(روزنامه ايران – 1395/12/10 – شماره 6446 – صفحه 10)
* از سال 68 که در نخستین روزهای ریاست جمهوری آیتالله هاشمی رفسنجانی، کار کردن شما با ایشان آغاز شد، تا آخرین روز که بهعنوان مشاور و مدیرکل روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام فعال بودید، روحیه مرحوم هاشمی چه تغییراتی داشت؟
** من از سال 62 در زمان ریاست جمهوری رهبر معظم انقلاب وارد ریاست جمهوری شدم و از سال 68 هم در خدمت آیتالله هاشمی رفسنجانی بودم؛ تا روز آخر فعالیتشان در مجمع که جمعاً 27 سال را شامل میشود. برخورد اول آیتالله هاشمی با ما بسیار جذاب بود. از همان روزهای اول، اراده مصممی را برای شروع بازسازی و اداره کشور در ایشان دیدیم. به نظر من تا آخرین روز حیات، روحیه ایشان همانی بود که در زمان ریاست جمهوری دیدم. هیچ تغییری در ایشان ندیدم.
* برخی این گونه القا کردهاند که آیتالله هاشمی همیشه طالب قدرت و شوکت بوده است.
** متأسفانه این، جزو ظلمهایی بود که به آقای هاشمی شده و میشود و تا روزهای قبل از رحلت ایشان نیز این تهمتها و شایعه پراکنیها ادامه داشت و هنوز هم حتی پس از رحلت ایشان بعضاً ادامه دارد که همه آنها ناجوانمردانه بوده و هست. به خاطر دارم در سالهای پایانی ریاست جمهوری آیتالله هاشمی، بحث تمدید ریاست جمهوری ایشان مطرح شد. اخبار از کانال ما در روابط عمومی به ایشان میرسید. ایشان ما را خواست تا ببینید چه کسی این حرف را زده تا تکذیب شود. بعداً مشخص شد که برخی افراد به خاطر دلسوزی برای آینده کشور این مسأله را مطرح کرده بودند، اما ایشان بشدت با این موضوع مخالفت کرد.
* تا طرح موضوع در رسانهها، از موضوع مطلع نبودند؟
** نمیدانست و اصلاً ایشان را مطلع نکرده بودند، آن افراد، احساس و برداشت خود را مطرح کرده بودند. اینجا شهادت میدهم که وقتی آیتالله هاشمی این موضوع را شنید، بشدت مخالفت کرد، حتی در جلسهای گفت که با هرنیتی که این بحثها شروع شده باشد، درست نیست. مگر کشور قحط الرجال است که چنین بدعتی در قانون اساسی گذاشته شود؟! بروید این حرف را پس بگیرید.
* در دولت مطرح شد؟
** تا جایی که بنده اطلاع دارم خیر، بعدها هم در دیداری که با برخی از آن افراد داشت و هم در مصاحبههای خود گفت که من مخالف هستم و چنین مطالب و سخنانی، بدعت و برخلاف قانون اساسی است و باید افراد دیگری مسئولیت را به عهده بگیرند.
* در دوره اصلاحات به یک صورت، در دولت احمدینژاد به صورت دیگر و در نهایت در دولت یازدهم از طرف گروه خاصی، ایشان همیشه مورد هجمه بودند. مواجههشان با این برخوردها چگونه بود؟
** از آنجا که دغدغه آیتالله هاشمی اصل نظام و رهبری بود، هیچ گاه نسبت به خودش گلایه نمیکرد که چرا به من بد گفتید.در نهایت اگر جمعی از اصلاح طلبان یا اصولگرایان تندرو میآمدند، میگفت: تندرویهای شما باعث شده و میشود که فرصتها از دست برود و نتوانیم آن طور که باید، برای مصالح و منافع نظام کار کنیم و از حضور پرشور مردم به نفع نظام استفاده مناسب را ببریم. همیشه با تندروی توسط جناحها و گروهها یا اشخاص، مخالف بود و میگفت افراطیگری در هر جناحی، به نظام ضربه میزند. همواره دنبال خطمشی اعتدال بودند و مثال بسیار خوبی که از ایشان یاد گرفتم، این بود که میگفتند هرچیزی که به حالت افراط در بیاید، باز به حالت تعادل برمی گردد، مگر اینکه فشاری پشت آن باشد که در حال افراط بماند.
