران با اغلب كشورها، پيچيده شد؛ با آمريكا پيچيدهتر. در آن سالها به نظر ميرسد مهمترين اتفاق بين دو كشور، ماجراي مذاكره بر سر دستيابي به موشك «هاك» بود كه با عنوان مكفارلين در ايران و افتضاح ايران- كنترا در واشنگتن معروف شد. مکفارلین، مشاور عالی امنیت ملی در دولت رونالد ریگان جمهوريخواه بود که خرداد ۱۳۶۵ به همراه گروهی از دیپلماتهای آمريكایی، در سفری مخفیانه، با هویت جعلی ایرلندی، به تهران آمد و تلاش کرد با استفاده از شرایط جنگ ایران و عراق و وعده فروش موشکهای هاک به ایران، باب گفتوگو را با مقامات سیاسی ایران بگشاید. او دو هدف را در این سفر دنبال میکرد؛ نخست درخواست میانجیگری ایران برای آزادی هفت گروگان آمريكایی در لبنان که آمريكا تصور میکرد در اختیار حزبالله لبنان هستند و دیگری، فراهمآوردن فضایی مبتنی بر احترام، اعتماد و اطمینان متقابل برای ایجاد دوره جدیدی از روابط دوجانبه. اما این سفر در نهایت با افشای سفر و محتوای مذاکرات و البته خودداری مقامات ارشد سیاسی ایران از دیدار با هیأت آمريكایی، ناکام ماند و به ماجرای «ایرانگیت» مشهور شد. اما آنچه ريگان را در آمريكا زير فشار برد، دادن پول فروش این تسلیحات بهطور پنهانی به ضدانقلابیون نیکاراگوئه معروف به كنترا بود.
درهاي رابطه بعد از اين ماجرا بسته شد.
تهران- واشنگتن در سرماي ارتباطي، تنها به پيامهاي منفي عليه هم بسنده ميكردند اما در داخل ايران، وضعيت حادتر بود؛ شعار مرگ بر آمريكا به يك شعار غيرقابلتغيير بدل شد.
اگرچه برخي از تلاش دولت هاشمي براي مذاكره با آمريكا سخن ميگويند؛ اما اين اتفاق رخ نداد. نه در دولت بوش پدر جمهوريخواه و نه در دولت بيل كلينتون دموكرات. كلينتون حتي شروع به افزايش تحريمها عليه ايران كرد؛ اگرچه با تسخير سفارت در سال ٥٨، تحريمهايي عليه ايران وضع شده بود. بیل کلینتون در مارس ۱۹۹۵، با صدور فرمانی اجرائی، تجارت آمريكا را در صنعت نفت ایران ممنوع کرد. چند ماه بعد، هرگونه تجارت آمريكا را با ایران ممنوع کرد. درحاليكه رقم تجارت ایران با آمريكا بعد از پایان جنگ در حال رشد بود.
با انتخاب سيدمحمد خاتمي به عنوان رئيسجمهوري اصلاحطلب، كلينتون دموكرات برخي تحريمها را كاهش داد. او تمايل داشت رابطه با ايران را از سر بگيرد؛ چراكه اروپاييها به رئيسجمهور اصلاحطلب ايران اقبال خوبي نشان داده بودند؛ اما درحاليكه كلينتون منتظر ملاقات با سيدمحمد خاتمي در محوطه سازمان ملل بود، او از اين رويارويي اجتناب كرد. فضاي سياسي داخلي در آن سالها آنچنان سخت بود كه حتي مصاحبه رئيسجمهوري اصلاحات با سيانان به عنوان يك رسانه آمريكايي، به مذاق بسياري خوش نيامد. سالهاي پاياني اين دولت به آغاز مذاكرات هستهاي ايران با تروئيكاي اروپايي گره خورد كه بسياري معتقدند حضورنداشتن آمريكا، مانع از دستيابي به توافق پايدار شد. سالهاي پُر از بدبياري دولت خاتمي، همزمان شد با حادثه تروريستي ١١ سپتامبر؛ اگرچه ايران بابت اين اتفاق، در همان ساعات اوليه ابراز تأسف و همدردي كرد؛ اما چندي نگذشت كه بوش پسر، ايران را در محور شرارت و همعرض افغانستان و عراق قرار داد. آنچه موجب لشكركشي به عراق و افغانستان و صدها هزار كشته و زخمي شد و نگراني از حمله به ايران كه در دو دهه گذشته اوج و فرود داشته؛ اما در سالهاي پاياني دوره احمدينژاد نگرانكنندهتر شد.
در همان زمان سه دوره مذاكره ايران و آمريكا بر سر عراق انجام شد كه آنزمان علني نبود. محمود احمدينژاد بيش از ديگر اسلافش، علاقهمند به آغاز رابطه با آمريكا بود؛ آنچنانكه نامههاي بيپاسخش به اوباما، زبانزد عام و خاص شد. آمريكا اواخر دولت احمدينژاد، مذاكره مخفيانه با ايران بر سر برنامه هستهاي را در عراق از سر گرفت؛ اما اين مذاكرات در دولت حسن روحاني اوج گرفت و سرانجام به توافق هستهاي رسيد.
باراك اوباماي دموكرات اگرچه دورهاش را با دستيابي به اين توافق رمزگذاري كرده؛ اما او بيشترين تحريمها و شديدترين آنها را عليه تهران به انجام رساند. حتي گفته شده جلسات محرمانهاي برای اینکه احتمال حمله به ايران را بررسي كنند، در دولت او تشكيل شد؛ اما آنها بالاخره تحريم بيشتر، سپس مذاكره و درنهايت توافق را انتخاب كردند.
سه دهه خصومت دو كشور، فعلا با گفتوگوي تلفني ٩ دقيقهاي دو رئيسجمهور (حسن روحاني – باراك اوباما)، مذاكرات دوجانبه وزراي خارجه ايران و آمريكا (جواد ظريف- جان كري)، دو بار حضور هيأت ديپلماتيك آمريكا در محل اقامت سفير ايران در سازمان ملل و آزادي سه زنداني ايراني – آمريكايي در مقابل آزادسازي مبلغي پول، شكسته شده است. بايد ديد رئيسجمهور بعدي آمريكا در هشت ماه باقيمانده از دولت حسن روحاني، چگونه با او تعامل خواهد كرد؛ مانند اوباماي دموكرات يا مانند جمهوريخواهان؟
http://www.sharghdaily.ir/News/107388
ش.د9503923