(روزنامه شرق ـ 1396/04/07 ـ شماره 2897 ـ صفحه 17)
** حقشناس: از زماني انتشار لیست اسامي تا زماني که نتيجه آرا اعلام شد، يکي از دغدغههايي که در مجامع و نشستها مطرح میشد، مقايسه اين شورا با شوراهاي قبل بود که شايد بيشترين واژگاني که شنيده ميشود از سوی نيروهاي زبده اجتماعي و حتي سياسي بود. يک نوع مشابهسازيای که ميکردند اين بود که شوراي پنجم را از جهات متعددی با شوراي اول مقايسه ميکردند؛ يکي آنکه چندينبار شنيديم بعد از دو دهه در فضایي قرار گرفتيم که هم دولت، هم مجلس و هم شورا در يک راستا قرار گرفتهاند.
فضاي شوراي اول کاملا گرايش اصلاحطلبي داشت و دولت هم دولت آقاي خاتمي بود. اين اتفاق را كه بعد از تقريبا دو دهه در سال ٧٨ و حالا ٩٦ ميبينيم اين سؤال را پيش ميآورد که چه اتفاقي افتاد؟ بعد حدود ١٦ سال اين بازگشت را در رويکرد مردم داريم. اين اتفاقي که افتاد شايد نگراني ايجاد ميکرد، آنهايي که نگران بودند يک وضعيت پارادوکسيکال را میدیدند که افراد، هم رأي دادند هم ميترسيدند، بهصورتيکه تلاش کردند ليستي تهيه شود؛ اما خود نيز نگران بودند. اين نگراني برای چيست؟ قضاوتي که در شوراي اول در دوره چهارساله شکل ميگيرد، تغييراتي که در شورا شکل میگيرد، خروج يکسري چهرههاي مطرح از شورا که بعد به مجلس و به دولت پيوستند، و سوءاستفادهاي که رقيب ميکند و موضوع را به فضاي رسانهاي ميکشاند به نظر ميرسد حول يک رفتار غيرحرفهاي شکل میگیرد شوراي اول کارهايي که انجام داد و مصوباتي داشت که نتيجهاش درواقع در ذهن جامعه ماندگار شد، اما دلسرديای که به وجود آمد به نظر من نتيجه اتفاقاتي بود که مشارکت به نزديک ١٠ درصد رسيد که شاهد پيروزي ليست آبادگران هستيم و شکست جريان اصلاحطلب. تحليلي که وجود دارد اين است که نگرانيای که امروز وجود دارد اين است که با وجود اينکه خوشحاليم، نميتوانيم نسبت به ١٤ سال دربهدري دوران سياه و آبادگراني و ١٤ سالی که تهران در تسخير قرار گرفت و با تلاش بسيار آنرا باز از تسخير آن آبادگران خارج کردند و در اختيار جريان اصلاحطلب قرار دادند، بيتفاوت باشيم ما حداقل تلاش ميکنيم اين نگرانيها دوباره به وجود نیایند.
مسئله ديگر درباره خروج آقاي محسن هاشمي از شوراست. همه شايد در پيامهاي متعدد میبينيم کسي مي خواهد از ليست خارج شود يا کسي وارد شود که شايد بعدا مشکلي پيش بيايد و همين در تعامل با دولت، در تعامل با مجلس چهکار ميخواهد بکند و جريان اصلاحطلبي که در مجلس و شورا نمايندگي دارد ميخواهد چهکار کند. خود من که درحالحاضر در شورا انتخاب شدم و نهايتا مردم تهران رأي دادند، چون رويکردم يک رويکرد در عرصه سياست است و نميتوانم به اين دغدغه بيتوجه باشم. بيش از سه دهه از نزديک با دوستان حاضر در اين گفتوگو همراه بودهام؛ همکار، همفکر و همنگاه بودم، تجربه اين عزيزان و دغدغههایشان بهعنوان دو چهره شناختهشده عرصه سياستورزي و رسانه امروز خيلي ميتواند به کار شوراي پنجم بيايد، چون ترکيبي از دوستاني است که سوابقي دارند و تعدادي از نيروهاي جوان که حتي ما خود نيز نام آنان را پيش از آنکه در ليست بيايد نشنيده بوديم. اين دغدغهها باعث شد گفتوگويي را كه معطوف به چهار سال آينده و شوراست رقم بزند يا بهنوعي ريلگذاري کند. خواستيم گفتوگويي باشد تا به کار مخاطبان شما و نگرانيهايشان بیاید.
