تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱۳۹۶ - ۰۸:۱۲  ، 
شناسه خبر : ۳۰۵۰۴۸
پایگاه بصیرت / محمد حسینی
(روزنامه مردم‌سالاري - 1396/06/06 - شماره 4400 - صفحه 8)

«مملکتی که رجال ندارد هیچ چیز ندارد، مخالفت من با دیکتاتوری این بود که از خصائص دیکتاتوری یکی این است که، مملکت فاقد رجال و دیکتاتور، رجل منحصر به فرد خواهد شد».

جمله ‌بالا از دکتر محمد مصدق است، حقیقتاً این دو خط گفته، بسیار آسیب شناسانه و موشکافانه است. در گذشته، مردان بزرگ و تاثیرگذار سیاست و به تعبیر قدیمی‌ترها «رجال» با زمینه‌های قبیلگی، رشد و پرورش می یافتند زیرا اصولا زمینه ‌دیگری برای تربیت این مردان، وجود نداشت. از دیرباز، قبیله و زیست قبیله‌ای در سایه طبیعت و آزادگی و شجاعت ذاتی‌اش، محیط مناسبی برای پرورش مردان مستقل بوده است. با آمدن نهاد‌ها و مفاهیم نوینی مانند مجلس و مشروطه در ایران، بستر دیگری برای تربیت رجال فراهم شده بود. در غرب، این بافت قبیلگی تبدیل شد به فرآیند قانون گذاری، دموکراسی، مجلس، احزاب، تشکل‌ها و از این فرآیند دموکراسی، رجال بزرگ باز تولید شدند.

در ایران قدیم بافت سنتی، زمینه و نظام قبیلگی، تنها راه پرورش شجاعان قبایل بود. اما مقارن مشروطه، برای پرورش رجال سیاسی علاوه بر روش طبیعی، نظام جدید و مباحث مشروطیت و آموزش‌های نوین حزبی، روش تازه‌ای در بازتولید رجال از طریق کشف استعدادها و ایجاد شرایط و آموزش‌های همگانی، به وجود آورده بود.

در کشور ما با تاجگذاری رضا شاه در سال 1304 و بعد از آن، هر روز مشروطه به محاق رفت و استبداد قلدر با ابزارهای سرکوب، روند طبیعی پرورش رجال را نابود می کرد، و رؤسای قبایل و زمینه‌ها و بافت‌های سنتی را می خشکانید. با آمدن دوران استبداد کبیر، دو پیامد بسیار ناگوار و مخرب همزمان بالا گرفت. نخست آنکه، این زمینه سنتی با خشونت بی رحمانه ای از بین رفت و دوم، پرورش و تربیت مردان سیاسی، تحت آموزه‌های نوینی مانند مشروطیت، قانون اساسی، تفکیک قوا و مجلس نیز، با خودکامگی از میان رخت بر بست! این شد که ما، هم آن فرآیند قدیمی تولید قبیلگی را از دست دادیم و هم فرآیند قانون و مجلس و احزاب را ! اندک اندک با ایجاد رعب و وحشت سیستم‌های پلیسی و ایجاد خفقان، شکوفایی طبیعی و پیشرفتهای نوینی که مشروطه با خود به ارمغان آورده بود، فراموشمان شد.

از دید نگارنده، این عدم تمرکز قوا، با سرکوب و خلع سلاح از اقوام مختلف ایرانی توانسته بود بالانس قدرت درون ایران را، برهم زده و کفه ترازو را به نفع دیکتاتوری نوین سنگین گردانده و کشور را، از وجود مردان بزرگ و تاریخ سازانی برجسته مانند ابو مسلم‌ها و نادرها و شاه عباس‌ها و کریمخان‌ها و امیرکبیرها و مصدق‌ها تهی گرداند. پدران ما خوب بیاد دارند هنگامی که محمد علی شاه مجلس را به توپ بست، شجاعان وطن، ساکت ننشستند. ستارخان و باقرخان و سردار اسعد و یپرم خان ارمنی با صلابت، تهران را از سه جهت، محاصره و فتح کردند و کشور را نجات دادند. این در زمانی است که هنوز، استبداد نوین نتوانسته بود بزرگان قبایل مختلف ما را با اعمال خشونت به زانو درآورد و کشور را خلع سلاح کند. هنوز توازن قوا از طریق تقسیم قدرت ایلات مختلف مانند گذشته‌های دور، در ایران وجود داشت.

باری! داستان پر فروغ روند بازتولید سنتی در پرورش مردان بزرگ، در کشور ما اینگونه با ظهور و بروز استبداد، با ابزارهای جاسوسی جدید، کم فروغ و بی توان شد. رضا شاه، با از میان برداشتن رؤسا و بزرگان قبایل و همچنین در هم کوبیدن دستاوردهای مدرن مشروطه، آن دو چشمه با ارزش و زاینده‌ تربیتی قدیم و جدید را خشک کرد! جایی خوانده بودم تولستوی گفته بود «ارزش یک کشور، به مردان سیاسی آن کشور است». ما که روند تولید مردان دلیر را از دست داده بودیم و کم کم تحلیل می رفتیم! حالا چگونه میتوانستیم نقش محدود کننده و تقلیل قدرت مرکزی را با دستانی خالی ایفا کنیم؟

چگونه می توانستیم یک کشور ارزشمند مدرن آزاد، آن هم هنگامی که در روز 28 مرداد 32 محمدرضا پهلوی با یک کودتا، در تکمیل روش ناپسند پدر، تیر خلاص را بر پیکره متدهای باز تولید ( قدیم و جدید) رجال تأثیرگذار سیاسی زد، پی‌ریزی نماییم؟

بایستی یادآور شوم، مادامی که این روند ناپسند تاریخی تغییر نیابد، اوضاع روز به روز بدتر خواهد شد. بهترین شاهدش اینکه، کشور ما این همه طبیب و وکیل و مهندس و تاجر و استاد و دبیر و عالی رتبه دارد اما، مردان جهان دیده دلیر سیاسی، کمتر دارد! این است که اهمیت جمله نخستین متن، نمود و واقعیت کامل دارد که، مملکت بی‌رجل، هیچ ندارد...

http://www.mardomsalari.net/4400/page/8/20672

ش.د9602276