* با کسانی که با ایشان مشکل داشتند، ملاقاتهای حضوری هم داشتند؟
** به خاطر دارم در اوج تخریبهای زمان اصلاحات، افراد مختلفی، مثلاً آقای شمس الواعظین به ملاقات ایشان آمد. درنشریه ایشان گاه عبارتهای تندی به کار میرفت. آیتالله هاشمی فقط چند مورد توصیه کرد و گفت که آقای شمس الواعظین، قاطبه مردم مسلمانند، من برای خودم نمیگویم. من و صدها امثال من، فدای نظام، اما روشی که شما در پیش گرفتهاید، مانند ماشینی است که آنقدر سرعت میگیرد که درنهایت، یا چپ میکند یا به جدول میخورد. شما به جدول میخورید و این تندرویها راه به جایی نمیبرد. این کارها را نکنید و این را به مصلحت کشور نمیدانم. آقای شمس الواعظین هم ادلهای مطرح کرد و گفت که این طور بوده است. یا مثلاً گروههایی که از طیف اصولگرا میآمدند، آقای هاشمی به آنها هم تذکر میداد که با افراط گری کار به جایی نمیرسد و باید خط مشی اعتدالی در جامعه پیاده شود. این توصیهای بود که به همه جناحها و گروهها، بویژه تندروها میکردند.
* آیتالله مصباح یزدی یکی از منتقدان جدی آیتالله بودند. پیشتر روایتی هم درباره درخواست آیتالله مصباح از آقای هاشمی در زمان ریاست جمهوری ایشان مطرح شده بود. رابطه این دو در دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی چگونه بود؟
** باز به خاطر دارم در دوره ریاست جمهوری ایشان، یک سفر به قم رفتیم. یکی از برنامههای ما بازدید از مؤسسه امام خمینی(ره) تحت مدیریت آقای مصباح بود. جلسه مفصل و خوبی برگزار شد و آقای مصباح درخواست کمک برای مؤسسه خود را مطرح کرد که آیتالله هاشمی نیز بودجهای را اختصاص داده و کمک بسیار خوبی به این مؤسسه کردند. اگر نامهای را که آقای مصباح در زمان ریاست جمهوری به ایشان نوشتند، پیدا کنید، میبینید که با عبارتهای بسیار بلند درباره ایشان صحبت شده و درخواست مساعدت مطرح شد. بعد از آن موردی ندیدم و مستقیم ارتباطی نبود. البته جرقه نقل خاطره قبل از انقلاب ملاقات هاشمی و رهبر معظم انقلاب با آقای مصباح، از سوی آیتالله هاشمی زده نشد. ایشان هیچ وقت خودشان وارد این مسائل نمیشدند. خاطرم هست که دیدارکنندگان مطلبی را گفتند و ازایشان خواستند که آن خاطره را بازگو کند. آیتالله هاشمی در مقام پاسخگویی به آن جمع آن خاطرات را دوباره یادآوری کرد که با رهبر معظم انقلاب یک روز صبح به قم رفتیم و ضمن صرف صبحانه دو سه ساعت با آقای مصباح صحبت کردیم که آقای مصباح برای مبارزه یا همراه شدن با مبارزان متقاعد نشد. البته بعداً گفته شد که منظور کمک به مجاهدین خلق آن زمان بوده که صحیح نیست و تاریخ این دیدار قبل از اعلام موجودیت مجاهدین است. ایشان تأکید کرد که با وجود این بعداً من رابطه خودم را با آقای مصباح ادامه دادم.
* چرا در دوره اصلاحات رویکرد آقای مصباح به هاشمی عوض شد؟
** نمیدانم، شاید آیتالله هاشمی را باعث روی کار آمدن جریان اصلاحات میدانستند، ولی در دو سال آخر دولت اصلاحات تغییر زاویه را حس میکردیم.