امروز سؤال اين است که اگر آقاي اصغرزاده عضو شوراي شهر بود، چه رفتاري را که در شوراي اول انجام دادهاند، انجام نميداد و امروز چه رفتارهايی را که در پيش گرفته بودند، تأييد و به عنوان راهنماي عمل پيشنهاد ميکردند، اينها ميتواند سؤالاتی محوري باشد که امروز به ما کمک کند.
* سؤالي که از آقاي حقشناس پرسيدم این بود که چقدر در اين فضا هستیم که شورا يک شوراي تخصصي و به دور از حواشي سياسي باشد. البته يکسري مسائل سياسي خوب است؛ اما منظور همان حواشي است که ممکن است استحکام شورا را از بين ببرد. چطور اين حواشی را کم کنيم؛ چون برخي از اين افراد نيز جوان هستند و تا بخواهند زمان را طي کنند نیز ممکن است عمر شورا به پايان برسد؛ همان اتفاقي که در شوراي اول نيز افتاد و اين شورا بسيار جوان بود. براي دوري از اين فضاي سياسي و تخصصگرايي چه بايد کرد؟
** عطريانفر: ما چند نوع آسيب در شناخت شهروند رنج ميبريم و اگر بتوانيم نگاه همهجانبهاي داشته باشيم، میتوانيم مبدأ پارسایی در عرصه زندگي مردم باشيم.
اولين نکته اينکه ما چه بخواهيم چه نخواهيم، با وجود تأسيس نظام جمهوريت و سخن از مردمگرايي، بهشدت اسير نوعي اقتدارگرايي و تمرکزگرايي وحشتناک هستيم که نماد اين دولت است؛ نه به مفهوم تاريخي بلکه به مفهوم فراتر از تاريخ.
* ببخشيد اين نماد وحشتي که عنوان ميکنيد وجود دارد، در اين دولت است يا در همه دولتهاست يعني درحالحاضر با آن دست به گريبان هستیم؟
** بله اين بيماري و ناهنجاري است که ما را در کشورهاي جهان سوم اسير خودش کرده است. اين رويکرد مديريت در بدنه مياني و قاعده و پايه هرم رخ ميدهد و اين گسست در کجاست؟ در خط مياني که وجه نخبگاني را از حيز انتفاع ساقط ميکند. عقلانيت فکر و انديشه کنار ميرود و عنصر وفاداري جايگزين ميشود. اگر چه عنصر وفاداري خود در عرصه جنگ زيباترين نقش را ايفا ميکند اما در عرصه زندگي روزمره ارزش و اهميت خود را از دست ميدهد و گوشهنشين ميشود و مأموريتي ندارد و پديده شوراي شهر و شهرداري در همين لايه است و بسيار مهم است که اگر در اين حوزه نخبگاني را که دستي در بدنه و قاعده دارند حذف کنيد، دچار فروپاشي ميشود و تصوري که بايد داشته باشيم اين است که اين کليت را چگونه ساماندهي کنيم و انتظار داريم اتفاقاتي بيفتد، اما در عمل هيچ اتفاقي نميافتد. مثلا آقاي اصغرزاده يادش هست در شوراي شهر اول مدعي بوديم که ما مديريت منابع آب را در دست بگيريم. دولت مستقر هم دوست و برادر بودند که ميگفتند در خدمتتان هستيم؛ اما فقط شبکه توزيع آب را تقديمتان ميکنيم، ميگفتيم شبکه آب که ٣٠ درصد پرت آب دارد و زيانده است، ميگفتند، نه.
يک نکته نيز درباره آقاي حقشناس مطرح کنيم، آقاي حقشناس من فکر ميکنم که مردم نميترسند، ما نخبگان برانگيخته مردم نگرانيم. اين مردم که ميآيند رأيشان با ارزش است. مردم رأيشان را در در قبال آن دادند که دوست دارند اتفاقي بيفتد؛ با استحکام رأي دادند. ما بايد کار کنيم. جنس انتخابي که مردم ميکنند، براي مجلس رأي ميدهند، براي دولت رأي ميدهند؛ اگرچه واقعيت شکلگيري اين شوراها و نهادهاي مدني صنفي و اجتماعي است، اما نقش آنان سياسي است و ما تا اطلاع ثانوي تحت تأثير سياست و سياستورزي در کشور هستيم.
