تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۲:۱۲  ، 
شناسه خبر : ۳۰۰۲۶۷
بررسي تنوع زبانی و چالش آموزش زبان مادری در گفت‌‌وگو با پروفسور «گارنیک آساطوریان»
مقدمه: در بخش نخست این گفت‌وگو که تحت‌ عنوان «نگاهی به مسئله زبان و قومیت در ایران» در شماره پنجم بهمن‌ماه به چاپ رسید، درباره مسائلی کلیدی همچون «قومیت»، اصطلاحات «اکثریت» و «اقلیت» در ایران و ساخت‌های «طبیعی» و «مصنوعی» در کشورهای کثیرالاقوام به‌تفصیل سخن گفته شد. خوانندگان محترم می‌توانند برای آگاهی درباره موضوعات مزبور به بخش نخست مراجعه کنند. گفت‌وگوی حاضر ادامه بحث پیشین است و در آن بیشتر به مسئله «تنوع زبانی» و «آموزش زبان مادری» در ایران پرداخته شده است.
پایگاه بصیرت / امير ضيغمي

(روزنامه شرق ـ 1395/11/13 ـ شماره 2792 ـ صفحه 6)

* ‌مردم ایران از نظر پارامترهای آنتروپولوژی فیزیکی در چه گروه نژادی‌ای قرار می‌گیرند؟

** اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران از نظر پارامترهای آنتروپولوژی فیزیکی، یعنی گروه خونی، موی بدن، شکل جمجمه و مدل برش چشم، به نژاد قفقازی تعلق دارند که خود به سه گروه شمالی، آلپی و مدیترانه‌ای تقسیم می‌شود. بیشتر مردم ایران جزء گروه آلپی یا کله‌گرد قرار می‌گیرند. گروه آلپی نیز خود از دو زیرگروه آرمنوئید (Armenoid) و ایرانوئید

(Iranoid) تشکیل می‌شود. ویژگی‌های نژادی آرمنوئید، بین مردم جنوب قفقاز به‌ویژه در میان ارمنی‌ها دیده می‌شود و اصلا به‌همین‌دلیل است که این گروه نژادی را آرمنوئید می‌نامند. مازندرانی‌ها، آذری‌ها، گیلک‌ها و بخشی از اهالی خراسان، بیشتر آرمنوئید و ساکنان مناطق مرکزی، شمال ‌غربی، شرق و جنوب ایران بیشتر خصوصیات نژادی ایرانوئید را نشان می‌دهند. بخش کوچکی از جمعیت ایران نیز مغولوئید (Mongoloid) و سیاه‌پوست (Negritos) هستند. ویژگی‌های نژادی مغولوئید فقط در بین هزاره‌ها و ترکمن‌ها دیده می‌شود. براهویی‌ها و ساکنان خلیج‌فارس نیز به گروه سیاه‌پوستان تعلق دارند. بافت نژادی کشور ایران در این سه هزار سال، یعنی پیش از ورود آریایی‌ها به فلات ایران تغییر چندانی نکرده است. فقط مغولوئیدها هستند که در دوره بعد از اسلام به ایران وارد شده‌اند.

* خاورشناس شهیر روس، ولادیمیر مینورسکی کردها را از اعقاب مادها دانسته که همراه فارس‌ها و پارت‌ها به داخل فلات ایران مهاجرت کرده‌اند و نظریه منشأ مادی کردها، مدت‌هاست از سوی پژوهشگران ایرانی پذیرفته شده است. نظر شما به عنوان یک قوم‌شناس دراین‌باره چیست؟

** کردها همان‌قدر با مادها ارتباط و پیوستگی دارند که تالش‌ها، گیلک‌ها، مازندرانی‌ها، سیوندی‌ها، ابیانه‌ای‌ها و ساکنان جاسب و کلا همه اقوامی که امروز به زبان‌های شمال ‌غربی صحبت می‌کنند، نه کمتر و نه بیشتر کمااینکه کلمه «کرد» به عنوان یک قوم‌نام (ethnonym) از قرن ١٢- ١٣ میلادی به وجود آمده و قبل از آن «کرد» به معنی «دامدار و چوپان» بوده است. البته حاملان گویش‌های کردی از اواخر دوره اشکانی وجود داشته‌اند ولی آنها را به عنوان قومی به نام «کرد» نمی‌شناخته‌اند و فقط از نظر زبانی قابل تفکیک بوده‌اند.