* با آیتالله هاشمی گفتوگویی نشد که علت را چه میدانید؟
** مسأله از آن طرف بود، انصافاً آقای هاشمی نبود که بخواهند رابطه را به هم بزنند. البته این موضوع برخورد دو فرد یا شخصیت نبود، تقابل و تضاد دو اندیشه و خط فکری بود.
* به نظر میآید که آیتالله هاشمی نگران قدرت گرفتن برخی افکار در ساخت سیاسی بود، همان طور که مرحوم توسلی در مجمع تشخیص مطرح کرد.
** در مواردی که احساس میکرد ممکن است به خاطر حضور برخی افراد و افکار، انقلاب به خطر بیفتد و نظام تضعیف شود، کوتاهی و سکوت نمیکردند و بسیار قاطع بودند. اما جالب است بدانید در زمانی که ارتباطی میان این دو نبود، هجمهها زیاد بود و معلوم هم بود که هجمهکنندگان از چه جاهایی پشتیبانی میشوند، اگر ایشان در جلسه خبرگان با آقای مصباح مواجه میشد، به گرمی برخورد و احوالپرسی میکرد و حالشان را جویا میشد.
* رهبر معظم انقلاب در پیام تسلیت خود اشاره کردند که رشته پیوند میان ایشان و آیتالله هاشمی به طور کلی گسسته نشد. این اواخر، دیدارهایشان هر از گاهی بود یا مرتب؟
** برای پاسخ از سخنان آیتالله هاشمی کمک میگیرم. ایشان بارها گفته بودند که در زمان ریاست جمهوریشان ملاقاتها منظم و تقریباً هفتگی بود. در زمان ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، چون از یک طرف مشغله رهبر معظم انقلاب زیاد بود و ما هم کارهای خود را انجام میدادیم و مانند گذشته ضرورتی نداشت که دیدارها منظم باشد، اما همچنان برقرار بود. این اواخر هم جلساتی با رهبری داشتند که آیتالله هاشمی رفسنجانی پس از آن گفته بود که قرار است در سیاستهای کلی که 10 سال از تدوین آنها گذشته، بازبینی شود.
* یک روز در ابتدای سال 92، از صبح تا غروب، جمع کثیری از ایرانیان منتظر بودند که آیتالله هاشمی چه تصمیمی میگیرد. شما میدانستید که ایشان برای انتخابات ریاست جمهوری ثبتنام میکنند؟
** نه، واقعاً نمیدانستیم که چنین تصمیمی دارند و برای ثبتنام میروند. واقعاً هیچ کس نمیدانست که ایشان چه تصمیمی میگیرد. البته از مدت ها قبل در دیدارهایی که با قشرهای مختلف در مجمع داشتند، بسیار تحت فشار بود که چرا نمیآیید و حتماً باید بیایید. در برخی دیدارها، خطاب مردم عتاب آلود میشد که چرا عافیت طلب شدهاید؟ مگر نمیبینید کشور چگونه است؟ آیتالله هاشمی به همه میگفت: نمیخواهم بیایم. فقط در یک جلسه که جمعیت زیادی بود و مطالبه هم زیاد، گفت: «نمی گویم نمیآیم» که این جمله، سبب شد که ایشان با موج عظیمی از تخریبها مواجه شود. برداشت من از این صحبت این بود که واقعاً هنوز تصمیم قطعی برای آمدن نگرفته بود و با این جمله فقط خواست از زیر فشار جمعیت خارج شود و جمعیت را آرام کند. روز ثبتنام، از صبح گروهها میآمدند و میگفتند امروز روز آخر است و باید جواب مردم را بدهید. ایشان شب قبل، تماسی از قم داشتند.