* پس معتقديد آن را نميتوان حذف کرد و بايد با آن کنار آمد؟
** خير؛ ميخواهم بگويم جنس انتخابي که مردم انجام ميدهند، براي تدوين و برنامه و معيشت متفاوت است و در حوزه مديريت شهري احتمالا بايد اتفاقات ديگري رخ دهد.
تجربه شکوهمندي را ميتوانم بگويم؛ در شهر مشهد ظاهرا آقاي رئيسي رأي ميآورد اما در شوراي شهر رأي نميآورد چون در ديگر اين امر در شهرهاي ديگر عمدتا همسو، سازگار و همگراست اما در مشهد نشان ميدهد مردم به اين جمعبندي رسيدهاند که آيا خواستههاشان فارغ از سياست، احزاب و افرادي است که آنها هم احترام دارند بين مردم. ميگويند مخلص حزب کارگزاران و... هستيم اما در شوراي شهر نگاه ميکنم و تصميم ميگيرم كه ميخواهم براساس رأي خودم كارم را انجام دهم.
* شورا ميتواند سياسي هم باشد اما بايد در اولويتش مسائل تخصصي و اهداف مديريت شهري باشد. مسئله اين است که چطور ميتوان هر دوي اين فضاها را با هم حفظ کرد و مشکلي هم ايجاد نشود؟
** ابراهيم اصغرزاده: آقاي چمران معمار است؛ لااقل مشهور به اين حرفه است. آقاي قاليباف هم در ١٢ سال گذشته از بهترين متخصصان استفاده کرده است و کسي نميگويد آقاي قاليباف از افراد غيرمتخصص استفاده کرده است و طبعا اين دو بيشتر از هر کسي دلشان براي حملونقل و آلودگي هوا ميسوزد و دلشان ميخواسته در اين زمينه بهترين عملکرد را داشته باشند. اما چرا رأي آقاي قاليباف در تهران در هر دورهاي که براي انتخاب رياستجمهوري شرکت کرده با اين بيلان گسترده بسيار کم بوده است؟ مگر مردم تهران از اين اقدامات خوششان نميآيد يا اين اقدامات را نديدهاند؟ قطعا متخصصان و مهندسان ميتوانند يک پروژه شهرسازانه را طراحي و اجرا کنند اما از زاويه ديگر همين مهندسان بزرگترين ويرانگران عرصه سياست هستند چون اقدام به سياستزدايي از شهر ميکنند. اقتدارگراها و کساني که ميخواهند شهر را به شکلي آمرانه اداره کنند حتما از متخصصان استفاده ميکنند اما چرا امر تخصص صرفا در اداره تهران کفايت نميکند و آدرس غلط به دموکراسي شهري ميدهد؟ خواهيد ديد به واسطه سياستزدايي از شهر و اقتصاديکردن لاينقطع و راديکال فضاهاي شهري، دائما فضاهاي کالبدي شهر و منابع ذخيره و لجستيک آن بيشتر بلعيده خواهد شد.
مسئله اين است که مردم براي بهبود شرايط زندگي خودشان ميخواهند به اشخاص و افرادي نمايندگي بدهند که حافظ منافعشان باشد و اين نمايندگي بايد داراي اثربخشي و ملموس باشد. متخصصان يا کساني که وارد شورا ميشوند، اگر مسئوليت نمايندگي منافع شهروندان را درک نکنند، تصميماتشان موجب سلب مالکيت از داراييهاي شهر و حقوق شهروندان ميشود. تصور کنيد مثلا بخش زيادي از مردم تهران خودرو ندارند و پياده يا مستأجر هستند و مالکيتي بر مستغلات و مسکن ندارند؛ خب شما به من نشان دهيد کدام عضو شورا منافع اين گروهها را نمايندگي ميکند؟ در شوراهاي تهران تاکنون هيچ شخصي نمايندگي افراد پياده يا فاقد ماشين يا مستأجران را نداشته است. مردم در تهران با انواع تبعيض و تعارض منافع مواجهاند؛ انتظار دارند نمايندگانشان در شورا از حقوقشان دفاع كنند.