‌* یعنی واژه «کرد» در متون حقوقی زبان پهلوی نیز بار قومیتی نداشته است؟

** خیر! در متون حقوقی و در کارنامه اردشیر بابکان، «کرد» به معنی «دامدار، کوچ‌رو و چوپان» است که در شاهنامه هم اتفاقا به همین معنی آمده است. این واژه هنوز هم در گویش‌های جنوب دریای خزر به معنی «شبان گوسفند» - در مقابل «گالش» به معنی «شبان گاو»- به کار می‌رود. نسبت کردها با کردوخ‌ها نیز پایه و اساس علمی ندارد. درضمن بگویم خود مینورسکی هم که در ابتدا چنین نظری ابراز کرده، در نوشته‌های بعدی خود از این نظریه عدول کرده است. باز هم تأکید می‌کنم ما در ایران پیش از اسلام دو قوم بزرگ داشته‌ایم؛ با نام‌هاي شرطی ماد و فارس، هر گروه قومی که امروز در ایران وجود دارد، از این دو به وجود آمده‌اند. در گستره ایران امروزی هیچ‌گاه annexation یا الحاق سرزمین‌های اقوام دیگر اتفاق نیفتاده است، یعنی هیچ گروهی امروز در ایران نمی‌تواند ادعا کند حکومت مرکزی ایران سرزمین آنها را تسخیر کرده و به ایران الحاق گردانده است. چنانکه گفتم در ایران دو نژاد وجود دارد: یکی نژاد ایرانی و دیگری ترک، که تنها نماینده آنها در ایران ترکمن‌ها هستند. حتی قشقایی‌ها را هم که تا حدی ریشه ترکی دارند، نمی‌توان ترک به شمار آورد، زیرا در بسیاری از موارد هم از نظر آنتروپولوژی و هم از لحاظ فرهنگی، شاخص‌های ایرانی به دست آورده‌اند و در میهن‌پرستی و پایبندی به مصالح کشور ایران نیز همواره پیشتاز بوده‌اند. در خراسان هم حدود ٦٠ هزار عرب بوده‌اند که اکنون همگون شده و فارسی‌زبانند. مردم آذربایجان هم هرچند به ترکی تکلم می‌کنند، اما از نژاد اصیل ایرانی و از اخلاف آذری‌های باستان هستند که به گروه «ماد» تعلق دارند. البته در کنفدراسیون شاهسون گروه‌های کوچکی از اقوام ترک‌نژاد وجود دارند. اصلا گفتمان قومیت در ایران پایه ندارد و محصول القائات خارجی است.

* پس قومی به نام «کرد» از چه زمانی شکل گرفته و خاستگاه آن به کجا بازمی‌گردد؟

** اصولا خاستگاه گویشوران کردی و گستره‌ای که این زبان در آنجا شکل گرفته، بنابر داده‌های زبانی، مناطق مرکزی ایران است. بعدها و به‌ویژه در سده‌های نخستین هزاره دوم بعد از میلاد، کوچ این مردم به شمال شروع شده است. درباره خاستگاه نژادی کردها، من در مقاله‌ای با عنوانProlegomena to the study of the Kurds که در مجله Iran and the Caucasus چاپ شده است به‌تفصیل سخن گفته و خوانندگان را برای آگاهی بیشتر دراین‌باره به مقاله مزبور ارجاع می‌دهم.

‌* بنابراین بهتر نیست در تحقیقات علمی، ایران را به گروه‌های زبانی- مذهبی تقسیم کنیم نه گروه‌های قومی؟

** به نظر بنده اصطلاح خرده‌فرهنگ گویاتر و مناسب‌تر است، مثلا خرده‌فرهنگ آذربایجان، خرده‌فرهنگ فارس یا خوزستان و...، هرچند بعضی از فعالان فرهنگی ایران این اصطلاح را توهین‌آمیز تلقی می‌کنند. صفت «خرده» در این اصطلاح اصلا جنبه تحقیرآمیز ندارد، بلکه مبیّن محلی و منطقه‌ای‌بودن این فرهنگ است. بنابراین ما می‌توانیم این اصطلاح را به فرهنگ بومی یا محلی اصلاح کنیم. من فکر می‌کنم این جنبه توهین‌آمیز ممکن است در ذهن کسانی شکل بگیرد که از بیرون به مسئله نگاه می‌کنند نه از درون و فرهنگ بومی خود را در تقابل با فرهنگ ملی می‌بینند، یعنی خود را عضو خانواده نمی‌پندارند. نکته مهم دیگر اینکه چنان‌که در بالا اشاره کردم، دو اصطلاح «اقلیت» و «اکثریت» در ایران اصلا معنا ندارد. اقلیت و اکثریت در ایران فقط مرتبط با مسائل دینی است که مثلا مسیحیان اقلیت هستند و مسلمانان اکثریت و درواقع فقط غیرمسلمانان را می‌توان اقلیت به معنای مذهبی آن به شمار آورد. حتی در رابطه با سنی و شیعه این اصطلاحات مصداق ندارد؛ فقط می‌توانیم بگوییم اقلیت مسیحی، یهودی، مندایی و زرتشتی. لبّ مطلب آنکه وجود گروه‌های قومی در ایران پدیده‌ای است مجازی و بسیار شرطی، فقط گروه‌های زبانی یا به عبارت بهتر، خرده‌فرهنگ‌ها یا فرهنگ‌های بومی مختلف در ایران وجود دارد و ما با گوناگونی زبان‌ها و گویش‌ها در این کشور مواجه هستیم.