* در مجمع یا خانه؟
** جمعه که تعطیل بود، از قم با منزل ایشان تماس گرفته بودند که ما در جمعی هستیم و یکی از علما به نمایندگی از جمع گفت که چرا هاشمی نمیآید؟ و باید به فکر نظام باشید. آیتالله هاشمی هم گفت: ما در جمع کوچکی (این جمع کوچک معمولاً بعد از جلسات مجمع تشخیص و با حضور آیات و حجج الاسلام، آقایان ناطق نوری، مرحوم واعظ طبسی، موحدی کرمانی، هاشمی شاهرودی،
دری نجف آبادی، امامی کاشانی، ابراهیم امینی و دکتر روحانی تشکیل میشد) خودمان به آقای دکتر روحانی گفتیم بیایند، حالا چطور خودم بیایم؟ بعدها برای ما تعریف کردند که بعد از تماس قم، برای نماز مغرب و عشا وضو گرفتم. بین دو نماز به قرآن مراجعه کردم. آیهای از سوره یوسف آمد که کار شما بسیار خوب است، اما نتیجهاش خوب نخواهد بود. همان شب با بیت تماس گرفتند که با آقا صحبت کنم که نشد. شنبه به دفتر گفته شد که دفتر آقا را بگیرید با ایشان صحبت کنند که گفتند ایشان دیدار دارند. ظهر دوباره تماس گرفته شد، گفتند ایشان در حال استراحت هستند. درنهایت یک ساعت قبل از ثبتنام، به بیت آقا میگویند تصمیم گرفتم ثبتنام کنم، اما میخواستم با آقا مشورت کنم که اگر مخالف هستند، نروم. آقای حجازی پشت خط آمد و گفت: آقا فرمودند تلفنی در این مورد نمیشود صحبت کرد، آقای هاشمی گفت این جواب آقا را حمل بر رضایت دانستم. با خودم گفتم اگر میخواستند مخالفت کنند میگفتند نه.
* نخستین نفری که پیغام رد صلاحیت را آورد، چه کسی بود؟
** ابتدا آقای دکتر روحانی از طرف شورای نگهبان شبانه آمد که میخواهند رد صلاحیت کنند، اما نمیخواهند اعلام کنند. از شما خواستند که استعفا بدهید. ایشان گفت: من استعفا نمیدهم. روز بعد آقای دکتر علی لاریجانی به دیدار ایشان آمد و پیغام شورای نگهبان را به ایشان داد که اگر قبل از اعلام رد صلاحیت خودتان استعفا دهید، بهتر است، ولی ایشان قاطع گفت: استعفا نمیدهم و آنها هم رد صلاحیت مرا اعلام کنند.
* وقتی گفتند به دلیل کهولت سن رد صلاحیت شدید، واکنش ایشان چه بود؟
** هیچ، فقط خندیدند.
* سال 88 فشارها علیه ایشان بسیار زیاد شد. یک اتفاق عجیب، آتش گرفتن بخشی از مجمع بود. داستان چه بود؟
** از رموز است.
* ساختمان قدس بود یا بخش اداری مجمع؟
** ساختمان خود حاج آقا. فردی آمد که دوربینهای اینجا چهرهاش را ثبت کرد و به مراجع ذی صلاح هم نشان دادیم. بعداً گفتند آدم دیوانهای بود و به جایی هم نرسید.
* فرمانده وقت نیروی انتظامی، برای اثبات اینکه در سال 88 آیتالله هاشمی صحنه گردان بود، به جلسات منظم برخی سیاسیون با ایشان در مجمع اشاره کرد. چنین جلساتی، چه در 88 و چه در 92 برقرار بود که آیتالله هاشمی بخواهد به صورت ساختارمند حوزه سیاسی را مدیریت و هدایت کند؟
** شهادت میدهم اصلاً چنین چیزی نبوده است، که ایشان تیمی تشکیل بدهند تا درباره انتخابات صحبت کنند. روحیه این کارها را نداشتند. جلسات ایشان، همانی بود که به آن اشاره کردم. عموماً بعد از جلسات مجمع، جمع کوچکی از جامعه روحانیت مبارز و غیر آنکه عضو مجمع بودند، دور هم جمع میشدند و نماز را به جماعت خوانده و ناهار را با هم صرف میکردند. چون برخی از شهرهای دیگری میآمدند و فرصت دیگری برای این بحثها نبود. چهرههای مقبول الوجهه با هم گعدهای داشتند که تا همین اواخر عمر ایشان هم ادامه داشت و اصلاً این مربوط به انتخابات نبود، بلکه درباره مسائل مختلف با هم صحبت میکردند. در زمان انتخابات هم بالطبع به مسائل روز جامعه و کشور پرداخته میشد. قطعاً آیتالله هاشمی مورد مشورت و مراجعه بود، اما اینکه به صورت نظام مند در مقطع انتخابات جلساتی راه بیندازند که هفته یا دو هفتهای یک بار باشد، قطعاً این طور نبود.