اگر شورا جايگاه و نقش خود را کشف و سهم خود را در نمايندگي مردم ايفا نکند و مردم تأثير ملموس شورا را احساس نکنند، نهفقط اين شورا، بلکه ديگر دستاوردهاي پروژه اصلاحات را هم از دست ميدهيم. توجه کنيد که ظهور احمدينژاد محصول يک تصادف يا اتفاق نبود؛ احمدينژاد از درون نافهمي و کجفهميهاي ما در سياستهاي شهري و شهرنشيني بيرون آمد. بعد از پايان جنگ، ما شهر را نميشناختيم و بعضي دولتمردان فکر ميکردند شهر مانند يک بنگاه است که بايد از آن پول درآورد و ادارهاش کرد. با سياست خودکفايي شهرها يعني بودجه دولتي قطع شود و شهر بتواند خودش را اداره کند. آن شهرداري موفق است که بتواند بهتر بنگاهداري و درآمدزايي کند. پس از جنگ اين ديدگاه بود که شهرها بايد از دولت جدا و مستقل شوند درحاليکه دولت بيشترين استفاده را از شهر ميکرد. اين روند در اين سالها به بدترين شکل اجرائي شد و حالا با تهراني بهشدت پيشفروششده روبهرو هستيم و مهمترين دغدغه شوراي پنجم فقدان منابع پايدار براي اداره شهر تهران خواهد بود.
در سال ابتدايي دوره آقاي کرباسچي درآمد شهرداري تهران از فروش رانت تراکم ٤٤ ميليارد تومان بود که حدود ١,٤ توليد ناخالص داخلي آن زمان ميشد. رقم اين رانت در دوره دوم صدارت آقاي قاليباف به بيش از ١٢ هزار ميليارد تومان رسيد که حدود پنج درصد توليد ناخالص داخلي کشور شده است. اين رانت را يک گروه اقليت کوچک نوکيسه و مالک زمين و مستغلات ميبلعد و شهرداري هم در شوق اين غارت با او شراکت ميکند. پديدهاي که اينک با آن مواجهيم اقتصاد رفاقتي شهري است؛ يعني بورژوازي مستغلاتي که خودش سواد ندارد اما ميتواند تمام متخصصان را به کار گيرد تا برجهاي عظيم بسازند يا منطقه ٢٢ را با آن شکل فجيع و تهوعآور خلق کند و به تهران بيفزايد. يعني نوکيسهگاني که شهرداري در واقع مدافع آنهاست ولي در انتخابات صحبت از نمايندگي ٩٦ درصد ميشد.
حالا ما با شورايي روبهرو هستيم که مردم تهران بهصورت ليستي و فارغ از اينکه روي تخصصشان حساب کرده باشند به آنها رأي دادهاند. اگر بنا بود به تخصص توجه کنند، بايد همين آقاي چمران و دوستانشان را انتخاب ميکردند. اما مردم تهران به يک جنبش اجتماعي و سياسي رأي دادند. مردم به اين ٢١ نفر رأي دادند تا در شهر مداخله کنند و مداخله در شهر فقط همراهي براي جمعکردن زباله نيست بلکه ايجاد بستر مشارکت عمومي در اداره شهر است. هيچ انتخابي در خلأ برگزار نميشود. براي درک واقعيتر تأثير و نتايج انتخابات شورا در تهران بايد به نقش واقعي نيروها، طبقات اجتماعي و مکانيسمهاي نهفته زير پوست جامعه شهري اهميت داد. چيزي که جامعه را به سوي يک انتخاب ساده و سريع ميراند، فشاري است که معمولا براي تحميل يک سبک زندگي خاص و مهندسيشده به جامعه وارد ميشود که نهتنها مورد پسند مردم نيست بلکه دائما منجر به تحريک و تحقير او ميشود. سبک زندگي براي عموم مردم بهخصوص طبقه متوسط بسيار مهم است. شهر پادگان نيست و مردم از اجبار گريزاناند و از مال خودسازي نوکيسهها و فساد اليگارشي قدرتمند شهري متنفرند. بايد توجه کرد که اگر شورا و شوراييان درباره تکاليف و اختياراتشان آدرس غلط به مردم بدهند، آنها سريع متوجه ميشوند.