‌* به نظر شما، چطور می‌توان از به‌وجودآمدن هویت‌های قومی کاذب جلوگیری کرد؟

** با یک اصطلاح یا با یک نام می‌توان روی روندهای سیاسی تأثیر گذاشت. اصولا اصطلاحات یا ترمین‌ها از جمله قوم‌نام‌ها خود یک مقوله سیاسی هستند و از طرف محافل ذی‌نفع با هدف خاصی استفاده می‌شوند و اهرم مهمی در سیاست‌گذاری به شمار می‌آیند. با استفاده از یک اصطلاح می‌توان هویت کاذب به وجود آورد، می‌توان تشنج به وجود آورد یا تشنج‌زدایی کرد... مثلا وقتی ساکنان آذربایجان را - که در اصالت ایرانی آنها هیچ شک‌وتردیدی وجود ندارد - ترک بنامیم، رفته‌رفته در آنها هویت ترکی به وجود می‌آید. البته من می‌دانم واژه ترک در ایران بار نژادی ندارد و فقط برای اشاره به زبان به کار می‌رود، ولی به‌هرحال اگر در استفاده از واژه ترک حساسیت لازم به خرج داده نشود، خواه‌ناخواه مردم آذربایجان با هویت ترکی و به تبع آن با ترکیه، جمهوری باکو یا با جمهوری‌های ترک‌زبان آسیای مرکزی پیوند داده شده و از ایران طرد می‌شوند که این وضع، درنهایت موجب به‌وجود‌آمدن قومی علی‌حده در ایران خواهد شد. این مسئله به هیچ‌وجه گناه مردم نیست، چطور می‌شود آنها را ترک نامید و بعد انتظار داشت گرایش‌های ترکی نداشته باشند و از تأثیرات مخرب پان‌ترکیسم مصون بمانند؟!

مردم خطه شریف آذربایجان را فقط باید آذری یا آذربایجانی نامید؛ مانند کاشی یا کاشانی، تهرانی، خراسانی، یزدی و... . درعین‌حال باید توجه داشت برای نامیدن مردم ترک‌زبان شمال ارس، یعنی ساکنان جمهوری باکو به هیچ‌وجه نباید از واژه‌های آذری یا آذربایجانی استفاده کرد؛ زیرا آن منطقه هرگز آذربایجان نبوده، بلکه «اران» نام داشته است و مردم این منطقه نیز هرچند ترک‌زبان‌اند ولی با مردم آذربایجان ایران علائق تکوینی ندارند و از نظر فرهنگی کاملا جدا هستند. اصلا به‌وجود‌آوردن جمهوری‌ای به نام آذربایجان به این نیت بوده است که در آینده، آذربایجان ایران را به این جمهوری همنام ملحق كنند. دراین‌باره، دانشمندانی که خود برخاسته از خطه آذربایجان هستند تحقیقات ارزشمندی انجام داده‌اند، از جمله: احمد کسروی‌تبریزی، سیدحسن تقی‌زاده، محمدامین ریاحی، یحیی ذکاء، عبدالعلی کارنگ، عباس زریاب‌خویی و... . استاد مرحوم عنایت‌الله رضا هم در این زمینه تحقیقات مبسوطی کرده و کتاب‌ها و مقالات متعددی به چاپ رسانده‌ است.

یا وقتی از جنگ آذری‌ها و ارامنه صحبت می‌شود، خلط مبحث می‌شود و مردم ناخودآگاه تصور می‌کنند منظور آذربایجان ایران است، درصورتی‌که ارامنه از ساکنان بومی آذربایجان بوده‌ و همواره زندگی مسالمت‌آمیزی در کنار مسلمانان این دیار داشته‌اند. بنابراین باید روند نام‌گذاری را تحت کنترل درآورد و به رسانه‌های گروهی ابلاغ کرد از به‌کاربردن اصطلاحات کاذب و نام‌هایی که پشتوانه تاریخی ندارند و موجب به‌وجودآوردن هویت کاذب می‌شوند، پرهیز کنند. معتقدم دولت باید نام‌گذاری‌های جغرافیایی و تاریخی‌ را تحت کنترل شدید درآورد. اصولا نام‌های تاریخی، قومی و نژادی به منزله کوره‌راهی است که دشمنان سعی می‌کنند به وسیله آن در هر دژ مستحکمی‌ نفوذ كنند.

‌* البته بعضی از سیاست‌مداران ایرانی هم سال‌ها پیش درباره دخالت‌های خارجی و هویت‌سازی‌های کاذب هشدار داده‌اند؛ از جمله محمدعلی فروغی در جایی گفته است: «تخم لق کردستان مستقل را هم انگلیس‌ها در دهن اکراد شکسته‌اند و خاطر دولت ترکیه را از این جهت متزلزل ساخته‌اند و البته ما هم باید مثل آنها متزلزل باشیم ...».

