(روزنامه بهار – 1396/07/25 – شماره 297 – صفحه 3)
این رویکرد تازه را میتوان در یک جمله، هجومی تمام عیار دانست. به گفته بسیاری از تحلیل گران مسائل سیاسی منطقه و جهان، این لحن و ادبیات، خصوصا تاکتیکهای عملیاتی رییس جمهور آمریکا در قبال ایران، در حدود 40 سال گذشته بی سابقه بوده است و خبر از عمیقتر شدن دامنه تنشهای دو کشور میدهد. قطع به یقین، برجام به عنوان برنامهای جامع در راستای اعتمادسازی جهانی نسبت به برنامههای اتمی جمهوری اسلامی ایران، تنها برطرف کننده بخش کوچکی از کوه یخ مشکلات میان ایران و آمریکا بوده است و با تغییر ساختار سیاسی در کنگره و کاخ سفید، میتواند با تلاش تندروها لغو یا بی اثر گردد. تمرکز صرف برمحور برجام، امروزه نمیتواند سیاستی سودمند باشد و نیازمند سیاستی همه جانبه نگر در ارتباط با راهبرد جدیدترامپ و نئوکانهای آمریکایی در قبال ایران باشیم.
در ارتباط با سیاست همه جانبه نگر در برابر تندروهای آمریکایی بهتر است به جای تمرکز صرف بر برجام، نقطههای دیگر را نیز در این معادله رصد کنیم؛ دونالدترامپ با شعار تند احیای عظمت و نقش آمریکا در مناسبات جهانی و بازگرداندن جایگاه رهبری کننده این کشور به کرسی ریاست جمهوری دست یافت. او که سیاست پیشهای غیر قابل پیش بینی است، میتواند مسبب رویدادهایی غیر قابل اجتناب شود، به خصوص در ارتباط با کشورمان چنان که سو گیری منفی او نسبت به سیاستهای ایران از پیش کاملا روشن بود و با سخنرانی اش در مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز بیش از پیش روشن شد. البته باید دقت کنیم که مشکلات و تضادها میان ایران و آمریکا هرچند در دورانترامپ باز هم در حال اوجگیری است اما محدود به دوران رئیس جمهور فعلی ایالات متحده آمریکا نمیشوند و حدود چهار دهه است که همچون استخوانی میان زخم به شکلی مبهم و لاینحل باقی مانده است.
اما اکنون و فارغ از بدیهیات، باید به عمق مشکل نفوذ کرد؛ در این بین تاکید دونالدترامپ بر مسائل حقوق بشری، نظامی و سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی نوید خوبی به مخاطب نمیدهد و در یک کلام میتوان گفت که او با سخنرانی اخیر اش خط قرمزهای دیپلماسی ایالات متحده آمریکا را در نوردیده و به شکلی فاش و علنی، سیاست سربسته تغییر حکومت در کشورمان را به عنوان محور اصلی برنامه هایش درنظر گرفته است. در رفتار دولت فعلی آمریکا شاهد تلاشهای مضاعف برای تنگتر شدن حلقه محاصره علیه کشورمان هستیم، محاصرهای که نمیخواهد صرفا در لفظ خلاصه شود و تلاش دوچندان دارد تا به عرصه عمل آید.
چرخش تمام عیار عربستان سعودی در بعد سیاست داخلی، روابط ویژه روسیه با عربستان، تقویت و تحریک پشت پرده حرکات جدایی خواهانه حکومت اقلیم کردستان عراق و بسیاری دیگر از فعل و انفعالات منطقهای و جهانی را میتوان در راستای این گفتمان ارزیابی کرد. به تعبیری دیگر، امروز تندروهای منطقه و جهان با سرعت و قدرتی اعجاب آور در کار اتحاد با یکدیگرند. دونالدترامپ برخلاف جمهوری خواهان سلف اش، کار را به تهدیدهای کلامی و تنشهای لفظی محدود نکرده و با شتابی غیرقابل تصور تلاش دارد دست به عمل زند. رویارویی با آمریکایترامپ لوازم و مختصات خود را میتلبد و باید برای رویارویی در برابر او زمین بازی جدیدی تعریف کرد. در این مقطع تنها شعارهای تند و تیز و صدور بیانیههای افشاگرانه در برابر آمریکاییها راه به جایی نمیبرد. حساسیت لرزه نگارانه دستگاه دیپلماسی ایران در این روزها میتواند به شناخت نسبی وضعیت بغرنج جهانی و یافتن راههای دفع خطر منتهی شود. در این مقطع خطیر، جدای از رویکردهای احساسی و خشمگینانه، نیاز به اتحاد و انسجام تمام قد داخلی به شدت احساس میشود. یکی از نقاط مهم وزنکشی میان طرفین، افکار عمومی داخلی و همگرایی ملتهای دو طرف معادله است.