خيليها در اين دوره ميگفتند سياسيکردن شورا و شهر به نفع مردم نيست و بايد متخصصان را انتخاب کرد؛ اما مردم در تهران و بسياري از شهرهاي ديگر به سياستورزي شهري رأي دادند. مسئله مهم اين است که سياستزدايي از شهر خطاي بزرگي در راستای حفظ منافع غارتگران داراييهاي شهر است. اداره شهر کاري است سياسي و البته نه سياسيکاري. مردم در انتخابشان تأکيد کردند که افرادي را برميگزينند که در اداره شهر، حق و منافعشان را به رسميت بشناسند. کساني که شهر را مانند يک بنگاه اقتصادي سودآور ميبينند و با کالاييسازي محيط زيست شهري، دنبال درآمدزايي بيشتر هستند تا براي بهبود همان فضاي زيست تخريبشده هزينه کنند، فهم و درکي صحيح از مديريت شهر ندارند. نميشود با پول مردم، ميدان وليعصر را که قطب خاطرات مردم اين شهر بوده، تبديل به پلازا کرد و بعد يک مدير دولتي سر ساعتي مشخص درِ آن را باز و بسته کند. پلازا يا هر محيط عمومي شهر محل گفتوگو و حضور و حرکت بدون کنترل شهروندان است و شهرداري تهران هنوز اين را نميفهمد.
مردم به مشارکت و شفافيت در امور شهر خودشان اهميت ميدهند. کسي از مردم سؤال نکرد آيا پل طبقاتي صدر ضروري است، هميشه درباره چگونگي اجرا صحبت شده؛ اما درباره چرايي آن هيچ توجيهي صورت نگرفت و اگر گفته شد براي کاهش بار ترافيک ضرورت دارد، پس از اجرا و تشديد ترافيک اين استدلال هم نقض شد. اين پل از نظر فني، افتخارآميز است؛ اما چقدر مردم آن را ميخواستند؟ چقدر به درد مردم اين محلات و ساير نقاط شهر خورده است؟
من همينجا به شوراي پنجم شهر تهران ميگويم اگر ميخواهيد شهردار نگاهي از بالا به شهر داشته باشد و برايتان از جيب اهالي شهر درآمدزايي کند، بهتر از قاليباف پيدا نخواهيد کرد؛ اما اگر ميخواهيد شهر را دموکراتيکتر اداره کنيد و مردم را در امورات زندگي خود مشارکت دهيد، بايد دست به انتخاب شجاعانهاي بزنيد. مطمئن باشيد نابرخورداري اهالي شهر، نابرابري و بيعدالتي در شهر، با شهرفروشي و تکيه بر قانون عرضه و تقاضا، وضعيت فجيعي را در تهران پديد خواهد آورد که نتايج آن گريبان همه ما را اعم از اصلاحطلب و اصولگرا خواهد گرفت. عقبنشيني اساسي اصلاحطلبان از سياست مبتني بر عدالت شهري و واگذاري منافع عمومي به نيروهاي بازار، موجب قطبيشدن جامعه شهري و نااميدي شهروندان از انديشه اصلاحطلبانه در سطوح ملي خواهد شد. حدود ١١ ميليون نفر در حواشي مرزهاي شهر تهران هستند که هشت ميليون نفر از آنها بدمسکن هستند و از خدمات شهري کمبهره يا بيبهرهاند. حاشيهنشيني تنها به جغرافياي شهر خلاصه نميشود بلکه دامنه حاشيهنشيني اجتماعي و سياسي از آن بسيار گستردهتر است و شامل تمام گروههاي اجتماعيای ميشود که در شهر زندگي ميکنند ولي دائما احساس تبعيض و تحقيرشدگي ميکنند.