** بله! اصولا تجزیه کشورها یکی از خویش‌کاری‌های امپریالیسم جهانی است؛ به‌ویژه بریتانیایی‌ها در این زمینه تبحر خاصی دارند! و می‌توانند یک منطقه کاملا یکپارچه را در چند سال تجزیه کنند، نمونه بارز آن هندوستان است یا کشور یوگسلاوی. همه مردم یوگسلاوی یک قوم هستند؛ قوم اسلاو. زبان و فرهنگ و فولکلور و همه فاکتورهای قومی آنها یکی است. در دوره کمونیستی و در زمان حکومت تیتو، وی سعی می‌کرد تفاوت‌های دینی خرده‌فرهنگ‌های یوگسلاوی را - ارتدکس، کاتولیک و مسلمان، که این مسلمانان هم بیشتر پیرو فرقه بکتاشیه هستند- کم‌رنگ کند و می‌گفت مردم یوگسلاوی یک قوم هستند، همه به یک زبان صحبت می‌کنند و از نظر آنتروپولوژی تفاوتی ندارند. ولی غرب آمد و این اختلافات را پر‌رنگ کرد و هویت‌های مختلفی به وجود آورد. مثلا می‌گویند بوسنیایی‌ها، مگر بوسنیایی‌ها قومند؟! یا می‌گویند زبان بوسنیایی، در حالی که زبانی به نام بوسنیایی وجود ندارد و این زبان، همان زبان «صربی» یا «صرب و کرواتی» است. حالا همین مدل هم ممکن است در ایران پیاده شود. بنابراین دولتمردان و سیاست‌گذاران ایرانی باید به این موضوع توجه خاصی داشته باشند. متأسفانه چنان‌که من به عنوان یک ناظر خارجی می‌بینم، در رقابت‌های انتخاباتی برخی نامزدها سعی می‌کنند با مطرح‌کردن مسائل قومی آرای بیشتری به دست آورند، ولی این مقوله، بسیار حساس است و نباید از آن برای کسب آرای مردم بهره‌برداری کرد.

اجازه دهید دراین‌باره خاطره‌ای نقل کنم: من حدودا ١٥ سال پیش، در سفری به اردبیل، روزی به بقعه شیخ صفی‌الدین‌اردبیلی – که در آن زمان هنوز مرمت نشده بود- رفته‌ بودم. در آنجا دیدم گروهی از دانش‌آموزان یک دبستان که گویا کلاس دوم یا سوم ابتدایی بودند به همراه خانمی که معلمشان بود به بقعه شیخ‌صفی آمده‌اند. من با یکی از بچه‌ها شروع به صحبت کردم و فهمیدم زبان فارسی را بسیار خوب می‌داند. معلم که متوجه این موضوع شده بود، جلو آمد و پرسید چرا با بچه صحبت می‌کنید؟ من گفتم می‌خواستم ببینم زبان فارسی را می‌داند یا نه؟ آن خانم برافروخته شد و پاسخ داد: زبان فارسی، زبان مادری‌اش است، چطور ممکن است نداند؟! و این برای من بسیار خوشحال‌کننده بود. بله! در آن زمان نه‌چندان دور، از دید من به عنوان یک پژوهشگر خارجی، وضع این‌گونه بود ولی امروز متأسفانه، گفتمان‌های تفرقه‌افکنی در سطح جامعه ایران به چشم می‌خورد که ممکن است عاقبت خوبی نداشته باشد.

‌* سؤالی که تا اینجای بحث برای من پیش آمده این است که دلیل نگرانی و دغدغه خاطر شما به عنوان یک دانشمند و پژوهشگر خارجی، در باب مسائل ایران چیست؟ آیا این نگرانی‌ها ناشی از این نیست که تمامیت ارضی ایران برای منافع ملی جمهوری ارمنستان نیز مهم است؟

** سؤال جالبی است! بله، تمامیت ارضی ایران برای منافع جمهوری ارمنستان مهم است، کسی نمی‌تواند منکر اهمیت این موضوع شود. ولی بنده از منظر دیگری به مسئله نگاه می‌کنم؛ اولا، ایران و کشورهای اطراف حیطه مطالعاتی بنده است و ثانیا من ارمنی‌ها و فرهنگ ارمنی را جزئی از فرهنگ بزرگ هند‌و‌ایرانی می‌دانم و معتقدم ارمنی‌ها هم در شکل‌گیری فرهنگ ایرانی سهیم‌ هستند. بنابراین نمی‌توانم منافع ملی ارمنستان را از منافع ملی ایران جدا کنم. به عبارت دیگر، ایران‌دوستی بنده جنبه بنیادین و فلسفی دارد و نه مقطعی. ما می‌دانیم حتی از دوره هخامنشی نیز ارمنیان برای حفظ تمامیت و استحکام ایران کوشیده‌اند. در زمان انقلاب مشروطه و غائله پیشه‌وری نیز ارمنیانی مانند اردشیر آوانسیان که عضو حزب‌توده بودند بر خلاف پیشه‌وری بینش دیگری داشتند و همواره بر تمامیت ارضی ایران تأکید می‌کردند.