* گفته شد که در دولتهای نهم و دهم مسئولان منع شده بودند که دیدار هیأتها و مقامهای خارجی با ایشان را تنظیم کنند. این امر تا چه حد صحت دارد؟
** فقط هم مربوط به هیأتهای خارجی نبود. حتی افرادی از داخل کشور، وقت دیدار میگرفتند که بعضاً شماری که برای دیدار میآمدند یا کمتر از میزان اعلام شده بود یا اصلاً نمیآمدند. برخی میگفتند با آنان تماس گرفته میشد که چرا میخواهید پیش هاشمی بروید؟! یا وقتی از دیدار بر میگشتند، با آنان تماس گرفته میشد که چرا به دیدار هاشمی رفتید؟! درباره دیدارهای خارجی قطعاً این اتفاق افتاد. نمونه بارزی را در خاطر دارم که بعد از آن، این محدودیتها تشدید شد. در دورهای، «امام علی رحماناف» رئیس جمهوری تاجیکستان به دیدار ایشان آمد و در خلال دیدار ضمن تعریف و تمجید از نقش آیتالله هاشمی در آسیای میانه، گفت: شما معمار روابط دو کشور هستید. خیلی از ایشان تعریف کرد و از ایشان دعوت کرد سفر دیگری به تاجیکستان بروند. اتفاقاً بعد از این دیدار با رئیس جمهوری وقت، آقای احمدینژاد هم دیدار داشت که آیتالله هاشمی، آقای رحماناف را تا دم در مجمع مشایعت کردند. بعداً، ازسوی دوستان وزارت خارجه به ما گفته شد که آقای رحماناف خلاصهای از مطالب دیدار خود با آیتالله هاشمی را برای آقای احمدینژاد هم تعریف کرد. گفته بود: الان پیش آیتالله هاشمی بودیم و به ایشان گفتم: شما معمار روابط دو جانبه هستید.
بعد از پایان دیدار آیت الله هاشمی و رحماناف، احمدینژاد مسئولان وزارت خارجه را میخواهد و میگوید: چه کسی به شما گفته که میهمانهای خارجی را پیش هاشمی ببرید که این میهمان، پیش من این حرفها را بزند؟ دیگر این کار را نکنید. از آن زمان که خبرش به ما رسید، آرام آرام این دیدارها کمرنگ شد که در نهایت دیدارهای خارجی به صفر رسید. هیأتها خواستار ملاقات بودند، اما بدون مشورت با دفتر و خودسرانه به آنان میگفتند هاشمی وقت ندارد یا در تهران نیست. «صفر مراد نیازاف» رئیس جمهوری وقت ترکمنستان درخواست دیدار کرد که گفتند: وقت ندارد. حتی یک مقام سوری بعداً گلایه کرد که چرا آقای هاشمی به ما وقت نداد. خبر که به ایشان رسید، بسیار ناراحت شد و گفت چه کسی گفته است من وقت ندارم؟
* یک خاطره تلخ و یک خاطره شیرین از آیتالله هاشمی را بیان کنید.
** از سخنان ایشان اگر بخواهم مدد بگیرم ایشان همواره از روز آزادی اسرای دربند اردوگاههای صدام حسین بهعنوان خاطرهای شیرین یاد میکردند. میدانید که آزادی این عزیزان محصول نامهنگاریها و مکاتبات متعدد و چالشی بین صدام حسین و آیتالله هاشمی رفسنجانی است. آنقدر این تبادل نامهها با پاسخهای قاطع و منطقی آیتالله هاشمی ادامه یافت که صدام حسین در آخرین نامه خود صراحتاً اعلام کرد که «برادر رفسنجانی، همه خواستههای شما را پذیرفتم و شما به آنچه میخواستید، رسیدید!» و عملاً صدام تسلیم پاسخهای قاطع و مستدل ایشان شد و آزادی اسرا و آزادگان از بند رژیم عراق بتدریج آغاز و به اتمام رسید.