* ما با شورايي مواجه هستيم که فضايي سياسي دارد؛ ولي ميخواهد مردم را هم مشارکت دهد و راهي متفاوت از اين سالها را برود. حالا چطور ميتوان اين لبههاي سياستورزي را داشت و نگران سياسيکاري نشد و نياز شهر را هم برآورده کرد؟
** حقشناس: دوستان پاسخ خوبي به اين حرف داشتند که دائما تکرار ميشد. شهر تنها نياز به افراد تکنوکرات و متخصص دارد و بهنوعي تلاش داشتند که سياستزدايي کنند. البته ساحت سياست را کلا نفي نميکنند؛ بلکه ميگويند آنچه را که ما ميدانيم و درست ميدانيم، عين سياست است و در ادامه همان را عين ديانت ميدانند و جريان رقيب که اين را نميپذيرد، رد ميکنند و انگ غيرديني هم ميزنند. در اين معنا تلاش ميکنند که هسته محافظتشده را که مرکزيت آن براي خودشان است، تعريف کنند تا هر کسي وارد اين محدوده شد، ميگويند اين جزء ماست و هر کسي بيرون آن، ميگويند نه مردم را دارد و نه دين دارد که اين خطکشي نگرانکننده است؛ اما مردم اين روند و برنامه را به هم ميزنند و در انتخابات ٩٤ و ٩٦ الگوي انتخاباتي ديگري را رقم ميزنند و مردم ياد گرفتند که به جاي قهرکردن، به شکل ديگري وارد ميدان شوند. مردم تهران نشان ميدهند که ناراضي هستند و با اين رأي اين نارضايتي و رنج را نشان دادند. آسيبهاي اجتماعي و اقتصادي و شهري بهعنوان لکههاي بزرگي از مشکلات و گرفتاريهاي شهر تهران و مردم هستند که با آن دستبهگريبان هستند و مردم در عمل ديدهاند که دردشان را نمايندگانشان نديدهاند و در انتخابي متفاوت ميخواهند شرايط را تغيير دهند. مردم در انتخابي جديد دوباره سراغ جرياني رفتهاند که در عمل نشان داده که صداقت داشته و دروغ نگفته و حتي به قيمت حذف جريان خودش و کناررفتن از قدرت پاي منافع مردم ايستاده است و عهدش را با مردم نگه داشته است.
* چالش اصلياي که پيشرو است، انتخاب شهردار و موارد نگرانکننده در اين مسير است که بايد با استفاده از تجربه شوراي اول درباره آنها پيش رفت و لازم است به بياني گفته شود و يادآوري کنيم. اين موارد مهم شامل ويژگيهاي شخص شهردار و عوامل مهم درباره دولت و ارکان ديگر نظام ميشود که بهتر است درباره آنها صحبت کنيم.
** عطريانفر: در لوور مجسمه بزرگي از داوود قرار دارد که حدود پنج متر ارتفاع دارد و ميکلانژ ساليان سال طول کشيد تا آن را ساخت. در پايان اين نقشآفريني خود با يک چوب تعليمي به پيکر نگاه کرد و ابتدا از خلق اثر خودش لذت برد و خود را تحسين کرد و در پايان به مچ پاي داوود زد و گفت «اي داوود، من که مويرگهاي تن تو را هم آفريدهام، چرا با من سخن نميگويي!» يعني در عين تحسين و ارتباطبخشي به اين هنر خود عجز خود را از اين اثر که ناتوانی در جانبخشي است، بيان ميکند. نسبت ما با مديريت شهري هم همين است که آقاي اصغرزاده به بياني مطرح کردند که چرا داوود ما با ما حرف نميزند، چرا داوود شهر روح ندارد و فقط به خشونت و سختي و وجوه ظاهري بها ميدهد و در درون تهي است.ما تجربه چهار شورا را داريم که دو جريان هستند؛ شوراي اول با يک جريان و شوراهاي دوم، سوم و چهارم که جريان مجزايي هستند. نقش شورا در اين بدن، قلب و مغز است و نقش شهرداري، اجزاي بدن است که امورات را انجام ميدهد که اين دو بايد با هم ترکيب شوند و ترکيب اين دو با هم ارگان زندهای به نام شهر را ايجاد ميکند. در چنين موقعيتي اصلا مهم نيست چه کسي کجا باشد، به عبارتي، قبل از اينکه چه کسي انتخاب شود، به تکاليف و مسئوليتها بايد دقت کنيم. در شوراي نخست، دو رکن شورا و شهردار را با هم داشتيم، اما همه ارکان شهرداري تهران در چنگال شوراي شهر بود و نميتوانست نفس بکشد؛ چراکه شوراي اول، شوراي مقتدري بود. همان زمان يکبار آقاي خاتمي ما را دعوت کرد تا درباره شوراي اول صحبت کنيم، من غيرت دفاع از شورايم گل کرد و گفتم مشکل ما خود شما و دولت هستيد و اينکه شما ١٥ نهنگ را در يک آکواريوم جمع کردهايد که ميدان فراخي براي کار نداشتند. تعارضات ما شخصي نبود؛ چون محيط و جاي کار نداشتيم و ظرفيت قانوني نبود و محدوديتها زياد بود، اولين موجود ضعيفي که دم دستمان ميرسيد، لت و پار ميکرديم.