نکته دیگر آنکه، هر ملتی عناصر میهن‌پرستی یا «پاتریوتیسم» خاص خود را دارد. مثلا در میان وطن‌پرستان‌ روس‌، ایجاد امپراتوری و یگانگی قوم اسلاو و کلیسای ارتدکس روس از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است، اینها از عناصر مهم جهان‌بینی وطن‌پرستان روس است. ولی در میان ارامنه، یکی از عناصر مهم میهن‌پرستی، ایران‌گرایی است. شما نمی‌توانید یک وطن‌پرست ارمنی را که عرق ملی دارد پیدا کنید که مثلا بگوید ما نباید با ایران رابطه داشته باشیم. حتی ممکن است این فرد به روس‌ها نگاه حسنه‌ای نداشته باشد، ولی مطمئنا کشور ایران برایش مهم است. باور کنید این مسئله اصلا ربطی به مسائل ژئواستراتژیک ندارد و باید ریشه آن را در تاریخ جست. از همه مهم‌تر اینکه، ایران یک پدیده فراملی، فرامنطقه‌ای و جهانی است. فرهنگ ایرانی بخشی از میراث بشری است و همان‌قدر که برای خود ملت ایران اهمیت دارد، برای مردم جهان نیز مهم است. خدشه‌دارشدن تمدن ایرانی، خدشه‌دارشدن بخشی از میراث بشری است. کمتر کشوری پیدا می‌شود که چنین جایگاهی در جهان داشته باشد. اگر ایران، شکل کنونی خود را از دست دهد، بشریت بخشی از میراث خود را گم می‌کند. حفظ فرهنگ ایران، حفظ میراث بشری است، ایران‌گرایی، مترادف با مرام و معرفت و بزرگ‌منشی است.

کشورهایی مانند ایران و روم که چنین جایگاهی در تمدن بشری داشته‌اند در طول تاریخ کم بوده‌اند. البته در سده‌های اخیر روسیه نیز سعی کرده است جایگاه خود را از نظر فرهنگی به همین درجه در جهان ارتقا دهد. من خود دیده‌ام افرادی که تاتار یا ازبک هستند، ارتدکس شده‌اند و خود را روس معرفی می‌کنند، نه اینکه طرفدار قوم روس باشند، بلکه خواهان فرهنگ و تمدنی هستند که نقش پررنگ‌تری در میراث بشری دارد. روسیه این جنبه را در ٢٠٠، ٣٠٠ سال اخیر به خود گرفته ‌است، ولی ایران سه هزار سال است که چنین جایگاهی دارد. در جهان امروز اگر آمریکا به شکل فعلی، وجود داشته باشد یا نه، چیزی از میراث بشری از دست نمی‌رود.

البته اروپا در کل پدیده دیگری است و مانند ایران یک قطب فرهنگی و تمدنی است. اگر اروپا نیز در کلیت آن دچار معضل شود، ضربه‌ای به میراث بشری و فاجعه بزرگی برای تمدن انسانی خواهد بود که متأسفانه، این اتفاق در حال روی‌دادن است و من از این بابت بسیار نگرانم. اگر راستش را بخواهید من در جهان کنونی دو قطب بزرگ تمدنی می‌بینم: یکی ایران و دیگری اروپا، خدشه‌دارشدن هریک از اینها ضربه بزرگی بر پیکره بشریت وارد می‌آورد. همه دستاوردهای بشری از علم گرفته تا فلسفه، محصول اروپاست و فرهنگ انسانی، امروز بر پایه میراث فرهنگی اروپا استوار است.

‌* حال بپردازیم به مسئله زبان مادری: به نظر شما آموزش زبان مادری در ایران با چه موانع و مشکلاتی روبه‌روست و آیا در حال حاضر این امر امکان‌پذیر است؟

** درباره آموزش زبان مادری در کنار زبان معیار، باید همه جوانب را در نظر گرفت. چطور باید این زبان‌ها را در مدرسه تدریس کرد؟ براساس کدام گونه باید برای این زبان‌ها کتاب درسی تدوین شود؟ و از کجا باید معلمانی برای تدریس این زبان‌ها پیدا کرد؟ برخی گمان می‌کنند سمنانی، سیوندی، حتی گیلکی و مازنی لهجه‌اند و کردی و بلوچی زبان هستند، در صورتی که سیوندی، سمنانی یا مازنی تفاوت بیشتری با زبان فارسی دارند تا کردی، کردی مهاباد و کرمانشاه به فارسی نزدیک‌ترند تا زبان‌های فوق. بنابراین با همان معیارهایی که ما کردی را زبان به شمار می‌آوریم، گزی یا ابیانه‌ای هم زبانند، نه گویش. کردی را در مدارس براساس کدام گونه باید تدریس کرد؟ گویش مهابادی، کرمانشاهی، بیجاری یا خراسانی؟ آموزش زبان مادری در کنار زبان فارسی یک فانتزی است. ترکی آذربایجانی هم چنین وضعیتی دارد.