اگر بپذیریم که از ابتدای دوران ریاست جمهوری دونالدترامپ، امریکا در مقام تهاجم کننده و ایران در موضع تهاجم شونده بهترتیب مواضعی مطابق با این دو نقش داشته اند، میتوان مفروض گرفت که بررسی و افکار سنجی نهادهای تحقیقاتی و سیستم امنیتی ایالات متحده از وضعیت داخلی ایران هنوز هم نقشی تعیین کننده دارد.ترامپ در بخشی از سخنان اش در تشریح راهبرد جدید آمریکا علیه کشورمان، با ادبیاتی مداخله جویانه مردم ایران را مردمی خوار داشته شده که تحت سرکوب قرار دارند و ثروت ملی ایشان توسط عدهای به زور مصادره گشته، معرفی کرد. او در سخن پراکنی مجمع عمومی خود نیز با ادبیاتی مشابه، از برخوردهای غیر حقوق بشری و سختگیریهای فراقانونی در ایران سخن گفت. این حقیقت که اوضاع داخلی ایران در پیوند با رویکردهای تهاجمی رییس جمهوری آمریکا به شدت رصد میشود بیهوده نیست.
افکار سنجی و تاثیر بر افکارعمومی از طریق رسانههای جمعی نیز بخشی متداول از پروسه رفتار آمریکاییها علیه کشورمان است. بنابراین درشرایط کنونی هرگونه عدم انسجام سیاسی، سرخوردگی بخشی از مردم و اقدامات قهری شبه امنیتی که بتواند موضع ایران را در برابر افکار عمومی جهان تضعیف کند، به عدم حمایت همه جانبه مردم از دولت مردان تعبیر میشود و دست جناحهای رادیکال را در سطح منطقه و جهان خواهد گشود.
به یاد داشته باشیم که نئوکانهای تندرو و جنگ طلب آمریکایی چه در زمان ریاست جمهوری جرج بوش پسر و چه حال کهترامپ رئیس جمهور ایالات متحده است، هسته مرکزی مباحث خود در مورد ایران را بر تفاوت و جداسری حکومت از مردم بنا گذاشتند. به این سبب است که باتوجه به فرض بالا، لزوم همگرائی حداکثری بیش از پیش باید مورد توجه قرار گیرد و از اعمالی که منجر به سوء استفاده تندروهای منطقهای و جهانی و ایجاد جو مسموم علیه کشورمان میشود، باید به شدت پرهیز شود؛ چرا که بخشی از این تمایز گذاری، میتواند مخلوق عملکرد تندروانه و خلاف منافع ملی در کشورمان باشد. چندی پیش در دوران انتخابات اخیر ریاست جمهوری در کشورمان، رییس دولت اصلاحات به طرح مساله آشتیملی پرداخت. این سخن به رغم دشواری در به ثمر نشستن به سبب عدم پذیرش از سوی برخی، نوعی پیشگویی نیز محسوب میشود.
آشتی ملی، به معنای کسب رضایت عمومی، اجماع مردم بر محور مردم سالاری، قانون اساسی و ارزشهای اولیه و بنیادین دوران انقلاب اسلامی است. اجماع بر قانون و حق برابری شهروندان در مقابل آن، به عنوان عصاره دموکراتیک حرکت مردم در دوران انقلاب اسلامی، میتواند بسیاری از زخمهای کهنه و نو را التیام دهد و موجب ایجاد حس همگرایی درسایه تاثیر مثبت اجتماعی و سیاسی گردد. بسط و توسعه این حس در جامعه، در میان احزاب و گروههای فعال سیاسی و مدنی، میتواند به قهر یا انفعال احتمالی بخشهای مهمی از جامعه خاتمه دهد و به تعبیر مرحوم آیتاله طالقانی(ره)، این افراد و گروهها نیز احساس شخصیت و احساس مسئوولیت کنند. باید متوجه باشیم که در غیر این صورت، واگرایی، چون موریانهای ارکان جامعه را از درون خواهد خورد و موجب تضعیف مدنیت و تابع آن تضعیف احساس مسئولیت در برابر خطرهای جدی خارجی خواهد شد.
حل مشکلات موجود، حرکت به سوی فضای بازتر و تقویت عنصر مردم سالاری همراه با وسیعتر شدن دامنه خودیها به شکلی که آحاد ملت خویش را در این دایره ببینند، یکی از راه حلهای پایا و درست قضایای اخیر و رویارویی با انواع تهدیدها است. چه بخواهیم و چه نخواهیم، امروز شرایط منطقهای در شرایطی بحرانی به سر میبرد، در چنین وضعیتی حفظ تمامیت ارضی و استقلال کشور و همچنین حفظ حداکثری منافع ملی که در معرض تندبادهای سیاسی و کورانهای منطقهای قرار گرفته از همه چیز واجبتراست. هوشمندی و حفظ مواضع منطقی و قاطع با حمایت اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران فارغ از رنگ و نژاد و مذهب ممکن است.
دستگاه دیپلماسی نیز تنها زمانی میتواند برای حل مشکلات منطقهای و جهانی کارآیی لازم و برش حداکثری را داشته باشد که تحت فشار گروهها و افراد تندرو ذی نفوذ قرار نگیرد و با استقلال و ابتکار عمل به موقع، بتواند وظیفه خویش را در حفظ و گسترش منافع ملی ایران و ایرانی انجام دهد.ترامپ و متحدین تندروی او مترصد استفاده از شکافهای داخلی در کشورمان هستند. به نظر میتوان در مقطع کنونی به جای عملکردهای تدافعی یا واکنشهای شدید سلبی و احساسی، با منطق دیپلماسی و نگاه رئالیستی به سراغ موضوع رفت. هرچند که پیش از آن نیازمند همگرائی حداکثری در داخل هستیم و طرح دوباره موضوع لازمی چون آشتی ملی نیز از این منظر مهم مینماید.
ش.د9602868