و اما خاطره تلخ، ایشان به خاطر روحیه شاد و امیدواری که داشتند کمتر از خاطرات تلخ خود سخن میگفتند، ولی در زمان دفاع مقدس، زمان بمباران شیمیایی حلبچه توسط عراق، ایشان از نخستین نفراتی بود که به منطقه رفت و با دیدن کشتههایی که با استنشاق گاز سمی، مانند برگ خزان پیر، جوان، کودک و زن و مرد روی هم ریخته بودند، بسیار متأثر بود و همواره از این واقعه با بغض و چشمان گریان یاد میکرد و میگفت: همانجا به خود نهیب زدم وقتی صدام به مردم خود رحم نمیکند اگر چنین بمب شیمیایی را در یکی از شهرهای بزرگ ایران مانند کرمانشاه، دزفول، اهواز یا تبریز و تهران منفجر کند، چه بلای غیر قابل جبرانی برای مردم ما رخ میدهد؟ لذا به این نتیجه رسیدم که باید جنگ را عزتمندانه و براساس مصلحت پایان دهیم که الحمدلله اینچنین هم شد.
* نظرشان نسبت به فضای مجازی چه بود و داستان حسابهای کاربری ایشان در توئیتر و اینستاگرام، بویژه توئیتر درباره موشکها که بحث برانگیز شد، چه بود؟
** آیتالله هاشمی رفسنجانی از معدود شخصیتهای روحانی بودند که معتقد بود راههای ارتباطی مردم را نمیشود محدود و انحصاری کرد. ایشان یک مثال معروف داشت که همواره میگفت: جهان دهکده کوچک است و دنیا در عصر انفجار اطلاعاتی و پیشرفت وسایل ارتباط جمعی به سر میبرد و هر راه و منفذی که به روی مردم برای کسب اطلاعات و اخبار بسته شود، قطعاً چند راه و مجرای خبری و اطلاعاتی باز میشود. دیگر عصر سانسور و بیخبری گذشته است و نمیتوان مردم و جامعه را در بیخبری و سانسور نگه داشت و متوقف کرد. در مورد اینستاگرام و توئیتر باید بگویم خود ایشان هیچ صفحهای در این فضاها نداشتند و دخالتی در محتوای این صفحات نمیکردند، ولی کسانی به هواداری ایشان این صفحات را راه انداخته بودند که در برخی موارد مطالب این صفحات منطبق با نظر و سلایق ایشان نبود و اسباب دردسر میشد. در مورد موضوع موشکها هم قاطعانه میگویم یک کار خودسرانه و بدون هماهنگی انجام شده بود که در واقع سخنان ایشان تحریف شده بود و اصلاً ایشان در این خصوص مطلبی نگفته بودند و ما هم بهعنوان روابط عمومی در همان زمان توضیح کامل و جامع را دادیم و تکذیب کردیم، ولی دشمنان بهانهجو بدون توجه به توضیحات ما، القائات یک سویه خود را مطرح و خواستههای دشمنانه خود را پیش میبردند.
* واکنش ایشان به تشکیل پروندههای قضایی و زندانی شدن فرزندانشان چگونه بود؟
** در مورد پروندههای قضایی ایشان کاملاً تابع قانون بود ولی همواره نگران بود که نکند خدای ناکرده به خاطر دشمنی با او با فرزندانش برخورد کنند و ناعادلانه آنان را اذیت کنند. ایشان همواره تأکید میکرد که بدون حب و بغض به پروندههای قضایی از جمله فرزندانشان رسیدگی کنند و صرف اینکه فرزندان ایشان هستند و با پدر آنها مشکل دارند حقی ازآنان ضایع نشود. بر اجرای عدالت و ایجاد دادگاه صالحه و قاضی بیطرف همواره تأکید داشتند و هیچ واکنش تند و منفی هم در قبال این پروندهها از خود نشان ندادند که شاید بسیاری از بدخواهان و دشمنان ایشان از همین صبر و تحمل و بردباری ایشان عصبانیتر و خشمناکتر میشدند.
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/page/6446/10/174361/0
ش.د9504119