‌بنابراین شما با آموزش این زبان‌ها مخالف نیستید، ولی معتقدید چنین چیزی عملی نیست و فقط یک رؤیاپردازی است.

بله، رؤیاپردازی است! البته برخی از بازگوکردن مسئله تدریس زبان مادری در مدرسه نیت بدی در سر ندارند، ولی از موانع و مشکلاتی که در سر راه وجود دارد، بی‌خبر هستند.

* قبل از اینکه به این بحث ادامه دهیم، خواهش می‌کنم توضیح دهید تعریف شما از زبان مادری چیست؟ چون عدم شفافیت در به‌کاربردن این اصطلاح، ممکن است سبب برخی سوءبرداشت‌ها شود.

** خدمت شما باید عرض کنم تعریف مقوله‌ای به نام «زبان مادری» بسیار دشوار است. در حال حاضر شاید بیش از ١٠، ١٥ تعریف از این پنداره وجود داشته باشد. من احساس می‌کنم چیزی که به پنداره «زبان مادری» جنبه احساسی داده است، وجود لفظ «مادر» در این اصطلاح است. ابداع اصطلاح زبان مادری یا به آلمانی Muttersprache، به اوایل قرن نوزدهم میلادی بازمی‌گردد؛ یعنی زمانی‌که مکتب فیلولوژی تطبیقی- تاریخی هند‌و‌اروپایی در حال شکل‌گیری بود و مفهومی که بنیان‌گذاران این مکتب از اصطلاح زبان مادری اراده می‌کردند، بیشتر جنبه رمانتیک داشت. البته بعضی نیز می‌گویند این اصطلاح را روحانیون کلیسای کاتولیک به وجود آورده‌اند، زیرا با وجود اینکه مراسم مذهبی کلیسای کاتولیک به زبان لاتین بود، ولی وقتی روحانیون، مردم را موعظه می‌کردند به زبان‌های بومی سخن می‌گفتند تا راحت‌تر بتوانند آنها را به کاتولیسیسم دعوت کنند.

زبان مادری را زبان اصلی، زبان اول یا زبان بومی نیز می‌نامند. همه اینها نام‌هایی است که به مفهومی به نام زبان مادری اطلاق می‌شود. بنابراین ابتدا باید ببینیم این اصطلاح چه مفهومی را می‌رساند یا چه پدیده‌ای را توصیف می‌کند؟ برای مثال، وقتی یک زن ایرانی در آلمان با یک آلمانی ازدواج می‌کند، درست است که فرزند آنها زبان فارسی را خواهد آموخت ولی به دلیل آنکه در آلمان زندگی می‌کنند، زبان آلمانی به زبان اول آن کودک تبدیل خواهد شد، بنابراین ما دیگر نمی‌توانیم بگوییم زبان فارسی، زبان مادری این کودک است، اگرچه در معنای عام، زبان مادری او فارسی است. بنابراین مفهوم زبان مادری درواقع فقط به مادر مربوط نمی‌شود. نویسنده معروف آمریکایی، جی.آر.آر. تالکین، برای مفهومی به نام زبان مادری اصطلاح جالبی ابداع کرده، وی زبانی را که مادر با کودک صحبت می‌کند «زبان گهواره» نامیده است. در حال حاضر حس می‌کنم برداشت برخی مردم ایران از زبان مادری همین زبان گهواره است. در اینجا باید به‌صراحت بگویم زبان اول همه ایرانیان فارسی است و آن زبانی که آنها با آن در خانه سخن می‌گویند، درواقع زبان گهواره است و با زبان گهواره نمی‌توان در مدرسه تحصیل کرد.

آموزش در مدرسه و دانشگاه‌ها باید حتما به زبان اول یا زبان اصلی باشد.