* حتي اگر خودتان آن شهردار را انتخاب کرده بوديد؟
** عطريانفر: بله؛ حتي اگر خودمان انتخاب کرده بوديم. ملکمدني و الويري در همين روند بودند. نميخواهم کارها را تصديق کنم، ميخواهم بگويم گرفتاريهاي شوراي اول ناشي از افراد نبود، بلکه بازتاب شرايط بود. علت اينکه عبدالله نوري و بقيه از شورا رفتند اين بود که احساس ميکردند که دارند ظرفيتشان را از دست ميدهند. حتي خود من هم تا زماني که رأي براي رياست دادند، همين احساس را داشتم و مثل عنصري منفعل در گوشه شورا نشسته بودم و بيشتر تماشاگر بودم. به عبارتي شوراي اول شهردار را در کنترل خود داشت؛ اما چون تکليف اجرائي نداشت، آن عنصر اصلي را نداشت و نتوانست کارآمد باشد. در سه شوراي بعدي، دقيقا برعکسِ اين شرايط را داشتيم، در چنگال قدرت شهردار، محذوف بودند و اصلا به حساب نميآمدند. از همان زمان آقاي احمدينژاد، پيام اين بود که قبل از آنکه شورا شهردار را انتخاب کند، شهردار انتخاب شده بود. بعد هم آقاي قاليباف اين اعضا را تبديل به اعضايي ضعيف کرده بود.
* اعضاي جديد به دنبال اقداماتي هستند که ممکن است قبلا طي شده باشد و لازم است ديگر تجربه نشود، مثل بحث ميثاقنامه با شهردار براي انتخاب مديران!
** عطريانفر: اينها اقدامات کودکانهاي است که نتيجه هم ندارد و ناشي از نبود شناخت از وظايف است.
بايد درباره تکاليف و اهداف سطحبندي شود تا بتواند وظايف را اجرا کند. شوراي شهر نبايد با رفتارهاي مينيماليستي و تقليلگرايانه سطح وظايف خود را در حد مدير اجرائي يک وزارتخانه يا شهرداري تهران تقليل دهد. اين ايراد بزرگي است. شورا تکاليف بزرگي دارد و يکي از تکاليف مهم، بايد قانون شوراها را در قالب پيشنويس جديد نوسازي کند. اعضاي شورا حدود ٢٦ وظيفه مهم در شورا دارند که حدود ١٩ وظیفه در حد حرفهاي کلي بدون تأثير مديريتي است. چند مورد نظارتي دارد که آنها هم فاقد نظارت و کارايي کافي است. دراينميان دو وظيفه دندانگير دارد، يکي نصب و عزل شهردار و يکي هم تصويب و تفريغ بودجه است. درباره نصب و عزل هم چندان اختياري وجود ندارد؛ چون براي نصب شهردار با پنج رأي، بعلاوه يک نصب ميشود، ولي براي عزل بايد نصف بعلاوه يک رأي داشته باشيد که هيچگاه اتفاق نمیافتد يا بهسختي اتفاق ميافتد و بسياري از درگيريهاي شوراي اول از همين جنس بود. به عبارتي بايد جايگاه شورا را در کارکردهايش ارتقا دهيم. در همه مقايسهها ميگويند شهردار مثل رئيسجمهور و شورا مثل پارلمان است؛ اما اينطور نيست؛ من اثبات ميکنم که اختيارات شهردار تهران به مراتب از رئيسجمهور بيشتر است؛ اما شوراي تهران يکصدم اختيارات پارلمان را ندارد. درعينحال بايد ديد اين شهر مديون چه کساني است، ماتريسي از شهروندان و گروههاي کارآفرين و زنان و مردان نخبه و صنعتگر و... را داريم که بايد براي همه آنها طراحيهاي لازم صورت گيرد. در دوره سوم که آقاي محمدعلي نجفي، به شورا رفت، به ما متلک ميگفت که شما خراب کرديد کار را و حالا بايد روند اصلاح شود و... ولي بعد از شش ماه براي عذرخواهي و حلاليت آمد و گفت بسيار کار سختي است و اگر کاري هم شده در همان شوراي اول شروع شده است.