اصولا از هر اصطلاحی یک تعریف عینی وجود دارد و یک تعریف ذهنی یا حتی عامیانه (vulgar). برخی زبان مادری را به معنای تحت‌اللفظی آن می‌فهمند. اگر تعریف ما از زبان مادری این‌گونه باشد باید بگوییم در ایران هر دهکده‌ا‌ی، زبان مادری خودش را دارد. مثلا در مناطق کردنشین ایران، قومی به نام گوران وجود دارد که بین مریوان تا گوران‌کرند ساکن هستند، یعنی از استان کردستان تا کرمانشاه و گروهی از آنها هم در عراق زندگی می‌کنند. همان‌طور که می‌دانید گوران‌ها کرد نیستند و به گروه‌های مختلف مانند اورامان‌ها، باجلان‌ها و ساکنان دهکده کندوله و ... تقسیم می‌شوند و هر کدام گویش خاص خود را دارند و جمعیت آنها نیز چیزی حدود یک میلیون نفر است. حال بفرمایید اینها باید کدام گویش را در مدرسه بیاموزند؟ به‌علاوه زبان هر روستایی با روستاهای دیگر اختلافات محسوس دارد. این حالت درباره گویش‌های کردی نیز صادق است.

از طرفی طبق همان معیارهایی که کردی زبان محسوب می‌شود، گویش‌های خور یا گز را هم باید زبان تلقی کنیم، پس بچه‌های این مناطق نیز باید زبان مادری خود را در مدرسه بیاموزند؛ اگر قانونی اجرا می‌شود باید درباره همه به طور یکسان اجرا شود. اما آیا چنین چیزی را می‌توان در ایران تصور کرد؟! وزارت آموزش و پرورش چطور می‌تواند برای همه این زبان‌ها کتاب درسی تهیه کند؟ برای تدریس یک زبان در مدارس، ابتدا باید شکل نرماتیو یا استاندارد آن را براساس همه گویش‌ها و گونه‌های آن درست و بر پایه آن کتاب‌ درسی تدوین کرد. حال بگویید برای گورانی، سمنانی، کردی یا ترکی آذری چطور می‌شود یک زبان استاندارد یا معیار به وجود آورد؟ البته این امر امکان‌پذیر است ولی کاری است بسیار خطیر، زمان‌بر و دشوار و در برخی از موارد، حتی غیرممکن.پس زبان مادری مردمی که در ایران زندگی می‌کنند، فارسی است که زبان اصلی و زبان اول آنهاست و این را صراحتا باید گفت. زبان‌ها و گویش‌هایی که مردم در خانه صحبت می‌کنند گونه‌های فرهنگی و زبان‌های محلی (local) هستند. زبانی که مادر به وسیله آن با کودک خود سخن می‌گوید تعریفی عامیانه یا وولگار از زبان مادری است. کودکی که در اورامان متولد می‌شود و مادرش با او به این زبان سخن می‌گوید، طبیعی است در ابتدا زبان فارسی را نداند، ولی این مسئله دال بر این نیست که دولت باید برای او یک کتاب درسی اورامانی چاپ کند. ببینید، اینها حقایقی است که باید پذیرفت. بالاخره درباره مقوله‌ای به نام زبان محدودیت‌هایی وجود دارد که مردم باید بپذیرند و در مورد آنها کاری از دست دولت ساخته نیست.

این گونه گرایش‌ها و قالب‌های فکری کاذب، مردم ایران را از فرهنگ غنی ایرانی محروم می‌کند. همان‌طور که سرزمین ایران متعلق به همه ایرانیان است، زبان فارسی نیز میراث مشترک همه آنهاست.

* ‌برخی در ایران خواستار تأسیس فرهنگستان زبان و ادبیات کردی هستند. به نظر شما تأسیس چنین نهادی تا چه حد ضروری یا حتی امکان‌پذیر است؟ البته فکر نمی‌کنم کسی منکر لزوم تحقیق و پژوهش درباره زبان‌های ایرانی باشد، همان‌طور که هم‌اکنون نیز در فرهنگستان زبان و ادب فارسی گروهی به نام «زبان‌ها و گویش‌های ایرانی» وجود دارد و این هدف را دنبال می‌کند. اما آیا تأسیس فرهنگستان‌ مستقل برای زبان‌ کردی یا مثلا ترکی منطقی است؟

** برخی گمان می‌کنند برای هر زبانی می‌توان فرهنگستان به وجود آورد. موقعیت زبان فارسی با کردی متفاوت است. زبان فارسی یک زبان فراملی و فراقومی است و پشتوانه‌ای غنی از فرهنگ و تمدن دارد، این زبان در سطح جهانی مطرح است و آثاری که به این زبان خلق شده از ادبیات گرفته تا فلسفه، مرزهای جغرافیایی ایران را درنوردیده و در سطح جهانی جلوه‌گر شده است. گفتن سخنانی از این دست سفسطه‌گری است.