من ميخواهم بگويم با همه اشکالاتي که شوراي اول داشت باز هم کارآمد بود؛ بهخصوص که در مقام تأسيس بود. حالا هم شوراي پنجم به جاي اينکه نگران باشد، مبادا مثل شوراي اول شود، بايد ببیند چه کار کليديای را شوراي اول شروع کرد و آن را تکميل کند. شوراي پنجم بايد بتواند احساس کند که شهردار تهران به آنها نيازمند است و چه چيزي ميتواند به من اضافه کند و در مهمترين اقدام به دنبال ارتباط شهردار با دولت و حضور شهردار در هيئت دولت باشد و روابط کارآفريني در شهر با شهرداري را پيدا و تقويت کند و منزلت سياسي و اجتماعي شهردار و شورا را ارتقا دهند. شوراي شهر نبايد خود را اسير جزئيات کند كه معمولا تمايل زيادي هم به آنها وجود دارد و معمولا كساني اسير اين بيماري ميشوند که توسعهنيافته و کمتجربه هستند يا خداي نکرده دنبال منافعي اندک باشند و اين بدبختي شوراست.
* در شرايطي که شهردار نميتواند سؤال، تذکر و خواست موردنظر شورا را تأمين کند و خلاف مسيري که تعيين شده حرکت ميکند، چطور بايد شهردار را کنترل و پاسخگو کرد؟
** عطريانفر: دموکراسي الزاما نظر همه را تأمين نميکند و بايد برخي مواقع مسائلي را پذيرفت، مثلا اينکه نماينده شهري کوچک بر سر سؤالي ناچيز وزير را به مجلس ميکشاند و استيضاح ميکند و دست آخر قانع هم نميشود، اين از عوارض دموکراسي است که بايد به رسميت بشناسيم. سؤال و تذکر و استيضاح حق شوراست. طلب توضيح همان استيضاح است نه لزوما کلهپاکردن؛ اين سؤال بايد شأن داشته باشد تا بتوان روي آن اجماع کرد. يعني سؤالکننده بايد موضوع را بشناسد و محدوديتها و مطلوبيت را بداند و عملکرد را بداند و قبل از سؤال به عنوان داوري منصف پيش خودش قضاوت کند تا بعد به سؤالي برسد. مسئله اين است که بسياري از سؤالها و استيضاحهاي ما ابتدايي و کودکانه است. البته حق نماينده و اعضاست اما آنجايي که شهردار با دست و پاي لرزان در برابر يک عضو شورا حضور مييابد و مجبور به پاسخ است، آنجاست که آن عضو با تسلط و همهجانبه موضوعي را مطرح ميکند. به عنوان نمونه در همين شوراي چهارم يک عضو اصولگرا يعني آقاي رحمتالله حافظي حضور دارند که من شناختي از اين دوستمان ندارم اما حقيقتا انسان با شرفی است چراکه در حد بضاعت خود در مورد چالشها اطلاعات کامل و جامع دارند و ورود ميکنند.
* البته در اين مورد در اين سؤالها اين روند را نداشتيم و عملکرد شهردار در ارتباط با رئيس شورا بسيار تأئيرگذار است. چون در اين سؤالها آقاي چمران تعديل کنند اينها تذکر و سؤال و استيضاح بودند.
** عطريانفر: من ميخواهم توصيه کنم که ماهيت روابط سهگانه رئيس شورا و اعضا و شهردار را از اين حالت کسالتبار خارج کنيم و حداقل به سطح روابط رئيس و اعضاي پارلمان و رئيس دولت برسانيم. رئيس مجلس هيچگاه نه ميتواند و نه قانون به او اجازه ميدهد که از حق اعضا و وظايف قانوني فراتر برود يا حتي حق نمايندگي را سلب کند.
در دوره اول هم که من رئيس شورا بودم، آنقدر که حامي شهردار بودم حامي اعضا نبودم چون احساس ميکردم بايد حمايتي در مقابل فشارها وجود داشته باشد، متأسفانه اين روند حمايتي به شکلي ديگر در دورههاي بعدي شورا از سوي آقاي چمران ادامه پيدا کرد که بايد حتما اصلاح شود.
http://www.sharghdaily.ir/News/134663
ش.د9602809