همان‌طور که گفتید در فرهنگستان زبان و ادب فارسی، گروه زبان‌ها و گویش‌های ایرانی وجود دارد. برای زبان ترکی آذری نیز می‌توان چنین گروهی در فرهنگستان درست کرد یا می‌توان برای پژوهش بیشتر درباره زبان کردی یا زبان‌های دیگر، گروه زبان‌ها و گویش‌های ایرانی را توسعه داد. ولی حالا فرض کنیم فرهنگستان زبان و ادبیات ترکی هم تأسیس شد و «دده قورقود» و «کوراوغلی» را هم چاپ کردند یا فرهنگستان زبان کردی راه‌اندازی شد و حکایات کردی یا «مه‌م‌وزین» احمد خانی را به طبع رساندند، بعد چه؟ از طرفی در ایران هر سال صدها کتاب و نشریه درباره زبان‌ها و فرهنگ‌های رایج در ایران منتشر می‌شود و محدودیتی از این نظر وجود ندارد. مسئله مهم دیگر این است که فرهنگ بومی را نباید با فرهنگ به معنای عام آن اشتباه کرد. فرهنگی که به جنبه فلسفی نرسیده، فرهنگ بومی است. هر دهکده‌ای فرهنگ بومی خود را دارد و باید مطالعه شود.

‌* اینکه یک فرهنگ به مرحله فلسفی نرسیده است، یعنی چه؟

** یعنی یک فرهنگ باید ارتقا یابد و جایگاه جهانی پیدا کند. مثلا وقتی می‌گوییم فرهنگ مردم گیلان، سمنان یا کردستان، فرهنگ منطقه‌های ایران را در نظر داریم که هرچند منحصر‌‌‌به‌فرد است، ولی جنبه بومی دارد و به جایگاه جهانی نرسیده است. برای فرهنگی که هنوز در سطح بومی قرار دارد، نمی‌توان فرهنگستان ساخت. البته ساختن فرهنگستان کار دشواری نیست و اگر امکانات باشد، می‌توان برای هر دهکده‌ای یک فرهنگستان به وجود آورد، مثلا فرهنگستان ورزقان یا فرهنگستان سقز یا بوکان، ولی این که فرهنگستان نشد.

‌* ایران در زمینه زبان‌های بومی موقعیت خاصی دارد، به‌همین‌دلیل نمی‌دانم مقایسه ایران با کشورهای اروپایی از نظر موقعیت زبان‌های محلی تا چه حد درست است؟ آیا اینکه مثلا در فرانسه زبان‌هایی با گویشوران اندک را دوباره زنده کرده و حتی برنامه‌هایی به گویش‌های محلی پخش می‌کنند، در ایران هم قابل اجراست؟ البته در ایران نیز همان‌طور که می‌دانید، شبکه‌های محلی بسیاری وجود دارد که برنامه‌هایی با گویش‌های محلی پخش می‌کنند.

** امکان ندارد این زبان‌ها روزی احیا شوند و شما نباید به این پدیده به چشم یک الگو نگاه کنید. زبان‌ها سیر طبیعی خود را طی می‌کنند و در جامعه بزرگ ادغام می‌شوند. نباید فکر کنید فرانسوی‌ها دارند زبان‌های مرده خود را احیا می‌کنند درحالی‌که شما دارید آنها را نابود می‌کنید. البته این کار زیبایی است. ببینید در سیستم گلوبالیسم یک نوع نوستالژی نسبت به گذشته به وجود آمده و اینها می‌خواهند جنبه انسانی به جامعه گلوبالیست غرب دهند و این یکی از کوشش‌هایی است که دراین‌راستا می‌کنند و از طرفی نیز عده‌ای از این طریق امرار معاش می‌کنند وگرنه این پروژه‌ها جدی نیست؛ مردم پروژه می‌نویسند، به شهرداری یا وزارت فرهنگ می‌دهند، پولی می‌گیرند و امرار معاش می‌کنند. به این مسئله باید به این شکل نگاه کرد. احیای زبان‌های بومی در فرانسه یک خیال‌پردازی است.

* بنابراین معتقدید این کارها بیشتر جنبه احساسی دارد و نمی‌توان این گویش‌ها را زنده کرد؟

** بله، کاملا درست است. البته کوشش‌هایی از این دست بد نیست و نشان می‌دهد برخی از مردم می‌خواهند به ریشه‌هایشان برگردند. ببینید وقتی ما می‌گوییم زبان‌ها و گویش‌های ایرانی - به‌جز فارسی البته- غنای لازم برای آموزش را ندارند به این معنا نیست که حاملان این زبان‌ها سطح فرهنگی نازلی دارند، به‌هیچ‌وجه این‌‌طور نیست، چون زندگی آنها این‌طور اقتضا می‌کرده است. مثلا ممکن است در یک گویش خاص برای آغل، ده‌ها واژه وجود داشته باشد، ولی ممکن است برای مفاهیم بسیار پیش‌پاافتاده نتوان واژه‌ای یافت و این کلمات را باید از فارسی وام گرفت. بنابراین وقتی کسی می‌خواهد متنی بنویسد بیشتر واژه‌هایی که به‌‌کار می‌برد، ناگزیر فارسی است.

http://www.sharghdaily.ir/News/113923

ش.د9504253